گنجور

شمارهٔ ۱۹۳ - در مدح ملک اتسز

ای طلعت تو بر فلک حسن مشتری
من مشتریت را به دل و دیده مشتری
تو مشتری نه‌ای، که به بازار نیکویی
صد مشتری است روی تو را همچو مشتری
گر خوش بود جوانی و اقبال خلق را
حقا که از جوانی و اقبال خوش‌تری
با طلعت چو لاله و زلف چو سنبلی
با عارض چو سوسن و حسن چو عبهری
از چهره رشک مشتری و ماه و زهره‌ای
وز طره شرم غالیه و مشک و عنبری
من چون در آب شکّرم از عشق و باز تو
با لطف و با حلاوت آبی و شکری
طیره ز نقش چهرهٔ تو نقش مانوی
خیره ز شکل صورت تو شکل آزری
گر من بنفشه‌بر شدم از زخم کف، رواست
ایدون که تو بنفشه‌عذار و سمنبری
من سیم و زر ز اشک و ز رخسار ساختم
تا دیدمت که شیفته بر سیم و بر زری
ما را غم تو کرد توانگر به سیم و زر
واندر زمانه چیست ورای توانگری؟
در کار من فتاده زره‌وار صد گره
تا پیشه کرد زلف سیاهت زره‌گری
زلف تو شد زره‌گر و عارض به زیر او
از بیم تیغ غمزه گرفته زره‌وری
ای حسن تو گذشته ز غایت، نگشت وقت
کآخر یکی به سوی در بنده بگذری؟
گیتی به چشم کینه به من هیچ ننگرد
گر تو به چشم مهر به من هیچ بنگری
پیدا و ظاهر است از احوال ما دو تن
آثار عاشقی و امارات دلبری
چونان‌که بر صحیفهٔ کردار شهریار
آیات خسروی و علامات سروری
خسرو علاء دولت و دین، اتسز، آن‌که هست
شمشیر او وقایهٔ دین پیمبری
شاهی، که در زمانه به دست وفا و عدل
اندرنوشت فرش جفا و ستمگری
شاهی، که وقف کرد بر اشخاص مشرکان
تیغ چو ذوالفقار ز بازوی حیدری
چون علم ذات او ز مثالب شده جدا
چون عقل شخص او ز معایب شده بری
ارزاق را مکارم او کرد تفرقه
وآمال را صنایع او داد یاوری
در روزگار دولت او اهل فضل را
با گشت روزگار نمانده‌ست داوری
تابندگان گنبد فیروزه‌نام را
در نیک و بد اشارت او کرد رهبری
ای برج فضل و پیکر دانش به معرفت
برتر هزار بار ز برج دوپیکری
از روی قدر ناسخ هر هشت گنبدی
وز روی عدل راعی هر هفت کشوری
اصل جلالتی تو مگر چرخ اعظمی
محض سعادتی تو مگر سعد اکبری
در حزم با ثبات زمین مسطحی
در عزم با مضای سپهر مدوری
از قول و فعل قوت شرعی و ملتی
وز طعن و ضرب آفت درعی و مغفری
هم بحر دانشی تو و هم کان بخششی
هم روی دولتی تو و هم پشت لشکری
با اقتدار بادی و با احتمال خاک
با اصطناع آبی و با هول آذری
آنچ آمده‌ست از تو به کفار شرق و غرب
آمد ز مرتضی به جهودان خیبری
رخت افکند سعادت و منزل کند شرف
هر جا که تو بساط عنایت بگستری
اسلام را ز فتنهٔ یأجوج حادثات
سدی است حشمت تو، ولیکن سکندری
هر نقطه‌ای ز جاه ضمیر تو عالمی
هر شعله‌ای ز رای منیر تو اختری
بحری است مردمی و تو در وی چو لؤلؤیی
کانی است خسروی و تو در وی چو گوهری
از محض کبریا و بزرگی مرکبی
وز عین اصطناع و مروت مصوری
معدوم شد ز جود تو نام مطوقی
منسوخ شد ز صدق تو رسم مزوری
