شمارهٔ ۱۸۸ - لغز تیغ در مدح اتسز گوید
پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده
زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده
مملکت را همچو جان بایسته قالب را ولیک
صد هزاران قالب از تأثیر او بی جان شده
مشرب لذات جباران ازو تیره شده
خانهٔ اعمار غمازان ازو ویران شده
باس او هنگام ضربت در مضا و اقتدار
با قضا و با قدر هم عهد و هم پیمان شده
گشته پیدا مایهٔ او از زمین وز زخم او
صورت شیران هیجا در زمین پنهان شده
او بنفشه رنگ و از وی خاک چون لاله شده
او زمرد فام و از وی سنگ چون مرجان شده
نکبت ارواح ابنای جهان را در وغا
عهدهٔ بهرام گشته، قدرت کیوان شده
در صفا مانند نفس عیسی مریم شده
در ضیا مانند دست موسی عمران شده
از فراوان کاتش و آبست مضمر اندرو
مستقر صاعقهٔ، ماوی گه توفان شده
عون او روز ظفر پیرایهٔ دولت شده
قهر او وقت ضرر سرمایهٔ خذلان شده
هیئت او چون زبان وز دفتر اسرار چرخ
واصف نقش مسرات و خط احزان شده
چون کند اتلاف، ازو بسیارها اندک شده
چون دهد انصاف، ازو دشوارها آسان شده
او شده خندان چو برق و سرکشان رزم را
همچو ابراز خندهٔ او دیدها گریان شده
گشته بر سندان کمال حسن او ظاهر ولیک
حد او هنگام ضربت آفت سندان شده
جان شرک و بدعت از وی پر غم و انده شده
باغ فتح و نصرة از وی پر گل و ریحان شده
بر دوام دولت خوارزمشاهی تا بحشر
نزد ابنای خرد واضح ترین برهان شده
اتسز غازی، که از احداث عالم تیغ اوست
حافظ اسلام گشته، راعی ایمان شده
او چو موسی باید بیضا بهر بابی و رمح
دریده بیضای او مانندهٔ ثعبان شده
گشته شادروان صدر او فلک وندر قتال
پیش او شیر فلک چون شیر شادروان شده
پیکر اقبال را اوصاف او اعضا شده
عالم تأیید را اقبال او ارکان شده
مرکبان لشکرش را کمترینه پایگاه
حلقهٔ فغفور گشته خانهٔ خاقان شده
با وجود سلسبیل مکرمات از دست او
زایران را مجلس او روضهٔ رضوان شده
حاسدان را کینه او رنج بی راحت شده
دشمنان را هیبت او درد بیدرمان شده
وقت سرعت پیش سیر مرکب میمون او
عرصهٔ کل جهانی کمترین میزان شده
قدرت و امکان نموده جاه او وز بیم او
بدسگال جاه او بی قدرت و امکان شده
ملک را آثار او آثار افریدون شده
عدل را ایام او ایام نوشروان شده
ای حسام و رمح را وقت ملاقات عدو
حیدر کرار گشته ، رستم دستان شده
با تو عالم راست همچون تیر و زیر گرز تو
خصم تو سر کوفته مانندهٔ پیکان شده
ذکر اوصاف تو روح و قوت مرد و زن شده بود
مدح درگاه تو انس جان انس و جان شده
گشته فرمان تو نافذ در بلاد شرق و غرب
اختران آسمان منقاد آن فرمان شده
کسری و دارا برغبت صدر درگاه ترا
کمترین فراش گشته، کهترین دربان شده
گردن ملک ترا عقد شرف زیور شده
نامهٔ عون ترا نام ظفر عنوان شده
نیستی یزدان ولیکن اندر حل و عقد
در همه اطراف عالم نایب یزدان شده
حرمت درگاه تو چون حرمت کعبه شده
آیت فرمان تو چون آیت قرآن شده
هر که بیند مر ترا داند که هست اخلاق تو
