شمارهٔ ۱ - در مدح ملک اتسز
ای دو چشم تو بغمزه عالمی بر هم زده
آتش اندر دین و عقل دودهٔ آدم زده
صد هزاران جان فزون از بهر نقش روی تو
بر بساط عشق تو عشاق عالم کم زده
در شب تیره فروغ چهرهٔ چون روز تو
بصد هزاران مشعله در عرصهٔ عالم زده
بر سر کوی تو شبها ساکنان صومعه
باده های عشق خورده ، نعره های غم زده
همچو تیغ نصرة الدین بقعه های مفسدان
غمزهٔ تو توبه های مصلحان بر هم زده
آن خداوندی ، که عالم را نصیب از رأی اوست
دهر زیر دست او و چرخ زیر پای اوست
ای دل شیران عالم صید دام عشق تو
نامهٔ عمر مرا تو قیع نام عشق تو
دستهای زیرکان در زیر سنگ حکم تو
پایهای سرکشان در بند دام عشق تو
از پی مستی جهان را در خرابات فنا
ساقیان فتنه گردان کرده جام عشق تو
روح گامی کی زند الا بکوی مهر تو ؟
عقل کاری کی کند الا بکام عشق تو ؟
عشق تو همچون دعای دولت خوارزمشاه
خواجهٔ دلها شده ، ای من غلام عشق تو
آن خداوندی ، که هست امروز شاه روزگار
بارگاه حضرت او کارگاه روزگار
باز داغ عاشقی در دل رقم خواهیم زد
چنگ در فتراک عشق آن صنعم خواهیم زد
بر در تیمار تو زین پس وطن خواهیم ساخت
در ره اندوه تو زین پس قدم خواهیم زد
هست صحرای غم تو جای شادی ، پس همه
خیمهٔ شادی درین صحرای غم خواهیم زد
عقل و دین بر فرش دیدار تو کم خواهیم باخت
جان و دل با نقش دیدار تو کم خواهیم زد
در جوار حضرت خوارزمشاهی ما و تو
از می دولت چه ساغرها بهم خواهیم زد؟
خسرو عالی ، علاء دولت ، آن کان کرم
آن دل و دست شجاعت ، آن تن و جان کرم
خسروی ، کزوی معالی را کمان دیگرست
مسند خوارزمشاهی را جمال دیگرست
گرچه بود از شاه ماضی حال ما آراسته
خود در ایام شه باقیش حال دیگرست
گر ز صدرا او شود صادر بروزی صد مثال
هر مثالی را ز گردون امتثال دیگرست
صادران و واردان خطهٔ افلاس را
هر زمان از گنج انعامش نوال دیگرست
فکر او از راه قدرت د رهمه میدان علم
هر کجا مرکب برون تازد جلال دیگرست
آنکه هست از سعی او بنیان دین محکم شده
حضرت او مقصد ذریت آدم شده
خسروی ، کز خسروان ظاهر نشد همتای او
برده سودای بداندیشان ید بیضا او
کیمیای دین و دولت گشته باد دست او
توتیای ملک و ملت گشته خاک پای او
از وفاق او سعادت بهرهٔ احباب او
وز خلاف او شقاوت حصهٔ اعدای او
پیر و برنا را نگردد ساخته اسباب رزق
جز بعون رأی پیر و دولت برنای او
هست دریایی بوسعت خاطر میمون
هست گردونی برفعت همت والای او
جز معالی نیست اختر بر همه گردون او
جز معانی نیست گوهر در همه دریای او
بر هوای خدمت او اختیار آسمان
باد بر قطب مراد او مدار آسمان
خسروا، گنج هدی را قهرمانی چون تو نیست
بر سریر مملکت صاحب قرانی چون تو نیست
هست شخص تو ز اجسام زمین ، لیکن یقین
خیل اجرام فلک را دیدبانی چون و نیست
در ظلام ظلم عالم ، از شبیخون فتن
ساحت اکناف دین را پاسبانی چون تو نیست
آسمان چون توان گفتن همی ؟از بهر آنک
در علو مرتبت هیچ آسمانی چون تو نیست
ای شده درگاه تو پیر و جوان را مستقر
زیر چرخ پیر با دولت جوانی چو تو نیست
ای تو از عز و جلالت هر چه خواهی یافته
رونقی از جاه تو خوارزمشاهی یافته
ای ز دوران فلک حاصل شده اغراض تو
بر نخیزد تا ابد افگندهٔ اعراض تو
