گنجور

شمارهٔ ۲ - نیز در مدح ملک اتسز گوید

ملک بهار گشت مقرر بنام گل
ناکام شد ولایت بستان بکام گل
بلبل خطیب وار بر اطراف شاخها
بر خواند خطبهٔ ملکانه بنام گل
از دام گل گرفت حذر زاغ حیله گر
وندر فتاد بلبل مسکین بدام گل
مانند خلد گشت ز آثار گل جهان
گل را چنین بود اثر ، ای من غلام گل
باد صبا ،که نایب اخلاق خسروست
هر صبح دم بباده رساند پیام گل
ای رشک گل ، بوقت گل آماده دار جام
وی دولت چو باده ، پر از باده دار جام
اطراف بوستان ز گل آرایشی گرفت
آن کم شده طراوتش افزایشی گرفت
آرایشی نبود ببستان درون ، ولی
از مقدم سپاه گل آرایشی گرفت
الحان جان فزای بر آورد عندلیب
زاغ از نفیر بی مزه آسایشی گرفت
بر باغ و راغ دیدهٔ ابر گهر فشان
چون دیدهٔ عنا زده پالایشی گرفت
وز لاله کوهسار چنان شد که گوییا
از خون گشتگان شه آلایشی گرفت
باغست آن ، ندانم ، یا بزم خسروست؟
راغست آن ، ندانم ، یا رزم خسروست؟
بار دگر هوای علم فتح باب زد
وز ابر پرده پیش رخ آفتاب زد
باد صبا درید ببستان حجاب گل
تا ابر پیش چهرهٔ انجم حجاب زد
گل روی چون نگار بنامحرمان نمود
بلبل ز رشک عربدهٔ احتساب زد
باد از نسیم در ره صحرا عبیر بیخت
ابزار سرشک برخ ز لاله گلاب زد
در باغ شهریار ، بهنگام نو بهار
خرم کسی که دست بجام شراب زد !
خسرو علاء دولت ، خورشید روزگار
آن کیقباد عالم و جمشید روزگار
پیرایهٔ لباس معانی بیان اوست
سرمایهٔ اساس ایادی بنان اوست
ملت سپهر و طلعت او آفتاب اوست
دولت جهان و همت او آسمان اوست
چرخ ، ارچه گردنست ، مطیع زمام اوست
مهر ، ارچه توسنست، اسیر عنان اوست
از نکبت حوادث ایام ایمنست
آن کس که در حمایت حفظ و امان اوست
دانندهٔ عجایب ایام رأی اوست
بینندهٔ سرایر آفاق جان اوست
شاهی ، کزو لوای شریعت مظفرست
فخر ملوک ، نصرت دین ، بوالمظفرست
ای شاه ، در فنون معالی ممیزی
انواع فضل را سبب و اصل و حیزی
هنگام نطق صاحب الفاظ معجبی
هنگام حرب حامل اسباب معجزی
تو آن ممیزی ، که بعهد وجود تو
معدوم گشت قاعدهٔ نا ممیزی
عالم ز تست عاجز و من بی عنایت
مقهور عالمی شده ام ، اینت عاجزی
وین عجز صعب تر که: بباید گذاشتن
بی کام دل ستانهٔ والای اتسزی
ای برده شور صولت تو اقتدار چرخ
بر موجب مراد تو بادا مدار چرخ
شاها ، فلک قبول در تو طلب کند
در وصلت تو بکر معانی طرب کند
کیوان ، که از نجوم برفعت فزون ترست
چون ارتفاع قدر تو بیند عجب کند
در زهر حسن تربیت تو شفا نهد
وز خار عون منفعت تو رطب کند
ز آثار دودمان تو آرد همه دلیل
آن کو بیان فخر عجم در عرب کند
در عین اعتراض بدود ، هر که از ملوک
جز تو حدیث مکتسب و منتسب کند
بر من همه شداید ایام رفته گیر
وز خاک حضرت تو بناکام رفته گیر
ای شاه ، جز دل تو خرد را خزانه نیست
جز درگه تو تیر امل را نشانه نیست
هست این ستانه مأمن احرار و کی بود
ایمن کسی که در کنف این ستانه نیست ؟
از تو مرا جفای زمانه جدا فگند
وین بر تنم نخست جفای زمانه نیست
