گنجور

شمارهٔ ۵ - نیز در ستایش اتسز خوارزم شاه

جانا،دلم به عشق گرفتار می‌کنی
جان مرا نشانهٔ تیمار می‌کنی
بس اندکست میل تو سوی وفا و لیک
اندر جفا تکلیف بسیار می‌کنی
با من همیشه چرخ ستمگار بد کند
تو اقتدا به چرخ ستمگار می‌کنی
داری دهان چو نقطهٔ پرگار و در غمت
بر من جهان چو نقطهٔ پرگار می‌کنی
با من ره جفا سپری و بدین سبب
در چشم‌ها چو خاک رهم خوار می‌کنی
دفع جراحتست زره ها و تو مرا
مجروح دل به زلف زره‌وار می‌کنی
لشکرکشان به لشکر جرار کی کنند؟
آنها که تو به طرّهٔ طرار می‌کنی
عشقست با رخ تو به خروارها مرا
با این همه که ظلم به خروار می‌کنی
بر کافران نکرد کسی آن ستم، که تو
بر مادحان شاه جهاندار می‌کنی
خوارزمشاه، آن که سزد به وقت حرب
تشبیه او به حیدر کرار می‌کنی
آن کس که در حمایت خوارزمشاه نیست
از جور حادثات جهان در پناه نیست
یار از وفا برید، ندانم چه اوفتاد؟
راه جفا گزید ، ندانم چه اوفتاد ؟
در ما نگاه می‌کند، آنکه روز و شب
جز روی ما ندید، ندانم چه اوفتاد؟
جز من نبود مأمن او در همه جهان
ناگه ز من رسید، ندانم چه اوفتاد؟
آرام او نبودی جز با من و کنون
بی‌من خوش آرمید، ندانم چه اوفتاد ؟
روی چو گل نهفت و زین روی خار غم
در جان من خلید، ندانم چه اوفتاد ؟
سر برد از خط من و آخر خط جفا
بر نام من کشید ، ندانم چه اوفتاد ؟
نوشین لبش امید همی داشت جان من
زهر غمش چشید ، ندانم چه اوفتاد ؟
بالای همچو تیر من از بار جور او
همچون کمان خمید، ندانم چه اوفتاد ؟
بخریدمش به جان و کنون از جفای او
کارم به جان رسید، ندانم چه اوفتاد ؟
اسرار ما ، که بود نهان از همه جهان
شاه جهان شنید ، ندانم چه اوفتاد ؟
شاهی ، که خصم ملک ز مردیش عاجزست
خورشید خسروان جهان شاه اتسزست
خوارزمشاه رایت ایمان بلند کرد
جان مخالفان هدی مستمند کرد
شخص حسود موضع حد حسام ساخت
فرق ملوک موقع سم سمند کرد
عنوان نادرات تواریخ عالمست
آن واقعات کو به سمرقند و چند کرد
بسیار حصن‌های حصین را به تیغ تیز
بگشاد و پای‌های دلیران به بند کرد
تنین آسمان نکند تا به روز حشر
آن‌ها که شهریار به خم کمند کرد
من صد مصاف هایل او پیش دیده‌ام
او بی قیاس کرد ، ندانم که چند کرد ؟
درنده گرگ را اثر عدل شاملش
در دشت راعی رمهٔ گوسفند کرد
مهرش چو آب شخص ولی را حیات داد
کینش چو زهر جان عدو را گزند کرد
لفظی که گفت، دولت آن را عزیز داشت
کاری که کرد، گردون آن را پسند کرد
مثلش نبود جز به معالی وزین قبل
نام بلند یافت چو همت بلند کرد
گسترده در بسیطهٔ آفاق نام اوست
گردون مطیع او و زمانه غلام اوست
آنان که تیغ نصرت او برکشیده‌اند
سر بر فراز گنبد اخضر کشیده‌اند
بی‌سر بمانده‌اند به صحرای کارزار
آنان که از متابعتش سر کشیده‌اند
زوار ازو عطیت بی‌حد گرفته‌اند
کفار ازو بلیت بی‌مر کشیده‌اند
با رسم ملک او همه آفاق خط نسخ
در رسم‌های ملک سکندر کشیده‌اند
اعدای او ، انارهم الله ، به رزم او
از دست مرگ ضربت خنجر کشیده‌اند
احباب او ، اعانهم الله ، به بزم او
در خلد عدن شربت کوثر کشیده‌اند
در بوستان دولت او مست نعمتند
آنان که جام طاعت او درکشیده‌اند