جوهری با نه عرض تأیید حق موجود کرد
جوهری تو که بود این نه فلک اعراض تو
شعله ای شمس منیر از فکرت نقاد تو
قطره ای بحر محیط از خاطر فیاض تو
ای توکل و روزگار و اهل او اجزای تو
وی تو جمله و آسمان و خیل او ابعاض تو
دست در فتراک اغراض تو زد شرع رسول
لاجرم اغراض او حاصل شد از اغراض تو
ای بحق گشته ز سعی آسمان خوارزمشاه
تا جهان باشد تو بادی در جهان خوارزمشاه
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
شمه ای طبع تو عاقل کند دیوانه را
بدسگال تو اگر یابد ز نعمت دانه ای
در عقب صد دام محنت باشد آن یک دانه را
دشمن جان تو همچون پر شده پیمانه را
کز پس پری نگونساری بود پیمانه را
ای ز انجم در صف هیجا سپاه تو فزون
دشمن جاه تو کم بادا و جاه تو فزون
ای بمدح تو مزین گشته دفترهای من
پر شده از بادهٔ جود تو ساغرهای من
من یکی بحرم ز خاطر ، پر ز گوهر های فضل
گردن و گوش مدیحت راست گوهرهای من
پهلوان نظمم و عهدیست تا کم دیده ای
عرصه های صدر خو خالی ز لشکرهای من
گرچه غایب بوده ام از حضرت معمور تو
مشتمل بودست بر شکر تو دفترهای من
خطبه های مدح تو خواندستم اندر شرق و غرب
وز شرف بر آسمان بودست منبرهای من
ای میان بسته زمانه بر هوای قدر تو
باد گردون لب گشاده در ثنای صدر تو
خسروا، بی کار و بار تو جهان هرگز مباد
تیغ تو از قهر اوباش جهان عاجز مباد
از تو عادل تر تنی اندر جهان هرگز نبود
از تو خالی ، ای شه عادل ، جهان هرگز مباد
گفته های تو بوقت نطق جز معجب نبود
کرده های تو بوقت حرب جز معجز مباد
از کمین تر جملهٔ جودت کهین تفصیل را
جز همه سرمایهٔ دریا و کان بارز مباد
روز و شب هست این دعا کر و بیان عرش را
کز خلایق خسرو آفاق جز اتسز مباد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دو چشم تو بغمزه عالمی بر هم زده
آتش اندر دین و عقل دودهٔ آدم زده
هوش مصنوعی: ای دو چشمان تو با ناز و عشوه، دنیایی را به هم ریختهاید و آتش را در دین و عقل بشر شعلهور کردهاید.
صد هزاران جان فزون از بهر نقش روی تو
بر بساط عشق تو عشاق عالم کم زده
هوش مصنوعی: در جهان عشق، هزاران جان بیش از حد برای زیبایی چهره تو قربانی شدهاند و عاشقان کم تعدادند.
در شب تیره فروغ چهرهٔ چون روز تو
بصد هزاران مشعله در عرصهٔ عالم زده
هوش مصنوعی: در شب تاریک، نور چهرهات مانند روز درخشندگی دارد و مانند صد هزار شعله در جهان میدرخشد.
بر سر کوی تو شبها ساکنان صومعه
باده های عشق خورده ، نعره های غم زده
هوش مصنوعی: در شبهای خیابان تو، افرادی که در صومعه زندگی میکنند، با عشق مدام شراب مینوشند و فریادهای درد و غم سر میدهند.
همچو تیغ نصرة الدین بقعه های مفسدان
غمزهٔ تو توبه های مصلحان بر هم زده
هوش مصنوعی: غمزهٔ تو مثل تیغی است که به معابد مفسدان آسیب میزند و توبههای مصلحان را خراب میکند.
آن خداوندی ، که عالم را نصیب از رأی اوست
دهر زیر دست او و چرخ زیر پای اوست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خداوندی وجود دارد که تمام عالم تحت فرمان اوست و زمان و سرنوشت همگی در اختیار او قرار دارد. او به عنوان بزرگترین قدرت، بر همه چیز تسلط دارد و همه چیز زیر نظر اوست.
