شمارهٔ ۳ - هم در مدح اتسز گوید
ای برده آتش رخ تو آب روی من
رفته دل از محبت و رفته ز کوی من
با روی نیکوی تو نماندست هیچ بد
کز روی نیکوی تو نیامد بروی من
نی از تو هیچ وقت سلامی بنزد من
نی از تو هیچ گونه پیامی بسوی من
من بی تو وز برای تو بر خاسته مقیم
شهری بجستجوی من و گفتگوی من
آبم مبر ، که بارد گر در پناه شاه
خواهد روان شد آب سعادت بجوی من
خوارزمشاه ، اتسز غازی ، علاء دین
پشت و پناه ملت تازی ، علاء دین
جانا ، ز مهر مگذر و آهنگ کین مکن
بر جان من ز لشکر هجران کمین مکن
اندر فراق آن دهن همچو خاتمت
از گوهر سرشک رخم پر نگین مکن
تو ماه آسمانی و ما را بدست ظلم
در زیر پای هجر چو خاک زمین مکن
با خصم من مساز و بآتش مرا مسوز
با من رهی ز بهر چنین مکن
آن دل که مدح خسرو صاحب قران دروست
او را تو با جفای زمانه قرین مکن
آن خسروی که بر همه اعدا مظفرست
خورشید دین و داد ، ملک بوالمظفرست
شاهی ، کزو ممالک دنیا شرف گرفت
تیرش صمیم سینهٔ اعدا هدف گرفت
او هست از سلف خلف صدق ، لاجرم
عهد و لوا و مسند و تخت سلف گرفت
اسلام در جوار امانش پناه یافت
و اقبال در ظلال جلالش کنف گرفت
او در دولتست و گرفتست ملک ازو
آن رتبت و جلال که از در صدف گرفت
افزود جاه لشکر ایمان بعون او
تا او بحرب تیغ یمانی بکف گرفت
گیتی همیشه بستهٔ پیمان او بود
چرخ آن کند که موجب فرمان او بود
شاها ، تویی که دولت و دین در کنار تست
اقبال تابع تو و تأیید یار تست
در هیچ روزگار نبودیت ملک را
این قدر و این جلال که در روزگارست
قهر عدو بنصرة اسلام شغل تست
کسب ثنا ببخشش اموال کار تست
چرخ ارچه مسرعست ، اسیر مضای تست
کوه ارچه ساکنست ، غلام وقار تست
فخر تبار خویشی و جاوید باد فخر
گرچه تفاخر همه خلق از تبار تست
ای رأی پیر تو همه اسلام کرده شاد
بخت جوان موافق آن رأی پیر باد
آن صفدری که نیست همال تو صفدری
در کان چون تو نیودست گوهری
هر نقطهای ز جاه عریض تو عالمی
هر شعلهای ز رأی منبر تو اختری
صدر تو خلد و مدحت من آب کوثرست
مر خلد را گزیر نباشد ز کوثری
آراسته به مدح ستایشگران بود
هر جای که که هست سریری و افسری
این دولت مبارک و این بارگاه را
دانی که نیست چاره ز چون من ثناگری
ای بس خزانهها که به مداح دادهاند
تا این خزانههای مدایح نهادهاند
ای آنکه از کمال تو در روزگار تو
همچون بهشت گشته بلاد و دیار تو
انصاف کی بود که کشد جور روزگار
مداح پایگاه تو در روزگار تو ؟
بازی کزو شکار تو مرغی بود حقیر
باشد عزیز در کنف زینهار تو
بر دست دولت تو من آن باز فرخم
کز من بود ثنای مخلد شکار تو
انصاف آن بود که: مرا همچو دیگران
امنی بود ز جور فلک در جوار تو
جورست پیشه گنبد فیروزه فام را
آخر غلام توست، ادب کن غلام را
در دولت تو اسب معالی بتاختم
وز نعمت تو نرد امانی بباختم
در صدرها بمدحت تو رخ فروختم
