گنجور

شمارهٔ ۱۸ - نیز در مدح اتسز

ای در کف عزیمت تو خنجر چو آب
جان عدو سؤال حسام ترا جواب
بحریست خاطر تو پر از گوهر هنر
چرخیست فکرت تو پر از اختر صواب
پیرایهٔ روان شده مهر تو، چون خرد
پیرایهٔ روان شده یاد تو، چون شراب
ایام بی طراوت اقبال تو دژم
آفاق بی عمارت انصاف تو خراب
از راه بر و لطف تویی مالک القلوب
وز روی امر و نهی تویی مالک الرقاب
دولت گزیده بر در معمور تو مقام
نصرة کشیده بر سر میمون تو قباب
صدر تو همچون خلد و چو انفاس اهل خلد
امداد بخشش تو برون رفت از حساب
از بهر نصرة تو زند چرخ بامداد
بر تیغ های کوه علم های آفتاب
خاکی که یاد خلق حمیدت برو وزد
‌یابد ضیای آتش و یکی گیرد صفای آب
تا از حجاب چهرهٔ ملکت نشد پدید
پنهان نگشت چهرهٔ احداث در حجاب
اندر میان پیشه و وادی ز عدل تو
ضیغم نهفته مخلب وارقم فگنده ناب
تأیید را برایت و رأی تو التماس
اقبال را بنام و نام تو انتساب
اوقات مدحت تو مبارک تر از مشیب
و ایام خدمت تو گرامی تر از شراب
از حادثات حضرت محروس تو مآل
وز نایبات مجلس مأنوس تو مآب
از لفظ فایق تو حسد برده در پاک
و ز خلق فایح تو خجل گشته مشک ناب
دوزخ ز تف کوشش تو کمترین شرار
کوثر ز کف بخشش تو کمترین لعاب
یک پایه از جلال تو برتر ز صد فلک
یک نکته از حدیث تو بهتر ز صد کتاب
در خشکسال حادثه کشت امید را
از فیض نعمت تو رسیدست فتح باب
فرزانگان گرفته و احرار یافته
از جاه تو نصیب و ز انعام تو نصاب
چون بحر باشکوهی و دشمن ز بیم تو
گریان و دل پر آتش و نالنده چون سحاب
از خواب بر نخیزد، الا بنفخ صور
هر دشمنی که بیند شمشیر تو بخواب
گر شعله ای ز خشم تو بر بحر بگذرد
دود سیه برآید از آن بحر پر غیاب
از تو بدیع نیست هنر، چون ز می نشاط
از تو غریب نیست کرم، چون ز گل گلاب
بر دشمنان بخنجر و بر دوستان بجود
هم مرسل عقابی و هم منزل ثواب
روزی که نیزه را بود ز سینها غلاف
جایی که بود تیغ را از فرقها قراب
از معرکه بعالم علوی کند رحیل
ارواح سرکشان، چو دعاهای مستجاب
گردد گشاده چهرهٔ آجال را قناع
گردد گسسته چشمهٔ آمال را طناب
سرها پر از خمار کند بادهٔ طعان
دلها پر از شرار کند آتش ضراب
همچون زمین ساکن گردون در اضطرار
همچون سپهر گردان هامون در اضطراب
از خون تازه پشت زمین چون رخ تذرو
وز گرد تیره روی هوا چون پر غراب
چون کام مار حربگه و چون زبان او
لرزان چو مرد محارب درون حراب
شیران حرب را و دلیران رزم‌ را
جان عرصهٔ نهیب و روان طعمهٔ نهاب
آنگه ز باد تیر تو جان‌ها شود هبا
و آن دم ز تف تیغ تو دل ها شود کباب
بر جان بدسگال تو از صفحهٔ اجل
خواند زبان خنجر تو آیت عذاب
عاجز شود ز حفظ عنان دست صفدران
در معرکه چو پای تو بینند در رکاب
گردد چو خاک زیر سم مرکبان تو
آن کس که کرده باشد کین تو ارتکاب
یارب ! چه روز بود ، که از خون مشرکان
تیغ تو کرد عرصه خوارزم را خضاب؟
از بانک صفدران دل آفاق پر فزع
وز گرد غازیان رخ افلاک در نقاب
چندین هزار پیر تن و شیر دل همه
از رمه مار پیکر تو طعمه کلاب
از پیچ نیره تو تن صفدران بپیچ
وز تاب خنجر تو تن سرکشان بتاب
شاها ، ز کارزار تو همت عدوت را
گشت از همه غنیمت ، مقصور بر ایاب
آمد بصد امید و بصد درد بازگشت
چندان که تشنگان جگر تفته از سراب
از کوهسار صید شتابان رود ولیک
دریا چو پیش آید کم گرددش شتاب
آورد روی سوی ملاقات شرزه شیر