در احترام چون شب قدری ز روی قدر
واندر مصاف با فزع روز محشری
در زیر پای بارهٔ چون باد وقت حرب
سرهای سرکشان همه چون خاک بسپری
شخص مخالفان تو در موت احمر است
تا تو به روز معرکه با تیر اخضری
اندر پدیدکردن روزی و روز خلق
گردون دیگری تو و خورشید دیگری
در رزم و بزم زینت میدان و مجلسی
وز تیغ و تیر حافظ محراب و منبری
چون جان پاک با همه چیزی موفقی
چون بخت نیک بر همه کاری مظفری
سرمایهٔ تظاهر ملکی و دولتی
پیرایهٔ تفاخر کلکی و خنجری
شایسته‌سیرتی تو و بایسته‌صورتی
محمودمخبری تو و مسعودمنظری
باطل شده ز طعنهٔ تو رسم رستمی
ویران شده ز حملهٔ تو قصر قیصری
صد طوس و نوذر است کمینه‌غلام تو
گفتن تو را خطاست که: چون طوس و نوذری
فردوس و کوثر است سرای عطای تو
جاوید زی که صاحب فردوس و کوثری
پر شد وثاق صادر و وارد به عهد تو
از در معدنی و ز دیبای ششتری
ای اختر سعادت و نیکی، خلاف تو
اصل شقاوت است و اساس بداختری
اندر شمار ملک تو آورد کردگار
هر چیز کز نوادر ایام بشمری
من‌بنده بر افاضل ایام مفخرم
چونان‌که بر ملوک زمانه تو مفخری
مداح غیر من نسزد مجلس تو را
ناید به هیچ حال ز افسار افسری
صدر تو خلد و مدحت من آب کوثر است
هر خلد را گزیر نباشد ز کوثری
تو شاه سروری و نباشد به هیچ روی
لایق به تو ثنای یکی مشت سرسری
بحر است خاطر من و در است لفظ من
در نظم و نثر این دو زبان: تازی و دری
با لفظ من نعیب بود نکتهٔ حبیب
از نظم من حقیر شود گفتهٔ سری
از هر دری هزار هست بنده را
وین فخر بس که: چون دگران نیست هردری
شعریٰ و نثره را به بلندی و مرتبت
با شعر و نثر بنده نباشد برابری
فرزندوار مدح تو طبعم بپرورد
با مدح تست طبع مرا مهر مادری
ایمان و حب صدر تو هردو گرفته‌اند
اندر صمیم جان من الف برادری
از بندگی تست مرا نام خواجگی
وز کهتری تست مرا عز مهتری
زر یافت از تو بنده و اینک به شکر کرد
گوهر نثار بر سرت، ای شاه گوهری
ممدوح عنصری اگر اکنون بزیستی
آموختی ز جود تو مداح‌پروری
این دولت مبارک و این بارگاه را
دانی که نیست چاره ز چون من ثناگری
شیطان همیشه تا به صفا نیست چون ملک
انسان همیشه تا به صفت نیست چون پری
بادا معظم از شرفت قدر مملکت
بادا منظم از هنرت عقد سروری
داده رضا به صدر تو گیتی به بندگی
بسته میان به پیش تو گردون به چاکری
ای خورده بر افاضل عالم ز مال تو
چندان بزی که از همه لذات بر خوری
تا قد چون صنوبر و زلف چو عنبر است
با زلف عنبری زی و قد صنوبری
بر تو گشاده باد در کام و بسته باد
در ملک این‌سریت سعادات آن‌سری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای طلعت تو بر فلک حسن مشتری
من مشتریت را به دل و دیده مشتری
هوش مصنوعی: ای چهره‌ی زیبایت در آسمان، برای من همچون سیاره‌ی مشتری است و من با دل و چشمم به تو توجه دارم.