اعدا کشیده‌اند ازو ،آنچه مشرکان
در خیبر از وقایع حیدر کشیده‌اند
مردان کارزار ز بیم حسام او
در سر چو عورتان همه معجر کشیده‌اند
با عدل او شدست فراموش خلق را
رنجی که از سپهر ستمگر کشیده‌اند
چرخ بلند بستهٔ پیمان او شده
اطراف شرق و غرب به فرمان او شده
ای شاه شرق ، وقت جوانی عالمست
آفاق همچو عیش ولی تو خرمست
مر ابر را نثر ز لؤلوی فاخرست
مر خاک را بساط ز دیبای معلمست
مرده جهان ز باد سحر زنده چد دگر
در باد معجر دم عیسی مریمست
گل با طراوتست چو رخسار دلبران
گلبن به سان قامت عشاق پر خمست
مر ابر را ز برق وز باران چو عاشقان
هم سینه پر ز آتش و هم دیده پر نمست
روی زمین ز لاله و گل پر نگار و نقش
از سعی چرخ اخضر چون چرخ اعظمست
این تیره‌فام خاک درین فصل نوبهار
پر سبزه از عنایت این سبز طارمست
عالم چو جنتست و لیکن ز بیم تو
بر دشمنان دولت تو چون جهنمست
کم کن ز کار رزم و بیفزای در نشاط
کاقبال تو فزون و بداندیش تو کمست
از من ترا بشارت بادا که : مر ترا
تا حشر ملک مشرق و مغرب مسلمست
شاها ، ترا سعادت و اقبال یار باد
اندر خوشی خزان تو چون نوبهار باد
دولت هیشه یاور خوازمشاه باد
نصرت همیشه رهبر خوازمشاه باد
چرخ فلک ، اگر چه تکبر سرشت اوست
چون بندگان مسخر خوازمشاه باد
گیتی به طبع بندهٔ خوارزمشاه گشت
گردون به طوع چاکر خوازمشاه باد
آتش فتاده در همه اوطان مشرکان
از آبدار خنجر خوازمشاه باد
خوارزمشاه در خور تاج جلالتست
تاج جلال بر سر خوازمشاه باد
هر جان بود نشاط تن و آرزوی دل
از سعی بخت در خور خوازمشاه باد
از هرچه هست رفعت خوارزمشاهیش
بیش از ستاره لشکر خوازمشاه باد
نزد حکیم عقل همه کشف مشکلات
از خاطر منور خوازمشاه باد
هر پادشه که خیزد تا روز رستخیز
اندر جهان ز گوهر خوازمشاه باد
پیوسته در مصالح دین و مراد ملک
عون خدای یاور خوازمشاه باد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا،دلم به عشق گرفتار می‌کنی
جان مرا نشانهٔ تیمار می‌کنی
هوش مصنوعی: ای عشق، تو دلم را به خوبی و عشق پر می‌کنی و جانم را نشانهٔ مراقبت و توجه خود قرار می‌دهی.
بس اندکست میل تو سوی وفا و لیک
اندر جفا تکلیف بسیار می‌کنی
هوش مصنوعی: میل تو به وفا بسیار کم است، اما در جفا و خیانت کارهای زیادی از تو سر می‌زند.
با من همیشه چرخ ستمگار بد کند
تو اقتدا به چرخ ستمگار می‌کنی
هوش مصنوعی: با من همیشه روزگار سختی می‌کند، اما تو چرا به این روزگار سخت اقتدا می‌کنی؟
داری دهان چو نقطهٔ پرگار و در غمت
بر من جهان چو نقطهٔ پرگار می‌کنی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چهره و لب‌های تو به اندازهٔ نقطهٔ پرگار کوچک و دقیق است، ولی در دردی که به من وارد می‌کنی، دنیا را مانند یک پرگار به دور خود می‌چرخانی. به عبارتی، تأثیر تو بر جهان و احساسات من به اندازه‌ای عظیم است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
با من ره جفا سپری و بدین سبب
در چشم‌ها چو خاک رهم خوار می‌کنی
هوش مصنوعی: تو با من به گونه‌ای نادرست رفتار کردی و به همین دلیل در دیده‌هایم به اندازه خاک برایت بی‌ارزش شده‌ام.