معنی روح الامین و صورت انسان شده
ذست تو اندر ایادی، طبع تو اندر حکم
بحر بی پاباب گشته ، گنج بی پایان شده
از تو باسامان شده احوال ابنای هدی
لیکن احوال بداندیش تو بیسامان شده
هرکه با گردون همیخایید دندان از عناد
هست اکنون سخرهٔ تو از بن دندان شده
آن زمان کایام بیند بر شعاب سیل خون
آسیای مرگ گردان وغا گردان شده
همچو شیر شرزه در صف باره ها شیهه زده
همچو مار گَرزه در کف نیزه ها پیچان شده
از غریو گیر و دار و از نهیب طعن و ضرب
اختران مدهوش گشته، آسمان حیران شده
چهرهها از اشکها پر لؤلؤ لالا شده
تیغها از شخصها چون لالهٔ نعمان شده
اندر آن ساعت تو باشی در صمیم کارزار
خنجر اندر دست زرافشان لعل افشان شده
با نکوه خواه تو هامون وغا روضه شده
بداندیشان تو صحرای بقا زندان شده
یک جهان سرها ز زخم و پشت ها از بیم تو
در میان معرکه چون گوی و چون میدان شده
خسروا، صاحب قرانی و ثنا خوان درت
از قبول حضرت تو صاحب اقران شده
تو چو پیغمبر شده اندر وفا و حسن عهد
بنده اندر اوصاف تو چون حسان شده
گاه شعرم از قبولت قبلهٔ تحسین شده
که دستم از توالت منزل احسان شده
بودهام بی نام و بی نانی من اندر دست چرخ
وز مبرات تو هم لا نام و هم با نان شده
خاطر پژمردهٔ من در ظلال جاه تو
از ریاحین ثناهای تو چون بستان شده
تا بود افلاک دوار و بصنع ایزدی
ثابت و سیاره بر اطراف او تابان شده
سال و مه بادا ز تف آتش احداث چرخ
سینهٔ خصم جناب فرخت بریان شده
باد ویران بقعهای شرک از شمشیر تو
وز مساعی تو قصر ملت آبادان شده
خسروا، گیتی زباست بر عدو زندان شده
روز هیجا رستم از دیدار تو حیران شده
شمارهٔ ۱۸۷ - نیز در مدح ملک اتسز: ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده شمارهٔ ۱۸۹ - درمدح شمسالدین وزیر: فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده
زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده
هوش مصنوعی: جسمی روشن و بسیار زیبا مانند روح، اما این زیبایی به عذابی برای جان تبدیل شده است. این زیبایی و وجود مانند معدنی پر از جواهرات است که از دل زمین بیرون آمده.
مملکت را همچو جان بایسته قالب را ولیک
صد هزاران قالب از تأثیر او بی جان شده
هوش مصنوعی: کشور باید مانند جان انسان ارزشمند باشد و نیاز به شکل و قالب دارد؛ اما به رغم این، هزاران قالب و شکل تحت تأثیر این کشور بیجان و بیاثر شدهاند.
مشرب لذات جباران ازو تیره شده
خانهٔ اعمار غمازان ازو ویران شده
هوش مصنوعی: نوشیدن یا بهرهبرداری از لذتهای ستمگران باعث شده که خانهٔ شادی و خوشی و آبادانی دیگران نابود شود.
باس او هنگام ضربت در مضا و اقتدار
با قضا و با قدر هم عهد و هم پیمان شده
هوش مصنوعی: در زمان ضربت و قوت، قضا و تقدیر به یکدیگر پیمان بستهاند.
گشته پیدا مایهٔ او از زمین وز زخم او
صورت شیران هیجا در زمین پنهان شده
هوش مصنوعی: مادهٔ او از خاک به دست آمده و به خاطر زخم او، چهرهٔ شیران در زمین پنهان شده است.