تو مشتری نه‌ای، که به بازار نیکویی
صد مشتری است روی تو را همچو مشتری
هوش مصنوعی: تو جزو آن کسانی نیستی که به بازار خوبی راه پیدا کنند، چرا که زیبایی تو مانند جواهر منحصر به فردی است که هزاران خواهان دارد.
گر خوش بود جوانی و اقبال خلق را
حقا که از جوانی و اقبال خوش‌تری
هوش مصنوعی: اگر جوانی و کامیابی مردم خوش باشند، به‌راستی که از جوانی و کامیابی، خوش‌تری وجود دارد.
با طلعت چو لاله و زلف چو سنبلی
با عارض چو سوسن و حسن چو عبهری
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با چهره‌ای چون گل لاله و مویی مانند سنبل، که صورتش همچون گل سوسن و نیکی‌اش مانند عطر دل‌انگیز است.
از چهره رشک مشتری و ماه و زهره‌ای
وز طره شرم غالیه و مشک و عنبری
هوش مصنوعی: چهره‌ات باعث غبطه و حسادت ستاره‌های مشتری و ماه و زهره است و موهایت از عطر و خوشبویی غالیه و مشک و عنبر فراتر می‌رود.
من چون در آب شکّرم از عشق و باز تو
با لطف و با حلاوت آبی و شکری
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق مانند شکر در آب حل شدم، و تو با مهربانی و شیرینی‌ات همچون آب و شکر هستی.
طیره ز نقش چهرهٔ تو نقش مانوی
خیره ز شکل صورت تو شکل آزری
هوش مصنوعی: صورت تو به قدری زیباست که نقاشی‌ها و مجسمه‌های مانوی در مقایسه با آن بی‌خاصیت به نظر می‌رسند. زیبایی تو به حدی است که هر شکل و جلوه‌ای از آن، جذاب‌تر و خیره‌کننده‌تر از هر چیزی دیگر به نظر می‌رسد.
گر من بنفشه‌بر شدم از زخم کف، رواست
ایدون که تو بنفشه‌عذار و سمنبری
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر زخم‌های وجودم به حالت بنفشه درآمده‌ام، درست است که تو همچون بنفشه‌ و سمن‌بر باشی.
من سیم و زر ز اشک و ز رخسار ساختم
تا دیدمت که شیفته بر سیم و بر زری
هوش مصنوعی: من از اشک و چهره‌ام، سیم و زر ساخته‌ام تا زمانی که تو را دیدم که به زیبایی و تجملات شیفته هستی.
ما را غم تو کرد توانگر به سیم و زر
واندر زمانه چیست ورای توانگری؟
هوش مصنوعی: غم تو باعث شده که ما به ثروت و دارایی برسیم. حالا در این دنیا چیزی مهم‌تر از ثروت چیست؟
در کار من فتاده زره‌وار صد گره
تا پیشه کرد زلف سیاهت زره‌گری
هوش مصنوعی: در کار من به اندازه‌ای مشکل و پیچیدگی وجود دارد که مانند زره‌ای سخت و محکم برایم شده است، به طوری که زلف‌های سیاه تو را به مانند زره‌ای از کار و حرفه‌ای در نظر می‌آورم.
زلف تو شد زره‌گر و عارض به زیر او
از بیم تیغ غمزه گرفته زره‌وری
هوش مصنوعی: زلف تو مثل زره‌ای شده که عارض (صورت) زیر آن پنهان شده است، زیرا از تیغ غمزه (نگاه بازی) تو ترس دارد و به همین خاطر در زیر آن زره پناه گرفته است.