بر من زمانه بد کند ، ایرا نگشته ام
منقاد اهل او و جزینش بهانه نیست ؟
ای جاه بی کرانهٔ تو با رهی قرین
چون جاه تو جفای فلک را کرانه نیست
آخر زمانهٔ همه پرخاش بگذرد
این ریشخند جملهٔ اوباش بگذرد
شاها ، من این جلالت و آلا گذاشتم
وز عجز این ستانهٔ والا گذاشتم
وین حضرتی ، که خاک جنابش کشید می
چون سرمه در دو دیدهٔ بینا ، گذاشتم
زین جا بعجز رفتم و بسیار یادگار
در مدح تو ز طبع خود این جا گذاشتم
اقبال بی نهایت درگاه فرخت
از جور بی نهایت اعدا گذاشتم
از حادثات گنبد خضرا ، نه بر مراد
این صدر همچو گنبد خضرا گذاشتم
گر آفت اجل نرسد بندهٔ ترا
هم باز بیند این در فرخندهٔ ترا
ای آنکه ذات فرخ تو محض کبریاست
در اعتقاد پاک تو نه کبر و نه ریاست
گفتم ثنای تو ، که ثنای تو واجبست
وندر زمانه جز تو که مستوجب ثناست ؟
واکنون خدای داند کندر ضمیر من
اندوه اجتناب جناب تو ت کجاست ؟
گرچه صواب نیست رحیل از درت و لیک
بودن میان زمرهٔ حساد هم خطاست
تو جاودان بمان ، که صلاح جهان ز تست
ور خود چو من کسی نبود در جهان رواست
ما را بحضرت تو نیاز آمدن بود
گر بخت برنگردد و باز آمدن بود
شاها ، کمینه بندهٔ تو روزگار باد
احسانت پیشه باد و ایادت کار باد
در کارزار خصم تو رفتست روزگار
از روز خصم تو در کارزار باد
از آبدار خنجر آتش نهیب تو
مانند باد دشمن تو خاکسار باد
ای از سیاست تو بهار عدو خزان
بر خاک فرخ تو خزان چون بهار باد
پیوسته سال و ماه بهر کام و هر مراد
یار تو باد و ناصر تو کردگار باد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک بهار گشت مقرر بنام گل
ناکام شد ولایت بستان بکام گل
هوش مصنوعی: بهار به لطف گل، در سرزمین باغ‌ها مستقر شد، اما با این حال، دولت باغ نتوانست به آرزوی گل دست یابد.
بلبل خطیب وار بر اطراف شاخها
بر خواند خطبهٔ ملکانه بنام گل
هوش مصنوعی: بلبل مثل یک خطیب با شور و نشاط بر روی شاخه‌ها آواز می‌خواند و در مدح گل، سخنرانی می‌کند.
از دام گل گرفت حذر زاغ حیله گر
وندر فتاد بلبل مسکین بدام گل
هوش مصنوعی: زاغ حیله‌گر از دام گل دوری می‌کند، اما بلبل مسکین در دام آن گرفتار می‌شود.
مانند خلد گشت ز آثار گل جهان
گل را چنین بود اثر ، ای من غلام گل
هوش مصنوعی: به خاطر نشانه‌های زیبای گل، دنیا شبیه به بهشت شده است. این اثر گل، این‌قدر شگفت‌انگیز است که من خود را خدمت‌گزار گل می‌دانم.
باد صبا ،که نایب اخلاق خسروست
هر صبح دم بباده رساند پیام گل
هوش مصنوعی: باد صبا که نماینده ویژگی‌های نیکو و شایسته خسرو است، هر صبح با نغمه خود پیام زیبایی و لطافت گل را به گوش می‌رساند.
ای رشک گل ، بوقت گل آماده دار جام
وی دولت چو باده ، پر از باده دار جام
هوش مصنوعی: ای زیبا مثل گل، در زمان شکوفایی‌ات، آماده‌ی پذیرفتن جشن و سروری باش. همچون جامی پر از شراب که تجلی‌گر دولت و خوشحالی است، جامی پراز شادی آماده‌ داشته باش.