او بنفشه رنگ و از وی خاک چون لاله شده
او زمرد فام و از وی سنگ چون مرجان شده
هوش مصنوعی: او به رنگ بنفشه است و خاکش مانند لاله با زیبایی سبز است. او به رنگ زمرد درآمده و از او سنگی مانند مرجان به وجود آمده است.
نکبت ارواح ابنای جهان را در وغا
عهدهٔ بهرام گشته، قدرت کیوان شده
هوش مصنوعی: شرایط ناگواری که روحهای بشر را در بر گرفته، به نوعی تحت تاثیر حکومت بهرام قرار گرفته و همچنین توانایی سیاره کیوان نیز به حساب آمده است.
در صفا مانند نفس عیسی مریم شده
در ضیا مانند دست موسی عمران شده
هوش مصنوعی: در زیبایی و پاکی مانند نفس عیسی مریم شده و در روشنایی مانند دست موسی بن عمران گردیده است.
از فراوان کاتش و آبست مضمر اندرو
مستقر صاعقهٔ، ماوی گه توفان شده
هوش مصنوعی: در میان فراوانی آتش و آب، طوفانی که در دل آن نهفته است، جایی برای صاعقه و آذرخش فراهم شده است.
عون او روز ظفر پیرایهٔ دولت شده
قهر او وقت ضرر سرمایهٔ خذلان شده
هوش مصنوعی: در روز پیروزی، یاریاش زینتبخش قدرت و حکومت شده و در زمان شکست، قهر او موجب افت و نابودی سرمایهها گردیده است.
هیئت او چون زبان وز دفتر اسرار چرخ
واصف نقش مسرات و خط احزان شده
هوش مصنوعی: شکل و ظاهر او همچون زبان، رازهای آسمان را توصیف میکند و تصویر شادیها و نشانههای غم را به نمایش میگذارد.
چون کند اتلاف، ازو بسیارها اندک شده
چون دهد انصاف، ازو دشوارها آسان شده
هوش مصنوعی: وقتی کسی به دیگران ظلم میکند، از او چیزهای زیادی از بین میرود و به دست نمیآید، اما وقتی که انصاف را رعایت کند، مشکلاتی که به نظر سخت میآیند، به سادگی حل میشوند.
او شده خندان چو برق و سرکشان رزم را
همچو ابراز خندهٔ او دیدها گریان شده
هوش مصنوعی: او مانند برقی خوشحال و خندان است و وقتی که به رزمندگان نگاه میکند، آنها را در حال اشک ریختن میبیند.
گشته بر سندان کمال حسن او ظاهر ولیک
حد او هنگام ضربت آفت سندان شده
هوش مصنوعی: خوبی و زیبایی او در اوج خود نمایان شده است، اما اندازه و مرز آن زیبایی هنگام فشار و ضربه به آن، مشخص شده است.
جان شرک و بدعت از وی پر غم و انده شده
باغ فتح و نصرة از وی پر گل و ریحان شده
هوش مصنوعی: جان افرادی که درگیر شرک و بدعت هستند، پر شده از غم و اندوه، اما باغ پیروزی و نصرت به برکت او پر از گل و خوشبو است.
بر دوام دولت خوارزمشاهی تا بحشر
نزد ابنای خرد واضح ترین برهان شده
هوش مصنوعی: دولت خوارزمشاهی بر اساس دلایل روشن و محکمی، تا ابدیت در نظر افراد باهوش باقی خواهد ماند.
اتسز غازی، که از احداث عالم تیغ اوست
حافظ اسلام گشته، راعی ایمان شده
هوش مصنوعی: غازی که به خاطر ساختن جهان شمشیر اوست، حافظ اسلام و نگهبان ایمان شده است.