ای حسن تو گذشته ز غایت، نگشت وقت
کآخر یکی به سوی در بنده بگذری؟
هوش مصنوعی: ای حسن، تو از حد و مرز زیبایی فراتر رفته‌ای. آیا زمانش نرسیده که به سمت در من گذری و نگاهی به من بیندازی؟
گیتی به چشم کینه به من هیچ ننگرد
گر تو به چشم مهر به من هیچ بنگری
هوش مصنوعی: دنیا اگر با کینه به من نگاه کند، اهمیتی ندارد؛ چون اگر تو با محبت به من بنگری، همه چیز تغییر می‌کند.
پیدا و ظاهر است از احوال ما دو تن
آثار عاشقی و امارات دلبری
هوش مصنوعی: احوال و نشانه‌های عشق ما دو نفر به وضوح مشخص است و به خوبی دیده می‌شود.
چونان‌که بر صحیفهٔ کردار شهریار
آیات خسروی و علامات سروری
هوش مصنوعی: همان‌طور که در صفحه اعمال و رفتار پادشاه نشانه‌های برجستگی و ویژگی‌های سلطنتی او وجود دارد.
خسرو علاء دولت و دین، اتسز، آن‌که هست
شمشیر او وقایهٔ دین پیمبری
هوش مصنوعی: خسرو علاء، پادشاه بزرگ و دین‌دار، کسی است که شمشیرش حافظ دین پیامبر است.
شاهی، که در زمانه به دست وفا و عدل
اندرنوشت فرش جفا و ستمگری
هوش مصنوعی: شاهی که در زمان خود با وفا و عدل حکومت کرده، فرش جفا و ستم را زیر پا نگذاشت.
شاهی، که وقف کرد بر اشخاص مشرکان
تیغ چو ذوالفقار ز بازوی حیدری
هوش مصنوعی: شاهی که شمشیری مانند ذوالفقار را به افراد کافر و مشرک اعطا کرد، نشان از قدرت و غلبه او بر دشمنان دارد.
چون علم ذات او ز مثالب شده جدا
چون عقل شخص او ز معایب شده بری
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که علم و دانایی او از کژی‌ها و نقص‌ها جداست، همان‌طور که عقل او از عیب‌ها و خطاها پاک و خالص است. به عبارت دیگر، او از تمام عیوب و نواقص دور است و تنها از شناخت و فهم حقیقی برخوردار است.
ارزاق را مکارم او کرد تفرقه
وآمال را صنایع او داد یاوری
هوش مصنوعی: خداوند برکات و روزی‌ها را از هم جدا کرد و به آرزوها و خواسته‌ها شکل و زیبایی داد.
در روزگار دولت او اهل فضل را
با گشت روزگار نمانده‌ست داوری
هوش مصنوعی: در زمان حکومت او، با گذشت زمان، کسانی که دانش و فضیلت داشتند، دیگر مورد قضاوت و ارزیابی قرار نگرفتند.
تابندگان گنبد فیروزه‌نام را
در نیک و بد اشارت او کرد رهبری
هوش مصنوعی: ستاره‌های آسمان فیروزه‌ای رنگ، نشانه‌های نیک و بد را به او نشان دادند و او را در مقام رهبری راهنمایی کردند.
ای برج فضل و پیکر دانش به معرفت
برتر هزار بار ز برج دوپیکری
هوش مصنوعی: ای تو که نشانهٔ فضل و شخصیت دانش هستی، برتری تو در معرفت به حدی است که به مراتب از برج دوقلوها بالاتر است.
از روی قدر ناسخ هر هشت گنبدی
وز روی عدل راعی هر هفت کشوری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف اهمیت و تاثیر قدرت و عدالت در اداره جهان می‌پردازد. اشاره دارد که بر اساس صلاحیت و واقفیت، می‌توان حاکمیت را بر هشت گنبد (که نماد آسمان یا حکومت‌های مختلف است) و بر اساس عدالت می‌توان کشورها را تحت نظارت و هدایت قرار داد. به نوعی به رابطه بین قدرت و انصاف در سرپرستی و هدایت جوامع اشاره می‌کند.