بر سروران بخدمت تو سر فراختم
تو حق من بمکارم شناختی
من حق صدر تو مدایح شناختم
گفتم ترا ثنای چو شهد و روان خویش
چون موم اندر آتش فکرت گداختم
خاطر بسوختم بشبان، تا بمدح تو
چندین هزار عقد جواهر بساختم
بر جامهٔ ثنای تو کردم من آن تراز
کز حسن آن برشک بود لعبت طراز
قومی، که در تتبع احوال بنده اند
نام وفا ز دفتر مردی فگنده اند
پیوسته در محاسد فضل خادمند
همواره در منازعت کار بنده اند
از هیبت تغیر رأی رفیع تو
من روز و شب بگریه و ایشان بخنده اند
پازهر التفات تو باید همی مرا
کین طایفه بفعل چو زهر گزنده اند
از چاه غم بر آیم، اگر دست گیرم
وین ها در او فتند بچاهی که کنده اند
آن کس که مدح خان چو تو پادشاه بود
ترسان ز کید هرکس و ناکس چرا بود؟
شاها، بنام نیک یکی شمع برفروز
پروانه وار نقش بدیها بدان بسوز
مقبل کسا! که مدح و ثنا جست، پیش از انک
عاجز شد از مصایب این عالم عجوز
گرچه عطا کند بمکافات یک ثنا
والله گزارده نشود حق او هنوز
چون نان روز روز بمادح همی دهند
یابند جاودانه ازو نام دل فروز
دادند زیرکان که: بود بنزد عقل
این نام جاودانه از آن نان روز روز
جز سوی نام نیک خردمند ننگرد
نام نکو بماند و این عمر بگذرد
شاها، ز حضرت تو حوادث تو بعید باد
و اوقات تو بیمن چو فرخنده عید باد
در تیغ تست باس شدید وز خشم تو
بر خصم دولت تو عذاب شدید باد
چون اوج چرخ گوشهٔ قصرت رفیع گشت
تا روز حشر مدت عمرت مدید باد
از دست فتنه در صف بازار اضطراب
ارواح دشمنان تو در من یزید باد
ای گشته کار کرد تو عنوان مملکت
عنوان مدح های تو شعر رشید باد
شمارهٔ ۲ - نیز در مدح ملک اتسز گوید: ملک بهار گشت مقرر بنام گل شمارهٔ ۴ - هم در مدح اتسز: با من آخر، صنما، جنگ چرا باید داشت؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای برده آتش رخ تو آب روی من
رفته دل از محبت و رفته ز کوی من
هوش مصنوعی: ای کسی که چهرهات مانند آتش است، نگاهت بر من مانند آب است. عشق تو دل مرا گرفته و مرا از راه و مسیر خودم دور کرده است.
با روی نیکوی تو نماندست هیچ بد
کز روی نیکوی تو نیامد بروی من
هوش مصنوعی: هر چیزی که از زیباییهای تو نشأت بگیرد، نمیتواند بد باشد. پس هیچ چیز بدی نمیتواند بر من تأثیر بگذارد.
نی از تو هیچ وقت سلامی بنزد من
نی از تو هیچ گونه پیامی بسوی من
هوش مصنوعی: هیچگاه از جانب تو سلامی به من نرسیده و هیچ پیامی هم به سوی من نیامده است.
من بی تو وز برای تو بر خاسته مقیم
شهری بجستجوی من و گفتگوی من
هوش مصنوعی: من بدون تو و به خاطر تو از جایی آمدهام و در شهری به دنبال من و صحبتهای من میگردم.
آبم مبر ، که بارد گر در پناه شاه
خواهد روان شد آب سعادت بجوی من
هوش مصنوعی: آب را از من مگیر، زیرا اگر در سایهٔ پادشاه ببارد، آب خوشبختی به سمت من حرکت خواهد کرد.