او چو موسی باید بیضا بهر بابی و رمح
دریده بیضای او مانندهٔ ثعبان شده
هوش مصنوعی: او باید مانند موسی معجزهای پدید آورد که این معجزه به نغمی و شوق بیشتری برای مردم و مکاشفهای جدید در بیابانها باشد. همچنین، او باید با قدرت و اراده خود، به آسانی موانع را از پیشرو بردارد، بهگونهای که به نظر رسد نیروی او شگفتانگیز و ترسناک است.
گشته شادروان صدر او فلک وندر قتال
پیش او شیر فلک چون شیر شادروان شده
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف یک شخصیت برجسته و شجاع پرداخته میشود که به اندازهای قدرت و توانایی دارد که حتی ستارهها نیز به او احترام میگذارند. در میدان جنگ، مانند شیر واقعی، در برابر او شیران دیگر به نظر میآید که شاداب و سرزنده هستند. این پیام نشاندهندهی عظمت و شجاعت این فرد در مبارزههاست و تأثیر عمیق او بر اطرافیانش را به تصویر میکشد.
پیکر اقبال را اوصاف او اعضا شده
عالم تأیید را اقبال او ارکان شده
هوش مصنوعی: شکوه و ویژگیهای فردی اقبال، همچون اعضای بدنش به تأیید و تصدیق عالم آگاه تبدیل شده است و این تأیید، به ساختار و بنیاد او شکل داده است.
مرکبان لشکرش را کمترینه پایگاه
حلقهٔ فغفور گشته خانهٔ خاقان شده
هوش مصنوعی: مرکبهای سپاه او به کمترین مقدار هم در حلقههای فغفور به عنوان منزلگاه خاقان قرار گرفتهاند.
با وجود سلسبیل مکرمات از دست او
زایران را مجلس او روضهٔ رضوان شده
هوش مصنوعی: با وجود چشمههای زلال و نعمتهای خداوند، زیارتکنندگان در مجلس او بهشتی و خوشبو را تجربه میکنند.
حاسدان را کینه او رنج بی راحت شده
دشمنان را هیبت او درد بیدرمان شده
هوش مصنوعی: حسودان از کینهورزی خود رنج میبرند و دشمنانش نیز به قدرت و تأثیر او دچار درد و ناتوانی شدهاند.
وقت سرعت پیش سیر مرکب میمون او
عرصهٔ کل جهانی کمترین میزان شده
هوش مصنوعی: زمانی که حرکت و سرعت در کار است، نشانهای از سعادت و خوشبختی است و در این حالت، جهان به نظر میرسد که کوچکتر و محدودتر شده.
قدرت و امکان نموده جاه او وز بیم او
بدسگال جاه او بی قدرت و امکان شده
هوش مصنوعی: قدرت و امکاناتی که به او داده شده باعث عظمت و مقام او شده است، اما به خاطر ترس از او، دشمنانش نیز در برابرش ناتوان و بیقدرت شدهاند.
ملک را آثار او آثار افریدون شده
عدل را ایام او ایام نوشروان شده
هوش مصنوعی: سلطنت او نشانههایی از افریدون دارد و عدالت او زمانهای مانند زمان نوشروان را به وجود آورده است.
ای حسام و رمح را وقت ملاقات عدو
حیدر کرار گشته ، رستم دستان شده
هوش مصنوعی: در هنگام رویارویی با دشمن، حسام و رمح تو به مانند حیدر کرار، شجاع و نیرومند شدهاند و مانند رستم دستان گردیدهاید.
با تو عالم راست همچون تیر و زیر گرز تو
خصم تو سر کوفته مانندهٔ پیکان شده
هوش مصنوعی: با تو، دنیا مانند تیری راست و در زیر ضربههای تو، دشمن تو بهسان پیکانی شده که به سرش کوبیده شده است.
ذکر اوصاف تو روح و قوت مرد و زن شده بود
مدح درگاه تو انس جان انس و جان شده
هوش مصنوعی: تعریف و تمجید از ویژگیهای تو، سبب قوت و روحیه مردان و زنان گردید. ستایش از تو اکنون برای جان انسانها مایه آرامش و زندگی شده است.