اصل جلالتی تو مگر چرخ اعظمی
محض سعادتی تو مگر سعد اکبری
هوش مصنوعی: غرور و عظمت واقعی تو تنها در افق بالای زمین قابل مشاهده است و خوشبختی و شانس بزرگ تو نیز به واسطه بخشندگی و نعمت‌های الهی است.
در حزم با ثبات زمین مسطحی
در عزم با مضای سپهر مدوری
هوش مصنوعی: زمین در استحکام و ثبات خود مانند یک سطح صاف است، در حالی که آسمان با عزم و اراده‌ای قوی، به دور خود چرخش دارد.
از قول و فعل قوت شرعی و ملتی
وز طعن و ضرب آفت درعی و مغفری
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت همخوانی میان گفتار و رفتار اشاره دارد، و نشان می‌دهد که اگر سخن و عمل یک ملت قوی و مشروع باشد، می‌تواند در برابر بدی‌ها و آسیب‌ها مقاوم بماند. درواقع، اتحاد میان گفتار و عمل، به عنوان یک عامل قوی در حفظ و استحکام جامعه مطرح می‌شود.
هم بحر دانشی تو و هم کان بخششی
هم روی دولتی تو و هم پشت لشکری
هوش مصنوعی: تو هم دانشی مانند دریا داری و هم بخششی مانند معدن. تو هم چهره‌ای نیکو داری مانند یک سلطان و هم پشتوانه‌ای قوی مانند یک سپاه.
با اقتدار بادی و با احتمال خاک
با اصطناع آبی و با هول آذری
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالتی از طبیعت می‌پردازد که در آن، باد به شدت می‌وزد و خاک ممکن است به دور پرتاب شود. همچنین، وجود آب به شکل خاصی تأثیرگذار است و به نوعی حس ترس یا اضطراب را به تصویر می‌کشد که ممکن است ناشی از آتش باشد. در کل، این توصیف به بیان تضادها و پیچیدگی‌های محیط طبیعی می‌پردازد.
آنچ آمده‌ست از تو به کفار شرق و غرب
آمد ز مرتضی به جهودان خیبری
هوش مصنوعی: آنچه از تو به دشمنان شرق و غرب رسیده، از مرتضی به یهودیان خیبر آمده است.
رخت افکند سعادت و منزل کند شرف
هر جا که تو بساط عنایت بگستری
هوش مصنوعی: سعادت و منزلت جایی ساکن می‌شوند که تو نعمت و لطف خود را پخش کنی.
اسلام را ز فتنهٔ یأجوج حادثات
سدی است حشمت تو، ولیکن سکندری
هوش مصنوعی: اسلام را به عنوان دیواری در برابر فتنه‌ها و مشکلاتی که به مانند یأجوج و ماجوج هستند، می‌توان دید. این دیوار در واقع قدرت و عظمت توست، اما در عین حال با وجود این دیوار، آسیب‌پذیری وجود دارد.
هر نقطه‌ای ز جاه ضمیر تو عالمی
هر شعله‌ای ز رای منیر تو اختری
هوش مصنوعی: هر نقطه‌ای از وجود تو، دنیایی را در بر دارد و هر شعله‌ای از اندیشه‌ای که تو داری، مانند ستاره‌ای می‌درخشند.
بحری است مردمی و تو در وی چو لؤلؤیی
کانی است خسروی و تو در وی چو گوهری
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ارزش وجود انسانی اشاره دارد، به گونه‌ای که انسان در میان مردم مانند مرواریدی در دریا است و یک وجود گرانبها و باارزش به شمار می‌آید. در واقع، متنی از جامعیت و بزرگی فرد در مقایسه با جمعیتی که در آن قرار دارد سخن می‌گوید، به طوری که هر فردی می‌تواند درخشش و ارزش خاصی را به جامعه خود ببخشد.
از محض کبریا و بزرگی مرکبی
وز عین اصطناع و مروت مصوری
هوش مصنوعی: از بزرگی و عظمت اوصاف، مرکبی ساخته شده و از صفاتی چون دلرحمی و بزرگمردی، تصویری به وجود آمده است.