اطراف بوستان ز گل آرایشی گرفت
آن کم شده طراوتش افزایشی گرفت
هوش مصنوعی: در اطراف باغ، زیبایی گل‌ها بیشتر شده است، اما از طرفی طراوت و شادابی آن کم شده است.
آرایشی نبود ببستان درون ، ولی
از مقدم سپاه گل آرایشی گرفت
هوش مصنوعی: بستان به خودی خود زیبایی نداشت، اما با ورود گل‌ها به آن، زیبایی و جلوه‌ای خاص به خود گرفت.
الحان جان فزای بر آورد عندلیب
زاغ از نفیر بی مزه آسایشی گرفت
هوش مصنوعی: پرنده خوش‌خوان، با آواز زیبایش، از ناله‌ی زاغی که بی‌مزه و آزاردهنده است، آرامشی به دست آورد.
بر باغ و راغ دیدهٔ ابر گهر فشان
چون دیدهٔ عنا زده پالایشی گرفت
هوش مصنوعی: ابرها مانند چشمانی هستند که در باغ و دشت گوهری را می‌بارند، و این بارش شبیه به چشمی است که با غم و اندوه نگاهی عمیق به چیزها دارد و پاکی و صفا را به ارمغان می‌آورد.
وز لاله کوهسار چنان شد که گوییا
از خون گشتگان شه آلایشی گرفت
هوش مصنوعی: از لاله‌های کوهستان به نظر می‌رسد که گویی از خون کشته‌شدگان رنگ و بویی تازه گرفته‌اند.
باغست آن ، ندانم ، یا بزم خسروست؟
راغست آن ، ندانم ، یا رزم خسروست؟
هوش مصنوعی: این متن به نوعی شک و تردید در مورد مکان و حالتی که شاعر در آن قرار دارد اشاره دارد. شاعر نمی‌داند که آیا در یک باغ زیبا و آرامش بخش است یا در یک بزم باشکوه که به نوعی متعلق به شاه و بزرگی است. همچنین او در تردید است که آیا در حال سپری کردن اوقات خوشی هست یا در میانه‌ی جنگ و نبردی قرار دارد. به طور کلی، این ابیات بیان‌گر دوگانگی احساسات و موقعیت شاعر هستند.
بار دگر هوای علم فتح باب زد
وز ابر پرده پیش رخ آفتاب زد
هوش مصنوعی: بار دیگر تمایل به کسب علم و دانش آغاز شد و مانند ابر، پرده را از روی چهره خورشید کنار زد.
باد صبا درید ببستان حجاب گل
تا ابر پیش چهرهٔ انجم حجاب زد
هوش مصنوعی: باد نرم و ملایم به باغی که پر از گل بود، پرده‌ای را که روی گل‌ها بود کنار زد تا ابر، به آرامی چهرهٔ ستاره‌ها را بپوشاند.
گل روی چون نگار بنامحرمان نمود
بلبل ز رشک عربدهٔ احتساب زد
هوش مصنوعی: گل به خاطر زیبایی‌اش، خود را به رخ می‌کشد و بلبل از حسادت و عشق به آن، شروع به نغمه‌سرایی و شوری به پا می‌کند.
باد از نسیم در ره صحرا عبیر بیخت
ابزار سرشک برخ ز لاله گلاب زد
هوش مصنوعی: باد ملایمی در جاده بیابان عطر و بوی خوشی را پخش کرد و به همراه آن، اشک شادی از گل‌های لاله و گلاب به زمین ریخت.
در باغ شهریار ، بهنگام نو بهار
خرم کسی که دست بجام شراب زد !
هوش مصنوعی: در باغ شهریار در روزهای بهار، کسی خوشحال و سرحال است که لیوان شراب را خالی کرده و از آن لذت می‌برد.
خسرو علاء دولت ، خورشید روزگار
آن کیقباد عالم و جمشید روزگار
هوش مصنوعی: خسرو عالی‌مقام، درخشش و روشنایی زمانه، مانند کیقباد و جمشید در تاریخ جهان است.
پیرایهٔ لباس معانی بیان اوست
سرمایهٔ اساس ایادی بنان اوست
هوش مصنوعی: زینت و زیبایی لباس معانی، حاصل بیان اوست و این سرمایه و دارایی اصلی، دست‌های او را به نمایش می‌گذارد.
