گنجور

شمارهٔ ۴۰ - در مدح ملک اتسز

دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست
روی تو تماشاگه عشاق جهانست
در خد تو ، ای آفت دین ، زایش دینست
در جعد تو ، ای راحت جان ، کاهش جانست
تنگ شکرست آنکه تو گویی ، نه حدثیست
درج دررست آنکه تو داری ، نه دهانست
بر هر گره جعد تو صد شعبده پیداست
در هر مژهٔ شوخ تو صد فتنه نهانست
هستم من بیچاره ز اندیشه سبک دل
تا بر من بیچاره ترا روی گرانست
مانند کمان گشته مرا قامت تیر
زان غمزه و آن ابرو چون تیر و کمانست
تنگست و نزارست مرا شکل دل و تن
چونانکه ترا شکل دهانست و میانست
جنگ تو صلح تو همه بیم و امیدست
وصل تو هجر تو همه سود و زیانست
از بند هوای تو کرا روی نجاتست ؟
وز تیر جفای تو کرا بوی امانست؟
هر چند دلم را بستم گوش گرفتند
جایی کشد اندوه تو کز فتنه نشانست
از فتنه نشان نیز نبیند دلم ، ایراک
در سایهٔ اقبال شه فتنه نشانست
عنوان ظفر ، نصرة دین ، آنکه حریمش
از صرف زمان مرجع ابنای زمانست
مقصود قرآن ، اتسز غازی ، که در او
از روی شرف کعبهٔ اولاد قرآنست
کوشنده دل او بوغا قاهر بحرست
بخشنده کف او بسخا ناسخ کانست
در دولت او مصلحت خرد و بزرگیست
در خدمت او مفخرت و پیر و جوانست
ای آنکه بهیجا فزع خنجر و رمحت
اصل جزع اهل ضرابست و طعانست
در پای جلال تو ز تایید رکابست
در دست کمال تو ز اقبال عنانست
اخبار معالی تو بی عد و شمارست
و آثار مساعی تو بی حد و کرانست
در معرکه و صد ز تأیید الهیت
هم معجزهٔ سیف و هم اعجاز بیانست
حاشا که ترا بحر کرم خوانم ، کز بحر
بیشی بود آنرا که چنان بذل و بنانست
هنگام سکون حزم تو بر مثل یقینست
هنگام مضا عزم تو مانند گمانست
از بهر تقاضای روان روز ملاقات
تیغ تو روان در تن اعدا چو روانست
شاها، تویی آن کسش که انعام و بافضل
دست تو بارزاق بشر کرده ضمانست
مراهل نسب را و خداوند حسب را
در مجلس و در صدر تو تمکین و مکانست
چون صدر تو بیند ، بنهد آلت رحلت
هر طالب خیری ، که در آفاق روانست
دور از تو تن من ، که ز تو دید عزیزی
بی عز قبول تو گرفتار هوانست
دانی که پس از خلد چه شد حالت آدم ؟
بی حضرت چون خلد توام حال چنانست
هر حادثه کز دهر در اخبار بگویند
بر من همه از فرقت صدر تو عیانست
روزان و شبان در دل و در چشم من از رنج
اندیشه چو پیکان و مژه همضو سناست
تا باغ پر از گوهر و تا راغ پر از زر
از صنع بهارست وز تاثیر خزانست
ذات تو متین باد ، که رأی تو متینست
ذکر تو روان باد ، که حکم تو روانست
با زور و توان ساعد و بازوت ، که ملت
از ساعد و بازوی تو بازور و تواناست
مقصور بر اوصاف هنرهای تو بادا
تا در دهن هیچ هنر پیشه زبانست
با لعب چون سرو روان باد ترا عیش
کز رشک تو بدخواه تو چون نال نوانست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست
روی تو تماشاگه عشاق جهانست
هوش مصنوعی: دیدار تو، ای محبوب من، برای روح من آرامش بخش است و چهره‌ات، محلی است که عاشقان دنیا جمع می‌شوند و به تماشای تو می‌نشینند.
در خد تو ، ای آفت دین ، زایش دینست
در جعد تو ، ای راحت جان ، کاهش جانست
هوش مصنوعی: در خوی تو، ای دشمن دین، رشد دین در زیبایی توست، و ای مایه آرامش جان، آرامش جان در تو کم می‌شود.
تنگ شکرست آنکه تو گویی ، نه حدثیست
درج دررست آنکه تو داری ، نه دهانست
هوش مصنوعی: محبت و شیرینی کلام تو آنقدر عمیق و با ارزش است که هیچ وصف و توضیحی نمی‌تواند به خوبی آن را منتقل کند و تنها کسی که آن را تجربه کرده، می‌تواند به حقیقت آن پی ببرد.
بر هر گره جعد تو صد شعبده پیداست
در هر مژهٔ شوخ تو صد فتنه نهانست
هوش مصنوعی: بر روی هر گره مویی تو، صد راز و جادو وجود دارد و در هر مژهٔ نازک و بازیگوش تو، صد نیرنگ و فریب نهفته است.
