گنجور

شمارهٔ ۱۸۰ - هم در ستایش ملک اتشز

ای لب تو گونهٔ شراب گرفته
وعدهٔ تو عادت سراب گرفته
عارض تو رنگ سیم خام ربوده
طرهٔ تو بوی مشک ناب گرفته
جعد تو همچون شهاب گشته بصورت
ماه ترا در پس نقاب گرفته
طبع تو در مردمی درنگ نموده
خوی تو در دلبری شتاب گرفته
داده مرا بی گنه شراب قطیعت
پس شده، با دیگری شراب گرفته
پیش حریف از حدیث خویش و دل من
هم نمک آورده، هم کباب گرفته
تو بطرب ز خمه بر رباب نهاده
من ز اسف نالهٔ رباب گرفته
وقت درآمد که: با رخ تو ببیند
خیل خطا منزل صواب گرفته
در هوس لؤلؤ خوشاب تو،، از اشک
هر دو رخم لؤلؤ خوشاب گرفته
وز خم و تاب دو زلف غالیه فامت
پشت و رخم خم ربوده تاب گرفته
سنبل پر تاب زیر سایه زلفت
بر زده و طرف آفتاب گرفته
جامه سیه کرده عارض تو بحسنت
تا دل تو راه احتساب گرفته
کسوت عباسیان گرفته و برده
سطوت اولاد بوتراب گرفته
ای دل بد مهر تو ز بهر ضعیفان
صلح رها کرده و عتاب گرفته
آب تو کم گشته در تظلم عشاق
خاک در شاه را بآب گرفته
از فزع روزگار وز جزع خلق
باب خداوند را بآب گرفته
نصرت دین ، خسروی که رکن ضلالت
هست ز شمشیرش اضطراب گرفته
آن ملکی ، کز کف و عقیدهٔ او هست
بخل و ستم بعدو اجتناب گرفته
آنکه ز بیدار پاسبان دل اوست
چشم حوادث همیشه خواب گرفته
دولت او شربت نجات نهاده
صولت او ضربت عقاب گرفته
نیزهٔ او وصلت قلوب گسیده
خنجر او صحبت رقاب گرفته
حاسد بد نام او چو طایر بدبخت
مستقر از عجز در خراب گرفته
دست بغارت گشاده خیل نهیبش
جان و دل حاسدان نهاب گرفته
ای چو نبی گردن و بال شکسته
وی چو وصی دامن ثواب گرفته
از حکمت عاقلان نصیب ربوده
وز کرمت سایلان نصاب گرفته
کف خضیب از فراز چرخ ثوابت
رایت مجد ترا طناب گرفته
از پی دفع مخالفانت سر از کوه
بر نزد صبح جز که خواب گرفته
امر تو در شاگردی رشاد گزیده
کف تو استادی سحاب گرفته
رای تو در کارها مصیبت و ز بیمش
دشمن تو نوحهٔ مصاب گرفته
ای تو چو دریا و از تو ناصح و حاسد
آن همه عذب ، این همه عذاب گرفته
شکر خداوند را که همت و رایت
فوج غنم مرتع ذئاب گرفته
هیچ بود کز کمال عقل و کهولت
بخت رهی رونق شباب گرفته ؟
نام من اندر حساب حاشیهٔ خود
رانده و من عز بی حساب گرفته
وز نم جود تو کشت زار امیدم
درسنة القحط فتح باب گرفته
تا که نبیند بر اوج طارم ازرق
همچو مه مهر کس شهاب گرفته
باد حسود ترا ز دست شقاوت
هم سرو هم دیده خاک و آب گرفته
پای تو اندر رکاب عز و بخدمت
دست زمانه ترا رکاب گرفته

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای لب تو گونهٔ شراب گرفته
وعدهٔ تو عادت سراب گرفته
هوش مصنوعی: ای لب تو همچون شراب خوش رنگ و زیباست، و وعده‌هایی که به من می‌دهی، مانند سرابی است که هیچ‌گاه به حقیقت نمی‌پیوندد.
عارض تو رنگ سیم خام ربوده
طرهٔ تو بوی مشک ناب گرفته
هوش مصنوعی: موهای تو به رنگ نقره‌ای جلوه می‌کند و رایحه‌ای همانند عطر خالص مشک از آن به مشام می‌رسد.
جعد تو همچون شهاب گشته بصورت
ماه ترا در پس نقاب گرفته
هوش مصنوعی: فرودست تو مانند شهابی درخشان شده و چهره‌ات را پشت پرده‌ای پنهان کرده است.
طبع تو در مردمی درنگ نموده
خوی تو در دلبری شتاب گرفته
هوش مصنوعی: شخصیت تو در مورد مردم متوقف مانده و طرز رفتار تو در عشق و دلبری سریع و شتابان شده است.