ملت سپهر و طلعت او آفتاب اوست
دولت جهان و همت او آسمان اوست
هوش مصنوعی: ملت مانند آسمان و چهره‌اش مانند آفتاب است؛ قدرت و عظمت او همچون آسمان دنیا است و اراده‌اش به وسعت آسمان.
چرخ ، ارچه گردنست ، مطیع زمام اوست
مهر ، ارچه توسنست، اسیر عنان اوست
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که هرچند چرخ و گردونه به نظر می‌رسد که آزاد و مستقل هستند، اما در واقع تحت کنترل و هدایت قرار دارند. همچنین، حتی اگر خورشید مانند یک اسب تند و سریع به نظر بیاید، اما باز هم در نهایت به دست آخر به آنچه که هدایتش می‌کند وابسته است. تمام چیزها در این دنیا، هرچقدر هم که مستقل به نظر برسند، در نهایت به نیروهای برتر و کنترل‌کننده‌ای که آن‌ها را هدایت می‌کنند وابسته‌اند.
از نکبت حوادث ایام ایمنست
آن کس که در حمایت حفظ و امان اوست
هوش مصنوعی: آن کسی که تحت حمایت و حفاظت قرار دارد، از بدبختی‌های روزگار در امان است.
دانندهٔ عجایب ایام رأی اوست
بینندهٔ سرایر آفاق جان اوست
هوش مصنوعی: شخصی که رازهای زمان را می‌داند، دیدگاهش بر اساس دانشی است که از جستجوی جهان به دست آورده و حقیقت وجود او، مرتبط با جان و روح آن است.
شاهی ، کزو لوای شریعت مظفرست
فخر ملوک ، نصرت دین ، بوالمظفرست
هوش مصنوعی: پادشاهی که علم و پرچم دین را بر دوش دارد، مایهٔ افتخار دیگر پادشاهان است و به یاری دین کمک می‌کند.
ای شاه ، در فنون معالی ممیزی
انواع فضل را سبب و اصل و حیزی
هوش مصنوعی: ای شاه، در مهارت‌های عالی، همواره برای شناخت و تمایز انواع فضیلت‌ها دلیل و اساس وجود دارد.
هنگام نطق صاحب الفاظ معجبی
هنگام حرب حامل اسباب معجزی
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی با کلمات زیبا و جذاب سخن می‌گوید، در برابر جنگ و درگیری نیز، ابزارهایی شگفت‌انگیز و معجزه‌آسا را به همراه دارد.
تو آن ممیزی ، که بعهد وجود تو
معدوم گشت قاعدهٔ نا ممیزی
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که به وجودت قانون ناممکنی را از بین بردی.
عالم ز تست عاجز و من بی عنایت
مقهور عالمی شده ام ، اینت عاجزی
هوش مصنوعی: جهان به سبب وجود تو ناتوان است و من به خاطر بی‌توجهی‌ات، تسلیم شده‌ام. این نشان‌دهنده ناتوانی توست.
وین عجز صعب تر که: بباید گذاشتن
بی کام دل ستانهٔ والای اتسزی
هوش مصنوعی: این ضعف و ناتوانی از این هم دشوارتر است که باید بدون رسیدن به خواسته دل، بر آن صبر کرد و تحمل نمود.
ای برده شور صولت تو اقتدار چرخ
بر موجب مراد تو بادا مدار چرخ
هوش مصنوعی: ای کسی که تحت تأثیر هیجان و شور و شوق هستی، امیدوارم که قدرت و استحکام چرخ زندگی، به آنچه که خواسته و نیاز داری، کمک کند و تو را به آرزوهایت برساند.
شاها ، فلک قبول در تو طلب کند
در وصلت تو بکر معانی طرب کند
هوش مصنوعی: ای پادشاه، آسمان در پاسخت درخواست می‌کند و در پی تو لیاقت‌های تازه‌ای را به وجود می‌آورد که تمام معناها را شاداب می‌کند.
کیوان ، که از نجوم برفعت فزون ترست
چون ارتفاع قدر تو بیند عجب کند
هوش مصنوعی: کیوان، که از ستاره‌ها بالاتر است، وقتی نمیازش تو را می‌بیند، شگفت‌زده می‌شود.
