گنجور

شمارهٔ ۳ - در مدح ملک اتسز

یار با من همی وفا نکند
تا تواند بجز جفا نکند
اوستادیست در جفا، که بحکم
یک دقیقه همی خطا نکند
نگذرد ساعتی بر آن رعنا
که دلم خستهٔ عنا نکند
بدعا خواستم غم عشقش
هیچ عاقل چنین دعا نکند
حاجتم هست ازو جواب سلام
زین قدر حاجتم روا نکند
بحدیثی مرا کند شادان
چو زیان نیستش چرا نکند ؟
حالت درد من کجا داند؟
تا همین حالتش سزا نکند
هم روا دارم این همه محنت
گر جهانش ز من جدا نکند
کند از من زمانه یار جدا
چه کنم با زمانه تا نکند ؟
کشت خواهد مرا بجور ولی
عدل خوارزمشه رها نکند
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
ای برخ ماه آسمان گشته
وی بقد سرو بوستان گشته
کوی تو با نعیم دولت تو
خوشتر از خلد جاودان گشته
همچو جان عزیز انده تو
آفت صد هزار جان گشته
تو پریچهر ای نه ای ، که پری
هست از شرم تو نهان گشته
بی بر همچو پرنیانت مرا
شخص چون تار پرنیان گشته
بی رخ همچو ارغوانت مرا
اشک همرنگ ارغوان گشته
پشتم از بیم تیر غمزهٔ تو
خم گرفته تر از کمان گشته
چون روانی بلطف و در غم تو
خونم از دیدگان روان گشته
من سبک دل زعشق و بر دل من
بار تیمار تو گران گشته
دیدهٔ من گهر فشان ز غمت
همچو دست خدایگان گشته
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
ای خجل گشته آفتاب از تو
خانهٔ صبر من خراب از تو
چند تابی دو زلف مشکین را؟
ای دل و جان من بتاب از تو
چو رخ تو ز شرم خوی گیرد
طیره گردد گل و گلاب از تو
در خوشی و کشی برند حسد
سرویازان و مشک ناب از تو
نمکی جمله و بر آتش عشق
دل خلقی شده کباب از تو
لب تو شکرست و من دایم
مانده ام چون شکر در آب از تو
از سر مهر چون سؤال کنم
نشنوم جز بکین جواب از تو
تو همه راحتی ، چه معنی راست
بهرهٔ من همه عذاب از تو ؟
بی حظابی که آمدست از من
نیست چندین جفا صواب از تو
داد من بی خلاف بستاند
خسرو مالک الرقاب از تو
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
ای ز عزمت خجل شهاب فلک
رأی تو رشک آفتاب فلک
بعلو جلال و رفعت قدر
خاک صدر تو برده آب فلک
نفس پاکت مشاهده کرده
هر چه رازست در حجاب فلک
امر عالیت را بخیر و بشر
سمع و طاعت شده جواب فلک
ناصحت صاحب نعیم جنان
حاسدت عاجز عذاب فلک
وقت هیجا خیال خنجر تو
برده آرام دهر و خواب فلک
هست از عدلت اعتدال جهان
هست از حربت اضطراب فلک
حزم تو منشاء درنگ زمین
عزم تو مبدأ شتاب فلک
با وفاق تو انتظام نجوم
وز خلاف تو اجتناب فلک
از برای شکار جان عدوت
باز کردست پر عقاب فلک
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
جز دلت علم را قوام نداد
جز کفت جود را نظام نداد
آنچه دست تو داد وقت عطا
ببهار اندرون غمام نداد
هر که با تو مسالمت نگزید
دولتش پاسخ سلام نداد
دشمنت را خدای عز و جل
در مقام طرب مقام نداد
جز مذلت برو سلام نکرد
جز شقاوت بدو پیام نداد
صبح او همچو شام گشت و قضا
عمرش از صبح تا شام نداد
لفظ اقبال بر سریر جلال
جز ترا مژدهٔ دوام نداد
تا ندیدت زمانه در خور ملک
مملکت را بتو زمام نداد
شکر حق را که هر چه داد بتو
از همه نوع جز تمام نداد
فضلا را بشرق و غرب درون
جز نوال تو نان و نام نداد
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
بخت بر درگهت مقیم شده
کار شرع از تو مستقیم شده
بر بداندیش تو زهیبت تو
صحن آفاق چون جحیم شده
کین تو فرصت عذاب شده