هستم من بیچاره ز اندیشه سبک دل
تا بر من بیچاره ترا روی گرانست
هوش مصنوعی: من دلم شاد و سبک است، اما از فکر و اندیشه‌ام به خاطر سنگینی چهره‌ات در رنج و عذابم.
مانند کمان گشته مرا قامت تیر
زان غمزه و آن ابرو چون تیر و کمانست
هوش مصنوعی: قامت من به مانند کمانی خم شده است، به دلیل آن لبخند و ابرو که مانند تیر و کمان به نظر می‌رسند.
تنگست و نزارست مرا شکل دل و تن
چونانکه ترا شکل دهانست و میانست
هوش مصنوعی: من در وضعیتی دشوار و رنج‌آور قرار دارم، به گونه‌ای که قلب و جسمم شبیه به توست، همان‌طور که دهان و میان تو به هم شباهت دارند.
جنگ تو صلح تو همه بیم و امیدست
وصل تو هجر تو همه سود و زیانست
هوش مصنوعی: جنگ و صلح تو همیشه با ترس و امید همراه است. وصالت و جدایت همیشه به نوعی با سود و زیان گره خورده است.
از بند هوای تو کرا روی نجاتست ؟
وز تیر جفای تو کرا بوی امانست؟
هوش مصنوعی: کیست که از علاقه و عشق تو رهایی دارد؟ و کیست که از آسیب و بی‌رحمی تو احساس امنیت کند؟
هر چند دلم را بستم گوش گرفتند
جایی کشد اندوه تو کز فتنه نشانست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تلاش کرده‌ام خودم را از غم تو دور نگه‌دارم، اما هنوز هم دردی که از عشق تو دارم به من فشار می‌آورد.
از فتنه نشان نیز نبیند دلم ، ایراک
در سایهٔ اقبال شه فتنه نشانست
هوش مصنوعی: دل من از نشانه‌های فتنه بی‌خبر است، زیرا در سایهٔ خوشبختی شاه، فتنه در پنهان است.
عنوان ظفر ، نصرة دین ، آنکه حریمش
از صرف زمان مرجع ابنای زمانست
هوش مصنوعی: عنوان پیروزی، یاری‌گر دین است؛ کسی که حریمش از تحول زمان و تغییرات آن مصون و محفوظ است.
مقصود قرآن ، اتسز غازی ، که در او
از روی شرف کعبهٔ اولاد قرآنست
هوش مصنوعی: مقصود قرآن، در واقع هدف آن است که به نوعی به مقام و منزلت شرافت بنیادین و منشأ معارف الهی که به فرزندان قرآن ارتباط دارد، اشاره کند.
کوشنده دل او بوغا قاهر بحرست
بخشنده کف او بسخا ناسخ کانست
هوش مصنوعی: کسی که به دلش شوق و تلاش دارد، مانند طوفانی است که بر دریا غلبه می‌کند. دست بخشنده‌اش مانند قلمی است که نوشته‌هایش را در دل‌ها جاودانه می‌سازد.
در دولت او مصلحت خرد و بزرگیست
در خدمت او مفخرت و پیر و جوانست
هوش مصنوعی: در دوره او، خیر و نیکی و رشد عقل و بزرگی وجود دارد. همچنین در خدمت او، همه، اعم از پیر و جوان، افتخار و اعتبار دارند.
ای آنکه بهیجا فزع خنجر و رمحت
اصل جزع اهل ضرابست و طعانست
هوش مصنوعی: ای کسی که در موقع اضطراب و خطر، به صفات و ویژگی‌هایت مجهز هستی، در واقع اصل و بنیاد ترس و وحشت، از کسانی سرچشمه می‌گیرد که به تیر و شمشیر و جنگ و نبرد عادت دارند.
در پای جلال تو ز تایید رکابست
در دست کمال تو ز اقبال عنانست
هوش مصنوعی: در برابر عظمت تو، ستون فقراتم استوار است و در سایه کمال تو، کنترل زندگی‌ام در دست شانس و اقبال است.
اخبار معالی تو بی عد و شمارست
و آثار مساعی تو بی حد و کرانست
هوش مصنوعی: اخبار خوب تو بسیار زیاد است و تلاش‌های تو نتایج فراوان و گسترده‌ای دارد.
در معرکه و صد ز تأیید الهیت
هم معجزهٔ سیف و هم اعجاز بیانست
هوش مصنوعی: در میدان نبرد و در زمانی که تأیید الهی مشهود است، هم معجزه شمشیر و هم شگفتی کلام و بیان به وضوح دیده می‌شود.
حاشا که ترا بحر کرم خوانم ، کز بحر
بیشی بود آنرا که چنان بذل و بنانست
هوش مصنوعی: نازنین، من هرگز تو را به دریا یا بحر کرم تشبیه نمی‌کنم؛ زیرا آن دریا از تو بزرگتر است و بخشش و مهربانی‌ات در مقایسه با آن به مراتب کمتر است.
هنگام سکون حزم تو بر مثل یقینست
هنگام مضا عزم تو مانند گمانست