دفع جراحتست زره ها و تو مرا
مجروح دل به زلف زره‌وار می‌کنی
هوش مصنوعی: زره‌ها برای محافظت در برابر جراحت طراحی شده‌اند، اما تو با زلف‌های زره‌مانندت دل مرا مجروح می‌کنی.
لشکرکشان به لشکر جرار کی کنند؟
آنها که تو به طرّهٔ طرار می‌کنی
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند با نیرویی بزرگ و قوی مقابله کند در حالی که تو با سادگی و زیبایی‌ات آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهی؟
عشقست با رخ تو به خروارها مرا
با این همه که ظلم به خروار می‌کنی
هوش مصنوعی: عشق تو برای من به اندازه‌ی زیادی ارزش دارد، حتی اگر تو با این همه سختی و ظلم به من رفتار کنی.
بر کافران نکرد کسی آن ستم، که تو
بر مادحان شاه جهاندار می‌کنی
هوش مصنوعی: هیچ کس به کافران آنقدر ظلم نکرده که تو به مداحان پادشاه دنیا می‌کنی.
خوارزمشاه، آن که سزد به وقت حرب
تشبیه او به حیدر کرار می‌کنی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصی به نام خوارزمشاه دارد که در زمان نبرد به شجاعت و دلاوری علی (علیه‌السلام) تشبیه شده است. در واقع، شاعر از قدرت و شجاعت این فرد در میادین جنگ سخن می‌گوید و او را شایسته این مقایسه می‌داند.
آن کس که در حمایت خوارزمشاه نیست
از جور حادثات جهان در پناه نیست
هوش مصنوعی: کسی که از حمایت خوارزمشاه برخوردار نیست، در برابر ظلم و سختی‌های زندگی احساس امنیت نمی‌کند.
یار از وفا برید، ندانم چه اوفتاد؟
راه جفا گزید ، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: دوست از محبت و وفاداری جدا شد، نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. او راه ظلم و بی‌وفایی را انتخاب کرد، نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد.
در ما نگاه می‌کند، آنکه روز و شب
جز روی ما ندید، ندانم چه اوفتاد؟
هوش مصنوعی: کسی که روز و شب فقط به ما نگاه کرده و چیز دیگری نمی‌بیند، در درون ما را می‌نگرد؛ نمی‌دانم چه اتفاقی برای او افتاده است!
جز من نبود مأمن او در همه جهان
ناگه ز من رسید، ندانم چه اوفتاد؟
هوش مصنوعی: هیچ پناهگاهی جز من برای او در سراسر جهان نبود، اما ناگهان از سمت من چیزی به او رسید که نمی‌دانم چه بود.
آرام او نبودی جز با من و کنون
بی‌من خوش آرمید، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: تو بدون من آرام و قرار نداشتی، اما حالا که از من دور شده‌ای، به راحتی زندگی می‌کنی. نمی‌دانم چه اتفاقی برایت افتاده است؟
روی چو گل نهفت و زین روی خار غم
در جان من خلید، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: صورتش مانند گل پنهان است و به خاطر همین زیبایی، خارهای غم در وجودم نفوذ کرده‌اند. نمی‌دانم چه بر سرم آمده است.
سر برد از خط من و آخر خط جفا
بر نام من کشید ، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: او از نوشته‌ام خارج شد و در نهایت به نام من آسیب زد، نمی‌دانم چه بر سرم آمد؟
نوشین لبش امید همی داشت جان من
زهر غمش چشید ، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: نوشین لب او برای من مایه امید بود، اما جانم زخم غمش را چشید و نمی‌دانم چه بر سرم آمد.
بالای همچو تیر من از بار جور او
همچون کمان خمید، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای تحت فشار و سختی هستم که مانند تیر خمیده‌ای شدم، نمی‌دانم چه بر سرم آمده است.
بخریدمش به جان و کنون از جفای او
کارم به جان رسید، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: من او را با تمام وجود خریدم و حالا از ظلم و بی‌وفایی او کارم به جانم رسیده و نمی‌دانم چه بر سرم آمده است.
