شمارهٔ ۵۲ - هم در مدح اتسز گوید
شاها، به پایگاه تو کیوان نمیرسد
در ساحت تو گنبد گردان نمیرسد
جایی رسیدهای به معالی و مرتبت
کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمیرسد
آن میرسد به روضهٔ آمال از کفت
کز ابهر نوبهار به بستان نمیرسد
جز امر تو به مشرق و مغرب نمیرود
جز حکم تو به تازی و دهقان نمیرسد
یک خطه نیست در همه اطراف خافقین
کآنجا ز بارگاه تو فرمان نمیرسد
با طول و عرض ملک تو امروز در جهان
کس را حدیث ملک سلیمان نمیرسد
راحی که از روایح خلقت رسد به خلق
در باغ و راغ از گل و ریحان نمیرسد
یک لحظه آن گهر که تو بخشی به سالها
اندر صمیم بحر و دل کان نمیرسد
آن چیست از مصالح احوال مرد و و زن
کز جاه تو به زمرِهٔ ایمان نمیرسد؟
در صحن شرق و غرب ز باران عدل تو
گرد ستم به هیچ مسلمان نمیرسد
ناید همی پدید ز ارکان مرکبات
تا امر نافذ تو به ارکان نمیرسد
کس روی سوی صدر رفیعت نمینهد
کز صدر تو به رفعت امکان نمیرسد
در جان بدسگال تو از رشک ملک تو
دردیست بیقرار و به درمان نمیرسد
میدان رزم جوید و آگاه نی، از آنک
با دولت تو کار به میدان نمیرسد
تو رنج بردهای و به راحت رسیدهای
مردم به هیچ کام دل آسمان نمیرسد
فریاد از این جهان! که خردمند را ازو
بهره به جز نوایب و احزان نمیرسد
جهال در تنعم و ارباب فضل را
بیصدهزار غصه یکی نان نمیرسد
دانا بماند در غم تدبیر نیک و بد
یک ذره غم به خاطر نادان نمیرسد
جاهل به مسند اندر و عالم برون در
جوید به حیله راه و به دربان نمیرسد
آزرده شد به حرص درم جان عالمان
وین حرص مرده ریگ به پایان نمیرسد
این حالها به حکمت یزدان مقدرست
مردم به سر حکمت یزدان نمیرسد
منت خدای را ، که مرا در پناه تو
آسیب حادثه به دل و جان نمیرسد
تا دامن جلال تو بگرفتهام، مرا
دست بلا به ریش و گریبان نمیرسد
یک روز نیست کز تو هزاران هزار نوع
در حق من کرامت و احسان نمیرسد
افزونییی گرفت به تو حال من چنانک
از گشت روزگار به نقصان نمیرسد
آنم، که چون بر اسب فصاحت شوم سوار
در گرد من فصاحت سحبان نمیرسد
از نظم من به خاک خراسان خزانههاست
گر شخص من به خاک خراسان نمیرسد
تا جان آدمی به کمالی که ممکنست
در علم جز به قوت برهان نمیرسد
بادی تو در نعیم فراوان، که خصم را
از چرخ جز بلای فراوان نمیرسد
بگذار ماهِ روزه به طاعت، که دشمنت
گر بگذرد ز روزه به قربان نمیرسد
شمارهٔ ۵۱ - در مدح ملک اتسز: خسروا ، چون تو آسمان ناردشمارهٔ ۵۳ - نیز در ستایش اتسز می گوید: چمن باغ پر ثریا شد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاها، به پایگاه تو کیوان نمیرسد
در ساحت تو گنبد گردان نمیرسد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، هیچ چیزی نمیتواند به مقام و مرتبه تو نزدیک شود و هیچ چیزی در عالم نمیتواند به جایگاه تو برسد.
جایی رسیدهای به معالی و مرتبت
کآنجا به جَهْدْ فکرت انسان نمیرسد
هوش مصنوعی: به جایی رسیدهای که به خاطر جایگاه بلند و عالیات، عقل و فکر انسان حتی به آنجا هم نمیتواند دست یابد.
آن میرسد به روضهٔ آمال از کفت
کز ابهر نوبهار به بستان نمیرسد
هوش مصنوعی: او به آرزوهایش میرسد، اما از آنجا که شکوفهها در بستان نمیروید، به زیبایی و بهار هم نمیتواند دست یابد.