معدوم شد ز جود تو نام مطوقی
منسوخ شد ز صدق تو رسم مزوری
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو باعث شده است که نام و یاد کلمات بی‌ارزش و بی‌معنی از بین برود و راستی و صداقت تو به گونه‌ای است که رسم و سنت‌های دروغین دیگر وجود ندارد.
در احترام چون شب قدری ز روی قدر
واندر مصاف با فزع روز محشری
هوش مصنوعی: در احترام، مثل شب قدر، با ارزش و با عظمت است، و در مواجهه با ترس و وحشت روز قیامت، مقاوم و استوار باقی می‌ماند.
در زیر پای بارهٔ چون باد وقت حرب
سرهای سرکشان همه چون خاک بسپری
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، پاهای دشمنان به قدری ضعیف و بی‌اراده هستند که مانند خاک به راحتی زیر پا می‌روند و هیچ‌گونه مقاومتی نمی‌کنند.
شخص مخالفان تو در موت احمر است
تا تو به روز معرکه با تیر اخضری
هوش مصنوعی: شخصی که مخالف توست در شرایط سخت و بحرانی قرار دارد، در حالی که تو در روز نبرد با قدرت و آمادگی ظاهر می‌شویی.
اندر پدیدکردن روزی و روز خلق
گردون دیگری تو و خورشید دیگری
هوش مصنوعی: در به وجود آوردن روز و شب، دنیای دیگری وجود دارد و همچون خورشید دیگری بر می‌آید.
در رزم و بزم زینت میدان و مجلسی
وز تیغ و تیر حافظ محراب و منبری
هوش مصنوعی: در جنگ و میهمانی، زیبایی میدان و محفل من از شمشیر و تیر است و حافظ در جایگاه عبادت و خطابه قرار دارد.
چون جان پاک با همه چیزی موفقی
چون بخت نیک بر همه کاری مظفری
هوش مصنوعی: هرگاه جان پاک و خالص خود را در کنار همه چیز به کار بگیری، به مانند بخت نیک که بر هر عملی موفقیت به ارمغان می‌آورد، به کامیابی و پیروزی دست خواهی یافت.
سرمایهٔ تظاهر ملکی و دولتی
پیرایهٔ تفاخر کلکی و خنجری
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که ثروت و قدرت نمایشی که به وسیلهٔ حکومت و شیوه‌های ظاهری به دست می‌آید، تنها یک پوشش فریبنده است و به نوعی مانند ابزاری برای خودنمایی و کلاهبرداری به حساب می‌آید. در واقع، این نشان می‌دهد که ظواهر و تجملات نمی‌توانند ارزش واقعی انسان‌ها یا جوامع را تعیین کنند.
شایسته‌سیرتی تو و بایسته‌صورتی
محمودمخبری تو و مسعودمنظری
هوش مصنوعی: تو دارای شخصیت شایسته‌ای هستی و ظاهرت نیز زیباست. در واقع، تو مانند محتوای عالی و نیکویی به نظر می‌رسی.
باطل شده ز طعنهٔ تو رسم رستمی
ویران شده ز حملهٔ تو قصر قیصری
هوش مصنوعی: به خاطر حملات و انتقادات تو، شرف و افتخار رستمی از بین رفته و کاخ سلطنتی قیصر نیز ویران شده است.
صد طوس و نوذر است کمینه‌غلام تو
گفتن تو را خطاست که: چون طوس و نوذری
هوش مصنوعی: اگر بگویید که من در اندازه و مرتبه‌ی طوس و نوذر هستم، در واقع دارید به من خطا می‌کنید. من تنها یک غلام و خدمت‌گزار شما هستم و نمی‌توانم به پای آن بزرگ‌ترین‌ها برسم.