اسرار ما ، که بود نهان از همه جهان
شاه جهان شنید ، ندانم چه اوفتاد ؟
هوش مصنوعی: رازهای ما که از چشم همه پنهان بود، ناگهان به گوش پادشاه جهان رسید. نمی‌دانم چه بر سر ما خواهد آمد؟
شاهی ، که خصم ملک ز مردیش عاجزست
خورشید خسروان جهان شاه اتسزست
هوش مصنوعی: شاهی که دشمنانش از شجاعت و دلیری او ناتوان‌اند، مانند خورشید در میان پادشاهان جهان است.
خوارزمشاه رایت ایمان بلند کرد
جان مخالفان هدی مستمند کرد
هوش مصنوعی: خوارزمشاه با پرچم ایمان به میدان آمد و جان دشمنان را در راه هدایت و نجات از تنگدستی قرار داد.
شخص حسود موضع حد حسام ساخت
فرق ملوک موقع سم سمند کرد
هوش مصنوعی: شخص حسود در جایی که نباید، از خود برتری جویی می‌کند و موجب آزار دیگران می‌شود. او با تلاش برای بالا بردن خود، در واقع به دیگران آسیب می‌زند و به موقعیت‌های دیگران حسادت می‌کند.
عنوان نادرات تواریخ عالمست
آن واقعات کو به سمرقند و چند کرد
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و ارزش وقایع تاریخی اشاره دارد. ابداع و ثبت وقایعی که در سمرقند و دیگر مکان‌ها رخ داده‌اند، به عنوان بخشی از تاریخ جهان مطرح شده و نشان‌دهنده‌ی تاثیر و دقت این رویدادها در نگارش تاریخ است. در واقع، آنچه که در این سرزمین‌ها اتفاق افتاده، به عنوان نمونه‌هایی مهم از تاریخ بشر شناخته می‌شود.
بسیار حصن‌های حصین را به تیغ تیز
بگشاد و پای‌های دلیران به بند کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از دژهای مستحکم را با شمشیر برنده گشود و دلیران را به بند کشید.
تنین آسمان نکند تا به روز حشر
آن‌ها که شهریار به خم کمند کرد
هوش مصنوعی: صدای آسمان تا روز قیامت بلند نخواهد شد برای کسانی که پادشاه را در دام خود گرفتار کردند.
من صد مصاف هایل او پیش دیده‌ام
او بی قیاس کرد ، ندانم که چند کرد ؟
هوش مصنوعی: من در برابر او صدها نبرد بزرگ و شگفت‌انگیز دیده‌ام، او به هیچ‌وجه قابل مقایسه نیست و نمی‌دانم که چقدر برتری دارد.
درنده گرگ را اثر عدل شاملش
در دشت راعی رمهٔ گوسفند کرد
هوش مصنوعی: عدل و انصاف حتی بر روی درندگان نیز تأثیر می‌گذارد و می‌تواند آن‌ها را در مکانی که معمولاً بدخواهند، به موجوداتی ملائم و سازگار با جامعه تبدیل کند.
مهرش چو آب شخص ولی را حیات داد
کینش چو زهر جان عدو را گزند کرد
هوش مصنوعی: عشق و محبت او مانند آب است که شخص را زنده می‌کند، اما کینه‌اش مانند زهر است که به دشمن آسیب می‌زند.
لفظی که گفت، دولت آن را عزیز داشت
کاری که کرد، گردون آن را پسند کرد
هوش مصنوعی: آنچه او گفت، مورد محبت و ارزشمند قرار گرفت و اقداماتی که انجام داد، به تأسیس و تقدیر آسمان ها رسید.
مثلش نبود جز به معالی وزین قبل
نام بلند یافت چو همت بلند کرد
هوش مصنوعی: هیچ کس به پای او نمی‌رسد، جز افراد بزرگ و معروف که به خاطر نام بلندشان شناخته شده‌اند. وقتی همت کسی بلند باشد، او نیز به این مقام و مرتبه دست می‌یابد.
گسترده در بسیطهٔ آفاق نام اوست
گردون مطیع او و زمانه غلام اوست
هوش مصنوعی: نام او در تمام جهان پخش شده و آسمان در تسخیر اوست و زمان نیز به نوعی تحت فرمان او قرار دارد.
آنان که تیغ نصرت او برکشیده‌اند
سر بر فراز گنبد اخضر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: کسانی که شمشیر یاری او را به دست گرفته‌اند، سرهای خود را بر بالای گنبد سبز (گنبد حرم امام رضا) بلند کرده‌اند.