ای دل شیران عالم صید دام عشق تو
نامهٔ عمر مرا تو قیع نام عشق تو
هوش مصنوعی: ای دل شیران جهان، فریفتهٔ عشق تو شدهام. تو نامهای برای عمر من هستی و عشق تو گواهی بر زندگیام.
دستهای زیرکان در زیر سنگ حکم تو
پایهای سرکشان در بند دام عشق تو
هوش مصنوعی: دستهای اهل دانش و خرد در زیر سنگ، نشان از قدرت توست؛ در حالی که پایهای سرکشان به دام عشق تو گرفتار شدهاند.
از پی مستی جهان را در خرابات فنا
ساقیان فتنه گردان کرده جام عشق تو
هوش مصنوعی: به دنبال سرمستی، دنیا را به ویرانهای از نابودی تبدیل کردهاند و ساقیان، با ایجاد آشوب، جام عشق تو را در دست دارند.
روح گامی کی زند الا بکوی مهر تو ؟
عقل کاری کی کند الا بکام عشق تو ؟
هوش مصنوعی: هیچ روحی قدمی برنمیدارد مگر به سمت تو، و هیچ عقلی عملی نمیکند مگر به خاطر عشق تو.
عشق تو همچون دعای دولت خوارزمشاه
خواجهٔ دلها شده ، ای من غلام عشق تو
هوش مصنوعی: عشق تو مانند دعای خیر و برکت برای پادشاه خوارزم، باعث شده که مرا به خدمت خود درآوری. ای عشق تو، من به تو بسیار وابستهام.
آن خداوندی ، که هست امروز شاه روزگار
بارگاه حضرت او کارگاه روزگار
هوش مصنوعی: خداوندی که امروز در مرتبهي سلطنت و قدرت است، در واقع، محل کار و تدبیر دنیا و زندگی است.
باز داغ عاشقی در دل رقم خواهیم زد
چنگ در فتراک عشق آن صنعم خواهیم زد
هوش مصنوعی: دوباره احساس عشق را در دل زنده خواهیم کرد و با تلاشی جدید به دنبال جلب توجه معشوقمان خواهیم بود.
بر در تیمار تو زین پس وطن خواهیم ساخت
در ره اندوه تو زین پس قدم خواهیم زد
هوش مصنوعی: ما از این به بعد در مقابل در خانهات زندگی خواهیم کرد و در مسیر غم تو قدم خواهیم زد.
هست صحرای غم تو جای شادی ، پس همه
خیمهٔ شادی درین صحرای غم خواهیم زد
هوش مصنوعی: در دل دنیای غمانگیز تو، جایی برای شادی وجود ندارد، بنابراین تصمیم گرفتهایم که در این دنیای غم، به برپایی جشن و شادی بپردازیم.
عقل و دین بر فرش دیدار تو کم خواهیم باخت
جان و دل با نقش دیدار تو کم خواهیم زد
هوش مصنوعی: ما در دیدار تو انگیزههای عقل و دین را از دست میدهیم و جان و دلمان را با زیباییهای تو تباه خواهیم کرد.
در جوار حضرت خوارزمشاهی ما و تو
از می دولت چه ساغرها بهم خواهیم زد؟
هوش مصنوعی: در کنار حکمرانی خوارزمشاه، ما و تو چه مقدار شادی و نوشیدن می را تجربه خواهیم کرد؟
خسرو عالی ، علاء دولت ، آن کان کرم
آن دل و دست شجاعت ، آن تن و جان کرم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیت برجسته و نیکوکار خسرو اشاره دارد. او را فردی با ویژگیهای والا میداند که همدل و شجاع است و دارای دلی بزرگ و دستهایی باز است. او به عنوان نمادی از قدرت و بخشندگی معرفی میشود و بهعنوان شخصیتی که در ذاتش کرم و بزرگواری موج میزند، توصیف میشود.
خسروی ، کزوی معالی را کمان دیگرست
مسند خوارزمشاهی را جمال دیگرست
هوش مصنوعی: شخصی که از او ویژگیهای برجستهای چون عظمت و زیبایی وجود دارد، جایگاهی درخشان و متفاوت در حکمرانی و قدرت دارد.
گرچه بود از شاه ماضی حال ما آراسته
خود در ایام شه باقیش حال دیگرست
هوش مصنوعی: اگرچه در گذشته با وجود شاه، زندگی ما روبهراست و خوشبود، اما حالا در دوران پادشاهی او، شرایط ما تغییر کرده و متفاوت است.