قهر تو مایهٔ نعیم شده
همه اطفال بدسگالانت
از سر تیغ تو یتیم شده
با بیان تو وقت کشف علوم
مشکلات جهان سلیم شده
خلق تو در صفا و در رقت
روضهٔ ملک را نسیم شده
ناصحت با طرب قرین گشته
حاسدت با ندم ندیم شده
چرخ از زادن چو تو شاهی
تا بروز قضا عقیم شده
از پی دفع سحر مکاران
رمح تو معجز کلیم شده
از حسامت بگونهٔ پرگار
قالب سر کشان دو نیم شده
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
دهر از خدمت تو خالی نیست
چرخ با همت تو عالی نیست
باطن و ظاهر ترا زیور
جز معانی و جز معالی نیست
همچو اخلاق تو ریاحین نیست
همچو الفاظ تو لئالی نیست
هر کجا صدر تست ، دولت را
مستقر جز در آن حوالی نیست
نیست یک تن ز خسروان ، که ترا
از ممالیک و از موالی نیست
ملک و دین را بجز تو حافظ نیست
بحر و بر را بجز تو والی نیست
روزگارت بجز متابع نیست
و آسمانت بجز متالی نیست
یک زبان از ثنات فارغ نیست
یک ضمیر از هوات خالی نیست
در هلاکش کند سپهر غلو
هر که در دوستیت غالی نیست
خادمان را مگر ز مجلس تو
سعی جاهی و عون حالی نیست
جز تو امروز در ولایت فضل
چون نکو بنگریم و الی نیست
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
نام و نان داد شهریار مرا
خدمتش کرد بختیار مرا
از سحاب مکارمش بشکفت
بخزان اندرون بهار مرا
وز عطای یمین او بفزود
بیمین اندرون یسار مرا
کام دل شد شکار من ، تا شاه
برد با خود سوی شکار مرا
رفتم اندر غبار مرکب او
کیمیا گشت آن غبار مرا
کرد صدق عنایت جاهش
بر همه کام کامگار مرا
راه دولت بمن نبود ، آنگه
مرکبی داد راهوار مرا
دست انعام او بلطف نهاد
همه لذات در کنار مرا
بر چنین اسب در نیاید نیز
خیل احداث روزگار مرا
نکند قصد من ، چو بیند چرخ
بر چنان باره ای سوار مرا
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
این نه اسبست چرخ گردانست
مرکب خاص شاه گیهانست
تند کوهی بوقت آرامش
گرد بادی بوقت جولانست
فعل او هست چون هلال ، و لیک
جبهتش آفتاب تابانست
صحن آفاق با توسع او
یک تگش را کمینه میدانست
سوی بالا دعای پیغمبر
سوی پستی قضای یزدانست
هست دریا گذار و از دریا
وهم را عبره کردن آسانست
سم او سنگ خاره را بشکست
چه شگفت ؟ آن نه سم که سندانست
گوش او سینهٔ سپهر بخست
چه عجب ؟ کان نه گوش ، پیکانست
لایق زین گر این براق آمد
که ز وصفش عقول حیرانست
بور بیژن سزای گردونست
رخش رستم برای پالانست
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
خسروا، دولتت مسخر باد
عالم از جاه تو منور باد
کردگارت معین و ناصر گشت
روزگارت مطیع و چاکر باد
دشمنت را زرمح چون مارت
همچو کژدم دو دست بر سر باد
رأی و در مراسم اسلام
بحلال و حرام داور باد
یک پیام تو بهز قهر عدو
عمل صد هزار لشکر باد
یک غلام ترا بموقف حرب
اثر صد هزار سرور باد
طوع حکم تو هفت گردونست
صیت مهر تو هفت اختر باد
هفت اندام تو بحل و بعقد
سبب نظم هفت کشور باد
تا قضا از جهان روان باشد
امر تو با قضا برابر باد
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار با من همی وفا نکند
تا تواند بجز جفا نکند
هوش مصنوعی: دوست به من وفا نمی‌کند و تا زمانی که بتواند فقط به من آسیب می‌زند.
اوستادیست در جفا، که بحکم
یک دقیقه همی خطا نکند
هوش مصنوعی: او در بدکارى و ظلم استاد است و به این سادگی، حتی در یک لحظه هم اشتباه نمی‌کند.