خوارزمشاه ، اتسز غازی ، علاء دین
پشت و پناه ملت تازی ، علاء دین
هوش مصنوعی: خوارزمشاه، اتسز غازی، علاءالدین، حامی و پشتیبان ملت عرب.
جانا ، ز مهر مگذر و آهنگ کین مکن
بر جان من ز لشکر هجران کمین مکن
هوش مصنوعی: عزیزم، از محبتت دست بر مدار و به کینه روی نیاور. به جان من از لشکر جدایی حمله نکن.
اندر فراق آن دهن همچو خاتمت
از گوهر سرشک رخم پر نگین مکن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از دلتنگی و فراق صحبت میکند و به معشوق اشاره میکند که لبانش مانند انگشتر زیبا و باارزش است. او از طرفی میگوید که بیتابی و اشکهایش مانند گوهرهایی هستند که بر چهرهاش میدرخشند و این زیباییها را ناخواسته به نمایش میگذارند. در کل، شاعر احساساتی عمیق و عاشقانه را بیان میکند که از دوری محبوبش نشأت میگیرد.
تو ماه آسمانی و ما را بدست ظلم
در زیر پای هجر چو خاک زمین مکن
هوش مصنوعی: تو مانند ماهی در آسمان هستی و ما را به خاطر دوریات مانند خاک زیر پا فراموش مکن.
با خصم من مساز و بآتش مرا مسوز
با من رهی ز بهر چنین مکن
هوش مصنوعی: با دشمن من درگیر نشو و مرا با آتش نزن. از این راه به خاطر چنین موضوعی با من رفتار نکن.
آن دل که مدح خسرو صاحب قران دروست
او را تو با جفای زمانه قرین مکن
هوش مصنوعی: دل آن کسی که در ستایش سلطان صاحب قران است، با بدی و ظلم زمانه همدم نکن.
آن خسروی که بر همه اعدا مظفرست
خورشید دین و داد ، ملک بوالمظفرست
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که بر تمامی دشمنان پیروز است، همچون خورشید در زمینه دین و عدالت میدرخشد و ملتی است که به نام بوالمظفر شهرت دارد.
شاهی ، کزو ممالک دنیا شرف گرفت
تیرش صمیم سینهٔ اعدا هدف گرفت
هوش مصنوعی: شاهی وجود دارد که به خاطر او کشورهای دنیا مورد احترام قرار گرفتهاند. تیر او، که نشان از قدرت و شجاعتش است، به قلب دشمنانش هدف میگیرد.
او هست از سلف خلف صدق ، لاجرم
عهد و لوا و مسند و تخت سلف گرفت
هوش مصنوعی: او از نسلهای گذشته دارای صداقت و درستکاری است، به همین دلیل به ارث از آنها پیمان و قدرت و جایگاه را به ارث برده است.
اسلام در جوار امانش پناه یافت
و اقبال در ظلال جلالش کنف گرفت
هوش مصنوعی: اسلام در کنار امنیت و آرامش خود پناه گرفته و اقبال در سایه عظمت و بزرگی آن احساس راحتی کرده است.
او در دولتست و گرفتست ملک ازو
آن رتبت و جلال که از در صدف گرفت
هوش مصنوعی: او در قدرت و عظمت است و سلطنت را از او گرفتهاند، همان مقام و جلالی که از درون صدف به دست آمده است.
افزود جاه لشکر ایمان بعون او
تا او بحرب تیغ یمانی بکف گرفت
هوش مصنوعی: به لشکر ایمان مقام و اعتبار بیشتری افزود و به یاری او، تا اینکه در دست او شمشیر یمانی قرار گرفت و آماده جنگ شد.
گیتی همیشه بستهٔ پیمان او بود
چرخ آن کند که موجب فرمان او بود
هوش مصنوعی: جهان همیشه تحت تأثیر و کنترل اراده و قوانین او بوده است؛ هر چیزی که در این چرخه اتفاق میافتد، نتیجهای از دستورات و فرمانهای اوست.