گر ز صدرا او شود صادر بروزی صد مثال
هر مثالی را ز گردون امتثال دیگرست
هوش مصنوعی: اگر انسانی از مرتبه عالی خود به دیگران منتقل شود، در روزی مانند صد مثال مختلف، هر یک از آنها در آسمان به گونهای متفاوت تفسیر و پیاده میشوند.
صادران و واردان خطهٔ افلاس را
هر زمان از گنج انعامش نوال دیگرست
هوش مصنوعی: در هر زمانی، افرادی که در وضعیت ناز و نیازی به سر میبرند، از ثروت و مواهب او بهرهمند میشوند و هر بار از نعمتهای او سهمی دیگر دریافت میکنند.
فکر او از راه قدرت د رهمه میدان علم
هر کجا مرکب برون تازد جلال دیگرست
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه او به واسطه قدرتش، در هر زمینه علمی که وارد شود، جلوهای متفاوت و باشکوه به خود میگیرد.
آنکه هست از سعی او بنیان دین محکم شده
حضرت او مقصد ذریت آدم شده
هوش مصنوعی: کسی که با تلاش و کوشش خود، پایههای دین را مستحکم کرده و هدف او، هدایت فرزندان آدم است.
خسروی ، کز خسروان ظاهر نشد همتای او
برده سودای بداندیشان ید بیضا او
هوش مصنوعی: شاهی که در میان شاهان تکیهگاهی برای او نیست، همواره در دل بداندیشان، تصویری از قدرت و عظمت خود دارد.
کیمیای دین و دولت گشته باد دست او
توتیای ملک و ملت گشته خاک پای او
هوش مصنوعی: امیدوارم دین و حکومت به دست او گرانبها و ارزشمند شود. او مانند جواهری است که ملت و قلمرو را به زیبایی تمام در زیر پای خود دارد.
از وفاق او سعادت بهرهٔ احباب او
وز خلاف او شقاوت حصهٔ اعدای او
هوش مصنوعی: از همسویی و یگانگی او، دوستانش به خوشبختی میرسند و از ناهماهنگی او، دشمنانش دچار بدبختی میشوند.
پیر و برنا را نگردد ساخته اسباب رزق
جز بعون رأی پیر و دولت برنای او
هوش مصنوعی: نه سن و سال تعیین کننده موفقیت در زندگی و تأمین معیشت است و نه هیچ چیزی جز کمک و نظارت افراد با تجربه و حکمت برای جوانان و نیز اقتدار و توانایی آنها در این زمینه مؤثر خواهد بود.
هست دریایی بوسعت خاطر میمون
هست گردونی برفعت همت والای او
هوش مصنوعی: در دلی بزرگ و سرشار از شادی، دریایی وجود دارد و همچنین آسمانی که نشاندهنده اراده بلند و همت والا است.
جز معالی نیست اختر بر همه گردون او
جز معانی نیست گوهر در همه دریای او
هوش مصنوعی: به جز چیزهای بسیار عالی، ستارهای بر آسمان او وجود ندارد و به جز معانی عمیق، گوهری در این دریا نیست.
بر هوای خدمت او اختیار آسمان
باد بر قطب مراد او مدار آسمان
هوش مصنوعی: برای خدمت به او، آسمان را انتخاب کنیم، و چرخش آسمان را بر محور آرزوی او قرار دهیم.
خسروا، گنج هدی را قهرمانی چون تو نیست
بر سریر مملکت صاحب قرانی چون تو نیست
هوش مصنوعی: ای خسرو، هیچ کسی مانند تو در مقام قهرمانی نیست که شایستگی نشستن بر تخت سلطنت را داشته باشد و هیچ کس چون تو در این جهان وجود ندارد.
هست شخص تو ز اجسام زمین ، لیکن یقین
خیل اجرام فلک را دیدبانی چون و نیست
هوش مصنوعی: وجود تو از جنس جسمهای زمینی است، اما واقعیت این است که تو به مانند ناظر و نگهبانی هستی که بر تعداد زیادی اجرام آسمانی نظارت میکند و این حقیقتی است که نمیتوان انکار کرد.