نگذرد ساعتی بر آن رعنا
که دلم خستهٔ عنا نکند
هوش مصنوعی: دل من به شدت از مشکلات و دردها خسته است و گویی هیچ لحظه‌ای از نبود آن دختر زیبا نمی‌تواند بگذرد.
بدعا خواستم غم عشقش
هیچ عاقل چنین دعا نکند
هوش مصنوعی: درخواست کردم که غم عشقش را داشته باشم، اما هیچ فرد عاقل چنین درخواستی نمی‌کند.
حاجتم هست ازو جواب سلام
زین قدر حاجتم روا نکند
هوش مصنوعی: من فقط از او انتظار دارم که به سلام من پاسخ دهد، اما حتی همین درخواست ساده‌ام را هم برآورده نمی‌کند.
بحدیثی مرا کند شادان
چو زیان نیستش چرا نکند ؟
هوش مصنوعی: با شنیدن یک سخن یا حدیث خوشحال می‌شوم، چون اگر ضرری نداشته باشد، چرا باید خوشحال نشوم؟
حالت درد من کجا داند؟
تا همین حالتش سزا نکند
هوش مصنوعی: درد من را هیچ‌کس نمی‌داند؛ تا وقتی حالتی از آن را تجربه نکرده باشد.
هم روا دارم این همه محنت
گر جهانش ز من جدا نکند
هوش مصنوعی: من این همه درد و رنج را می‌پذیرم، حتی اگر جهان مرا از او جدا کند.
کند از من زمانه یار جدا
چه کنم با زمانه تا نکند ؟
هوش مصنوعی: زمانه مرا از یارم جدا کرد، چه کار می‌توانم بکنم تا زمانه دیگر این کار را نکند؟
کشت خواهد مرا بجور ولی
عدل خوارزمشه رها نکند
هوش مصنوعی: من را با کشت و کار دچار خواهد کرد، اما عدالت خوارزمشاه هرگز مرا فراموش نخواهد کرد.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت و مقام خوارزمشاه باید در اوج خود باشد و دنیا از دشمنان خالی شود.
ای برخ ماه آسمان گشته
وی بقد سرو بوستان گشته
هوش مصنوعی: ای ماه نورانی که در آسمان هستی، مانند سرو سبز و بلند در باغ می‌درخشی و زیبایی!
کوی تو با نعیم دولت تو
خوشتر از خلد جاودان گشته
هوش مصنوعی: محل تو به خاطر نعمت‌های دولتی که داری، از بهشت ابدی هم دلپذیرتر شده است.
همچو جان عزیز انده تو
آفت صد هزار جان گشته
هوش مصنوعی: غم تو همچون جان گرانبهاست و تأثیر منفی آن بر روی صدها هزار جان دیگر احساس می‌شود.
تو پریچهر ای نه ای ، که پری
هست از شرم تو نهان گشته
هوش مصنوعی: تو زیبا و با چهره‌ای دلنشینی هستی، اما زیبایی تو باعث شده است که پری‌ها از شرم و خجالت در پنهان بمانند.
بی بر همچو پرنیانت مرا
شخص چون تار پرنیان گشته
هوش مصنوعی: بدون زیبایی و ناز و لطافتی مشابه پرنیان، من هم‌چون تار آن پارچه بی‌ارزش و ناتوان گشته‌ام.
بی رخ همچو ارغوانت مرا
اشک همرنگ ارغوان گشته
هوش مصنوعی: بی‌روی تو، همانند گل ارغوان، اشک‌هایم رنگ ارغوانی به خود گرفته است.
پشتم از بیم تیر غمزهٔ تو
خم گرفته تر از کمان گشته
هوش مصنوعی: کمرم به خاطر ترس از نگاه ناپسند تو، بیشتر از کمان خم شده است.
چون روانی بلطف و در غم تو
خونم از دیدگان روان گشته
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر محبت تو شاد هستم، در عوض زمانی که غمگینم، اشک‌هایم به حالت روان و جاری درآمده است.
من سبک دل زعشق و بر دل من
بار تیمار تو گران گشته
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق، دل خوش و سبکبال هستم، اما غم و مشکلات ناشی از عشق تو بر دوش من سنگینی می‌کند.
