شمارهٔ ۲۱ - در مدح اتسز خوارزمشاه
جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب
وز اشک دیده ساختهام مستقر در آب
آتش علم گرفت مرا در میان دل
تا من فگندم از غم عشقت سپر بر آب
من در میان آتش و این نادره نگر :
کز چشم من رسیده بهر هفت کشور آب
بی خواب مانده ام ، که گرفتست در غمت
از دیدگان مرا همه بالین و بستر آب
آنها که انده تو رساند بشخص من
وقت گداختن نرساند بشکر آب
خیره است از لقای تو در خلد عدن خور
تیره است با صفای تو در حوض کوثر آب
رخسار و چشم و زلف تو در بوستان حسن
برده است از شکوفه و شمشاد و عبهر آب
مر بنگری در آتش و آب ، از جمال تو
گردد منقش آتش و گردد منور آب
آتش حسد برد ز رخ تو بدان صفت
کز رقت شمایل شاه مظفر آ ب
خوارزمشاه ، اتسز ، کندر حسام او
گشتست مدغم آتش و گردد منور آب
قدر رفیع او را برده سجود چرخ
لفظ بدیع او را گشته مسخر آب
گر ساغری پر آب حسودش برد بلب
در حال زهر گردد در صحن ساغر آب
با طبع او مناسبتی بود آب را
زین روی شد قرار گه درو گوهر آب
خوش خورد می نیارد اندر دیار شرک
از آتش مهابت او هیچ کافر آب
آنرا که در سفینه تدبیر او نشست
غم نیست گر بگیرد آفاق یکسر آب
از باد نیست وقت سپیده دمان ولیک
از بیم تیغ اوست که لرزد بزنبر آب
گر بگذرد بر آتش و بر آب خلق او
گردد مسخر آتش و گردد برتر آب
مقدار او ز کنگرهٔ چرخ برترست
چونانکه هست از کرهٔ خاک برتر آب
ز آثار عنف او و ز آثار لطف او
گشته مجسم آتش و گشته مصور آب
شاها ، همی خورند ز یک آبخور بهم
در روزگار عدل تو گور و غضنفر آب
از خنجر تو محتجب شده و مضطرب شوند
در جرم خاره آتش و در قعر فرغر آب
پیش سخای دست تو باشد بخیل ابر
پیش صفای طبع تو باشد مکدر آب
شمشیر آبدار تو چون بحر اخضرست
الحق شگفت باشد بر بحر اخضر آب
در قدر نیست با تو برابر فلک ، چنانک
در قعر با اثیر نباشد برابر آب
رامست پیش پای جلال تو آسماب
چونانکه زیر پای کلیم پیمبر آب
اسلام را عنایت جاه تو در خورست
چونانکه هست بر جگر تشنه در خور آب
محبوس وار در دل و در دیدهٔ عدوت
ماندست عاجز آتش و گشتست مضطر آب
تا هست رطب و بارد نزد فلاسفه
در اصل آفرینش زین چار گوهر آب
بادا عدوی جاه ترا سال و مه مقیم
در باطن دل آتش و در دیدهٔ سر آب!
هنگام تشنگی جگر بدسگال را
از چشمهٔ سنان تو بادا مقدر آب!
شمارهٔ ۲۰ - در مدح خاقان کما الدین ابو القاسم محمود ارسلان خسرو توران: ای از رخت فگنده سپر ماه و آفتاب شمارهٔ ۲۲ - نیز در ستایش گوید: تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب
وز اشک دیده ساختهام مستقر در آب
هوش مصنوعی: عزیزم، برای دوری از غم تو، در آب حفاظی ساختهام و از اشکهای چشمانم، جایی برای استراحت در آب ایجاد کردهام.
آتش علم گرفت مرا در میان دل
تا من فگندم از غم عشقت سپر بر آب
هوش مصنوعی: دانش و علم مانند آتشی در دل من شعلهور شد و این آتش باعث شد که من به خاطر عشق تو، از درد و اندوه خودم نگهداری نکنم و خود را در میان امواج زندگی رها کنم.
من در میان آتش و این نادره نگر :
کز چشم من رسیده بهر هفت کشور آب
هوش مصنوعی: من در وسط آتش نشستهام و به این زیبایی نگاه میکنم، چون اشکهای من به خاطر غم بزرگم به هفت کشور میرسد.
