گنجور

شمارهٔ ۳۸ - در حق ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی

طبعت ، ای صابران اسمعیل
هست دریا ، که درهمی زاید
لفظ تو گوش و گردن معنی
بجواهر همی بیاراید
نثر تو شمع انس افروزد
نظم تو روح روح افزاید
عقدهایی که در علو م افتد
همه جز خاطر تو نگشاید
قصب سبق دست رتبت تو
در بلندی ز چرخ برباید
ز نک خورده حسام دانش را
صیقل فکرت تو بزداید
از چار طبع در دو زبان
یک هنرمند چون تو ننماید
دست تو دامن شرف گیرد
پای تو تارک فلک ساید
فضل را روزگار کی پوشد ؟
کسب بگل آفتاب ننداید
خصم گر زشت گویدد ، دریا
بدهان سگی نیالاید
کلک پیراسته سر تو ، همه
زلف ابکار نظم پیراید
با تو ای پیر عقل برنا بخت
هیچ برنا و پیر برناید
فلک فضلی و مآثر تو
چون فلک تا ابد نفرساید
طبعت آن بوته شد ، که جز دروی
عقل زر هنر نیالاید
نایبات فلک بناب بلا
جگر حاسد تو می خاید
هست در سیرت و سریرت تو
از بزرگی هر آنچه می باید
نظم ، کز طبع تو رود ، در حال
همه آفاق را بپیماید
روح مجروح را طبیب خرد
دارو از گفتهٔ تو فرماید
عندلیبم خطاب کردستی
هر خطابی که تو کنی شاید
عندلیبیست این رهی ، که بعمر
جز ثنای تو هیچ نسراید
می ستاید ترا و در هر باب
مستحقی ، اگرت بستاید
اعتذاری نوشته ای ، که مرا
جز بدان جان همی نیاساید
خوب شعری چنان ، که گر شعری
بیند آنرا ، ز شرم برناید
اینکش همچو حرز می خوانم
تامرا حادثات نگزاید
خود نبودست وحشتی ، و ربود
با چنان اعتذار کی پاید ؟
بیقین دان که : بعد ازین جانم
جز بسوی رضات نگراید
تو ستودی مرا و مثل مرا
زیبد ار روزگار بستاید
جز برای ریاضت خاطر
همتم سوی نظم نگراید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طبعت ، ای صابران اسمعیل
هست دریا ، که درهمی زاید
هوش مصنوعی: طبیعتی همچون دریا در وجود صابران است که به وفور و به شکل‌های مختلف نمایان می‌شود.
لفظ تو گوش و گردن معنی
بجواهر همی بیاراید
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که کلام و سخن تو به اندازه‌ای زیبا و ارزشمند است که مانند جواهرات، موجب زینت و زیبایی می‌شود. سخن تو گویا به گوش‌ها و دل‌ها نفوذ می‌کند و بر گردن و روح انسان جلا می‌بخشد.
نثر تو شمع انس افروزد
نظم تو روح روح افزاید
هوش مصنوعی: نثر تو مانند شمعی است که گرما و صمیمیت ایجاد می‌کند، و نظم تو به روح زندگی می‌بخشد و آن را ارتقاء می‌دهد.
عقدهایی که در علو م افتد
همه جز خاطر تو نگشاید
هوش مصنوعی: هر نوع پیوند و دوستی که در آسمان‌ها شکل گیرد، تنها خاطرت تو را خوش می‌کند و تاثیری از آن بر جا نمی‌ماند.
قصب سبق دست رتبت تو
در بلندی ز چرخ برباید
هوش مصنوعی: قدرت و مقام تو آن‌قدر بالا و قابل توجه است که حتی چرخ فلک هم نمی‌تواند به آن برسد.
ز نک خورده حسام دانش را
صیقل فکرت تو بزداید
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده که تجربیات و دانش انسان می‌تواند به تفکر و اندیشه‌اش شفافیت و وضوح بیشتری ببخشد. به عبارت دیگر، دانش و آگاهی، مانند ابزاری است که ذهن را زینت می‌دهد و به آن عمق می‌بخشد.
از چار طبع در دو زبان
یک هنرمند چون تو ننماید
هوش مصنوعی: هیچ هنرمندی مانند تو نمی‌تواند از چهار طبع در دو زبان به زیبایی و مهارت عمل کند.
دست تو دامن شرف گیرد
پای تو تارک فلک ساید
هوش مصنوعی: دست تو به عزت و شرافت می‌رسد و پای تو به اوج آسمان می‌رسد.
فضل را روزگار کی پوشد ؟
کسب بگل آفتاب ننداید
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمی‌تواند فضیلت و خوبی را از بین ببرد؛ همان‌طور که هیچ‌گاه گل زیبای آفتاب از بین نمی‌رود.