چندین هزار مفسد پر غدر چون ذباب
با حمله تو زمرهٔ کفار را چقدر ؟
شیطان چقدر دارد با حمله شهاب ؟
از آهوان نباید کاری بجز گریز
چون شیر شرزه نعره زند در میان غاب
این فتح آیتیست ز آیات عز تو
این فتح یافتنی و چنین فتح صد بیاب
معلوم شد که : تا ابدالدهر ایمنست
این دولت از تزلزل و این ملک از انقلاب
شاها ، جناب توست که آرند اهل فضل
در زیر زین جنیبت دولت ازین جناب
هر کو باین جناب کرم کرد التجا
احداث راز جانب او باشد اجتناب
من بنده ، تا ز باب رفیعت جدا شدم
از بخت بهره هیچ ندیدم ز هیچ باب
نستد دلم ز دست طرب هیچ تحفه ای
گویی که بسته است دلم با طرب حساب
مستور کرد چرخ ز من چهره نشاط
چونان که زیرکان ذهب و مذهب و ذهاب
گه بر تنم ز لشکر تیمار تاختن
گه بر دلم زد آتش اندوه التهاب
منت خدای را ! که رسیدم بصدر تو
با من نماند گردش ایام را عتاب
نی اخترم بچشم اداوت کند نظر
نی دولتم بلفظ حقارت کند خطاب
زین خاطر چو بحر بر آرم بتازگی
اندر ثنای دولت تو لؤلؤ خوشاب
نامی و نعمتی ، که مرا بود ، دی برفت
تو نام و نعمتی کنم امروز اکتساب
تا هیچ پشه را نبود اقتدار پیل
تا هیچ صعوه را نبود قوت عقاب !
بادا دعای ملک تو تسبیح مرد و زن !
بادا حریم صدر تو محراب شیخ و شاب !
طبع موافقان تو پیوسته در نشاط!
جان مخالفان تو هموار در عقاب !
جمشیدوار ، در چمن مملکت بچم
خورشیدوار ، بر فلک مفخرت بتاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در کف عزیمت تو خنجر چو آب
جان عدو سؤال حسام ترا جواب
هوش مصنوعی: ای کسی که در دستت برای رفتن خنجر داری، همچون آب که جان دشمن را می‌گیرد، سوال حسام را تو پاسخ می‌دهی.
بحریست خاطر تو پر از گوهر هنر
چرخیست فکرت تو پر از اختر صواب
هوش مصنوعی: دل تو مانند دریایی است که پر از جواهرات هنر است و اندیشه‌ات مانند یک دایره است که پر از ستاره‌های حقیقت و درستی می‌باشد.
پیرایهٔ روان شده مهر تو، چون خرد
پیرایهٔ روان شده یاد تو، چون شراب
هوش مصنوعی: زیبایی دل‌نواز عشق تو، همچون زراعتی است که جان را زنده می‌کند. یاد تو همچون شراب، نشاط و شوری به وجود می‌آورد.
ایام بی طراوت اقبال تو دژم
آفاق بی عمارت انصاف تو خراب
هوش مصنوعی: روزهای بی روح و کسالت بار تو، به مانند آسمان‌هایی غمگین است که بدون وجود عدالت و انصاف، ویران و خراب هستند.
از راه بر و لطف تویی مالک القلوب
وز روی امر و نهی تویی مالک الرقاب
هوش مصنوعی: تو صاحب دل‌ها هستی به خاطر مهرت و با فرمان و نهی‌ات، صاحب جان‌ها نیز هستی.
دولت گزیده بر در معمور تو مقام
نصرة کشیده بر سر میمون تو قباب
هوش مصنوعی: خوشبختی دروازی به سوی تو را گشوده است و مقام نصرت بر فراز سر تو مانند قابی زیبا و زینتی قرار گرفته است.
صدر تو همچون خلد و چو انفاس اهل خلد
امداد بخشش تو برون رفت از حساب
هوش مصنوعی: سر تو مانند بهشت و نفس‌های اهل بهشت است و کمک‌های تو از محاسبه‌ها فراتر رفته است.
از بهر نصرة تو زند چرخ بامداد
بر تیغ های کوه علم های آفتاب
هوش مصنوعی: به خاطر حمایت از تو، در صبحگاهان، چرخ زمان بر نوک تیز کوه‌ها، مانند پرچم‌های خورشید به اهتزاز درمی‌آید.
خاکی که یاد خلق حمیدت برو وزد
‌یابد ضیای آتش و یکی گیرد صفای آب
هوش مصنوعی: زمینی که یاد بندگان خدا بر آن بوزد، نور آتش را به خود جذب کرده و پاکی آب را در خود پیدا می‌کند.