در ظلام ظلم عالم ، از شبیخون فتن
ساحت اکناف دین را پاسبانی چون تو نیست
هوش مصنوعی: در تاریکی و ظلمت این دنیا، هیچکس به اندازه تو نمیتواند از دین و ارزشهای آن محافظت کند.
آسمان چون توان گفتن همی ؟از بهر آنک
در علو مرتبت هیچ آسمانی چون تو نیست
هوش مصنوعی: آسمان چگونه میتواند چیزی بگوید؟ زیرا هیچ آسمانی در بلندی و مقام به تو نمیرسد.
ای شده درگاه تو پیر و جوان را مستقر
زیر چرخ پیر با دولت جوانی چو تو نیست
هوش مصنوعی: درگاه تو به قدری گسترده است که همه، از پیران گرفته تا جوانان، در آن سکونت دارند. هیچکس به اندازه تو، که جوانی با قدرت و بخت فراوان هستی، نمیتواند مانند تو در برابر روزگار ایستادگی کند.
ای تو از عز و جلالت هر چه خواهی یافته
رونقی از جاه تو خوارزمشاهی یافته
هوش مصنوعی: تو که از عظمت و شکوه خود هر چیزی را به دست آوردهای، رونق و شکوه تو حتی به حکومت خوارزمشاهی نیز رسیده است.
ای ز دوران فلک حاصل شده اغراض تو
بر نخیزد تا ابد افگندهٔ اعراض تو
هوش مصنوعی: ای کسی که از روزگار فلک به وجود آمدهای، برآیند آرزوهایت هرگز از بین نخواهد رفت و همیشه در معرض پشیمانیهای تو باقی خواهد ماند.
جوهری با نه عرض تأیید حق موجود کرد
جوهری تو که بود این نه فلک اعراض تو
هوش مصنوعی: جواهر و ارزشهایی که به وجود آوردهای، نشاندهنده تأیید و حقانیت وجود توست. اما این سؤال وجود دارد که تو چه کسی هستی که این ویژگیها و شرایط به تو تعلق دارد؟
شعله ای شمس منیر از فکرت نقاد تو
قطره ای بحر محیط از خاطر فیاض تو
هوش مصنوعی: شعلهای که از اندیشهات به وجود میآید، مانند نوری درخشان است و یاد تو همچون قطرهای در دریای وسیع و پربار، ارزشمند و سرشار است.
ای توکل و روزگار و اهل او اجزای تو
وی تو جمله و آسمان و خیل او ابعاض تو
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی اشاره به ارتباط عمیق و همبستگی میان انسان و کائنات دارد. گفته میشود که تمام موجودات و عناصر جهان در واقع جزئی از یکدیگر هستند و هر فرد به نوعی بخشی از این کل بزرگ را تشکیل میدهد. این ارتباط میتواند به درک بهتر در زندگی و درکی عمیقتر از وجود و ذات انسان کمک کند.
دست در فتراک اغراض تو زد شرع رسول
لاجرم اغراض او حاصل شد از اغراض تو
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که وقتی که دست در کارهای مورد علاقه و خواستههای تو، به وسیلهی اصول و قوانین دین قرار میگیرد، در نتیجه، خواستههای تو به انجام میرسد و محقق میشود. به عبارت دیگر، ارتباط میان اهداف فردی و اصول دینی باعث تحقق آرزوها میشود.
ای بحق گشته ز سعی آسمان خوارزمشاه
تا جهان باشد تو بادی در جهان خوارزمشاه
هوش مصنوعی: به حق، تلاشهای آسمان برای خوارزمشاه باعث شده تا او در جهان به مانند بادی در دسترس باشد.
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
هوش مصنوعی: ای عشق تو هدف و مقصد هر شخصی است. آسمان به برکت محبت تو، پیوندی به هر بیگانه برقرار کرده است.
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
هوش مصنوعی: تو چهرهای همچون شاهان داری و باید که باطن و ویژگیهایت هم درخور آن ظاهر زیبا باشد.
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
شمه ای طبع تو عاقل کند دیوانه را
هوش مصنوعی: اگر تو تنها یک سخن بگویی، میتواند گوینده را خاموش کند و طبع خود را با شعور کند، حتی اگر او دیوانه باشد.