داده مرا بی گنه شراب قطیعت
پس شده، با دیگری شراب گرفته
هوش مصنوعی: نفس من بی‌گناه بوده و به من شراب ناب داده‌اند، اما حالا با شخص دیگری مشغول نوشیدن هستم.
پیش حریف از حدیث خویش و دل من
هم نمک آورده، هم کباب گرفته
هوش مصنوعی: قبل از اینکه حریف بیاید، من از حرف‌ها و دل خودم صحبت کردم، هم خاطرات شیرین دارم و هم زخم‌های کهنه.
تو بطرب ز خمه بر رباب نهاده
من ز اسف نالهٔ رباب گرفته
هوش مصنوعی: تو ساز را در دستان خود قرار داده‌ای، در حالی که من از درد و اندوه ناله می‌زنم.
وقت درآمد که: با رخ تو ببیند
خیل خطا منزل صواب گرفته
هوش مصنوعی: زمانی فرامی‌رسد که با روی تو، گروهی از اشتباهات به نشانه‌ی درست رسیده‌اند.
در هوس لؤلؤ خوشاب تو،، از اشک
هر دو رخم لؤلؤ خوشاب گرفته
هوش مصنوعی: در آرزو و خواست لؤلؤی زیبا و خوش رنگ تو هستم، و از اشک‌هایی که بر هر دو گونه‌ام جاری شده، همان لؤلؤی خوش رنگ به دست آمده است.
وز خم و تاب دو زلف غالیه فامت
پشت و رخم خم ربوده تاب گرفته
هوش مصنوعی: از پیچ و تاب دو زلف معشوق، پشت و رخ من در دست می‌افتد و انحنا پیدا می‌کند.
سنبل پر تاب زیر سایه زلفت
بر زده و طرف آفتاب گرفته
هوش مصنوعی: سنبل‌های نرم و زیبا در سایه‌ی موهای تو رشد کرده و به سمت آفتاب روییده‌اند.
جامه سیه کرده عارض تو بحسنت
تا دل تو راه احتساب گرفته
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و دلنشین تو باعث شده که لباس سیاه غم و اندوه بر تن کنم، چون دل من به حساب و کتاب عشق و دوستی تو مشغول شده است.
کسوت عباسیان گرفته و برده
سطوت اولاد بوتراب گرفته
هوش مصنوعی: کسوت عباسیان پوشیده و تحت تأثیر قدرت اولاد بوتراب قرار گرفته است.
ای دل بد مهر تو ز بهر ضعیفان
صلح رها کرده و عتاب گرفته
هوش مصنوعی: ای دل، به خاطر ضعیفان، محبت خود را کنار گذاشته و با ناخرسندی و خشم برخورد کرده‌ای.
آب تو کم گشته در تظلم عشاق
خاک در شاه را بآب گرفته
هوش مصنوعی: آب تو در میان ناله و شکایت عاشقان کاهش یافته و خاک در برابر سلطان به آب نیاز دارد.
از فزع روزگار وز جزع خلق
باب خداوند را بآب گرفته
هوش مصنوعی: به دلیل ترس از مشکلات روزگار و ناله و گلایه مردم، درب خانه خدا را با اشک و آب پر کرده‌ام.
نصرت دین ، خسروی که رکن ضلالت
هست ز شمشیرش اضطراب گرفته
هوش مصنوعی: پشتیبانی از دین، شاهی که اساس گمراهی است، با تیغهٔ شمشیرش همه را به ترس و اضطراب انداخته است.
آن ملکی ، کز کف و عقیدهٔ او هست
بخل و ستم بعدو اجتناب گرفته
هوش مصنوعی: آن فرشته‌ای که تحت تأثیر عقاید و رفتار او قرار دارد، از بخل و ظلم به دور است و از آن‌ها دوری می‌کند.
آنکه ز بیدار پاسبان دل اوست
چشم حوادث همیشه خواب گرفته
هوش مصنوعی: کسی که بیدار و هوشیار است و مراقب دل خود می‌باشد، همیشه از خطرات و حوادث دور است و نمی‌گذارد خواب آلودگی او را فریب دهد.
دولت او شربت نجات نهاده
صولت او ضربت عقاب گرفته
هوش مصنوعی: خوشبختی او مانند نوشیدنی است که نجات می‌بخشند و نیروی او مانند ضربه‌ای است که عقاب به هدف می‌زند.
نیزهٔ او وصلت قلوب گسیده
خنجر او صحبت رقاب گرفته
هوش مصنوعی: نیزه‌ای که او در دست دارد، دل‌های شکسته را به هم می‌پیوندد و خنجر او، گردن‌ها را به گفتگو و تعامل وادار می‌کند.