خصم گر زشت گویدد ، دریا
بدهان سگی نیالاید
هوش مصنوعی: اگر دشمنی به ما زبان طعنه بزند، مانند دریا به دهان یک سگ نمی‌رسد.
کلک پیراسته سر تو ، همه
زلف ابکار نظم پیراید
هوش مصنوعی: زیبایی و هنر تو، همچون زلف‌های زیبا و بی‌نظیر، همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و نظم خاصی به جهان می‌بخشد.
با تو ای پیر عقل برنا بخت
هیچ برنا و پیر برناید
هوش مصنوعی: با تو ای اندیشمند، سرنوشت جوان و پیر هیچ‌کدام قدرتی نخواهد داشت.
فلک فضلی و مآثر تو
چون فلک تا ابد نفرساید
هوش مصنوعی: سرنوشت و کرامت تو همواره پایدار و جاودان خواهد بود و هیچ چیزی نمی‌تواند آن را نابود کند.
طبعت آن بوته شد ، که جز دروی
عقل زر هنر نیالاید
هوش مصنوعی: طبیعت آن درخت به گونه‌ای است که فقط انسان‌های ساده و بی‌پرده نمی‌توانند به ظرافت‌ها و زیبایی‌های هنر و عقل دست یابند.
نایبات فلک بناب بلا
جگر حاسد تو می خاید
هوش مصنوعی: پیشوایان آسمان به تو حسادت می‌ورزند و برای تو نقشه می‌کشند.
هست در سیرت و سریرت تو
از بزرگی هر آنچه می باید
هوش مصنوعی: در رفتار و باطن تو، نشانه‌هایی از بزرگی و عظمت هر چیزی که باید وجود دارد.
نظم ، کز طبع تو رود ، در حال
همه آفاق را بپیماید
هوش مصنوعی: هر نغمه یا شعری که از دل و احساس تو بیاید، می‌تواند تمام دنیای پیرامون را تحت تاثیر قرار دهد و به سوی خود بکشاند.
روح مجروح را طبیب خرد
دارو از گفتهٔ تو فرماید
هوش مصنوعی: درک و خرد تو می‌تواند برای روح زخم‌دار راه healing و درمانی پیدا کند.
عندلیبم خطاب کردستی
هر خطابی که تو کنی شاید
هوش مصنوعی: تو ای پرنده زیبا، هر سخنی که به من بگویی، می‌تواند به گونه‌ای مرا خطاب قرار دهد.
عندلیبیست این رهی ، که بعمر
جز ثنای تو هیچ نسراید
هوش مصنوعی: این پرنده خوش‌صدا فقط برای تو می‌خواند و در عمرش هیچ نغمه‌ای جز ستایش تو سر نمی‌دهد.
می ستاید ترا و در هر باب
مستحقی ، اگرت بستاید
هوش مصنوعی: اگر کسی تو را در هر زمینه‌ای ستایش کند، شایسته آن ستایش هستی.
اعتذاری نوشته ای ، که مرا
جز بدان جان همی نیاساید
هوش مصنوعی: تو نامه‌ای برای عذرخواهی نوشته‌ای که بدون آن، حتی جانم هم آرام نمی‌گیرد.
خوب شعری چنان ، که گر شعری
بیند آنرا ، ز شرم برناید
هوش مصنوعی: شعر آن‌قدر زیبا و دلنشین است که اگر شاعری از آن ببیند، از شرم نتواند خود را به جلو بکشد.
اینکش همچو حرز می خوانم
تامرا حادثات نگزاید
هوش مصنوعی: این شخص را مانند یک حصار می‌دانم که مرا از حوادث و مشکلات دور نگه‌ می‌دارد.
خود نبودست وحشتی ، و ربود
با چنان اعتذار کی پاید ؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که ترس و وحشت ناشی از خود فرد نیست، و حالا با وجود این که به درستی عذرخواهی کرده، آیا این وضعیت می‌تواند پایدار بماند؟
بیقین دان که : بعد ازین جانم
جز بسوی رضات نگراید
هوش مصنوعی: بدون شک بدان که بعد از این، جانم جز به سمت رضایت تو نخواهد رفت.
تو ستودی مرا و مثل مرا
زیبد ار روزگار بستاید
هوش مصنوعی: من را ستایش کردی و شایسته است که مانند من، روزگار نیز تو را ستایش کند.
جز برای ریاضت خاطر
همتم سوی نظم نگراید
هوش مصنوعی: تنها برای تربیت درونی‌ام است که توجه و تلاشم به سمت نظم و ترتیب می‌چرخد.