دیدهٔ من گهر فشان ز غمت
همچو دست خدایگان گشته
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر غم تو مثل دست خداوند پر از اشک شده است.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت فرمانروایی خوارزمشاه باید بلندمرتبه باشد و امیدواریم که دنیا از دشمنان خالی بماند.
ای خجل گشته آفتاب از تو
خانهٔ صبر من خراب از تو
هوش مصنوعی: ای خورشید، از تو خجالت می‌کشی و به خاطر تو، خانهٔ صبر و آرامش من ویران شده است.
چند تابی دو زلف مشکین را؟
ای دل و جان من بتاب از تو
هوش مصنوعی: چند بار باید که زیبایی‌های موهای سیاهت را تحسین کنم؟ ای دل و جان من، از تو دارم می‌تابم و شادابم.
چو رخ تو ز شرم خوی گیرد
طیره گردد گل و گلاب از تو
هوش مصنوعی: وقتی که چهره تو از شرم به رنگ می‌آید، گل و گلاب نیز از تو تحت تأثیر قرار می‌گیرند و پژمرده می‌شوند.
در خوشی و کشی برند حسد
سرویازان و مشک ناب از تو
هوش مصنوعی: در عشق و شادی، دشمنی و حسادت بین زیبا رویان و کسانی که ارزش واقعی دارند، به وجود می‌آید.
نمکی جمله و بر آتش عشق
دل خلقی شده کباب از تو
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیان می‌کند که عشق و اشتیاق به یک موضوع خاص (که در اینجا اشاره به یک فرد دارد) باعث می‌شود که دل‌های مردم مانند کباب بر اثر حرارت عشق، تحت تاثیر قرار بگیرد. در واقع، عشق و محبت به آن شخص مانند نمک، باعث می‌شود که احساسات و دل‌های دیگران دچار تغییر و دگرگونی شوند.
لب تو شکرست و من دایم
مانده ام چون شکر در آب از تو
هوش مصنوعی: لب تو همچون شکر است و من همیشه در حالتی هستم که مثل شکر در آب ذوب شده‌ام و تنها از تو تاثیر می‌پذیرم.
از سر مهر چون سؤال کنم
نشنوم جز بکین جواب از تو
هوش مصنوعی: وقتی از سر محبت از تو سوال می‌کنم، جز غم و اندوه جوابی نمی‌شنوم.
تو همه راحتی ، چه معنی راست
بهرهٔ من همه عذاب از تو ؟
هوش مصنوعی: تو برای دیگران زندگی و آسایش را به ارمغان آورده‌ای، اما برای من همه چیز درد و رنج و عذاب است. چطور ممکن است که تو این‌قدر راحت و آرام باشی در حالی که من از تو عذاب می‌کشم؟
بی حظابی که آمدست از من
نیست چندین جفا صواب از تو
هوش مصنوعی: هیچ تقصیری از من نیست که این‌همه بدرفتاری از توست.
داد من بی خلاف بستاند
خسرو مالک الرقاب از تو
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ بحث و جدلی از کسی که صاحب اختیار و قدرت است، آنچه را که می‌خواهی دریافت خواهی کرد.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: خداوند تخت و پادشاهی خوارزمشاه را برتر و عالی قرار دهد و جهان را از دشمنانش خالی گرداند.
ای ز عزمت خجل شهاب فلک
رأی تو رشک آفتاب فلک
هوش مصنوعی: ای ستاره‌ای که از عظمتت شهاب آسمان شرمنده است، رأی و نظر تو برای آسمان حسرت خورده مانند آفتاب است.
بعلو جلال و رفعت قدر
خاک صدر تو برده آب فلک
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و والایی مقام تو، زمین به آب آسمان آغشته شده است.
نفس پاکت مشاهده کرده
هر چه رازست در حجاب فلک
هوش مصنوعی: نفس پاک تو، تمام رازها را که در حجاب آسمان پنهان است، مشاهده کرده است.
امر عالیت را بخیر و بشر
سمع و طاعت شده جواب فلک
هوش مصنوعی: درخواست تو با خضوع و اطاعت از جانب انسان‌ها و فرشتگان پاسخ داده شده است.
ناصحت صاحب نعیم جنان
حاسدت عاجز عذاب فلک
هوش مصنوعی: ناصح در حالتی از خوشبختی و نعمت به سر می‌برد که حسادت تو به او هیچ تاثیری ندارد و نمی‌تواند او را آزار دهد.