بدسگال تو اگر یابد ز نعمت دانه ای
در عقب صد دام محنت باشد آن یک دانه را
هوش مصنوعی: اگر بداندیش تو حتی یک دانه نعمت را به دست آورد، باید بداند که برای رسیدن به آن، صدها دام و زحمت را پشت سر گذاشته است.
دشمن جان تو همچون پر شده پیمانه را
کز پس پری نگونساری بود پیمانه را
هوش مصنوعی: دشمن زندگی تو مانند پیمانهای است که از پشت قعر آن، پری پایین میافتد.
ای ز انجم در صف هیجا سپاه تو فزون
دشمن جاه تو کم بادا و جاه تو فزون
هوش مصنوعی: تو به مانند ستارگان در صفوف نبردی و سپاه تو از دشمنان بیشتر است، و موقعیت و مقام تو برتر و فراوان است.
ای بمدح تو مزین گشته دفترهای من
پر شده از بادهٔ جود تو ساغرهای من
هوش مصنوعی: درست است که دفتری که به تو اختصاص دارد، با ستایش های تو زینت یافته و صفحات آن پر از شراب بخشندگی و سخاوت توست، ساغرهایم نیز پر شده است.
من یکی بحرم ز خاطر ، پر ز گوهر های فضل
گردن و گوش مدیحت راست گوهرهای من
هوش مصنوعی: من دریایی از یاد تو هستم که پر از گوهرهای فضیلت است، گردن و گوش من تنها به ستایش تو زینت داده شدهاند، زیرا این گوهرها از آنِ من هستند.
پهلوان نظمم و عهدیست تا کم دیده ای
عرصه های صدر خو خالی ز لشکرهای من
هوش مصنوعی: من بزرگترین قهرمان هستم و عهد من این است که هرگز عرصههای عیسی از سربازان من خالی نمیماند.
گرچه غایب بوده ام از حضرت معمور تو
مشتمل بودست بر شکر تو دفترهای من
هوش مصنوعی: هر چند که من در حضور تو نبودهام، اما دفترهای من پر از شکرگزاری به خاطر توست.
خطبه های مدح تو خواندستم اندر شرق و غرب
وز شرف بر آسمان بودست منبرهای من
هوش مصنوعی: من در شرق و غرب برای تو مدح و ستایش گفتم و منبرهایم به اندازهای با شرافت بودند که در آسمان قرار داشتند.
ای میان بسته زمانه بر هوای قدر تو
باد گردون لب گشاده در ثنای صدر تو
هوش مصنوعی: ای زمانه، با وجود تمام سختیها و محدودیتها، امید و آرزوی من تو هستی و آسمان نیز در ستایش مقام و منزلت تو به خود میبالد.
خسروا، بی کار و بار تو جهان هرگز مباد
تیغ تو از قهر اوباش جهان عاجز مباد
هوش مصنوعی: ای خسرو، امیدوارم که هرگز در دنیا بدون قدرت و ثروت نباشی و همچنین امیدوارم که توانایی تو از ناتوانی و بیقیدی افراد ناتوان دنیا دور بماند.
از تو عادل تر تنی اندر جهان هرگز نبود
از تو خالی ، ای شه عادل ، جهان هرگز مباد
هوش مصنوعی: در جهان هرگز موجودی عادلتر از تو نیست و هیچچیز به اندازه تو خالی و تهی نمیشود، ای پادشاه عادل. امیدوارم که جهان هیچگاه از وجود تو خالی نشود.
گفته های تو بوقت نطق جز معجب نبود
کرده های تو بوقت حرب جز معجز مباد
هوش مصنوعی: دانش و سخنان تو وقتی که در حال صحبت هستی، چیزی جز شگفتی نیست. و اعمال تو در میدان جنگ، چیزی جز معجزه نیست.
از کمین تر جملهٔ جودت کهین تفصیل را
جز همه سرمایهٔ دریا و کان بارز مباد
هوش مصنوعی: از هر نوع بخشش و سخاوت تو، فقط درختان و منابع زمین میتوانند توصیفکنندهی واقعی آن باشند و هیچ چیز دیگری به اندازهی اینها ارزشمند نیست.
روز و شب هست این دعا کر و بیان عرش را
کز خلایق خسرو آفاق جز اتسز مباد
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، همواره دعا میکردم که صدای فریاد و نالهی مردم به عرش الهی نرسد، چرا که غیر از خداوند، هیچکس شایستهی این مقام نیست.