شمارهٔ ۸
رفت آن کهم برِ تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
از سر ناز و از سرِ کَشّی
هر نفس با منت عتایی بود
در کف من ز دست ساقی وصل
هر زمان ساغر شرابی بود
وعدههای خوشم همی دادی
آن همه وعدهها سرابی بود
روزگار وصال جمله گذشت
گویی آن روزگار خوابی بود
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت آن کهم برِ تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
هوش مصنوعی: رفتی و دیگر آن کسی که برای من آبی بود یا به سلامم پاسخی میداد، دیگر وجود ندارد.
از سر ناز و از سرِ کَشّی
هر نفس با منت عتایی بود
هوش مصنوعی: با ناز و ظرافت هر لحظه با لطف و بخششی همراه بود.
در کف من ز دست ساقی وصل
هر زمان ساغر شرابی بود
هوش مصنوعی: در دستان من، به خاطر بادهنوشی ساقی، هر لحظه یک جام شراب وجود داشت.
وعدههای خوشم همی دادی
آن همه وعدهها سرابی بود
هوش مصنوعی: تو به من وعدههای شیرینی میدادی، اما در حقیقت آن وعدهها فقط یک حس توهم و ناامیدی بودند.
روزگار وصال جمله گذشت
گویی آن روزگار خوابی بود
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار هم بودیم، به سرعت گذشت؛ انگار که همه آن لحظات زیبا، خواب و خیال بودهاند.