شمارهٔ ۴ - هم در مدح اتسز
با من آخر، صنما، جنگ چرا باید داشت؟
وز منت بیهده دل تنگ چرا باید داشت؟
با عدو مردمی و صلح چرا باید کرد؟
با رهی عربده و جنگ چرا باید داشت؟
گر نداری بمن آهنگ، روا هست، و لیک
بر بداندیش من آهنگ چرا باید داشت؟
ننگ داری همه از صحبت من وین نه نکوست
آخر از صحبت من ننگ چرا باید داشت؟
از ره من ، ای در دل من منزل تو
خویشتن دور بفرسنگ چرا باید داشت؟
من چو اصحاب تظلم بدر نصرة دین
زده در دامن او چنگ چرا باید داشت؟
آن خداوند، که اقبال فلک بندهٔ اوست
پیکر حادثه از پای در افگنده اوست
صنما، عربده پیوسته کنی تا چه شود؟
بغم اندیشهٔ ما بسته کنی تا چه شود؟
هر زمان مشعلهٔ آتش بی خویشتنی
با رهی بیهده پیوسته کنی، تا چه شود؟
بی نیازی تو ز آرایش و چون هست چنین
بر گل از سنبل تردسته کنی، تا چه شود؟
در عنا افگنیم هر نفس و از سر صدق
دشمنم راز عنا رسته کنی، تا چه شود؟
شادی از خاطر من رفته کنی، تا چه بود؟
رامش از سینهٔ من جسته کنی، تا چه شود؟
تیر سازی و کمان غمزه و ابرو و مرا
دل بدان تیر و کمان بسته کنی، تا چه شود؟
دل کنی بر دل من فتنه و خود را امروز
پیش شاه عجم آهسته کنی، تا چه شود؟
شهریاری ، که بدو رایت دین منصورست
عالم علم و کرم از دل او معمورست
صنما، دل ز تو مهجور نخواهم کردن
جان ز هجران تو رنجور نخواهم کردن
هرکه مهجور شد از روی تو رنجور دلست
پس دل از هجر تو رنجور نخواهم کردن
دل و جان را، که تو از هر دو گرانمایه تری
جز بر اندوه تو مقصور نخواهم کردن
تا سر من ز گریبان نکنی دور بتیغ
چنگ از دامن تو دور نخواهم کردن
ماتم عمر مرا داشته گیر ، از همه عمر
با جمال رخ تو سور نخواهم کردن
بر سخن های خودم یار کنی، رو، که روان
بر سخن های تو مغرور نخواهم کردن
خویشتن جز با یادی علاء الدوله
بر صف هجر تو منصور نخواهم کردن
آن خداوند، کزو روز ضلالت سیهست
قبلهٔ تاجوران اتسز خوارزمشهست
خسروی، کز ره کینش بحذر باید بود
خسروان را بدرش بسته کمر باید بود
چرخ را پیش معالیش زمین باید بود
بحر را پیش ایادیش شمر باید بود
گرده نان را ز کمال فزعش روز مصاف
در وغا بسته لب و خسته جگر باید بود
در جهان طالب انواع هنر اوست ز خلق
مرد را طالب انواع هنر باید بود
از پی کسب شرف وز پی تحصیل جلال
بدر فرخ او کرده مقر باید بود
با وصال قدمش جفت شرف باید گشت
در پناه علمش یار ظفر باید بود
هان! مشو فرد ز فرخنده در با خطرش
که چو زو فرد شوی جفت خطر باید بود
نطق با فایده جز وصف ببیانش نبود
بر بی غایله جر فعل بنانش نبود
خسروا، مهر تو گیتی یله کی یارد کرد؟
جز ترا چرخ فلک عاقله کی یارد کرد؟
عدل تو هست بر آن گونه، که از هیبت او
غول جز رهبری قافله کی یارد کرد؟
باد چون دید که اطلاق اسیران از تست
نیز بر آب همی سلسله کی یارد کرد؟
دست آنکس ، که گریبان بخلافت بندد
گوی را متصل انگله کی یارد کرد؟
گوش رعدار شنود نعرهٔ کوس تو برزم
بیش بر اوج هوا مشعله کی یارد کرد؟
دشمن تو، که گریزد ز جود ظفرت
جز در اکناف عدم مرحله کی یارد کرد؟
چرخ گردنده شب تیرهٔ پر واقعه را
