گنجور

شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح ملک اتسز

عشق جانان غایت مقصود جان گردد همی
کلبهٔ احزان بیادش گلستان گردد همی
وصل او پیرایهٔ شادی دل باشد همی
هجر او سرمایهٔ تیمار جان گردد همی
طرهٔ شبرک او بر عارض چون روز او
غالیه گویی تراز پرنیان گردد همی
طلعتی دارد چنان زیبا ، که خورشید فلک
هر شبانگاهی ز شرم او نهان گردد همی
تا بروز حشر فرش کامرانی گسترد
هر که روزی بر وصالش کامران گردد همی
غمزه و ابروی او ایر و کمان وز سهمشان
قیامت چون تیر من همچون کمان گردد همی
گر سبکدل گردد از غم هست جای آن ، از آنک
بر دل من بار عشق گردد او گران گردد همی
در فراق آن نگار گل رخ شمشاد قد
لالهٔ رخسار من چون زعفران گردد همی
ز آب چشم من ، که با خون جگر آمیخته است
خاک کوی برنک زعفران گردد همی
در چنین محنت چرا باید کسی کز جان و دل
بندهٔ درگاه مخدوم جهان گردد همی؟
نصرة دین ، اتسز غازی ، که رای صایش
پیشوای انجم هفت آسمان گردد همی
آن خداوندی ، که دست او بوقت مکرمت
آفت سرمایهٔ در یاو کان گردد همی
آن عدو بندی ، که از عدلش در اطراف زمین
دزد رهزن رهنمای کاروان گردد همی
هست او صاحب قران ، نی نی ، که اندر یک زمان
صد کس از اقبال او صاحب قران گردد همی
بارهٔ عزمش بمیدان مهمات اندرون
با قضای آسمانی هم عنان گردد همی
رایت فرخندهٔ او در امارات ظفر
ناسخ نام درفشش کاویان گردد همی
تیر طایر شکل او را در مجال معرکه
سینهٔ ارباب بدعت آشیان گردد همی
خصم را ز آسیب گرز او بوقت کارزار
استخوان در تن چو مغز استخوان گردد همی
از برای خدمت درگاه او چون بندگان
از معجره آسمان بسته میان گردد همی
ای خداوندی ، که از بهر ثنای بزم تو
سوسن اندر بوستان باده زبان گردد همی
خیل اجرام فلک را همت والای تو
از محلی سخت عالی دید بان گردد همی
قدر تو بر اوج گردون مستقر سازد همی
رای تو بر گنج دانش قهرمان گردد همی
صیت عدل تو چنان مشهور شد ، کز خوف او
گرک مرا غنام ضایع را شبان گردد همی
چون بمیدان اندر آیی شهپر روح الامین
مرکب فتح ترا بر گستوان گردد همی
گرد ، کان از نعل شبدیز تو خیزد از زمین
توتیای چشم ابنای زمان گردد همی
آن زمان کان نیزهٔ خطی تو بی هیچ نطق
خط اوراق ظفر را ترجمان گردد همی
هر که یک نظرت نه بر وفق مراد تو کند
درد و چشم او مژع همچون سنان گردد همی
هر چه در اخبار و آثار ملوک آورده اند
خلق را ز اخلاق پاک تو عیان گردد همی
در همه اکناف عالم در ، بعهد کودکی
نام تو اندر معالی داستان گردد همی
در جوانی رای پیر رای پیران کسب کردی ، لاجرم
حضرت تو مرجع پیر و جوان گردد همی
فرش تمکین گستراند در بسیط شرق و غرب
هر کرا صدر رفیع تو مکان گردد همی
تا مکان گوهر و زر عرصه های باغ و راغ
از سخای نو بهار و مهرگان گردد همی
باد عز و دولت تو جاودان ، از بهر آنک
از تو عز دولت حق جاودان گردد همی
حشمت تو بی کران بادا ، که اندرون شرع
دستبرد صولت تو بی کران گردد همی
باد امر تو روان اندر جهان ، تا کوکبی
در صمیم قبهٔ خضرا روان گردد همی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق جانان غایت مقصود جان گردد همی
کلبهٔ احزان بیادش گلستان گردد همی
هوش مصنوعی: عشق معشوق به نهایت هدف زندگی تبدیل می‌شود و در این مسیر، دل پر از غم و اندوه به یاد او مانند یک باغ پر از گل می‌شود.
وصل او پیرایهٔ شادی دل باشد همی
هجر او سرمایهٔ تیمار جان گردد همی
هوش مصنوعی: پیوند با او موجب شادی و خوشحالی دل می‌شود، در حالی که دوری از او باعث غم و نگرانی روح و جان می‌گردد.
