گنجور

شمارهٔ ۱۸۷ - نیز در مدح ملک اتسز

ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده
یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن
سرگشته همچو دایرهٔ آسمان شده
از بهر خستن دل عشاق دردمند
مژگان و ابروان تو تیر و کمان شده
شبهای تیره کلبهٔ ادبار عاشقان
از مقدم خیال تو چون بوستان شده
دلها ز حسرت لب لعلت سبک شده
سرها ز شربت غم عشقت گران شده
بر حرص سود در صف بازار عشق تو
سرمایه های عمر و جوانی زیان شده
شبها ز بهر روی تو شیران روزگار
در کوی تو طفیل سگ پاسبان شده
ای چون زمانه بسته میان بر جفای من
تو در میان عشرت و من از میان شده
صاحب قران حسنی و ما را ز جور تو
مرجع جوار خسرو صاحب قران شده
خوارزمشاه عالم و عدل ، که عزم اوست
با ماه آسمان بمضا هم عنان شده
آن خسروی که هست دل و دست فرخش
در علم و جود ناسخ دریا و کان شده
آمال خلق را حشر مکرمات او
در راه جود بدرقهٔ کاروان شده
از لوح غیب خط معمای فتح را
جاری زبان خنجر او ترجمان شده
احوال ساکنان زمین را جلال او
از طارم بروج فلک دیده بان شده
از مهر او خزان موافق شده بهار
وز کین او خزان مخالف خزان شده
اندر گداز آتش سهمش تن عدو
چون پیکر هوا ز بصرها نهان شده
ای رای پیرو بخت جوان گشته یار تو
درگاه تست مقصد پیر و جوان شده
ترسندگان نکبت احداث چرخ را
اکناف حضرت تو مقر امان شده
نرگس ز بهر دیدن تو ف اشک رخ عدو
سوسن براب مدح تو یکسر زبان شده
نیلوفرست تیغ تو ، اشک رخ عدو
از بیم او چو لاله و چون زعفران شده
عالم نهاده چون قلم از عدل و چون قلم
در پیش تو بسر همه عالم روان شده
ارباب فضل بر همه انواع کام دل
از عدت مکارم تو کامران شده
ای مرد مردمی ، که بمردی و مردمی
احوال تست عمدهٔ هر داستان شده
من بنده را نشاط دل از مکرمات تو
چون جاه بی کرانهٔ تو بی کران شده
با گنج شایگان شده ام از عطای تو
و اشعار من بمدح تو بی شایگان شده
وین خاطر مهذب باریک بین من
بر لشکر مدایح تو پهلوان شده
از خانمان جفای فلک تاخته مرا
وندر دیار ملک تو با خانمان شده
بی نام و نان من آمده سوی جناب تو
وز مکرمات کف تو با نام و نان شده
نا مهربان زمانهٔ غدار بی وفا
بر من بسعی حشمت تو مهربان شده
امید قحط خوردهٔ من بنده را بلطف
بر تو مایده ، کف تو میزبان شده
در زیر پایم این خسک حادثات چرخ
از رفق اصطناع تو چون پرنیان شده
تا هست چرخ دایر و اندر صمیم او
سیارگان بصنع الهی روان شده
بادا ز سعی اختر و از دور آسمان
غمگین مخالف تو و تو شادمان شده
اندر زمانه نام نکوی تو جاودان
بادا چو نام دولت جاودان شده
بادی تو قاهر ستم و تا بروز حشر
بر گنج عدل سیرت تو قهرمان شده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده
یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو آنقدر زیباست که ماه در آسمان به آن حسادت می‌کند و لب‌های یاقوتی‌ات به زندگی‌ام جان می‌بخشد.
خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن
سرگشته همچو دایرهٔ آسمان شده
هوش مصنوعی: مخلوقی از عشق تو، ای که همچون ماه آسمان زیبا هستی، به خاطر زیبایی‌ات مانند دایرهٔ آسمان سرگشته و حیران شده‌ام.
از بهر خستن دل عشاق دردمند
مژگان و ابروان تو تیر و کمان شده
هوش مصنوعی: به خاطر دل‌های بیمار و خسته عاشقان، مژه‌ها و ابروهای تو همانند تیر و کمان شده‌اند.
شبهای تیره کلبهٔ ادبار عاشقان
از مقدم خیال تو چون بوستان شده
هوش مصنوعی: شب‌های تاریک کلبه‌های عاشقان به خاطر تصور تو به مانند باغی سرسبز و زیبا شده است.