بی‌سر بمانده‌اند به صحرای کارزار
آنان که از متابعتش سر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: آنان که از پیروی کردن سر باز زده‌اند، در میدان نبرد بی‌یار و یاور مانده‌اند.
زوار ازو عطیت بی‌حد گرفته‌اند
کفار ازو بلیت بی‌مر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: زائران به خاطر او بخشش‌های بی‌نهایت را دریافت کرده‌اند، اما کافران از او عذاب‌های دائمی را تجربه کرده‌اند.
با رسم ملک او همه آفاق خط نسخ
در رسم‌های ملک سکندر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: در سبک سلطنت او، همه جا را با خط زیبا و شایسته‌ای مانند خط نسخ زینت بخشیده‌اند، گویی که تمام زوایا و گوشه‌ها به شکوه قلم سکندر مزین شده است.
اعدای او ، انارهم الله ، به رزم او
از دست مرگ ضربت خنجر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: آنگونه که در دل او محبت وجود دارد، به رزم با مرگ پرداخته و از جان خود دفاع می‌کند و چنان قهرمانانه می‌جنگد که گویی تکیه‌گاه او در این نبرد، عزت و شرافت است.
احباب او ، اعانهم الله ، به بزم او
در خلد عدن شربت کوثر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: دوستان او، که خداوند آن‌ها را یاری کرده، در میخانه او در بهشت عدن، نوشیدنی کوثر را سر کشیده‌اند.
در بوستان دولت او مست نعمتند
آنان که جام طاعت او درکشیده‌اند
هوش مصنوعی: در باغ خوشبختی او، کسانی که به عمل و اطاعت از او پرداخته‌اند، خوشحال و شاداب‌اند.
اعدا کشیده‌اند ازو ،آنچه مشرکان
در خیبر از وقایع حیدر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: دشمنان به او حمله‌ور شده‌اند و به اندازه‌ای که مشرکان در خیبر از داستان‌های حیدر (علی) گفته‌اند، به او بدگویی کرده‌اند.
مردان کارزار ز بیم حسام او
در سر چو عورتان همه معجر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: مردان جنگ به خاطر ترس از شمشیر او، مانند زنان، خود را پوشانده و از ترس در پناه گرفته‌اند.
با عدل او شدست فراموش خلق را
رنجی که از سپهر ستمگر کشیده‌اند
هوش مصنوعی: با عدالت او، دیگر خیلی از مردم رنج‌هایی که از آسمان ستمگر متحمل شده‌اند، فراموش شده است.
چرخ بلند بستهٔ پیمان او شده
اطراف شرق و غرب به فرمان او شده
هوش مصنوعی: جهان به دور یکدیگر می‌چرخد و این گردش به عهدهٔ اراده و قدرت اوست. شرق و غرب همه تحت فرمان او قرار گرفته‌اند.
ای شاه شرق ، وقت جوانی عالمست
آفاق همچو عیش ولی تو خرمست
هوش مصنوعی: ای پادشاه شرق، دوران جوانی زمان خوبی برای لذت بردن از زندگی است و جهانی پر از خوشی‌ها و شادی‌هاست، اما تو از همه آن‌ها خوشبخت‌تر و شادتر هستی.
مر ابر را نثر ز لؤلوی فاخرست
مر خاک را بساط ز دیبای معلمست
هوش مصنوعی: ابر برای من مانند نثری از مرواریدهای قیمتی است و خاک، همچون فرشی از پارچه با کیفیت عالی که معلمی بر آن نشسته است.
مرده جهان ز باد سحر زنده چد دگر
در باد معجر دم عیسی مریمست
هوش مصنوعی: زندگی دوباره‌ مردگان به نسیم صبحگاهی برمی‌گردد، همانطور که در گذشته دم مسیح(ع) به مریم سبب زنده شدن شگفتی‌ها شد.
گل با طراوتست چو رخسار دلبران
گلبن به سان قامت عشاق پر خمست
هوش مصنوعی: گل، همچون چهره زیبا و دلربا، شاداب و تازه است و باغ، همچون قد کشیده عاشقان، به شکل لطیفی نمایان است.
مر ابر را ز برق وز باران چو عاشقان
هم سینه پر ز آتش و هم دیده پر نمست
هوش مصنوعی: ابر هنگام رعد و باران، همچون عاشقانی است که دلشان پر از شوق و شوری آتشین و چشمانشان پر از اشک و حسرت است.