جز بفتح تو همی حامله کی یارد کرد؟
ملک آفاق ترا جمله مسلم شده گیر
صدر تو مرجع ذریت آدم شده گیر
خسروا، جز بر تو بار مرا خوش نبود
جز ثنای در تو کار مرا مرا خوش نبود
هیچ شغلی ، که ازو مثل مرا ، دور از من
کم شود نزد تو بازار، مرا خوش نبود
خورده شد باده بفرمان تو یکبار و لیک
خورن باده دگر بار مرا خوش نبود
خوردن آنچه تن من شود از خوردن او
در خور طعنهٔ احرار مرا خوش نبود
مستی خارج از اندازه که بر باد دهد
موزه و جبه و دستار مرا خوش نبود
چون شود عدت تیمار تو اندک بر من
زان سپس مدت بسیار مرا خوش نبود
بی در تو ، بجلال تو ، اگر پای نهم
بر سر گنبد دوار مرا خوش نبود
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
تا جهانست نکو خواه جهان باد ترا
بر همه خلق جهان حکم روان باد ترا
شرع از نکبت ایام امان یافت بتو
از همه نکبت ایام امان باد ترا
عدت بخت همه بهرهٔ تن گشت ترا
مایهٔ عقل همه حصهٔ جان باد ترا
در دو حالت، بدو معنی: بسکون و بمضا
عزم و حزمی چو زمین و چو زمان باد ترا
هر چه شکست در آفاق ترا هست یقین
هر چه سرست بر افلاک عیان باد ترا
عالم علم و کرم زیر نگین تو شدست
مرکب عز و شرف زیر عنان باد ترا
علم و حلمست بهین زیور افعال ملوک
تا بود این دو ،این باد و هم آن باد ترا
شمارهٔ ۳ - هم در مدح اتسز گوید: ای برده آتش رخ تو آب روی من شمارهٔ ۵ - نیز در ستایش اتسز خوارزم شاه: جانا،دلم به عشق گرفتار میکنی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با من آخر، صنما، جنگ چرا باید داشت؟
وز منت بیهده دل تنگ چرا باید داشت؟
هوش مصنوعی: چرا باید با من، ای محبوب، درگیر باشی؟ و چرا باید به خاطر نارضایتی بیدلیل، دل خود را آزار دهم؟
با عدو مردمی و صلح چرا باید کرد؟
با رهی عربده و جنگ چرا باید داشت؟
هوش مصنوعی: چرا باید با دشمنان سازش کنیم و صلح کنیم؟ چرا باید با کسی که به ما آسیب میزند و جنگ میکند، رابطه داشته باشیم؟
گر نداری بمن آهنگ، روا هست، و لیک
بر بداندیش من آهنگ چرا باید داشت؟
هوش مصنوعی: اگر به من علاقهای نداری، اشکالی ندارد، اما چرا باید به کسی که بداندیش است، علاقهمند بود؟
ننگ داری همه از صحبت من وین نه نکوست
آخر از صحبت من ننگ چرا باید داشت؟
هوش مصنوعی: همه از صحبت من شرم دارند، اما این شرم خوب نیست. چرا باید از صحبت من شرمگین بود؟
از ره من ، ای در دل من منزل تو
خویشتن دور بفرسنگ چرا باید داشت؟
هوش مصنوعی: ای آنکه در دل من جایگاه توست، چرا باید از مسیر من دور باشی و به فاصلهای دور بروی؟
من چو اصحاب تظلم بدر نصرة دین
زده در دامن او چنگ چرا باید داشت؟
هوش مصنوعی: من مانند دوستانی که در روز غلبه بر ظلمت دین به یاری حق آمدهاند، در دامان او چنگ میزنم، پس چرا باید نگرانی داشته باشم؟
آن خداوند، که اقبال فلک بندهٔ اوست
پیکر حادثه از پای در افگنده اوست
هوش مصنوعی: آن خداوندی که سرنوشت ستارهها به او وابسته است، خود عامل ایجاد حوادث و رویدادهاست و همه چیز زیر نظر و اراده او به پیش میرود.