شاها ، تویی که دولت و دین در کنار تست
اقبال تابع تو و تأیید یار تست
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو کسی هستی که حکومت و دیانت در کنار تو قرار دارد و خوش شانسی و موفقیت به تو وابسته است و یارانت تو را مورد تأیید قرار میدهند.
در هیچ روزگار نبودیت ملک را
این قدر و این جلال که در روزگارست
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی به اندازه امروز، کشور سلطنت و عظمت نداشته است.
قهر عدو بنصرة اسلام شغل تست
کسب ثنا ببخشش اموال کار تست
هوش مصنوعی: اگر دشمن را به خاطر حمایت از اسلام خود عصبانی کنی، این کار توست. و اگر با بخشش امکانات و داراییهایت، ثنا و ستایش به دست آوری، این نیز به عهده خود توست.
چرخ ارچه مسرعست ، اسیر مضای تست
کوه ارچه ساکنست ، غلام وقار تست
هوش مصنوعی: این بیت به ما این نکته را میرساند که با وجود اینکه زمان و جهان به سرعت در حال حرکت هستند، اما ما همچنان تحت تأثیر چالشها و دشواریهای خود قرار داریم. همچنین نشان میدهد که حتی در شرایط ثابت و ساکن، وقار و آرامش ما میتواند به ما کمک کند تا بر مشکلات غلبه کنیم.
فخر تبار خویشی و جاوید باد فخر
گرچه تفاخر همه خلق از تبار تست
هوش مصنوعی: عزت و افتخار نسل تو همیشه پا برجا باشد، هرچند که همه مردم به خاطر نسب و ریشه تو به خود می بالند.
ای رأی پیر تو همه اسلام کرده شاد
بخت جوان موافق آن رأی پیر باد
هوش مصنوعی: ای نظر و فکر نیک تو، همه چیز را به سوی اسلام و شادی هدایت کرده است. امیدوارم بخت و اقبال جوانان نیز با آن نظر و فکر نیک هماهنگ و همراه باشد.
آن صفدری که نیست همال تو صفدری
در کان چون تو نیودست گوهری
هوش مصنوعی: آن شخصی که در زیبایی و شکوه، همتای تو نیست، در این دنیا مانند تو دُر و گوهر دیگری وجود ندارد.
هر نقطهای ز جاه عریض تو عالمی
هر شعلهای ز رأی منبر تو اختری
هوش مصنوعی: هر نقطهای از قدرت و موقعیت تو جهانی نیست و هر شعلهای که از اندیشههای تو برمیخیزد، همچون ستارهای میدرخشد.
صدر تو خلد و مدحت من آب کوثرست
مر خلد را گزیر نباشد ز کوثری
هوش مصنوعی: جایگاه تو بهشت است و ستایش من مانند آب کوثر، در حالی که بهشت هرگز از کوثر بینصیب نخواهد ماند.
آراسته به مدح ستایشگران بود
هر جای که که هست سریری و افسری
هوش مصنوعی: هر جا که او باشد، مانند پادشاهی با شکوه و مورد ستایش دیگران است.
این دولت مبارک و این بارگاه را
دانی که نیست چاره ز چون من ثناگری
هوش مصنوعی: این نعمت و این کاخ با شکوه را میدانی که هیچ کس نمیتواند مانند من از آن ستایش کند و احساس شکرگزاری داشته باشد.
ای بس خزانهها که به مداح دادهاند
تا این خزانههای مدایح نهادهاند
هوش مصنوعی: بسیاری از گنجینهها وجود دارند که به ستایشگران داده شدهاند تا این گنجینههای ستایش را ارائه دهند.
ای آنکه از کمال تو در روزگار تو
همچون بهشت گشته بلاد و دیار تو
هوش مصنوعی: ای کسی که به دلیل کمالات تو، شهرها و دیارها در زمانهات مانند بهشت شده است.