در زهر حسن تربیت تو شفا نهد
وز خار عون منفعت تو رطب کند
هوش مصنوعی: شکفتن زیبایی‌ها که از تربیت تو ناشی می‌شود، دردها را از بین می‌برد و زخم‌ها را درمان می‌کند. همچنین، از مشکلات و سختی‌ها می‌توان بهره‌برداری کرد و به نفع خود استفاده کرد.
ز آثار دودمان تو آرد همه دلیل
آن کو بیان فخر عجم در عرب کند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از نشانه‌ها و آثار خانواده و نسل تو، همه چیز مشخص می‌شود. کسی که بتواند افتخار زبان فارسی و قوم ایرانی را به عربی بیان کند، دلیل این موضوع است.
در عین اعتراض بدود ، هر که از ملوک
جز تو حدیث مکتسب و منتسب کند
هوش مصنوعی: هر کسی که غیر از تو از پادشاهان داستانی بگوید و مدعی چیزی شود، در عین حال باید با اعتراض و مخالفت از آن بگذرد.
بر من همه شداید ایام رفته گیر
وز خاک حضرت تو بناکام رفته گیر
هوش مصنوعی: از سختی‌ها و تلخی‌های روزگار گذشته، احساس غم و تاثیر منفی آن‌ها بر زندگی‌ام دارم. به من الهام کن که از خاک و ریشه‌ات، امیدی برای بهبود و نجات خود بگیرم.
ای شاه ، جز دل تو خرد را خزانه نیست
جز درگه تو تیر امل را نشانه نیست
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تنها دل توست که ارزش و معنا دارد و هیچ گنجینه‌ای مانند آن نیست. جز در دربار تو، هیچ هدفی برای آرزوها و تلاش‌ها وجود ندارد.
هست این ستانه مأمن احرار و کی بود
ایمن کسی که در کنف این ستانه نیست ؟
هوش مصنوعی: این مکان، پناهگاه آزادگان است و کسی که زیر این چتر نیست، در امنیت نخواهد بود.
از تو مرا جفای زمانه جدا فگند
وین بر تنم نخست جفای زمانه نیست
هوش مصنوعی: زمانه با تو جفا کرد و این خنجر بر تن من، اولین بار نیست که از زمانه آسیب می‌بینم.
بر من زمانه بد کند ، ایرا نگشته ام
منقاد اهل او و جزینش بهانه نیست ؟
هوش مصنوعی: زمانه به من سخت می‌گیرد، اما من تسلیم کسانی که به آن تعلق دارند نشده‌ام و دلیلی برای این تسلیم وجود ندارد.
ای جاه بی کرانهٔ تو با رهی قرین
چون جاه تو جفای فلک را کرانه نیست
هوش مصنوعی: ای مقام بی‌پایان تو با راهی که دنبال می‌کنم، چون مقام تو هیچ حد و مرزی برای نادیده‌گیری آسمان و سرنوشت وجود ندارد.
آخر زمانهٔ همه پرخاش بگذرد
این ریشخند جملهٔ اوباش بگذرد
هوش مصنوعی: در نهایت، زمان دشواری‌ها و مشاجره‌ها به پایان خواهد رسید و همه‌ی تمسخرها و ناپسندهایی که از سوی افراد بی‌مروت و تندخو صورت می‌گیرد، نیز ناپدید خواهد شد.
شاها ، من این جلالت و آلا گذاشتم
وز عجز این ستانهٔ والا گذاشتم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من به خاطر عظمت و شکوه تو، از این مقام و موقعیت خود صرف نظر کردم و از ناتوانی در برابر این مقام بلند، دست کشیدم.
وین حضرتی ، که خاک جنابش کشید می
چون سرمه در دو دیدهٔ بینا ، گذاشتم
هوش مصنوعی: این شخصی که عظمتش مورد توجه است، مانند سرمه‌ای که در چشمان بینا گذاشته می‌شود، به من نشان داده شده و من او را با احترام خاصی یاد می‌کنم.