وقت هیجا خیال خنجر تو
برده آرام دهر و خواب فلک
هوش مصنوعی: در زمانی که تمام دنیا آرام و خنک است، خیال تو مانند خنجری در ذهنم می‌چرخد و این آرامش را به هم می‌زند.
هست از عدلت اعتدال جهان
هست از حربت اضطراب فلک
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود عدالت به توازن و اعتدال رسیده است و این در حالی است که وجود ناامیدی و دشواری‌ها نیز بر پیوستگی آسمان تأثیر گذاشته است.
حزم تو منشاء درنگ زمین
عزم تو مبدأ شتاب فلک
هوش مصنوعی: حفاظت و احتیاط تو باعث می‌شود که زمین آرام بماند، و اراده و تصمیم تو موجب حرکت سریع آسمان‌ها می‌شود.
با وفاق تو انتظام نجوم
وز خلاف تو اجتناب فلک
هوش مصنوعی: با همکاری و اتحاد تو، تمامی ستارگان در جای درست خود قرار می‌گیرند و از مخالفت تو، آسمان و افلاک دوری می‌کنند.
از برای شکار جان عدوت
باز کردست پر عقاب فلک
هوش مصنوعی: برای شکار جان دشمن تو، پر عقاب آسمان را گشودند.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت خوارزمشاه در جایگاه رفیعی باشد و جهان از دشمنانش در امان بماند.
جز دلت علم را قوام نداد
جز کفت جود را نظام نداد
هوش مصنوعی: جز دل تو، هیچ چیزی به علم و دانش ثبات و استحکام نداد و جز دست تو، هیچ کس نظم و ترتیب خوبی را برقرار نکرد.
آنچه دست تو داد وقت عطا
ببهار اندرون غمام نداد
هوش مصنوعی: هر آنچه که در زمان بخشش به تو داده شده، در بهار و در دل غم‌ها و مشکلات به تو سپرده نشده است.
هر که با تو مسالمت نگزید
دولتش پاسخ سلام نداد
هوش مصنوعی: هر کسی که در دوستی و صلح با تو رفتار نکند، خوشبختی و موفقیتش پاسخی به او نخواهد داد.
دشمنت را خدای عز و جل
در مقام طرب مقام نداد
هوش مصنوعی: خدای بزرگ دشمن تو را در حال شادی و خوشحالی قرار نداد.
جز مذلت برو سلام نکرد
جز شقاوت بدو پیام نداد
هوش مصنوعی: جز شرم و خجالت هیچ کس به او سلام نکرد و جز بدبختی کسی پیامی برایش نفرستاد.
صبح او همچو شام گشت و قضا
عمرش از صبح تا شام نداد
هوش مصنوعی: صبح زندگی او مانند شب تبدیل شد و قدر عمرش از صبح تا شب به او داده نشد.
لفظ اقبال بر سریر جلال
جز ترا مژدهٔ دوام نداد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تنها تو می‌توانی نشانه‌ای از خوشبختی و زندگی پایدار را بر تخت جلال ببینی و هیچ کس دیگری چنین پیامی به تو نمی‌دهد.
تا ندیدت زمانه در خور ملک
مملکت را بتو زمام نداد
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو را ندیده بودند، سرنوشت کشور به تو سپرده نشده بود.
شکر حق را که هر چه داد بتو
از همه نوع جز تمام نداد
هوش مصنوعی: متن به این معناست که شکر و سپاسگزاری از خدا واجب است، زیرا او به تو از هر چیزی که نیاز داشتی داده است، ولی هیچ چیز کامل و تمام را به تو عطا نکرده است.
فضلا را بشرق و غرب درون
جز نوال تو نان و نام نداد
هوش مصنوعی: عالمیان و شخصیت‌های بزرگ در شرق و غرب، جز از لطف و بخشش تو، هیچ چیزی به نام و نان نرسیده‌اند.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت پادشاهی خوارزمشاه در ارتفاعات بلندی قرار گیرد و امیدوارم دنیا از دشمنان خالی باشد.
بخت بر درگهت مقیم شده
کار شرع از تو مستقیم شده
هوش مصنوعی: نیکبختی و خوشحالی در آستانه تو قرار دارد و رفتارها و کارهای تو طبق اصول و قوانین درست و صحیح انجام می‌شود.