انصاف کی بود که کشد جور روزگار
مداح پایگاه تو در روزگار تو ؟
هوش مصنوعی: آیا انصاف است که ظلم و شقاوت روزگار بر سر ممدوحی که تو را ستایش میکند، بیافتد؟
بازی کزو شکار تو مرغی بود حقیر
باشد عزیز در کنف زینهار تو
هوش مصنوعی: شکار تو در واقع یک مرغ بیارزش بود، اما حالا این پرنده در زیر حمایت تو ارزشمند و عزیز شده است.
بر دست دولت تو من آن باز فرخم
کز من بود ثنای مخلد شکار تو
هوش مصنوعی: من به دست دولت تو همچون پرندهای خوشحال هستم که از طرف من ستایش دائمی شکار تو را میگوید.
انصاف آن بود که: مرا همچو دیگران
امنی بود ز جور فلک در جوار تو
هوش مصنوعی: انصاف این بود که من هم مانند دیگران از ظلم و ستم دنیا در کنار تو در امان باشم.
جورست پیشه گنبد فیروزه فام را
آخر غلام توست، ادب کن غلام را
هوش مصنوعی: این ابیات به نوعی اشاره به نیکی و ادب دارد. گویا در اینجا بیان شده است که با توجه به زیبایی و شکوه گنبد فیروزهای، باید به غلامی که تحت سرپرستی است توجه بیشتری شود و در رفتار با او نیکو عمل کرد. به عبارتی، ویژگیهای خوب و زیبا باید در رفتار و تعاملات انسانی نیز منعکس شود و به این ترتیب اهمیت ادب و احترام به دیگران به تصویر کشیده میشود.
در دولت تو اسب معالی بتاختم
وز نعمت تو نرد امانی بباختم
هوش مصنوعی: در زمان خوشبختی تو بر اسب بلندمرتبهای سواری کردم و از نعمتها و برکات تو به راحتی بهرهمند شدم.
در صدرها بمدحت تو رخ فروختم
بر سروران بخدمت تو سر فراختم
هوش مصنوعی: من به خاطر تو مقام و جایگاه خود را رها کردم و برتر از دیگران خدمت تو را پذیرفتم.
تو حق من بمکارم شناختی
من حق صدر تو مدایح شناختم
هوش مصنوعی: تو به خوبی حق من را شناختهای و من نیز در تو فضایل و خوبیهایت را شناختهام.
گفتم ترا ثنای چو شهد و روان خویش
چون موم اندر آتش فکرت گداختم
هوش مصنوعی: به او گفتم که تو را همچون شکر میستایم و خودم را چون موم در آتش اندیشهام ذوب و تسلیم تمایلاتت میکنم.
خاطر بسوختم بشبان، تا بمدح تو
چندین هزار عقد جواهر بساختم
هوش مصنوعی: من دلم را به آتش عشق تو سوزاندم و برای ستایش تو هزاران عقد جواهر تهیه کردم.
بر جامهٔ ثنای تو کردم من آن تراز
کز حسن آن برشک بود لعبت طراز
هوش مصنوعی: من لباس ستایش تو را بر تن کردم، به گونهای که آن زیبایی به اوج خود رسید و جلوهٔ معشوقه را تحتتأثیر قرار داد.
قومی، که در تتبع احوال بنده اند
نام وفا ز دفتر مردی فگنده اند
هوش مصنوعی: گروهی که در پی بررسی وضعیت من هستند، نام وفا را از دفتر مردانگی حذف کردهاند.
پیوسته در محاسد فضل خادمند
همواره در منازعت کار بنده اند
هوش مصنوعی: خالص و صادقانه به حُسن و خوبی دیگران خدمت میکنند، اما در صحنههای چالش و رقابت، همیشه به دنبال ضعفها و نواقص بندگان هستند.
از هیبت تغیر رأی رفیع تو
من روز و شب بگریه و ایشان بخنده اند
هوش مصنوعی: از شدت تأثیر تغییر نظر والای تو، من روز و شب در حال گریهام و آنها در حال خندهاند.