زین جا بعجز رفتم و بسیار یادگار
در مدح تو ز طبع خود این جا گذاشتم
هوش مصنوعی: از اینجا به ناتوانی خود اعتراف کردم و بسیاری از نشانه‌ها که نشان‌دهنده ستایش توست، از ذاتی که دارم در اینجا به یادگار گذاشته‌ام.
اقبال بی نهایت درگاه فرخت
از جور بی نهایت اعدا گذاشتم
هوش مصنوعی: من از شدت ظلم و ستم دشمنان، به درگاه بی‌پایان پروردگار امیدوار و پناهنده شدم.
از حادثات گنبد خضرا ، نه بر مراد
این صدر همچو گنبد خضرا گذاشتم
هوش مصنوعی: از رویدادهای آسمان آبی، نخواستم که این سرزمین را همچون آسمانی برآورده سازم.
گر آفت اجل نرسد بندهٔ ترا
هم باز بیند این در فرخندهٔ ترا
هوش مصنوعی: اگر حادثهٔ مرگ به من نرسد، بندهٔ تو همچنان این در خوشبختی و سعادت تو را خواهد دید.
ای آنکه ذات فرخ تو محض کبریاست
در اعتقاد پاک تو نه کبر و نه ریاست
هوش مصنوعی: ای کسی که وجود مبارکت تنها از عظمت و بزرگی است، باور پاک تو هیچ نشانی از خودپسندی و برتری جویی ندارد.
گفتم ثنای تو ، که ثنای تو واجبست
وندر زمانه جز تو که مستوجب ثناست ؟
هوش مصنوعی: گفتم که تو را ستودن لازم و ضروری است و در این زمان هیچ کس غیر از تو شایسته‌ی ستایش نیست.
واکنون خدای داند کندر ضمیر من
اندوه اجتناب جناب تو ت کجاست ؟
هوش مصنوعی: من اکنون در درون خودم می‌گویم که تنها خدا می‌داند چقدر در دل من اندوه و ناراحتی به خاطر دوری تو وجود دارد.
گرچه صواب نیست رحیل از درت و لیک
بودن میان زمرهٔ حساد هم خطاست
هوش مصنوعی: اگرچه ترک کردن درگاه تو کار درستی نیست، اما حضور در جمع حسودان هم اشتباه است.
تو جاودان بمان ، که صلاح جهان ز تست
ور خود چو من کسی نبود در جهان رواست
هوش مصنوعی: تو همواره باید باقی بمانی، چون سعادت دنیا به وجود توست. اگر کسی مانند من در دنیا نیست، پس این وضعیت برای جهان طبیعی است.
ما را بحضرت تو نیاز آمدن بود
گر بخت برنگردد و باز آمدن بود
هوش مصنوعی: برای ما نیاز به حضور تو احساس می‌شود، اگر شانس دوباره برنگردد و فرصتی برای بازگشت به پیشگاه تو فراهم نشود.
شاها ، کمینه بندهٔ تو روزگار باد
احسانت پیشه باد و ایادت کار باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، امیدوارم روزگار به نیکی و خوشی بر تو بگذرد و همیشه در کارهایت مورد حمایت و یاری قرار بگیری.
در کارزار خصم تو رفتست روزگار
از روز خصم تو در کارزار باد
هوش مصنوعی: در میدان نبرد زمان به نفع دشمن گذشته است و تمام روزهای تو در جنگ با او تحت تأثیر قرار گرفته است.
از آبدار خنجر آتش نهیب تو
مانند باد دشمن تو خاکسار باد
هوش مصنوعی: از تیغ تیز و آتشین تو، مانند بادی که بر دشمن می‌وزد، دشمن تو به خاکی تنزل می‌کند و سرافکنده می‌شود.
ای از سیاست تو بهار عدو خزان
بر خاک فرخ تو خزان چون بهار باد
هوش مصنوعی: تو با سیاست خود به دشمنان بهاری می‌دهی و زمینت، که خود در عین خزان است، از شکوه و زیبایی بهاری بهره‌مند می‌شود.
پیوسته سال و ماه بهر کام و هر مراد
یار تو باد و ناصر تو کردگار باد
هوش مصنوعی: سال و ماه همیشه بر حسب خواسته‌ها و آرزوهایت به خوشی و همراهی دوستت باشد و خداوند همواره یاور تو باشد.