دلها ز حسرت لب لعلت سبک شده
سرها ز شربت غم عشقت گران شده
هوش مصنوعی: دل‌ها به خاطر دلتنگی و آرزو برای لب‌های زیبایت سبک و خالی شده‌اند و سرها به خاطر تلخی و نگرانی عشق تو سنگین و پر از غم گشته است.
بر حرص سود در صف بازار عشق تو
سرمایه های عمر و جوانی زیان شده
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی سود در بازار عشق تو، سرمایه‌های عمر و جوانی‌ام به هدر رفته است.
شبها ز بهر روی تو شیران روزگار
در کوی تو طفیل سگ پاسبان شده
هوش مصنوعی: شب‌ها به خاطر زیبایی تو، شیران روزگار در کوچه‌های تو همچون بادمجان در کنار سگ‌های نگهبان می‌نشینند.
ای چون زمانه بسته میان بر جفای من
تو در میان عشرت و من از میان شده
هوش مصنوعی: ای کسی که در این روزگار، به دلیل ظلم و بدی‌های من دلتنگی و ناراحتی را تجربه می‌کنی، تو در میان لذت‌ها و خوشی‌ها به سر می‌بری، در حالی که من از میان همه‌ چیز حذف شده‌ام و از خوشی‌ها بی‌خبرم.
صاحب قران حسنی و ما را ز جور تو
مرجع جوار خسرو صاحب قران شده
هوش مصنوعی: آقا و سرور ما حسین است و ما به خاطر ظلم تو به درگاه پادشاه بزرگ، که همان حسین باشد، پناه آورده‌ایم.
خوارزمشاه عالم و عدل ، که عزم اوست
با ماه آسمان بمضا هم عنان شده
هوش مصنوعی: خوارزمشاه، که صاحب علم و عدالت است، با اراده‌ای که دارد، هم‌پیمان با ماه در آسمان شده است.
آن خسروی که هست دل و دست فرخش
در علم و جود ناسخ دریا و کان شده
هوش مصنوعی: آن فرمانروایی که دل و دستش درخشان است، در علم و سخاوت، همچون دریا و معدن طلا برتری دارد.
آمال خلق را حشر مکرمات او
در راه جود بدرقهٔ کاروان شده
هوش مصنوعی: آرزوهای مردم به وسیله‌ی بزرگواری و کرم او در مسیر نیکی و generosity همراهی شده است.
از لوح غیب خط معمای فتح را
جاری زبان خنجر او ترجمان شده
هوش مصنوعی: از دنیای ناپیدا پیامی درباره پیروزی به زبان خنجر او بیان شده است.
احوال ساکنان زمین را جلال او
از طارم بروج فلک دیده بان شده
هوش مصنوعی: جلال و عظمت خداوند به گونه‌ای است که حال و احوال ساکنان زمین را از دور می‌نگرد و بر آن‌ها آگاهی دارد. این دید و نظارت او همانند ستاره‌های درخشان در آسمان است.
از مهر او خزان موافق شده بهار
وز کین او خزان مخالف خزان شده
هوش مصنوعی: محبت او باعث شده که فصل بهار با زیبایی‌هایش بیافروزد، اما دشمنی او سبب شده که فصل خزان به شدت آزار دهنده و ناخوشایند شود.
اندر گداز آتش سهمش تن عدو
چون پیکر هوا ز بصرها نهان شده
هوش مصنوعی: در دل آتش سوزان او دشمنان را می‌سوزاند، همچون جسمی که به خاطر بی‌مُدایی‌اش از چشمان پنهان مانده است.
ای رای پیرو بخت جوان گشته یار تو
درگاه تست مقصد پیر و جوان شده
هوش مصنوعی: ای اندیشه و تفکر، به خاطر بخت خوبت، یارت اکنون جوان و سرزنده است. همگان، چه جوان و چه پیر، به درگاه تو آمده‌اند تا هدف و مقصود خود را بیابند.
ترسندگان نکبت احداث چرخ را
اکناف حضرت تو مقر امان شده
هوش مصنوعی: نویسندگان و کسانی که به پیامدهای ناگواری از ایجاد دنیای جدید می‌اندیشند، در اطراف شما احساس امنیت کرده‌اند.
نرگس ز بهر دیدن تو ف اشک رخ عدو
سوسن براب مدح تو یکسر زبان شده
هوش مصنوعی: نرگس به خاطر دیدن تو، اشک بر چهره دشمن می‌ریزد و سوسن به خاطر ستایش تو، به طور کامل زبان بسته است.
نیلوفرست تیغ تو ، اشک رخ عدو
از بیم او چو لاله و چون زعفران شده
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند نیلوفری است که زیبایی و لطافت خاصی دارد، و دشمن از ترس تو، اشک‌هایش مانند لاله ریخته و به رنگ زعفران در آمده است.