طرهٔ شبرک او بر عارض چون روز او
غالیه گویی تراز پرنیان گردد همی
هوش مصنوعی: موهای او بر چهره‌اش همچون روز تابناک است و گویی گلی زیبا بر پارچه‌ی نازک و قیمتی قرار گرفته است.
طلعتی دارد چنان زیبا ، که خورشید فلک
هر شبانگاهی ز شرم او نهان گردد همی
هوش مصنوعی: چهره‌ای دارد به قدری زیبا که هر شب، خورشید به خاطر خجالت از او، پنهان می‌شود.
تا بروز حشر فرش کامرانی گسترد
هر که روزی بر وصالش کامران گردد همی
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، فرش خوشبختی برای هر کسی که در زندگی‌اش به وصال معشوق برسد، گسترده خواهد شد.
غمزه و ابروی او ایر و کمان وز سهمشان
قیامت چون تیر من همچون کمان گردد همی
هوش مصنوعی: فلک و سرنوشت او به زیبایی ابرو و غمزه‌اش شبیه است؛ چنان که تیر از کمان رها می‌شود، من نیز تحت تأثیر آن زیبایی به سمت هدف می‌روم و دچار شیدایی می‌شوم.
گر سبکدل گردد از غم هست جای آن ، از آنک
بر دل من بار عشق گردد او گران گردد همی
هوش مصنوعی: اگر کسی از غم سبک‌دل شود، جایی برای آن وجود دارد، زیرا عشق او بر دل من سنگینی می‌کند.
در فراق آن نگار گل رخ شمشاد قد
لالهٔ رخسار من چون زعفران گردد همی
هوش مصنوعی: در دوری آن معشوق با چهره‌ای زیبا و قدی مانند شمشاد، رنگ رخسار من مانند زعفران می‌شود و گویای حالت غمگینی است.
ز آب چشم من ، که با خون جگر آمیخته است
خاک کوی برنک زعفران گردد همی
هوش مصنوعی: چشمان من، که اشک‌هایم با خون دلم مخلوط شده، می‌تواند خاک کوی محبوبم را به زعفران تبدیل کند.
در چنین محنت چرا باید کسی کز جان و دل
بندهٔ درگاه مخدوم جهان گردد همی؟
هوش مصنوعی: در چنین شرایط سخت و دشوار، چرا باید کسی که جان و دلش را وقف خدمت به پروردگار جهان کند، به این کار ادامه دهد؟
نصرة دین ، اتسز غازی ، که رای صایش
پیشوای انجم هفت آسمان گردد همی
هوش مصنوعی: یاری دین، فریادگر است، به طوری که نظرش می‌تواند پیشوای ستاره‌های هفت آسمان شود.
آن خداوندی ، که دست او بوقت مکرمت
آفت سرمایهٔ در یاو کان گردد همی
هوش مصنوعی: آن خداوندی که در هنگام بخشش و کرامت، ثروت و دارایی را از عمق دریا به ما می‌دهد.
آن عدو بندی ، که از عدلش در اطراف زمین
دزد رهزن رهنمای کاروان گردد همی
هوش مصنوعی: آن دشمنی که از برکت عدلش در سراسر زمین، دزدان و رهزنان را برای هدایت کاروان‌ها به راه راست تبدیل می‌کند.
هست او صاحب قران ، نی نی ، که اندر یک زمان
صد کس از اقبال او صاحب قران گردد همی
هوش مصنوعی: او صاحب قرآن است و در یک لحظه، صد نفر از اقبال او به مقام قرآن دست می‌یابند.
بارهٔ عزمش بمیدان مهمات اندرون
با قضای آسمانی هم عنان گردد همی
هوش مصنوعی: با ارادهٔ قوی‌اش به میدان چالش‌ها می‌رود و با تقدیر آسمانی همگام می‌شود.
رایت فرخندهٔ او در امارات ظفر
ناسخ نام درفشش کاویان گردد همی
هوش مصنوعی: پرچم خوشبختی او در نشانه‌های پیروزی، نام درفش کاویان را همواره زنده نگه می‌دارد.
تیر طایر شکل او را در مجال معرکه
سینهٔ ارباب بدعت آشیان گردد همی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به شکل او پرواز می‌کند، در میدان نبرد، بر سینه‌ی صاحبان بدعت آشیانه خواهد ساخت.
خصم را ز آسیب گرز او بوقت کارزار
استخوان در تن چو مغز استخوان گردد همی
هوش مصنوعی: وقتی دشمن در میدان جنگ به شدت به ما آسیب بزند، استخوان‌های بدن نیز مانند مغز درون استخوان‌ها می‌شکنند و لطمه می‌بینند.
از برای خدمت درگاه او چون بندگان
از معجره آسمان بسته میان گردد همی
هوش مصنوعی: برای خدمت در درگاه او، مانند بندگانی که زیر آسمان به هم پیوسته‌اند، متواضعانه باید حاضر شد.
