شمارهٔ ۴۹ - در حق مؤتمن الدین امین الملک
ای فخر عصر، مؤتمن دین ، امین ملک
در دل ترا ز آتش انده مباد سوز
با سور و پا سروری و تا هست روزگار
بی سور و بی سرور مبادات هیچ روز
مجروح باد سینهٔ پر کینهٔ عدوت
از رمح سینه دوز وز شمشیر کینه توز
گه در کف تو بادهٔ گل رنگ جان فزا
گه در بر تو کودک مهر وی دل فروز
من خواستم بمجلست آمد و لیک هست
دور از تو در تنم ز مرض باقیی هنوز
شمارهٔ ۴۸ - در مدیحه گوید: چاکران تو گه رزم چو خیاطانندشمارهٔ ۵۰ - در مدح عمر بن عبدالعزیز: دو عمر آورد پیدا روزگار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای فخر عصر، مؤتمن دین ، امین ملک
در دل ترا ز آتش انده مباد سوز
هوش مصنوعی: ای کسی که مایه افتخار زمانه و حافظ دین هستی، امیدوارم در قلب تو از آتش اندوه خبری نباشد.
با سور و پا سروری و تا هست روزگار
بی سور و بی سرور مبادات هیچ روز
هوش مصنوعی: با شادمانی و خوشحالی زندگی کن و تا زمانی که فرصت داری، هیچگاه بیشادی و بیرفیق نباش.
مجروح باد سینهٔ پر کینهٔ عدوت
از رمح سینه دوز وز شمشیر کینه توز
هوش مصنوعی: در سینهٔ من زخمهایی از دشمن و کینههای او وجود دارد که همچون تیغی تیز و آسیبزننده است.
گه در کف تو بادهٔ گل رنگ جان فزا
گه در بر تو کودک مهر وی دل فروز
هوش مصنوعی: گاه در دستان تو شراب خوش رنگی است که روح را تازه میکند، و گاه در آغوش تو کودک محبت است که دل را روشن میسازد.
من خواستم بمجلست آمد و لیک هست
دور از تو در تنم ز مرض باقیی هنوز
هوش مصنوعی: خواستم که به دیدارت بیایم اما هنوز به خاطر بیماری از تو دور هستم.