تا از حجاب چهرهٔ ملکت نشد پدید
پنهان نگشت چهرهٔ احداث در حجاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهٔ پادشاهی آشکار نشود، چهرهٔ زیبایی و ساختار در پس پرده باقی می‌ماند.
اندر میان پیشه و وادی ز عدل تو
ضیغم نهفته مخلب وارقم فگنده ناب
هوش مصنوعی: در دل شغل و کار، از عدالت تو، شیر پنهانی زخم‌های عمیق و بی‌نقصی برپاست.
تأیید را برایت و رأی تو التماس
اقبال را بنام و نام تو انتساب
هوش مصنوعی: به تو تأیید و حمایت می‌کنم و خواستار توجه دیگران به نظر و رأی تو هستم، که نام و اعتباری از آن توست.
اوقات مدحت تو مبارک تر از مشیب
و ایام خدمت تو گرامی تر از شراب
هوش مصنوعی: زمانی که در خدمت تو هستم، از زمان پیری فرخنده‌تر و روزهایی که به تو خدمت می‌کنم، از نوشیدنی‌های گرانبها ارزشمندتر است.
از حادثات حضرت محروس تو مآل
وز نایبات مجلس مأنوس تو مآب
هوش مصنوعی: از اتفاقات و حوادثی که مربوط به وجود مقدس تو است، نتیجه‌گیری می‌کنم و از اتفاقات و نمایندگان مجلس که به تو مرتبط‌اند، بهره می‌برم.
از لفظ فایق تو حسد برده در پاک
و ز خلق فایح تو خجل گشته مشک ناب
هوش مصنوعی: حسادت به کلام زیبا و فصاحت تو، در حالی که تو پاک و بی‌آلایش هستی، از آن روست که خلق به عطر خوش بو و لطافت تو شرمنده هستند؛ چون تو مانند مشک ناب و خالصی که عطرش همه جا را پر کرده، درخشان و منحصر به فردی.
دوزخ ز تف کوشش تو کمترین شرار
کوثر ز کف بخشش تو کمترین لعاب
هوش مصنوعی: آتش جهنم به خاطر تلاش و کوشش تو کمتر می‌شود و نعمت‌های بهشتی نیز به دلیل بخشش تو کم‌رنگ‌تر می‌گردند.
یک پایه از جلال تو برتر ز صد فلک
یک نکته از حدیث تو بهتر ز صد کتاب
هوش مصنوعی: یک ویژگی از عظمت و جلال تو از صد آسمان بالاتر است و یک نکته از سخنان تو از صد کتاب ارزشمندتر و بهتر است.
در خشکسال حادثه کشت امید را
از فیض نعمت تو رسیدست فتح باب
هوش مصنوعی: در سال‌های سخت و بی‌آبی، برکت و نعمت تو باعث شد که محفل امید شکوفا شود و فرصتی نو برای شروع پیش آید.
فرزانگان گرفته و احرار یافته
از جاه تو نصیب و ز انعام تو نصاب
هوش مصنوعی: حکیمان و دانایان از مقام و جلال تو بهره‌مند شدند و کسانی که آزاد و رها شده‌اند، از بخشش‌ها و نعمت‌های تو بهره‌مند گشته‌اند.
چون بحر باشکوهی و دشمن ز بیم تو
گریان و دل پر آتش و نالنده چون سحاب
هوش مصنوعی: تو مانند دریا هستی که با عظمت و شکوه است، و دشمن از ترس تو اشک می‌ریزد و دلش پر از درد و گله‌گذاری است، گویی مانند ابرها ناله می‌کند.
از خواب بر نخیزد، الا بنفخ صور
هر دشمنی که بیند شمشیر تو بخواب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از خواب به راحتی بیدار نمی‌شود، مگر اینکه صدای شیپور دشمنی را بشنود که شمشیر تو را در خواب می‌بیند.
گر شعله ای ز خشم تو بر بحر بگذرد
دود سیه برآید از آن بحر پر غیاب
هوش مصنوعی: اگر شعله‌ای از خشم تو به دریا برسد، از آن دریا دودی سیاه بلند خواهد شد.
از تو بدیع نیست هنر، چون ز می نشاط
از تو غریب نیست کرم، چون ز گل گلاب
هوش مصنوعی: هنر تو خالی از تازگی نیست، زیرا لذت و شادابی مانند شراب است. کرم و بخشش تو نیز ناآشنا نیست، همان‌طور که عطر گل به گلاب تبدیل می‌شود.