ای خداوندی ، که از بهر ثنای بزم تو
سوسن اندر بوستان باده زبان گردد همی
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که برای ستایش و زیبایی مراسم تو، گل‌های سوسن در باغ باده، به سخن درمی‌آیند.
خیل اجرام فلک را همت والای تو
از محلی سخت عالی دید بان گردد همی
هوش مصنوعی: جمعیت ستاره‌ها و اجرام آسمانی به خاطر اراده و تلاش بلند تو، از جایی بسیار بلند و عالی برای ما قابل مشاهده و درک می‌شود.
قدر تو بر اوج گردون مستقر سازد همی
رای تو بر گنج دانش قهرمان گردد همی
هوش مصنوعی: خودت را در نهایت بلندای آسمان قرار بده و با فکر و اندیشه‌ات بر ثروت دانش تسلط پیدا کن.
صیت عدل تو چنان مشهور شد ، کز خوف او
گرک مرا غنام ضایع را شبان گردد همی
هوش مصنوعی: شهرت عدالت تو آن‌چنان گسترده شده است که از ترس آن، گرگ‌ها هم در دل شب از گله‌داری غافل می‌شوند.
چون بمیدان اندر آیی شهپر روح الامین
مرکب فتح ترا بر گستوان گردد همی
هوش مصنوعی: وقتی به میدان وارد می‌شوی، بال‌های روح بزرگ تصمیم و پیروزی تو را بر پهنه‌ها فرا می‌گستراند.
گرد ، کان از نعل شبدیز تو خیزد از زمین
توتیای چشم ابنای زمان گردد همی
هوش مصنوعی: هر چه که از نعل شبدیز تو بلند می‌شود، به قدری درخشان و ارزشمند است که به مانند مروارید در چشم نسل‌های آینده خواهد درخشید.
آن زمان کان نیزهٔ خطی تو بی هیچ نطق
خط اوراق ظفر را ترجمان گردد همی
هوش مصنوعی: در آن زمان که نیزه‌ای از خط تو بدون هیچ کلامی، نوشته‌های پیروزی را ترجمه کند.
هر که یک نظرت نه بر وفق مراد تو کند
درد و چشم او مژع همچون سنان گردد همی
هوش مصنوعی: هر کسی که به خواسته‌ها و آرزوهای تو توجهی نکند، همانند تیر و سنان، درد و رنج چشمش را فرا خواهد گرفت.
هر چه در اخبار و آثار ملوک آورده اند
خلق را ز اخلاق پاک تو عیان گردد همی
هوش مصنوعی: هرچه در داستان‌ها و نوشته‌های پادشاهان آمده است، رفتار نیک و پاک تو باعث شده که مردم آن را به خوبی درک کنند.
در همه اکناف عالم در ، بعهد کودکی
نام تو اندر معالی داستان گردد همی
هوش مصنوعی: در تمام نقاط جهان، در دوران کودکی، نام تو در داستان‌های بزرگ و برجسته به یادگار خواهد ماند.
در جوانی رای پیر رای پیران کسب کردی ، لاجرم
حضرت تو مرجع پیر و جوان گردد همی
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، شما نظرات و تجربیات بزرگ‌ترها را به دست آوردی، بنابراین طبیعی است که اکنون مرجع و الگوی هم برای پیران و هم جوانان باشی.
فرش تمکین گستراند در بسیط شرق و غرب
هر کرا صدر رفیع تو مکان گردد همی
هوش مصنوعی: فرش آماده و زیبا در دشت‌های شرق و غرب پهن شده است، هر کسی که بر اساس موقعیت بلند و ارزشمند تو قرار گیرد، به مقام و جایگاه والایی دست پیدا می‌کند.
تا مکان گوهر و زر عرصه های باغ و راغ
از سخای نو بهار و مهرگان گردد همی
هوش مصنوعی: تا زمانی که مکان جواهر و طلا، عرصه‌های باغ و دشت باشد، از بخشندگی بهاری نو و جشن مهرگان استفاده خواهد شد.
باد عز و دولت تو جاودان ، از بهر آنک
از تو عز دولت حق جاودان گردد همی
هوش مصنوعی: باد عز و بزرگی تو همیشه برقرار است، زیرا با وجود تو، بزرگی و قدرت حق نیز همیشه پایدار خواهد ماند.
حشمت تو بی کران بادا ، که اندرون شرع
دستبرد صولت تو بی کران گردد همی
هوش مصنوعی: عظمت تو بی‌پایان است، زیرا که در درون دین، قدرت تو می‌تواند به بی‌نهایت برسد.
باد امر تو روان اندر جهان ، تا کوکبی
در صمیم قبهٔ خضرا روان گردد همی
هوش مصنوعی: باد به فرمان تو در جهان در حال حرکت است، تا اینکه ستاره‌ای در دل آسمان آبی به حرکت درآید.