گنجور

شمارهٔ ۳۴ - در حق ادیب صابر بن اسماعیل ترمذی

ملک شاعران بنظم و بنثر
خادم صدر خود ، مرا بستود
تا بدان نظم و نثر حرمت او
نزد اشراف مملکت بفزود
نظم و نثری، که در طراوت و لطف
هیچ گوشی نظیر آن نشنود
درج سحری ، کزو ببنده رسید
درج کی بود؟ درج گوهر بود
جان بیاسود از آن خطاب و لیک
لحظه ای از ثنا زبان ناسود
بر بیاض و سواد او کردند
آفرین اختران چرخ کبود
شد تراز مفاخر بنده
این خداوندیی، که او فرمود
بار محنت ز شخص من برداشت
زنگ انده ز جان من بزدود
ای بزرگی که در کمال و هنر
چرخ گردان نظیر تو ننمود
چشم عقل تو راز دهر بدید
پای قدر تو اوج چرخ بسود
در علو دست همت عالیت
قصب سبق از آسمان بربود
دانشت را عدو نکرد انکار
کس بگل آفتاب را نندود
داند ایزد که: شخص من بنده
زیر پای فراق تو فرسود
عیشم از باد اندهان پژمرد
رویم از خون دیدگان آلود
در دلم آتش غمیست، کزو
نفسم پر شرار گشت چو دود
دیدهٔ من اگر غندوستی
جز برای خیال تو نغنود
من ز تو دورم و بدو معنی
هستم از بخت خویش ناخشنود
ای دریغا! همی زنم، لیکن
ای دریغا! که می ندارد سود
باز خر از فراق خویش مرا
که دلم در فراق تو پالود
ملک شاعران تویی، لابد
بر رعایا ببایدت بخشود
دارم از فضل حق طمع که : مرا
برساند ببارگاه تو زود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ملک شاعران بنظم و بنثر
خادم صدر خود ، مرا بستود
هوش مصنوعی: شاعران به نظم و نثر، خادم مقام والای خود هستند و من را ستایش کردند.
تا بدان نظم و نثر حرمت او
نزد اشراف مملکت بفزود
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که شعر و نثر او باعث افزایش اعتبار و احترام او در میان بزرگان و اشراف کشور شود.
نظم و نثری، که در طراوت و لطف
هیچ گوشی نظیر آن نشنود
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تازگی کلام اشاره دارد، به گونه‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند مشابه آن را از نظر نرمی و شیرینی بشنود.
درج سحری ، کزو ببنده رسید
درج کی بود؟ درج گوهر بود
هوش مصنوعی: سحر نزدیک شد و زمانه به پایان رسید، زمان کی به سر می‌آید؟ اینجا صحبت از ارزش و زیبایی در گوهر است.
جان بیاسود از آن خطاب و لیک
لحظه ای از ثنا زبان ناسود
هوش مصنوعی: جان من از آن سخن آرام نمی‌گیرد، اما لحظه‌ای هم از ستایش زبانم باز نمی‌ماند.
بر بیاض و سواد او کردند
آفرین اختران چرخ کبود
هوش مصنوعی: بر روی کاغذ سفید و سیاه، آسمان ستارگان به ستایش او پرداخته‌اند.
شد تراز مفاخر بنده
این خداوندیی، که او فرمود
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که من به خود می‌بالم که به سبب این خداوند بزرگ و عظیم، به جایی رسیده‌ام که می‌توانم خود را با بزرگ‌ترین مفاخر بشری مقایسه کنم؛ زیرا او به من فرمان داده است.
بار محنت ز شخص من برداشت
زنگ انده ز جان من بزدود
هوش مصنوعی: مشکلات و رنج‌های زندگی‌ام از دوش من برداشته شد و احساس ناراحتی و غم از وجودم پاک گردید.
ای بزرگی که در کمال و هنر
چرخ گردان نظیر تو ننمود
هوش مصنوعی: ای کسی که در کمال و هنر به درجه‌ای رسیده‌ای که هیچ‌کس مانند تو یافت نمی‌شود.
چشم عقل تو راز دهر بدید
پای قدر تو اوج چرخ بسود
هوش مصنوعی: چشم بصیرت تو، رازهای زمان را می‌بیند و قدمت تو به قدری بزرگ است که به اوج آسمان می‌رسد.
در علو دست همت عالیت
قصب سبق از آسمان بربود
هوش مصنوعی: توانایی و اراده بلند تو باعث شده که حتی بالاتر از آسمان‌ها برتری پیدا کنی و پیشی بگیری.
دانشت را عدو نکرد انکار
کس بگل آفتاب را نندود
هوش مصنوعی: علم و دانش تو با انکار دیگران تضعیف نمی‌شود؛ چنان‌که نور خورشید به سبب وجود گل‌ها کمرنگ نمی‌گردد.
داند ایزد که: شخص من بنده
زیر پای فراق تو فرسود
هوش مصنوعی: خدا می‌داند که من به خاطر دوری تو به شدت رنج می‌برم و خسته شده‌ام.
عیشم از باد اندهان پژمرد
رویم از خون دیدگان آلود
هوش مصنوعی: زندگی‌ام تحت تأثیر نفس‌های خنک دیگران پژمرده شده و چهره‌ام از اشک‌ها و غم‌های چشم‌هایم آلوده و نازیبا گشته است.
در دلم آتش غمیست، کزو
نفسم پر شرار گشت چو دود
هوش مصنوعی: در دلم حسی از غم وجود دارد که در اثر آن، نفس‌هایم مانند دود به شدت داغ و پرشور شده‌اند.
دیدهٔ من اگر غندوستی
جز برای خیال تو نغنود
هوش مصنوعی: اگر چشمان من به چیزی جز تصور تو نگردد و شاداب نشود، غم و اندوهی در دل من وجود ندارد.
من ز تو دورم و بدو معنی
هستم از بخت خویش ناخشنود
هوش مصنوعی: من از تو فاصله دارم و با این حال به تو مرتبط هستم، به خاطر تقدیر خودم احساس نارضایتی می‌کنم.
ای دریغا! همی زنم، لیکن
ای دریغا! که می ندارد سود
هوش مصنوعی: به راستی که افسوس! من تلاش می‌کنم، اما افسوس که نتیجه‌ای ندارد.
باز خر از فراق خویش مرا
که دلم در فراق تو پالود
هوش مصنوعی: گراز در فکر دوری تو به درد و رنج من می‌افزاید، زیرا قلبم در حسرت جدایی از تو می‌سوزد.
ملک شاعران تویی، لابد
بر رعایا ببایدت بخشود
هوش مصنوعی: تو سرآمد شاعران هستی و باید بر مردم خود لطف و مهربانی کنی.
دارم از فضل حق طمع که : مرا
برساند ببارگاه تو زود
هوش مصنوعی: امید دارم که به لطف خدا، به زودی مرا به نزد تو برساند.