گنجور

شمارهٔ ۵

جانا ، مرا غم تو به غایت همی‌رسد
اندوه عشق تو به نهایت همی‌رسد
گویی: حکایتی مکن از حال عشق من
خود کی ز عشق تو به حکایت همی‌رسد؟
حسن تو ختم گشت نخواهد، که هر زمان
در شأن من به حسن صد آیت همی‌رسد
کم کن جفا، که از تو به درگاه تاج دین
گه‌گه به لطف حال شکایت همی‌رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا ، مرا غم تو به غایت همی‌رسد
اندوه عشق تو به نهایت همی‌رسد
هوش مصنوعی: ای عزیز، غم تو به شدت به من می‌رسد، و اندوه عشق تو به اوج خود نزدیک می‌شود.
گویی: حکایتی مکن از حال عشق من
خود کی ز عشق تو به حکایت همی‌رسد؟
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که عشق من داستانی ندارد و نمی‌توان از آن سخن گفت؛ زیرا خودت هم از عشق من داستانی نمی‌دانی.
حسن تو ختم گشت نخواهد، که هر زمان
در شأن من به حسن صد آیت همی‌رسد
هوش مصنوعی: زیبایی تو به پایان نمی‌رسد و هر بار که به من نگاه می‌کنی، صد نشانه از زیبایی در دل من بوجود می‌آید.
کم کن جفا، که از تو به درگاه تاج دین
گه‌گه به لطف حال شکایت همی‌رسد
هوش مصنوعی: لطف و محبت خود را بیشتر کن، زیرا گاهی اوقات از تو در پیشگاه بزرگی دین به خاطر بدرفتاری‌هایم شکایت می‌شود.

حاشیه ها

1400/08/28 12:10
افسانه چراغی

بهتر است "به" جدا نوشته شود در این عبارات:

به غایت. به نهایت. به حکایت. به حُسن. به درگاه. به لطف