صنما، عربده پیوسته کنی تا چه شود؟
بغم اندیشهٔ ما بسته کنی تا چه شود؟
هوش مصنوعی: ای معشوق، چه فایده دارد که مدام فریاد و شکایت کنی؟ آیا با نگرانی و اندوه ما را در دل ببندی، چه نتیجهای خواهی گرفت؟
هر زمان مشعلهٔ آتش بی خویشتنی
با رهی بیهده پیوسته کنی، تا چه شود؟
هوش مصنوعی: هر بار که به طور بیهدف و بدون کنترل مشغول آتشافروزی میشوی، نتیجهاش چه خواهد شد؟
بی نیازی تو ز آرایش و چون هست چنین
بر گل از سنبل تردسته کنی، تا چه شود؟
هوش مصنوعی: نیازی به زیبایی تو نیست و چون اینگونه هستی، اگر از گل، سنبل نازک جدا کنی، چه اتفاقی میافتد؟
در عنا افگنیم هر نفس و از سر صدق
دشمنم راز عنا رسته کنی، تا چه شود؟
هوش مصنوعی: در هر لحظه احساسات و افکار خود را بیان کنیم و با صداقت و بدون پنهانکاری رازها و مشکلاتم را در برابر تو مطرح کنیم؛ ببینیم چه نتیجهای خواهد داشت؟
شادی از خاطر من رفته کنی، تا چه بود؟
رامش از سینهٔ من جسته کنی، تا چه شود؟
هوش مصنوعی: شادی از ذهنم رفته است، مگر این که تو چه کنی؟ اگر خوشی از درونم بیرون برود، نتیجهاش چه خواهد بود؟
تیر سازی و کمان غمزه و ابرو و مرا
دل بدان تیر و کمان بسته کنی، تا چه شود؟
هوش مصنوعی: تو مثل تیراندازی هستی که با کمان ابرو و چشمک، عشق را نشانه گرفتهای و دل من به این تیر و کمان میسپارد. حالا ببین چه بر سر من خواهد آمد.
دل کنی بر دل من فتنه و خود را امروز
پیش شاه عجم آهسته کنی، تا چه شود؟
هوش مصنوعی: اگر دل از من برکنی و بر دل من فتنه بهپا کنی، امروز به آرامی خود را پیش شاه عجم معرفی کن، ببین نتیجهاش چه خواهد شد؟
شهریاری ، که بدو رایت دین منصورست
عالم علم و کرم از دل او معمورست
هوش مصنوعی: پادشاهی که پرچم دینش به او تعلق دارد، فردی است که علم و بزرگی از دل او برمیخیزد.
صنما، دل ز تو مهجور نخواهم کردن
جان ز هجران تو رنجور نخواهم کردن
هوش مصنوعی: ای محبوب، هرگز دل را از تو دور نخواهم کرد و به خاطر جدایی تو، هرگز رنجیده نخواهم شد.
هرکه مهجور شد از روی تو رنجور دلست
پس دل از هجر تو رنجور نخواهم کردن
هوش مصنوعی: هر کسی که از زیبایی تو دور باشد، دلی زخمی و رنجور دارد. پس من هم نمیخواهم دل خود را به خاطر دوری از تو بیازارم.
دل و جان را، که تو از هر دو گرانمایه تری
جز بر اندوه تو مقصور نخواهم کردن
هوش مصنوعی: من هیچکدام از دل و جانم را صرف چیزی جز غم تو نخواهم کرد، زیرا تو از هر دو برای من ارزشمندتر هستی.
تا سر من ز گریبان نکنی دور بتیغ
چنگ از دامن تو دور نخواهم کردن
هوش مصنوعی: تا زمانی که سر من را از گریبانم دور نکردهای، من هرگز نخواهم توانست با دستانم از دامنت دور شوم.
ماتم عمر مرا داشته گیر ، از همه عمر
با جمال رخ تو سور نخواهم کردن
هوش مصنوعی: عمر من به خاطر زیبایی تو سپری شده است و من نمیخواهم هیچ شادی دیگری را تجربه کنم.
بر سخن های خودم یار کنی، رو، که روان
بر سخن های تو مغرور نخواهم کردن
هوش مصنوعی: اگر تو بر سخنان خودت تأکید کنی و به من روی بیاوری، من هرگز به سخنان تو دلخواه نخواهم بود و مغرور نخواهم شد.
خویشتن جز با یادی علاء الدوله
بر صف هجر تو منصور نخواهم کردن
هوش مصنوعی: من هرگز با یاد کسی جز علاء الدوله نمیتوانم به خاطرات جدایی تو فکر کنم.
آن خداوند، کزو روز ضلالت سیهست
قبلهٔ تاجوران اتسز خوارزمشهست
هوش مصنوعی: آن خداوندی که روزهای گمراهی و تاریکی در زندگی وجود دارد، هنوز هم مقصد و راهنمای پادشاهان و حاکمان خوشبختی است.
خسروی، کز ره کینش بحذر باید بود
خسروان را بدرش بسته کمر باید بود
هوش مصنوعی: برای مقابله با کسی که بر شدت دشمنیاش میافزاید، باید احتیاط کرد و نسبت به او هوشیار بود. همچنین، برای پادشاهان و فرمانروایان، ضروری است که در مقابل چنین فردی، به خود تسلیمی نشانه دهند و آماده دفاع باشند.