فردوس و کوثر است سرای عطای تو
جاوید زی که صاحب فردوس و کوثری
هوش مصنوعی: بهشت و نهر بهشتی، خانه‌ی عطای توست که همیشه پایدار خواهد ماند، زیرا تو مالک بهشت و نهر بهشتی.
پر شد وثاق صادر و وارد به عهد تو
از در معدنی و ز دیبای ششتری
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر پر شدن محفظه یا ظرفی است که به خاطر عهد و قرار تو از در معدنی و از دیبای ششتری (پارچه‌ای بافته شده از ابریشم) پر شده است. به نوعی اشاره به ارزش و زیبایی این عهد و همچنین مواد باارزش و نفیسی که به آن تعلق دارد، دارد.
ای اختر سعادت و نیکی، خلاف تو
اصل شقاوت است و اساس بداختری
هوش مصنوعی: ای ستاره‌ی خوشبختی و نیکی، در مقابل تو، اصل بدبختی و ریشه‌ی ناخوشی قرار دارد.
اندر شمار ملک تو آورد کردگار
هر چیز کز نوادر ایام بشمری
هوش مصنوعی: خداوند هر چیزی را که می‌خواهی در قلمرو سلطنت تو قرار داده و برشمرده است، هر آنچه که از اتفاقات و جالبی‌های زمانه می‌تواند باشد.
من‌بنده بر افاضل ایام مفخرم
چونان‌که بر ملوک زمانه تو مفخری
هوش مصنوعی: من به ایام برتر افتخار می‌کنم، همان‌طور که تو به پادشاهان زمانه‌ات افتخار می‌کنی.
مداح غیر من نسزد مجلس تو را
ناید به هیچ حال ز افسار افسری
هوش مصنوعی: هیچکس جز من لایق مدح و ستایش در مجلس تو نیست، و در هیچ شرایطی نمی‌توان کسی را بر کسی دیگر ترجیح داد.
صدر تو خلد و مدحت من آب کوثر است
هر خلد را گزیر نباشد ز کوثری
هوش مصنوعی: سر تو مانند بهشت است و ستایش من همچون آب کوثر. هیچ بهشتی نمی‌تواند از کوثر دور بماند.
تو شاه سروری و نباشد به هیچ روی
لایق به تو ثنای یکی مشت سرسری
هوش مصنوعی: تو بزرگ‌ترین و برترینی و هیچ‌کس را شایسته ستایش تو نمی‌دانم، حتی اگر کسی بخواهد از روی سطحی‌نگری تو را مدح کند.
بحر است خاطر من و در است لفظ من
در نظم و نثر این دو زبان: تازی و دری
هوش مصنوعی: ذهن من همچون دریا و کلام من مانند دری است. در بیان شعر و نثر، این دو زبان، عربی و فارسی، را مورد استفاده قرار می‌دهم.
با لفظ من نعیب بود نکتهٔ حبیب
از نظم من حقیر شود گفتهٔ سری
هوش مصنوعی: نمی‌توانم سخن محبوب را با کلمات خودم بیان کنم؛ زیرا هر چه بگویم، به اندازه‌ی آن حرف‌ها ارزش نخواهد داشت.
از هر دری هزار هست بنده را
وین فخر بس که: چون دگران نیست هردری
هوش مصنوعی: من درهای بسیاری دارم که به سوی من باز می‌شوند و این برای من بزرگ‌ترین افتخار است که هیچ‌کدام از این درها همانند درهای دیگران نیستند.
شعریٰ و نثره را به بلندی و مرتبت
با شعر و نثر بنده نباشد برابری
هوش مصنوعی: شعر و نثر دیگران هیچ‌گاه به لحاظ اعتبار و ارزش با آثار من قابل مقایسه نیستند.
فرزندوار مدح تو طبعم بپرورد
با مدح تست طبع مرا مهر مادری
هوش مصنوعی: به گونهای تربیت شده‌ام که ستایش تو را از صمیم قلب انجام دهم. ستایش تو مانند محبت مادری برای من است، که موجب پرورش روح و وجودم شده است.