جز امر تو به مشرق و مغرب نمیرود
جز حکم تو به تازی و دهقان نمیرسد
هوش مصنوعی: جز به فرمان تو، هیچ چیز به سوی شرق و غرب میرود و هیچ حاکمیتی جز با تصمیم تو بر هیچ قومی تسلط پیدا نمیکند.
یک خطه نیست در همه اطراف خافقین
کآنجا ز بارگاه تو فرمان نمیرسد
هوش مصنوعی: هیچ مکانی در سراسر آسمانها وجود ندارد که فرمان تو به آنجا نرسد.
با طول و عرض ملک تو امروز در جهان
کس را حدیث ملک سلیمان نمیرسد
هوش مصنوعی: امروز در دنیا هیچکس قادر نیست به عظمت و بزرگی سلطنت تو بپردازد، حتی داستان سلطنت سلیمان نیز با مشخصات اموال و مقام تو قابل مقایسه نیست.
راحی که از روایح خلقت رسد به خلق
در باغ و راغ از گل و ریحان نمیرسد
هوش مصنوعی: راهی که از نشانههای آفرینش به آفرینش میرسد، در باغ و زمین، از گل و خوشبویی به دست نمیآید.
یک لحظه آن گهر که تو بخشی به سالها
اندر صمیم بحر و دل کان نمیرسد
هوش مصنوعی: یک لحظه از گوهری که تو میدهی، ارزشش به سالها در اعماق دریا و دل میارزد و هیچ چیزی نمیتواند به آن برسد.
آن چیست از مصالح احوال مرد و و زن
کز جاه تو به زمرِهٔ ایمان نمیرسد؟
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به بررسی جایگاه و سرنوشت مردان و زنان در شرایط خاص اشاره دارد. به این معنا که برخی از شرایط و ویژگیهای آنها، با وجود همه تلاشها، به سطحی از ایمان و باور نمیرسد که قابل قبول و مورد تایید باشد. به عبارت دیگر، رفتارها و ویژگیهای آنها به قدری محدود یا ناکافی هستند که نمیتوانند به مراحل بالاتر از ایمان دست پیدا کنند.
در صحن شرق و غرب ز باران عدل تو
گرد ستم به هیچ مسلمان نمیرسد
هوش مصنوعی: در فضای شرق و غرب، به خاطر باران محبت و عدالت تو، هیچ ظلمی به مسلمانان نمیرسد.
ناید همی پدید ز ارکان مرکبات
تا امر نافذ تو به ارکان نمیرسد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ارکان مرکبات وجود نداشته باشد، چیزی نمیتواند به وجود آید، زیرا فرمان تو به ارکان نمیرسد.
کس روی سوی صدر رفیعت نمینهد
کز صدر تو به رفعت امکان نمیرسد
هوش مصنوعی: هیچکس به مقام و جایگاه بلندی که تو داری، نمیرسد، زیرا کسی نمیتواند به آنقدر بالا برود که به صدر و بالای تو نزدیک شود.
در جان بدسگال تو از رشک ملک تو
دردیست بیقرار و به درمان نمیرسد
هوش مصنوعی: در وجود بدخواه تو، حسادت به مقام و شان تو، دردی وجود دارد که آرامش نمییابد و هیچ درمانی برایش پیدا نمیشود.
میدان رزم جوید و آگاه نی، از آنک
با دولت تو کار به میدان نمیرسد
هوش مصنوعی: شخصی که به دنبال جنگ و نبرد است، در حقیقت از واقعیتها بیخبر است، زیرا در کارهای مهم و بزرگ، شانس و بخت او تأثیرگذار نیست.
تو رنج بردهای و به راحت رسیدهای
مردم به هیچ کام دل آسمان نمیرسد
هوش مصنوعی: تو در زندگی سختیها را تحمل کردهای و حالا به آرامش و راحتی دست یافتهای، اما مردم به خواستههای قلبی و آرزوهایشان نمیرسند.
فریاد از این جهان! که خردمند را ازو
بهره به جز نوایب و احزان نمیرسد
هوش مصنوعی: این جهان برای انسانهای خردمند جز غم و اندوه چیزی به همراه ندارد و فریاد بر میآورد که جای افسوس است.
جهال در تنعم و ارباب فضل را
بیصدهزار غصه یکی نان نمیرسد
هوش مصنوعی: جاهلان در آرامش و رفاه به سر میبرند، در حالی که اهل فضل و دانش با مشکلات فراوانی روبرو هستند و حتی برای یک لقمه نان نیز به سختی میکوشند.