چرخ را پیش معالیش زمین باید بود
بحر را پیش ایادیش شمر باید بود
هوش مصنوعی: برای اینکه چرخ زندگی به درستی بچرخد، باید زمین را آماده کشت و کار کرد. همچنین برای بهرهبرداری از دریا، باید از آن به خوبی استفاده و بهرهبرداری کرد.
گرده نان را ز کمال فزعش روز مصاف
در وغا بسته لب و خسته جگر باید بود
هوش مصنوعی: در روز نبرد و در اوج ترس و اضطراب، به خاطر شدت نگرانی و فشار، باید با زخم دل و سکوت، نان را نگه داریم و تحمل کنیم.
در جهان طالب انواع هنر اوست ز خلق
مرد را طالب انواع هنر باید بود
هوش مصنوعی: در دنیا، کسی که به دنبال هنرهای مختلف است، باید خود نیز از میان مردم، به دنبال افراز و پرورش هنرها باشد.
از پی کسب شرف وز پی تحصیل جلال
بدر فرخ او کرده مقر باید بود
هوش مصنوعی: برای کسب شرافت و به دست آوردن عظمت، باید در جستجوی توفیق و خوشبختی بود.
با وصال قدمش جفت شرف باید گشت
در پناه علمش یار ظفر باید بود
هوش مصنوعی: برای رسیدن به افتخار و مقام بلند، باید با او همقدم شد و در سایه علم و دانش او، یار و همراهنمای پیروزی بود.
هان! مشو فرد ز فرخنده در با خطرش
که چو زو فرد شوی جفت خطر باید بود
هوش مصنوعی: اِی انسان! تنها و بیهمراه نشو که وقتی از دیگران جدا شدی، باید با خطرات روبرو شوی؛ زیرا وقتی جدا میشوی، دیگر حمایتی نداری و ممکن است با مشکلات بیشتری مواجه شوی.
نطق با فایده جز وصف ببیانش نبود
بر بی غایله جر فعل بنانش نبود
هوش مصنوعی: گفتار مفید فقط به توصیف خود و معنیاش مربوط میشود و بدون عمل، تنها بیان کردن کافی نیست.
خسروا، مهر تو گیتی یله کی یارد کرد؟
جز ترا چرخ فلک عاقله کی یارد کرد؟
هوش مصنوعی: ای خسرو، آیا کسی غیر از تو میتواند چنین عشق و مهری به دنیا داشته باشد؟ آیا غیر از تو چرخ فلک میتواند چنین درکی از عشق و محبت داشته باشد؟
عدل تو هست بر آن گونه، که از هیبت او
غول جز رهبری قافله کی یارد کرد؟
هوش مصنوعی: عدالت تو به گونهای است که هیچ کس جز یک رهبر نمیتواند با هیبت او خود را بشناسد.
باد چون دید که اطلاق اسیران از تست
نیز بر آب همی سلسله کی یارد کرد؟
هوش مصنوعی: باد وقتی دید که تو نیز اسیران را رها کردهای، آیا میتواند دوباره بر روی آب این زنجیره را به هم پیوند زند؟
دست آنکس ، که گریبان بخلافت بندد
گوی را متصل انگله کی یارد کرد؟
هوش مصنوعی: دست کسی که بخواهد گریبان را بگیرد و مانع از رفتن چیزی باشد، نمیتواند گوی را بهراحتی به دست بگیرد و کنترل کند.
گوش رعدار شنود نعرهٔ کوس تو برزم
بیش بر اوج هوا مشعله کی یارد کرد؟
هوش مصنوعی: صدا و ناهنجاری تو را حتی رعد و برق هم میشنود، اما هیچکس غیر از خودت نمیتواند با شدت بر آسمان پرواز کند و در اوج آسمان همچون شعله درخشید.
دشمن تو، که گریزد ز جود ظفرت
جز در اکناف عدم مرحله کی یارد کرد؟
هوش مصنوعی: دشمن تو که از بخشش و مهربانی تو فرار میکند، در کدام گوشه از عدم میتواند به تو نزدیک شود؟
چرخ گردنده شب تیرهٔ پر واقعه را
جز بفتح تو همی حامله کی یارد کرد؟
هوش مصنوعی: چرخش شب تاریک و پرحادثه را هیچ چیز جز پیروزی تو نمیتواند به حرکت درآورد.
ملک آفاق ترا جمله مسلم شده گیر
صدر تو مرجع ذریت آدم شده گیر
هوش مصنوعی: جهان پیرامون تو به نوعی تسلیم شده، بنابراین جایگاه تو باید مبدأ توجه و نگاهی باشد که نسل آدم از آن الهام بگیرد.