عالم نهاده چون قلم از عدل و چون قلم
در پیش تو بسر همه عالم روان شده
هوش مصنوعی: جهان مانند قلمی است که بر اساس عدالت نوشته شده است و تمام موجودات در برابر تو مثل متن‌هایی هستند که به حرکت درآمده‌اند.
ارباب فضل بر همه انواع کام دل
از عدت مکارم تو کامران شده
هوش مصنوعی: خداوند به واسطه‌ی فضائل و خوبی‌های تو، موفقیت و خوشبختی را بر همه‌ نوع خواسته‌ها و آرزوها نازل کرده است.
ای مرد مردمی ، که بمردی و مردمی
احوال تست عمدهٔ هر داستان شده
هوش مصنوعی: ای انسان بزرگوار، تو که به خاطر قدرت و شجاعت‌ات معروف هستی، حال و روز تو تبدیل به مهم‌ترین موضوع هر داستانی شده است.
من بنده را نشاط دل از مکرمات تو
چون جاه بی کرانهٔ تو بی کران شده
هوش مصنوعی: من از بزرگواری‌ها و لطف‌های تو شادی دل دارم، زیرا مقام تو همچون جاه و عظمت بی‌پایانی است که هیچ محدودیتی ندارد.
با گنج شایگان شده ام از عطای تو
و اشعار من بمدح تو بی شایگان شده
هوش مصنوعی: از لطف تو به یک گنج ارزشمند دست یافته‌ام و شعرهایم در ستایش تو، بدون هیچ ارزش افزوده‌ای، تنها به محبت تو اشاره دارد.
وین خاطر مهذب باریک بین من
بر لشکر مدایح تو پهلوان شده
هوش مصنوعی: این دل تیزبین و فرهیخته من، به خاطر زیبایی‌های تو، مانند یک نیروی قوی و دلیر در مقابله با صفات تو به ظهور آمده است.
از خانمان جفای فلک تاخته مرا
وندر دیار ملک تو با خانمان شده
هوش مصنوعی: درد و رنج‌هایی که از زحمت و بی‌عدالتی سرنوشت به من وارد شده، باعث شده که من از خانه و کاشانه خود دور شوم. اما حالا در سرزمین محبوب تو، به یک خانواده جدید و دلنشین پیوسته‌ام.
بی نام و نان من آمده سوی جناب تو
وز مکرمات کف تو با نام و نان شده
هوش مصنوعی: من بدون نام و نان به سمت تو آمده‌ام و از بخشش‌های دست تو، نام و نان نصیبم شده است.
نا مهربان زمانهٔ غدار بی وفا
بر من بسعی حشمت تو مهربان شده
هوش مصنوعی: ای زمانهٔ بی وفا و نامهربان، بر من رحم کن و در سایهٔ بزرگی و قدرتت، مهربان باش.
امید قحط خوردهٔ من بنده را بلطف
بر تو مایده ، کف تو میزبان شده
هوش مصنوعی: امید من که به شدت کم شده است، با لطف تو جان تازه‌ای می‌گیرد و دست تو به‌عنوان میزبان بر من نیکو می‌تابد.
در زیر پایم این خسک حادثات چرخ
از رفق اصطناع تو چون پرنیان شده
هوش مصنوعی: زیر پایم این خاکی که نشانه‌های حوادث است، به خاطر دوستی و محبت تو مانند پارچه‌ای نرم و زیبا شده است.
تا هست چرخ دایر و اندر صمیم او
سیارگان بصنع الهی روان شده
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا در حال چرخش است و در درون زیبایی‌های آن، سیارات به فرمان خداوند به حرکت درآمده‌اند.
بادا ز سعی اختر و از دور آسمان
غمگین مخالف تو و تو شادمان شده
هوش مصنوعی: با تلاش و زحمت ستاره‌ها و از فاصله دور آسمان، غم و اندوهی به تو رسیده، در حالی که تو شاد و خوشحالی.
اندر زمانه نام نکوی تو جاودان
بادا چو نام دولت جاودان شده
هوش مصنوعی: در این دنیا، نام نیک تو باید مانند نام پایدار و ابدی سلطنت، همواره جاویدان بماند.
بادی تو قاهر ستم و تا بروز حشر
بر گنج عدل سیرت تو قهرمان شده
هوش مصنوعی: شما با قدرتی که دارید، بر ظلم و ستم غالب خواهید شد و تا روز قیامت، بر اساس عدل و انصافی که دارید، به عنوان یک قهرمان شناخته خواهید شد.