روی زمین ز لاله و گل پر نگار و نقش
از سعی چرخ اخضر چون چرخ اعظمست
هوش مصنوعی: زمین پر از گل‌ها و لاله‌هاست، زیبا و رنگارنگ، که مانند چرخی بزرگ از کوشش طبیعت می‌درخشد.
این تیره‌فام خاک درین فصل نوبهار
پر سبزه از عنایت این سبز طارمست
هوش مصنوعی: این خاک تیره در این فصل بهار به خاطر لطف و محبت این گیاهان سبز، پر از سبزه و زیبایی شده است.
عالم چو جنتست و لیکن ز بیم تو
بر دشمنان دولت تو چون جهنمست
هوش مصنوعی: جهان مانند بهشتی است، اما به خاطر ترس تو بر دشمنانت، برای آنها مانند جهنمی به نظر می‌رسد.
کم کن ز کار رزم و بیفزای در نشاط
کاقبال تو فزون و بداندیش تو کمست
هوش مصنوعی: به جای اینکه به جنگ و نزاع بپردازی، بر شادی و نشاط خود اضافه کن؛ زیرا سرنوشت و شانس تو بیشتر است و نگرانی‌های تو کمتر.
از من ترا بشارت بادا که : مر ترا
تا حشر ملک مشرق و مغرب مسلمست
هوش مصنوعی: به تو خوشخبری می‌دهم که تا روز قیامت، سلطنت و قدرت تو در همه جا، از شرق تا غرب، تضمین شده است.
شاها ، ترا سعادت و اقبال یار باد
اندر خوشی خزان تو چون نوبهار باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، امیدوارم همیشه خوشبختی و سعادت یارت باشد، و در روزهای خوشی‌ات بهاری همچون خزانی زیبا داشته باشی.
دولت هیشه یاور خوازمشاه باد
نصرت همیشه رهبر خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: خوشبختی همیشه یاور پادشاه خوازمشاه باشد و پیروزی همیشه همراه او گردد.
چرخ فلک ، اگر چه تکبر سرشت اوست
چون بندگان مسخر خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: زندگی و زمانه، اگرچه ذاتش به غرور و خود پسندی می‌انجامد، اما من هنوز در برابر آن تسلیم هستم و مانند بنده‌ای در خدمت آن قرار دارم.
گیتی به طبع بندهٔ خوارزمشاه گشت
گردون به طوع چاکر خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: جهان به خاطر خواسته‌های بنده خوارزمشاه تغییر کرد و آسمان به خاطر خدمتکار او تسلیم شد.
آتش فتاده در همه اوطان مشرکان
از آبدار خنجر خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: آتش در همه جاهای دیار مشرکان افروخته شده است، و این آتش می‌تواند به تازگی از خنجر تیز و بران خوازمشاه ناشی شود.
خوارزمشاه در خور تاج جلالتست
تاج جلال بر سر خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: خوارزمشاه در خور تاج بزرگی است و این تاج عظمت بر سر او قرار دارد.
هر جان بود نشاط تن و آرزوی دل
از سعی بخت در خور خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: هر انسانی از زندگی و آرزوی دلش شاداب و سرزنده می‌شود، و من از بخت و تقدیر خود خواهان زندگی خوبی هستم.
از هرچه هست رفعت خوارزمشاهیش
بیش از ستاره لشکر خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: هرچه موجود است، جایگاه و مقام خوارزمشاه از ستاره‌های لشکر او بالاتر و برتر است.
نزد حکیم عقل همه کشف مشکلات
از خاطر منور خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: من از حکیم و عقل می‌خواهم که همه مشکلات را برایم روشن کند و به من نشان دهد.
هر پادشه که خیزد تا روز رستخیز
اندر جهان ز گوهر خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: هر پادشاهی که برای ظهور در روز قیامت برمی‌خیزد، در این دنیا باید از گوهر و ارزش خود مانند الملك خوازمشاه برخوردار باشد.
پیوسته در مصالح دین و مراد ملک
عون خدای یاور خوازمشاه باد
هوش مصنوعی: همواره در راه مصالح دین و اهداف پادشاهی، یاری خداوند شامل حال خوارزمشاه باد.