بر بداندیش تو زهیبت تو
صحن آفاق چون جحیم شده
هوش مصنوعی: از افکار منفی و بداندیشی تو، فضای دنیا مانند دوزخ به نظر می‌رسد.
کین تو فرصت عذاب شده
قهر تو مایهٔ نعیم شده
هوش مصنوعی: فرصتی که برای عذاب تو پیش آمده، در واقع، قهر و جدایی‌ات باعث شده تا حالتی از نعمت و رضایت به وجود آید.
همه اطفال بدسگالانت
از سر تیغ تو یتیم شده
هوش مصنوعی: تمام فرزندان بدسرپرست‌تان به خاطر شما یتیم شده‌اند.
با بیان تو وقت کشف علوم
مشکلات جهان سلیم شده
هوش مصنوعی: با صحبت‌ها و بیان تو، زمان برای درک علوم و حل مشکلات جهانی آسان‌تر شده است.
خلق تو در صفا و در رقت
روضهٔ ملک را نسیم شده
هوش مصنوعی: خلق تو از صفا و لطافت چنان است که به باغ بهشت هم لطافتی تازه و دلپذیر می‌بخشد.
ناصحت با طرب قرین گشته
حاسدت با ندم ندیم شده
هوش مصنوعی: ناصح و دلسوزی با شادی و خوشحالی همراه شده است، در حالی که حسادت تو باعث شده است که دیگران از تو دوری کنند و از تو ناپسندند.
چرخ از زادن چو تو شاهی
تا بروز قضا عقیم شده
هوش مصنوعی: چرخ فلک از وقتی که تو به دنیا آمدی، دیگر هیچ زایشی نداشته و بی‌ثمر شده است.
از پی دفع سحر مکاران
رمح تو معجز کلیم شده
هوش مصنوعی: برای مقابله با جادو و فریبکاران، قدرت و نیروئی که در وجود توست، مثل معجزه‌ای است که حضرت کلیم (موسی) داشت.
از حسامت بگونهٔ پرگار
قالب سر کشان دو نیم شده
هوش مصنوعی: از حسادت تو، مانند پرگار که دوان دوان به دور می‌چرخد، قلبم به دو نیم شده است.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت پادشاهی خوارزمشاه همیشه برقرار باد و کاش عالم از دشمنانش خالی باشد.
دهر از خدمت تو خالی نیست
چرخ با همت تو عالی نیست
هوش مصنوعی: جهان از خدمت تو خالی نیست و زمان بدون تلاش و اراده تو بی‌ارزش است.
باطن و ظاهر ترا زیور
جز معانی و جز معالی نیست
هوش مصنوعی: زیبایی واقعی تو در درون و ظاهر تو نیست، بلکه در مفاهیم و معنای عمیق‌تر نهفته است.
همچو اخلاق تو ریاحین نیست
همچو الفاظ تو لئالی نیست
هوش مصنوعی: اخلاق تو مانند گل‌ها زیبا نیست و سخنان تو همچون مرواریدها ارزنده و با ارزش نیست.
هر کجا صدر تست ، دولت را
مستقر جز در آن حوالی نیست
هوش مصنوعی: هر جا که تو باشی و مقام تو قرار گیرد، دولت و سلطنت در همان اطراف پابرجا و پایدار خواهد بود و هیچ جا دیگری چنین وضعیتی نخواهد داشت.
نیست یک تن ز خسروان ، که ترا
از ممالیک و از موالی نیست
هوش مصنوعی: هیچ یک از پادشاهان بزرگ وجود ندارد که تو را از میان بردگان و خدمه هایش بی نیاز کند.
ملک و دین را بجز تو حافظ نیست
بحر و بر را بجز تو والی نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به جز تو حافظ و نگهبان ملک و دین نیست و هیچ‌کس جز تو برای دریا و زمین سرپرست نیست.
روزگارت بجز متابع نیست
و آسمانت بجز متالی نیست
هوش مصنوعی: زندگی‌ات بیشتر شبیه به پیروی از دستورات است و آسمان تو جز یک پوشش فلزی چیز دیگری نیست.
یک زبان از ثنات فارغ نیست
یک ضمیر از هوات خالی نیست
هوش مصنوعی: هیچ زبانی نمی‌تواند از زیبایی‌ها و لطف‌ها خالی باشد و هیچ بخشی از وجود انسان نمی‌تواند از عشق و محبت تو تهی باشد.