ایمان و حب صدر تو هردو گرفته‌اند
اندر صمیم جان من الف برادری
هوش مصنوعی: ایمان و محبت تو در قلب من به خوبی جا گرفته‌اند و رابطه‌ی برادری ما را عمیق‌تر کرده‌اند.
از بندگی تست مرا نام خواجگی
وز کهتری تست مرا عز مهتری
هوش مصنوعی: من به خاطر تو از بندگی رها شده‌ام و به مقام خواجگی رسیده‌ام و از پستی و پایین‌بودن هم به خاطر تو به عظمت و بزرگی دست یافته‌ام.
زر یافت از تو بنده و اینک به شکر کرد
گوهر نثار بر سرت، ای شاه گوهری
هوش مصنوعی: بنده از تو ثروت و دارایی به دست آورد و اکنون به منظور قدردانی، جواهری بر سرت نثار می‌کند، ای پادشاه باارزش.
ممدوح عنصری اگر اکنون بزیستی
آموختی ز جود تو مداح‌پروری
هوش مصنوعی: اگر ممدوح عنصری الان زنده بود، می‌توانست از بخشندگی‌ات بیاموزد و به ستایشگرها ادب و هنر یاد دهد.
این دولت مبارک و این بارگاه را
دانی که نیست چاره ز چون من ثناگری
هوش مصنوعی: این حکومت و این کاخ باشکوه را می‌دانی که هیچ کس جز من نمی‌تواند به‌خوبی ستایش کند.
شیطان همیشه تا به صفا نیست چون ملک
انسان همیشه تا به صفت نیست چون پری
هوش مصنوعی: شیطان همیشه نمی‌تواند صاف و پاک باشد، زیرا انسان همواره به صفات نیکو و خوب نیست، هرچند که می‌تواند به زیبایی و ظرافت شبیه پری باشد.
بادا معظم از شرفت قدر مملکت
بادا منظم از هنرت عقد سروری
هوش مصنوعی: باشد که به خاطر بزرگواریت، ارزش کشور افزون گردد و از هنر تو، زنجیر فرمانروایی مرتب و منظم شود.
داده رضا به صدر تو گیتی به بندگی
بسته میان به پیش تو گردون به چاکری
هوش مصنوعی: رضا در دل خود به تو تقدیم کرده و این دنیا را به بندگی و خدمت برای تو گذاشته است، همچنین آسمان نیز برای خدمت به تو فرود آمده است.
ای خورده بر افاضل عالم ز مال تو
چندان بزی که از همه لذات بر خوری
هوش مصنوعی: ای کسی که از نعمت‌ها و دارایی‌های تو، بهترین و با فضیلت‌ترین افراد بهره‌مند می‌شوند، آن‌چنان زندگی کن که از تمام لذت‌ها بهره‌مند شوی.
تا قد چون صنوبر و زلف چو عنبر است
با زلف عنبری زی و قد صنوبری
هوش مصنوعی: قد تو به مانند درخت صنوبر بلند و زیباست و موهایت عطر و رنگی چون عنبر دارد. بنابراین با زیبایی موهایت و قامت بلندت زندگی کن.
بر تو گشاده باد در کام و بسته باد
در ملک این‌سریت سعادات آن‌سری
هوش مصنوعی: برای تو در دنیای اینجا درهای خوشبختی باز است و در دنیای آنجا درها به روی تو بسته است.

حاشیه ها

1403/01/13 17:04
شریف شیرزاد

مصراع نخست بیت ۵۸، در تصحیح سعید نفیسی، منبع، به همین صورت است، که اشکال وزنی دارد. با مراجعه به نسخهٔ ۲۲۵۶۳-۵ (محفوظ در سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی ایران)، ص. ۱۰۱، معلوم می‌شود که صحیح آن این است: «از هر دری هزار هنر هست بنده را».