بی خواب مانده ام ، که گرفتست در غمت
از دیدگان مرا همه بالین و بستر آب
هوش مصنوعی: در بیخوابی به سر میبرم، چرا که غم تو چشمانم را گرفته و همه جا پر از آب شده است.
آنها که انده تو رساند بشخص من
وقت گداختن نرساند بشکر آب
هوش مصنوعی: افرادی که غم و اندوه تو را به من منتقل کردند، در زمان سختی و درد نتوانستند به من آرامش و تسلی دهند.
خیره است از لقای تو در خلد عدن خور
تیره است با صفای تو در حوض کوثر آب
هوش مصنوعی: چشمها از دیدن تو در بهشت بسیار خیره و متعجب هستند، و آب حوض کوثر به خاطر زیبایی تو، تیره و کدر به نظر میرسد.
رخسار و چشم و زلف تو در بوستان حسن
برده است از شکوفه و شمشاد و عبهر آب
هوش مصنوعی: چهره و چشم و موهای تو در باغ زیبایی، زیبایی را از شکوفهها و درختان شمشاد و آبهای زلال گرفته است.
مر بنگری در آتش و آب ، از جمال تو
گردد منقش آتش و گردد منور آب
هوش مصنوعی: اگر به آتش و آب نگاه کنی، زیبایی تو باعث میشود که آتش شکل و رنگی زیبا بگیرد و آب نیز روشن و درخشان شود.
آتش حسد برد ز رخ تو بدان صفت
کز رقت شمایل شاه مظفر آ ب
هوش مصنوعی: حسادت به چهره زیبا و معصوم تو، آتش میزند و از بین میبرد. این زیبایی به قدری دلانگیز است که حتی جلوههای شاهانه نیز در برابر آن کمرنگ میشوند.
خوارزمشاه ، اتسز ، کندر حسام او
گشتست مدغم آتش و گردد منور آب
هوش مصنوعی: در این بیت به قدرت و ویژگیهای خوارزمشاه اشاره شده است. گفته میشود که او مانند آتشی است که در عمق آب گنجانده شده و از این ترکیب، نور و روشنی حاصل میشود. این تصویر به نوعی نمادین است و نشاندهندهی اقتدار و توانایی خوارزمشاه در مدیریت و پرورش نیروهای خود به شکل مثبت و سازنده است.
قدر رفیع او را برده سجود چرخ
لفظ بدیع او را گشته مسخر آب
هوش مصنوعی: عظمت و جایگاه بلند او باعث شده که آسمان به احترامش سجده کند و کلمات زیبا و دلنشین او به نرمی و لطافت در آب تلألو پیدا کند.
گر ساغری پر آب حسودش برد بلب
در حال زهر گردد در صحن ساغر آب
هوش مصنوعی: اگر شخصی حسود، جامی پر از آب را بر دارد، باعث میشود که در فضای آن جام، آب به زهر تبدیل شود.
با طبع او مناسبتی بود آب را
زین روی شد قرار گه درو گوهر آب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بین طبع و مزاج او و آب همخوانی و سازگاری وجود داشته است. به همین دلیل، آب در آنجا به آرامش و قرار رسیده و به جای درخشیدن، به مانند گوهر نمایان شده است.
خوش خورد می نیارد اندر دیار شرک
از آتش مهابت او هیچ کافر آب
هوش مصنوعی: در دیار شرک، شراب خوشگوار نمینوشد، زیرا از ترس عظمت و هیبت او، هیچ کافری نمیتواند آب بخورد.
آنرا که در سفینه تدبیر او نشست
غم نیست گر بگیرد آفاق یکسر آب
هوش مصنوعی: کسی که در کشتی تدبیر و تدبیر او قرار گرفته، نگران نیست اگر تمام دنیا زیر آب برود.
از باد نیست وقت سپیده دمان ولیک
از بیم تیغ اوست که لرزد بزنبر آب
هوش مصنوعی: در صبحگاه نیروبخش، وزش باد وجود ندارد، اما این لرزش به خاطر ترس از تیغ تند اوست که بر روی آب تأثیر میگذارد.