دانا بماند در غم تدبیر نیک و بد
یک ذره غم به خاطر نادان نمیرسد
هوش مصنوعی: انسانهای عاقل همیشه در فکر و تدبیر مسائل خوب و بد هستند و به همین خاطر در غم و اندوه به سر میبرند. اما فرد نادان هیچ غمی از این مشکلات نمیکشد و زندگیاش بیخبر از این گونه مسائل میگذرد.
جاهل به مسند اندر و عالم برون در
جوید به حیله راه و به دربان نمیرسد
هوش مصنوعی: ناآگاهان در مسند قدرت نشستهاند و عالمان از آن خارج شدهاند؛ عالمان به دنبال راهی میگردند اما با فریب نمیتوانند به دروازههای قدرت برسند.
آزرده شد به حرص درم جان عالمان
وین حرص مرده ریگ به پایان نمیرسد
هوش مصنوعی: آدمهای دانشمند از طمع و حرص دنیا رنج میکشند و این حرص و طمع بیپایان است، مانند خاکی که هرگز تمام نمیشود.
این حالها به حکمت یزدان مقدرست
مردم به سر حکمت یزدان نمیرسد
هوش مصنوعی: وضعیتها و احوالات بشر به اراده و حکمت خداوند است و انسانها هرگز به عمق حکمت الهی نمیتوانند پی ببرند.
منت خدای را ، که مرا در پناه تو
آسیب حادثه به دل و جان نمیرسد
هوش مصنوعی: من شکرگذار خداوند هستم که در سایهی محبت تو، از آسیبها و مشکلات درون و برون در امانم.
تا دامن جلال تو بگرفتهام، مرا
دست بلا به ریش و گریبان نمیرسد
هوش مصنوعی: من به مقام عظمت و جلال تو پناه بردهام، بنابراین مصیبتها و دردها به من نخواهند رسید.
یک روز نیست کز تو هزاران هزار نوع
در حق من کرامت و احسان نمیرسد
هوش مصنوعی: هر روز بر من احسانها و نعمتهای بسیاری از سوی تو نازل میشود.
افزونییی گرفت به تو حال من چنانک
از گشت روزگار به نقصان نمیرسد
هوش مصنوعی: حال من به قدری خوب شده که حتی گذر زمان نمیتواند آن را کم کند.
آنم، که چون بر اسب فصاحت شوم سوار
در گرد من فصاحت سحبان نمیرسد
هوش مصنوعی: من کسی هستم که وقتی بر اسب گفتار بلند میشوم، دیگر کسی به پای من در بلاغت و فصاحت نمیرسد.
از نظم من به خاک خراسان خزانههاست
گر شخص من به خاک خراسان نمیرسد
هوش مصنوعی: از شعر من، ثروت و گنجینههایی در خراسان وجود دارد، حتی اگر خودم به آنجا نرسم.
تا جان آدمی به کمالی که ممکنست
در علم جز به قوت برهان نمیرسد
هوش مصنوعی: روح انسان برای دستیابی به کمال علمی، تنها با قدرت برهان و استدلال میتواند به آنجا برسد.
بادی تو در نعیم فراوان، که خصم را
از چرخ جز بلای فراوان نمیرسد
هوش مصنوعی: هوا و فضایی برای تو شادی و خوشبختی زیادی به ارمغان آورده است، و دشمنانت از چرخ تقدیر تنها با مشکلات و مصیبتها مواجه خواهند شد.
بگذار ماهِ روزه به طاعت، که دشمنت
گر بگذرد ز روزه به قربان نمیرسد
هوش مصنوعی: اجازه بده که در روزهای روزهداری، به عبادت و اطاعت بپردازی؛ زیرا اگر دشمن تو به روزهاش برسد، به مقام قرب و نزدیکی نخواهد رسید.
حاشیه ها
1396/12/20 12:02
نستوه
از پایینِ شعر به بالا، در بیت پنجم فصاحت سحبان به خطا فصاحت سبحان تایپ شده است. فصاحت سبحان اگر باشد، کفر است. زیرا در این صورت،معنیِ شعر این است: اگر بخواهم فصیح سخن گویم، خدای سبحان به گَرد اسب من هم نخواهد رسید! امّا منظور شاعر این است: اگر بخواهم فصیح سخن گویم، سحبان وائل که در بین شعرای عرب به فصاحت زبانزد است، به گَرد اسب من هم نخواهد رسید.

وطواط