خسروا، جز بر تو بار مرا خوش نبود
جز ثنای در تو کار مرا مرا خوش نبود
هوش مصنوعی: ای خسرو، جز محبت تو هیچ چیز مرا خوش نیست و جز ستایش تو هیچ چیزی برای من خوشایند نیست.
هیچ شغلی ، که ازو مثل مرا ، دور از من
کم شود نزد تو بازار، مرا خوش نبود
هوش مصنوعی: هیچ کاری که از من دور شود و نزد تو ارزش داشته باشد، برای من خوشایند نیست.
خورده شد باده بفرمان تو یکبار و لیک
خورن باده دگر بار مرا خوش نبود
هوش مصنوعی: یک بار به خواست تو شراب نوشیدهام، اما نوشیدن دوباره آن برایم خوشایند نیست.
خوردن آنچه تن من شود از خوردن او
در خور طعنهٔ احرار مرا خوش نبود
هوش مصنوعی: خوردن چیزی که باعث قوت بدن من شود، از خوردن او (علی) برای من باعث آزار و انتقاد آزادگان خوشایند نبود.
مستی خارج از اندازه که بر باد دهد
موزه و جبه و دستار مرا خوش نبود
هوش مصنوعی: مستی زیادی که باعث شود لباس و دستار مرا به باد دهد، برایم خوشایند نیست.
چون شود عدت تیمار تو اندک بر من
زان سپس مدت بسیار مرا خوش نبود
هوش مصنوعی: وقتی مدت زمان نیاز به مراقبت از تو کم شود، من دیگر برای مدتی طولانی احساس خوشی نخواهم داشت.
بی در تو ، بجلال تو ، اگر پای نهم
بر سر گنبد دوار مرا خوش نبود
هوش مصنوعی: اگر بدون تو باشم، با عظمت و بزرگی تو، حتی اگر بر سر این گنبد آسمانی قدم بگذارم، برایم خوشایند نخواهد بود.
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
هوش مصنوعی: هر کس که بندهی این مقام عالی باشد، مانند من به نعمتها و خوشبختیهای بسیار دست مییابد.
تا جهانست نکو خواه جهان باد ترا
بر همه خلق جهان حکم روان باد ترا
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، آرزو کن که جهان به خیری برای تو باشد و بر تمام مردم دنیا، تقدیر خوبی برای تو رقم بخورد.
شرع از نکبت ایام امان یافت بتو
از همه نکبت ایام امان باد ترا
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد شاعر به شخصی اشاره میکند که از مشکلات و سختیهای زمانه نجات یافته است. او امیدوار است که این فرد همواره از تمام بدبختیها و دشواریهای ایام در امان باشد و زندگیاش پر از آرامش و خوشبختی باشد.
عدت بخت همه بهرهٔ تن گشت ترا
مایهٔ عقل همه حصهٔ جان باد ترا
هوش مصنوعی: هر آنچه که به خوشبختی و سرنوشت مرتبط است، برای تو به عنوان نعمت جسمی تبدیل شده. همچنین، هر آنچه که به عقل و خرد مربوط میشود، برای تو صفتی از روح و جانت به حساب میآید.
در دو حالت، بدو معنی: بسکون و بمضا
عزم و حزمی چو زمین و چو زمان باد ترا
هوش مصنوعی: در دو وضعیت، به دو شکل متفاوت: با آرامش و با اراده قوی، مانند زمین و زمان، تو نیز باید استوار بمانی.
هر چه شکست در آفاق ترا هست یقین
هر چه سرست بر افلاک عیان باد ترا
هوش مصنوعی: هرچه در دنیا برایت پیش آمده و بدیهایی که تجربه کردهای، بدان که همه آنها به وضوح در آسمانها دیده میشوند.
عالم علم و کرم زیر نگین تو شدست
مرکب عز و شرف زیر عنان باد ترا
هوش مصنوعی: دانش و بزرگی در زیر فرمان تو قرار گرفته است و سوارکاری که موهبت و عظمت را به همراه دارد، در دست توست.
علم و حلمست بهین زیور افعال ملوک
تا بود این دو ،این باد و هم آن باد ترا
هوش مصنوعی: دانش و خرد، بهترین زینت رفتار پادشاهان است. تا زمانی که این دو وجود داشته باشد، همواره بر تو خوشبختی و سعادت خواهد وزید.
حاشیه ها
1398/01/12 18:04
بهرام مهدویان
با سلام بیت زیر یک «مرا» اضافه می باشد: خسروا، جز بر تو بار مرا خوش نبود
جز ثنای در تو کار مرا مرا خوش نبود شکل صحیح مصراع دوم به قرار زیر است:
جز ثنای در تو کار مرا خوش نبود