گر بگذرد بر آتش و بر آب خلق او
گردد مسخر آتش و گردد برتر آب
هوش مصنوعی: اگر کسی از آتش و آب بگذرد، به قدرتی میرسد که بتواند آتش را تسلیم خود کند و بر آب غالب شود.
مقدار او ز کنگرهٔ چرخ برترست
چونانکه هست از کرهٔ خاک برتر آب
هوش مصنوعی: مقدار او از سطح آسمانها بیشتر است، همانطور که آب از زمین بیشتر است.
ز آثار عنف او و ز آثار لطف او
گشته مجسم آتش و گشته مصور آب
هوش مصنوعی: از نشانههای خشونت او و نشانههای لطف او، آتش به شکل روشن و آب به شکل زیبایی تجلی یافتهاند.
شاها ، همی خورند ز یک آبخور بهم
در روزگار عدل تو گور و غضنفر آب
هوش مصنوعی: ای پادشاه، در دوران عدالت تو، شیر و کفتار از یک آب مینوشند.
از خنجر تو محتجب شده و مضطرب شوند
در جرم خاره آتش و در قعر فرغر آب
هوش مصنوعی: خنجر تو باعث شده آنها نه تنها بترسند بلکه در عذاب و اضطراب قرار گیرند، هم از آتش سوزان و هم از عمق آب سرد.
پیش سخای دست تو باشد بخیل ابر
پیش صفای طبع تو باشد مکدر آب
هوش مصنوعی: مهربانی و بخشش تو آنقدر فراوان است که حتی ابرهای بخیل هم در برابر آن ناچیز به نظر میرسند. همچنین، پاکی و لطافت خوی تو باعث میشود که آبهای کدر و سرد به چشم نیایند.
شمشیر آبدار تو چون بحر اخضرست
الحق شگفت باشد بر بحر اخضر آب
هوش مصنوعی: شمشیر زبده و تیز تو مانند دریای سبز و عمیق است. واقعاً شگفتانگیز است که بر روی چنین دریایی، آب وجود داشته باشد.
در قدر نیست با تو برابر فلک ، چنانک
در قعر با اثیر نباشد برابر آب
هوش مصنوعی: قدر و ارزش تو به هیچ وجه با آسمان برابر نیست، همانطور که در عمق زمین، هوا ارزش و مقامی ندارد در مقایسه با آب.
رامست پیش پای جلال تو آسماب
چونانکه زیر پای کلیم پیمبر آب
هوش مصنوعی: آسمان مثل آبی که زیر پای حضرت موسی است، در برابر جلال و عظمت تو آرام و تسلیم شده است.
اسلام را عنایت جاه تو در خورست
چونانکه هست بر جگر تشنه در خور آب
هوش مصنوعی: اسلام نیازمند لطف و محبت توست، همانطور که تشنهدل به آب نیاز دارد.
محبوس وار در دل و در دیدهٔ عدوت
ماندست عاجز آتش و گشتست مضطر آب
هوش مصنوعی: در دل و چشمان دشمن، دچار زندانی است که نمیتواند آزاد شود؛ آتش در این حال ناتوان و آب در مضیقه است.
تا هست رطب و بارد نزد فلاسفه
در اصل آفرینش زین چار گوهر آب
هوش مصنوعی: تا وقتی که خرما و باران وجود دارد، فلاسفه دربارهٔ اصل آفرینش این چهار عنصر—آب، خاک، باد و آتش—بحث میکنند.
بادا عدوی جاه ترا سال و مه مقیم
در باطن دل آتش و در دیدهٔ سر آب!
هوش مصنوعی: ای دشمن جاه و مقام تو، همیشه سال و ماه در دل من آتش و در چشمانم آب وجود دارد.
هنگام تشنگی جگر بدسگال را
از چشمهٔ سنان تو بادا مقدر آب!
هوش مصنوعی: در زمانیکه کسی بسیار تشنه است، امیدوارم که چشمهٔ زیبای تو باعث سیراب شدن دل بیرحم او شود!
حاشیه ها
1398/02/26 23:04
بهرام مهدویان
شعر کامل نیست
1398/02/26 23:04
بهرام مهدویان
طبق نسخه نفیسی شعر کامل نیست