پازهر التفات تو باید همی مرا
کین طایفه بفعل چو زهر گزنده اند
هوش مصنوعی: دوری و بیتوجهی تو برای من مانند زهر است، چرا که این گروه از مردم به اعمال خودشان مانند زهر گزنده عمل میکنند.
از چاه غم بر آیم، اگر دست گیرم
وین ها در او فتند بچاهی که کنده اند
هوش مصنوعی: اگر دستم را بگیرهند و کمکم کنند، از چاه غمش خارج میشوم، اما غمها در چاهی که خودم کندهام، گرفتار خواهند شد.
آن کس که مدح خان چو تو پادشاه بود
ترسان ز کید هرکس و ناکس چرا بود؟
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند تو، پادشاهی را ستایش میکند، چرا باید از دسیسههای هر شخص و ناچیز بترسد؟
شاها، بنام نیک یکی شمع برفروز
پروانه وار نقش بدیها بدان بسوز
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با نام نیک، شمعی فراروی و مانند پروانه به دور آن بچرخ که بدیها را بسوزاند.
مقبل کسا! که مدح و ثنا جست، پیش از انک
عاجز شد از مصایب این عالم عجوز
هوش مصنوعی: ای کسی که در ستایش و تمجید میکوشی، بدان که قبل از آنکه به توجیه این مشکلات سخت و دنیای پیر بپردازید، ناتوانی خود را در برابر دشواریهای این جهان نشان میدهید.
گرچه عطا کند بمکافات یک ثنا
والله گزارده نشود حق او هنوز
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بخواهد پاداش یک ستایش را به ما بدهد، به خدا قسم حق او هنوز برآورده نشده است.
چون نان روز روز بمادح همی دهند
یابند جاودانه ازو نام دل فروز
هوش مصنوعی: هر کس که برای ستایش دیگران تلاش میکند، مانند نان روزی که به او میدهند، با این کار نامی جاویدان و ماندگار برای خود به دست میآورد.
دادند زیرکان که: بود بنزد عقل
این نام جاودانه از آن نان روز روز
هوش مصنوعی: به خردمندان گفتهاند که این نام همیشه باقی از آن نانی است که در هر روز به دست میآید.
جز سوی نام نیک خردمند ننگرد
نام نکو بماند و این عمر بگذرد
هوش مصنوعی: انسان خردمند تنها به نام نیک و پسندیده توجه میکند، چرا که این نامهای نیک در یاد باقی میمانند و زندگی به همین سادگی سپری میشود.
شاها، ز حضرت تو حوادث تو بعید باد
و اوقات تو بیمن چو فرخنده عید باد
هوش مصنوعی: ای سلطان، از حوادث و مشکلات تو دور باد و امیدوارم که روزهای تو به خوشی و خوشبختی مانند عیدهای شاد باشد.
در تیغ تست باس شدید وز خشم تو
بر خصم دولت تو عذاب شدید باد
هوش مصنوعی: تو همچون شمشیری برنده و قدرتمندی که به خاطر خشم تو بر دشمنانت، آنها با عذابی دردناک مواجه خواهند شد.
چون اوج چرخ گوشهٔ قصرت رفیع گشت
تا روز حشر مدت عمرت مدید باد
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به ارتفاع قصر تو بلند شد، امیدوارم زندگیات تا روز قیامت طولانی و پایدار باشد.
از دست فتنه در صف بازار اضطراب
ارواح دشمنان تو در من یزید باد
هوش مصنوعی: در میان سردرگمی و آشفتگی موجود در بازار، روح دشمنان تو در من مانند یزید خشمگین و بیقرار است.
ای گشته کار کرد تو عنوان مملکت
عنوان مدح های تو شعر رشید باد
هوش مصنوعی: ای کسی که کار تو باعث رونق و سامان کشور شده، امید ما بر این است که مدایح و ستایشهای تو در شعرها همیشه زنده و پابرجا باقی بماند.