گشته فرمان تو نافذ در بلاد شرق و غرب
اختران آسمان منقاد آن فرمان شده
هوش مصنوعی: فرمان تو در سرزمینهای شرق و غرب اجرا شده و ستارههای آسمان نیز از آن تبعیت میکنند.
کسری و دارا برغبت صدر درگاه ترا
کمترین فراش گشته، کهترین دربان شده
هوش مصنوعی: کسری و دارا، دو شخصیت بزرگ و معتبر، در دلخواهی و ارادت به مقام تو، به درجهای پایینتر از خدمتکاران و دربانان تو تنزل کردهاند.
گردن ملک ترا عقد شرف زیور شده
نامهٔ عون ترا نام ظفر عنوان شده
هوش مصنوعی: گردن پادشاهی تو زینت شرافت قرار گرفته است و نامهٔ کمک تو به عنوان نصرت و پیروزی شناخته شده است.
نیستی یزدان ولیکن اندر حل و عقد
در همه اطراف عالم نایب یزدان شده
هوش مصنوعی: خدا存在 ندارد، اما در همه جا و در تمام کارها، به جای خدا عمل میکند.
حرمت درگاه تو چون حرمت کعبه شده
آیت فرمان تو چون آیت قرآن شده
هوش مصنوعی: احترام و احترامگذاری به درگاه تو مانند احترام به خانه کعبه است و نشانههای فرمان تو مانند آیات قرآن اهمیت دارد.
هر که بیند مر ترا داند که هست اخلاق تو
معنی روح الامین و صورت انسان شده
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ببیند، میفهمد که ویژگیهای تو نمایانگر روح قوی و حقیقت انسانیت است.
ذست تو اندر ایادی، طبع تو اندر حکم
بحر بی پاباب گشته ، گنج بی پایان شده
هوش مصنوعی: دست تو در اختیار کارهای دیگران است و خُلق و طبیعت تو تحت تأثیر تصمیمات و شرایط محیط اطرافت قرار گرفته است. مثل دریا که عمیق و بیپایان است، تو نیز به گنجی بزرگ و بینهایت تبدیل شدهای.
از تو باسامان شده احوال ابنای هدی
لیکن احوال بداندیش تو بیسامان شده
هوش مصنوعی: وضع فرزندان هدایت از تو خوب و منظم شده است، اما وضعیت بداندیشان تو به هم ریخته و آشفته است.
هرکه با گردون همیخایید دندان از عناد
هست اکنون سخرهٔ تو از بن دندان شده
هوش مصنوعی: هر کسی که با آسمان در جنگ است، حالا به دندان یاری تو تبدیل شده و از این طریق سخرهٔ تو (و کارهای تو) به وجود آمده است.
آن زمان کایام بیند بر شعاب سیل خون
آسیای مرگ گردان وغا گردان شده
هوش مصنوعی: در آن زمان که قیامتی برپا میشود، سیلاب خون جاری میشود و زندگی به یک گردونه مرگ و درگیری تبدیل میشود.
همچو شیر شرزه در صف باره ها شیهه زده
همچو مار گَرزه در کف نیزه ها پیچان شده
هوش مصنوعی: مانند شیر قوی و نترس، در صف نبرد نعره میکشد و همچون ماری چیرهدست، در دستان جنگآوران پیچ و تاب میخورد.
از غریو گیر و دار و از نهیب طعن و ضرب
اختران مدهوش گشته، آسمان حیران شده
هوش مصنوعی: به خاطر صدای بلند و مشاجرهها و همچنین به دلیل حملات و انتقادات ستارهها، همه چیز بهتزده شده و آسمان در شگفتی است.