حاسد بد نام او چو طایر بدبخت
مستقر از عجز در خراب گرفته
هوش مصنوعی: حسودانی که به او بد نام‌اند، مانند پرنده‌ای بدبخت و ناامید هستند که به دلیل ناتوانی، در خرابی و ویرانی جا گیر شده‌اند.
دست بغارت گشاده خیل نهیبش
جان و دل حاسدان نهاب گرفته
هوش مصنوعی: جمعیتی در حال یورش و دست دراز کردن به سوی چیزی دارند که حسد افراد را گرفته و جان و دل آنان را به تنگ آورده است.
ای چو نبی گردن و بال شکسته
وی چو وصی دامن ثواب گرفته
هوش مصنوعی: ای مانند پیامبر، بلند و سرسختی که دست و بالش آسیب دیده است. و همچون وصی، در دامن خود پاداش‌هایی را جمع کرده‌ای.
از حکمت عاقلان نصیب ربوده
وز کرمت سایلان نصاب گرفته
هوش مصنوعی: از دانش خردمندان بهره‌مند شده و از کرامت و بخشش تو، درخواست‌کنندگان بهره‌ور گشته‌اند.
کف خضیب از فراز چرخ ثوابت
رایت مجد ترا طناب گرفته
هوش مصنوعی: دست‌هایت به زیبایی درخشانی زینت‌زده شده است و پرچم عظمت تو به‌عنوان نشانی از افتخارت، بر فراز آسمان‌ها در اهتزاز است.
از پی دفع مخالفانت سر از کوه
بر نزد صبح جز که خواب گرفته
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمنان، بر فراز کوه‌ها بایستید، اما شب را در خواب سپری کرده‌اید و صبح به سر نمی‌برید.
امر تو در شاگردی رشاد گزیده
کف تو استادی سحاب گرفته
هوش مصنوعی: فرمان تو در یادگیری برتر و بهتر است و توانایی تو در آموزش به دیگران مانند بارانی است که زمین تشنه را سیراب می‌کند.
رای تو در کارها مصیبت و ز بیمش
دشمن تو نوحهٔ مصاب گرفته
هوش مصنوعی: رای تو در کارها باعث دردسر و مشکل است و به خاطر ترست، دشمن تو نیز در حال سوگواری و ناله است.
ای تو چو دریا و از تو ناصح و حاسد
آن همه عذب ، این همه عذاب گرفته
هوش مصنوعی: تو همچون دریا هستی و از تو کسانی که نصیحت می‌کنند و حسادت می‌ورزند، از این همه شیرینی و این همه عذاب گرفته‌اند.
شکر خداوند را که همت و رایت
فوج غنم مرتع ذئاب گرفته
هوش مصنوعی: خدا را شکر که تلاش و اراده گروهی از مومنان، گله‌های گوسفند را از خطر درنده‌ها محافظت کرده است.
هیچ بود کز کمال عقل و کهولت
بخت رهی رونق شباب گرفته ؟
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که هیچ چیزی از نظر کمال عقل و بالا رفتن سن نمی‌تواند بر خوشبختی و جوانی تاثیر بگذارد. به نوعی، می‌گوید که شاید عقل و تجربه ناشی از پیری بتوانند به رشد و شکوفایی جوانی کمک کنند، اما در نهایت هیچ چیزی نمی‌تواند جایگزین جوانی و شور و نشاط آن شود.
نام من اندر حساب حاشیهٔ خود
رانده و من عز بی حساب گرفته
هوش مصنوعی: نامم در لیست افراد به حاشیه رفته و من به طور بی‌حساب و کتاب مورد احترامی قرار گرفته‌ام.
وز نم جود تو کشت زار امیدم
درسنة القحط فتح باب گرفته
هوش مصنوعی: به خاطر رحمت و generosity تو، باغ امید من در سال قحطی، درهای خود را باز کرده است.
تا که نبیند بر اوج طارم ازرق
همچو مه مهر کس شهاب گرفته
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی در اوج آسمان آبی، مانند ماه و خورشید، ستاره‌ای را نبیند که در حال افتادن است.
باد حسود ترا ز دست شقاوت
هم سرو هم دیده خاک و آب گرفته
هوش مصنوعی: باد حسود از بدی‌ها و دشواری‌ها، هم به چهره و هم به قامت تو آسیب رسانده و تو را به خاک و آب نیازمند کرده است.
پای تو اندر رکاب عز و بخدمت
دست زمانه ترا رکاب گرفته
هوش مصنوعی: پایت در رکاب عزت است و زمانه به خدمتت آمده و تو را همراهی می‌کند.