در هلاکش کند سپهر غلو
هر که در دوستیت غالی نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در محبت و دوست داشتن تو زیاده‌روی کند، آسمان او را در هلاکت می‌اندازد.
خادمان را مگر ز مجلس تو
سعی جاهی و عون حالی نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که خدمتگزاران فقط به خاطر مقام و موقعیت تو در این مجلس تلاش نمی‌کنند و در اینجا کمک و یاری واقعی از سوی آن‌ها وجود ندارد.
جز تو امروز در ولایت فضل
چون نکو بنگریم و الی نیست
هوش مصنوعی: جز تو امروز در سرزمین علم و فضیلت، هیچ کس را همچون تو نمی‌بینیم.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت پادشاهی خوارزمشاه برتر از هر چیزی باد و دنیا از وجود دشمنانش پاک و خالی باشد.
نام و نان داد شهریار مرا
خدمتش کرد بختیار مرا
هوش مصنوعی: شهر دارنده‌ی قدرت و ثروت، به من نام و روزی داد و به خاطر خدمت به او، مقدر و خوشبختی را نصیبم کرد.
از سحاب مکارمش بشکفت
بخزان اندرون بهار مرا
هوش مصنوعی: باران فریبنده‌اش بر زمین بارید و بهار من را در دل پاییز شکوفا کرد.
وز عطای یمین او بفزود
بیمین اندرون یسار مرا
هوش مصنوعی: از نعمت و بخشش او، بر توانگری من افزوده شد و در دل من ترس و نگرانی جای گرفت.
کام دل شد شکار من ، تا شاه
برد با خود سوی شکار مرا
هوش مصنوعی: دل من پر از آرزو و خواسته است، تا آنجا که شاه مرا به همراه خود به سوی شکار برد.
رفتم اندر غبار مرکب او
کیمیا گشت آن غبار مرا
هوش مصنوعی: در مسیر یادگیری و تلاش‌های خود، از تلاش‌های پایدار و عمیق او به اندازه‌ای بهره‌مند شدم که گویی آن تلاش‌ها برای من مانند گنجی ارزشمند و شگفت‌انگیز تبدیل شد.
کرد صدق عنایت جاهش
بر همه کام کامگار مرا
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و توجه او، به تمام آرزوها و خواسته‌های خود رسیدم.
راه دولت بمن نبود ، آنگه
مرکبی داد راهوار مرا
هوش مصنوعی: من به راه کامیابی دسترسی نداشتم، ولی سپس مرکبی مناسب به من عطا شد تا بتوانم در آن مسیر حرکت کنم.
دست انعام او بلطف نهاد
همه لذات در کنار مرا
هوش مصنوعی: دست بخشش او با مهربانی به من رسید و همه لذت‌ها را در کنارم قرار داد.
بر چنین اسب در نیاید نیز
خیل احداث روزگار مرا
هوش مصنوعی: به چنین اسبی نمی‌توان در مشکلات و چالش‌های روزگار من اتکا کرد.
نکند قصد من ، چو بیند چرخ
بر چنان باره ای سوار مرا
هوش مصنوعی: نکند که اراده من، ناظر به حرکت چرخ زمان باشد و مرا بر چنین مسیری سوار کند.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت پادشاهی خوارزمشاه باید بسیار بلند و باعظمت باشد و دنیا از دشمنان او پاک و خالی شود.
این نه اسبست چرخ گردانست
مرکب خاص شاه گیهانست
هوش مصنوعی: این چیزی که می‌بینید، نه یک اسب واقعی بلکه یک چرخ گردان است که مخصوص شاه جهان می‌باشد.
تند کوهی بوقت آرامش
گرد بادی بوقت جولانست
هوش مصنوعی: سختی‌ها و چالش‌ها در زمان‌های آرام و بی‌خطر خود را نشان نمی‌دهند، بلکه در زمان‌های حساس و پرتنش به ظهور می‌آیند.
فعل او هست چون هلال ، و لیک
جبهتش آفتاب تابانست
هوش مصنوعی: عمل او همچون هلال است، اما چهره‌اش مانند آفتاب درخشان و تابان است.
صحن آفاق با توسع او
یک تگش را کمینه میدانست
هوش مصنوعی: جهان با گستردگی و وسعتی که او دارد، حتی یک گوشه‌اش را نیز کوچک و ناچیز نمی‌داند.