چهرهها از اشکها پر لؤلؤ لالا شده
تیغها از شخصها چون لالهٔ نعمان شده
هوش مصنوعی: چهرهها پر از اشک و مانند مروارید درخشان شدهاند و تیغها از افراد مثل گل لالهی نعمان زیبا و دلانگیز شدهاند.
اندر آن ساعت تو باشی در صمیم کارزار
خنجر اندر دست زرافشان لعل افشان شده
هوش مصنوعی: در آن لحظه تو در وسط میدان نبرد خواهی بود، در حالی که خنجر در دست داری و زرق و برق لعلها دلفریب شده است.
با نکوه خواه تو هامون وغا روضه شده
بداندیشان تو صحرای بقا زندان شده
هوش مصنوعی: تو از دوستان خود، کسانی را که بد اندیش هستند دور کن. چون زندگی در بیابان بقا تبدیل به زندان شده است.
یک جهان سرها ز زخم و پشت ها از بیم تو
در میان معرکه چون گوی و چون میدان شده
هوش مصنوعی: کل دنیا پر از افرادی است که به خاطر ترس از تو، زخمی و آسیبدیدهاند. در میانه جنگ، آنها مانند توپ در میدان نبرد شدهاند.
خسروا، صاحب قرانی و ثنا خوان درت
از قبول حضرت تو صاحب اقران شده
هوش مصنوعی: ای نیکوکار، تو صاحب ویژگیهای برجستهای هستی و دیگران از لطف و رحمت تو، در مقام و مرتبهای والا قرار گرفتهاند و به ستایش از تو میپردازند.
تو چو پیغمبر شده اندر وفا و حسن عهد
بنده اندر اوصاف تو چون حسان شده
هوش مصنوعی: تو مانند پیامبری در وفا و حسن عهد هستی و بنده در توصیفهای تو مانند حسان (شاعر معروف عرب) شده است.
گاه شعرم از قبولت قبلهٔ تحسین شده
که دستم از توالت منزل احسان شده
هوش مصنوعی: گاهی شعر من به خاطر محبوبیت تو مورد تحسین قرار میگیرد، در حالی که خودم از تو کمکی دریافت کردهام و به نوعی در وضعیت سپاسگذاری و قدردانی قرار دارم.
بودهام بی نام و بی نانی من اندر دست چرخ
وز مبرات تو هم لا نام و هم با نان شده
هوش مصنوعی: من بدون شهرت و ثروت زندگی کردهام و اکنون در دستان سرنوشت هستم. اما تو نیز، بدون نام و با رزق کافی، قرار داری.
خاطر پژمردهٔ من در ظلال جاه تو
از ریاحین ثناهای تو چون بستان شده
هوش مصنوعی: دل افسردهام در سایهی مقام تو مثل باغی پر از گلهای توصیف و ستایش تو شده است.
تا بود افلاک دوار و بصنع ایزدی
ثابت و سیاره بر اطراف او تابان شده
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمانها در حال گردش هستند و کارهای خداوند ثابت باقی مانده، سیارهها در دور و بر او درخشیدهاند.
سال و مه بادا ز تف آتش احداث چرخ
سینهٔ خصم جناب فرخت بریان شده
هوش مصنوعی: سال و ماه در آتش خشم دشمن سوزانده شده و اکنون مانند کبابی بر آتش در حال پختن است.
باد ویران بقعهای شرک از شمشیر تو
وز مساعی تو قصر ملت آبادان شده
هوش مصنوعی: باد به واسطه شمشیر تو، بقاع شرک را ویران کرده و تلاشهای تو باعث شده که قصر ملت دوباره آباد و سرپا شود.
خسروا، گیتی زباست بر عدو زندان شده
روز هیجا رستم از دیدار تو حیران شده
هوش مصنوعی: ای خسروا، دنیا به خاطر تو زیباست، ولی دشمنان در بند نگهداشته شدهاند. روزی که رستم از تو دور افتاد، او نیز در حیرت و سردرگمی به سر میبرد.

وطواط