هوش مصنوعی: در زمان آرامش، احتیاط تو مانند یک حقیقت قطعی است، اما وقتی که تصمیم‌گیری می‌کنی، اراده‌ات شبیه به یک شبهه و عدم قطعیت می‌شود.
از بهر تقاضای روان روز ملاقات
تیغ تو روان در تن اعدا چو روانست
هوش مصنوعی: برای طلب دیدار روز ملاقات، تیغ تو همچون روح در بدن دشمنان جاری است.
شاها، تویی آن کسش که انعام و بافضل
دست تو بارزاق بشر کرده ضمانست
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو تنها کسی هستی که با بخشش و فضل خود، روزی و رزق بشر را تضمین کرده‌ای.
مراهل نسب را و خداوند حسب را
در مجلس و در صدر تو تمکین و مکانست
هوش مصنوعی: در مجلس و در جایگاه تو، مقام و منزلت من به خاطر نسب و خویشاوندی‌ام و ارادتم به ذات خداوند است.
چون صدر تو بیند ، بنهد آلت رحلت
هر طالب خیری ، که در آفاق روانست
هوش مصنوعی: زمانی که تو جایگاه والای خود را بنگری، هر کسی که به دنبال خیر و نیکی باشد و در جهان پرسه می‌زند، به کنار می‌رود.
دور از تو تن من ، که ز تو دید عزیزی
بی عز قبول تو گرفتار هوانست
هوش مصنوعی: تن من دور از توست و در غیبت تو، عزتی که از تو به دست آمده، بی‌احترامی است که به تو برمی‌گردد. من در دام این بی‌احترامی گرفتار شده‌ام.
دانی که پس از خلد چه شد حالت آدم ؟
بی حضرت چون خلد توام حال چنانست
هوش مصنوعی: میدانی که بعد از بهشت، حال آدم چگونه شد؟ وقتی که من از حضور تو بی‌بهره‌ام، حال و روزم نیز همین‌طور است.
هر حادثه کز دهر در اخبار بگویند
بر من همه از فرقت صدر تو عیانست
هوش مصنوعی: هر رویدادی که در دنیا اتفاق بیفتد و درباره‌اش صحبت شود، برای من همه آنها نشان‌دهنده‌ی جدایی و دوری از توست.
روزان و شبان در دل و در چشم من از رنج
اندیشه چو پیکان و مژه همضو سناست
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، در دل و در نگاه من، اندیشه‌ها و نگرانی‌ها مانند پیکان و مژه‌ها به شدت آزاردهنده‌اند و دردسرساز شده‌اند.
تا باغ پر از گوهر و تا راغ پر از زر
از صنع بهارست وز تاثیر خزانست
هوش مصنوعی: باغی که پر از گل‌های زیباست و دشت‌هایی که سرشار از طلا هستند، نتیجهٔ هنر بهار است و تاثیرات فصل خزان را نشان می‌دهند.
ذات تو متین باد ، که رأی تو متینست
ذکر تو روان باد ، که حکم تو روانست
هوش مصنوعی: ذات تو با استحکام و قوت است، چرا که فکر و نظر تو نیز استوار و محکم می‌باشد. یاد و نام تو جاری و روان باد، چرا که فرمان و دستور تو نیز به همین صورت است.
با زور و توان ساعد و بازوت ، که ملت
از ساعد و بازوی تو بازور و تواناست
هوش مصنوعی: با قدرت و نیروی بازو و دستت، که مردم از توان و قدرت تو بهره‌مند می‌شوند.
مقصور بر اوصاف هنرهای تو بادا
تا در دهن هیچ هنر پیشه زبانست
هوش مصنوعی: این ابراز می‌کند که باید وصف و ویژگی‌های هنرت، تنها موضوع و محور گفتار باشد، به گونه‌ای که هیچ هنرمندی نتواند در مورد هنرها سخنی بگوید.
با لعب چون سرو روان باد ترا عیش
کز رشک تو بدخواه تو چون نال نوانست
هوش مصنوعی: با بازی و لطافت خود همانند سرو، زندگی را برایت خوش بگذران، چرا که دشمنان تو به خاطر حسادت، مانند ناله‌ها در حال غمگینی هستند.

حاشیه ها

1402/09/25 22:11
علیرضا بدیع

بیت دوم چنین باید باشد: در خد تو ای آفت دین...

1402/09/25 22:11
علیرضا بدیع

بیت ششم ایراد تایپی دارد و کلمه ای از قلم افتاده است: مانند کمان گشته مرا قامت تیر

مثال: مانند کمان گشته مرا قامت چون تیر

1402/09/25 22:11
علیرضا بدیع

بیت هشتم انگار دو واو  عطف از قلم افتاده است:

جنگ تو «و» صلح تو همه بیم و امیدست

وصل تو «و» هجر تو همه سود و زیانست

1402/09/25 22:11
علیرضا بدیع

بیت 19 ایراد تایپی دارد:

در معرکه و صد ز تأیید الهیت

صدر شاید باشد.