سوی بالا دعای پیغمبر
سوی پستی قضای یزدانست
هوش مصنوعی: درخواست برای بالا و علو، نتیجه دعای پیامبر است، در حالی که سرنوشت و تقدیر الهی در پایین‌تر قرار دارد.
هست دریا گذار و از دریا
وهم را عبره کردن آسانست
هوش مصنوعی: دریا تنها یک گذرگاه است و می‌توان به سادگی از آن عبور کرد و به عبرت‌های آن توجه کرد.
سم او سنگ خاره را بشکست
چه شگفت ؟ آن نه سم که سندانست
هوش مصنوعی: سم، سنگ سخت را می‌شکند؛ این شگفت‌انگیز است؟ این سم نیست، بلکه چیزی محکم‌تر از آن است.
گوش او سینهٔ سپهر بخست
چه عجب ؟ کان نه گوش ، پیکانست
هوش مصنوعی: گوش او مانند دل آسمان است و چه شگفتی که این گوش فقط یک وسیلهٔ ارتباطی نیست، بلکه نشان‌دهندهٔ هدف‌گیری و دقت بالاست.
لایق زین گر این براق آمد
که ز وصفش عقول حیرانست
هوش مصنوعی: اگر این مرکب زیبا به حقیقت آمده باشد، شایسته است، زیرا وصف آن باعث حیرت و شگفتی عقل‌هاست.
بور بیژن سزای گردونست
رخش رستم برای پالانست
هوش مصنوعی: بیژن سزاوار گردنکشی و بزرگی است، و رستم برای سوارکاری خود به او نیاز دارد.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت و پادشاهی خوارزمشاه باید در اوج باشد و جهانی که در آن زندگی می‌کند، از دشمنان خالی گردد.
خسروا، دولتت مسخر باد
عالم از جاه تو منور باد
هوش مصنوعی: ای خسروا، امیدوارم که حکومت و دولت تو بر جهانیان چیره شود و عالم به واسطه‌ی جایگاه و عظمت تو روشن گردد.
کردگارت معین و ناصر گشت
روزگارت مطیع و چاکر باد
هوش مصنوعی: خداوند تو را یاری‌دهنده و حمایت‌گر قرار دهد و روزگارت همواره فرمانبردار و خدمتگزار تو باشد.
دشمنت را زرمح چون مارت
همچو کژدم دو دست بر سر باد
هوش مصنوعی: دشمن را همچون موریانه یا کژدم، با تمام قدرت و هوشیاری تحت کنترل بگیر.
رأی و در مراسم اسلام
بحلال و حرام داور باد
هوش مصنوعی: در مسائل مربوط به اسلام، در زمینه حلال و حرام، تصمیم‌گیرنده و قضاوت‌کننده باید بر اساس نظر و رأی درست عمل کند.
یک پیام تو بهز قهر عدو
عمل صد هزار لشکر باد
هوش مصنوعی: پیام تو می‌تواند به اندازه‌ی یک لشکر بزرگ تاثیرگذار باشد و حتی قهر و دشمنی را در هم بشکند.
یک غلام ترا بموقف حرب
اثر صد هزار سرور باد
هوش مصنوعی: یک خدمتگزار تو با حضورش در میدان جنگ، به اندازه صد هزار خوشحالی و شادی تاثیرگذار است.
طوع حکم تو هفت گردونست
صیت مهر تو هفت اختر باد
هوش مصنوعی: حکم تو مثل قانون‌های حاکم بر دنیا است و نام مهر تو مانند هفت ستاره در آسمان می‌درخشد.
هفت اندام تو بحل و بعقد
سبب نظم هفت کشور باد
هوش مصنوعی: وجود تو به گونه‌ای است که باعث نظم و هماهنگی در هفت کشورهای مختلف می‌شود و این به خاطر زیبایی‌ها و ویژگی‌های خاص توست.
تا قضا از جهان روان باشد
امر تو با قضا برابر باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که تقدیر و سرنوشت در حال جریان است، خواسته تو باید با آن تقدیر هماهنگ باشد.
تخت خوارزمشاه عالی باد
عالم از دشمنانش خالی باد
هوش مصنوعی: تخت پادشاهی خوارزمشاه همیشه پابرجا و با عظمت باشد و دنیا از دشمنانش خالی و بی‌خطر بماند.