بر دشمنان بخنجر و بر دوستان بجود
هم مرسل عقابی و هم منزل ثواب
هوش مصنوعی: به دشمنان باید با شدت و قاطعیت برخورد کرد و به دوستان با محبت و لطف. هم می‌توان هم در مقام متمولینی از عقاب پرواز کرد و هم در جایگاه معنوی و پاداش الهی قرار گرفت.
روزی که نیزه را بود ز سینها غلاف
جایی که بود تیغ را از فرقها قراب
هوش مصنوعی: روزی که نیزه از سینه‌ها در غلاف باشد و تیغ از سرها در نیفتد، یعنی روزی که جنگ و خشونت به پایان برسد و صلح حاکم شود.
از معرکه بعالم علوی کند رحیل
ارواح سرکشان، چو دعاهای مستجاب
هوش مصنوعی: روح‌های سرکشان همچون دعاهای مستجاب، از میدان جنگ به عالم بالا سفر می‌کنند.
گردد گشاده چهرهٔ آجال را قناع
گردد گسسته چشمهٔ آمال را طناب
هوش مصنوعی: چهرهٔ زندگی شاداب می‌شود و امیدها و آرزوها شکل می‌گیرد، اما رشتهٔ آرزوها گسسته و بریده می‌شود.
سرها پر از خمار کند بادهٔ طعان
دلها پر از شرار کند آتش ضراب
هوش مصنوعی: شرابِ تند و طعنه‌آمیز باعث غافل‌گیری و سرخوشی افراد می‌شود و در عین حال، دل‌ها را پر از آتش و شوق می‌کند.
همچون زمین ساکن گردون در اضطرار
همچون سپهر گردان هامون در اضطراب
هوش مصنوعی: مانند زمین که بی‌حرکت است، آسمان در حال چرخش است و دچار تنش و بی‌قراری می‌باشد.
از خون تازه پشت زمین چون رخ تذرو
وز گرد تیره روی هوا چون پر غراب
هوش مصنوعی: از خون تازه‌ای که بر زمین می‌ریزد، چهره‌ای به شکل تذرو (نوعی پرنده) می‌سازد و از گرد و غباری که در هوا پراکنده می‌شود، مانند پرهای کلاغ به نظر می‌رسد.
چون کام مار حربگه و چون زبان او
لرزان چو مرد محارب درون حراب
هوش مصنوعی: به هنگام مبارزه، مانند زهر مار خطرناک است و زبانش به لرزه در می‌آید، درست همچون مردی که در حال نبرد است و درون میدان جنگ قرار دارد.
شیران حرب را و دلیران رزم‌ را
جان عرصهٔ نهیب و روان طعمهٔ نهاب
هوش مصنوعی: دلاوران میدان جنگ، همانطور که شیران در نبرد هستند، در واقع جانشان به خاطر خطرات محسوب می‌شود و جان خود را در معرض طعمه‌های جنگ قرار می‌دهند.
آنگه ز باد تیر تو جان‌ها شود هبا
و آن دم ز تف تیغ تو دل ها شود کباب
هوش مصنوعی: به دنبال تیر باد شما، جان‌ها به هدر می‌رود و در آن لحظه، آتش تیغ شما دل‌ها را می‌سوزاند.
بر جان بدسگال تو از صفحهٔ اجل
خواند زبان خنجر تو آیت عذاب
هوش مصنوعی: بر جان پلید تو، تیرگی مرگ داستانی را بازگو می‌کند، و زبان خنجر تو نشانه‌ای از عذاب است.
عاجز شود ز حفظ عنان دست صفدران
در معرکه چو پای تو بینند در رکاب
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، اگر دلاوران و جنگجویان قدرتمند، پای تو را در رکاب ببینند، از نگه‌داری و کنترل خود عاجز و ناتوان می‌شوند.
گردد چو خاک زیر سم مرکبان تو
آن کس که کرده باشد کین تو ارتکاب
هوش مصنوعی: هنگامی که تو بر مرکب خود می رانی، مانند خاک زیر سم آن، کسی که دشمنی با تو کرده باشد، به ذلت و نابودی خواهد رسید.
یارب ! چه روز بود ، که از خون مشرکان
تیغ تو کرد عرصه خوارزم را خضاب؟
هوش مصنوعی: خدایا! چه روزی بود که با خون کافران، شمشیر تو زمین خوارزم را رنگین کرد؟
از بانک صفدران دل آفاق پر فزع
وز گرد غازیان رخ افلاک در نقاب
هوش مصنوعی: دل جهان از صدای بانگ صفدران پر از ترس و وحشت شده و چهره آسمان از گرد و غبار سربازان پوشیده است.
چندین هزار پیر تن و شیر دل همه
از رمه مار پیکر تو طعمه کلاب
هوش مصنوعی: هزاران مرد با تجربه و دلیر، همه با جسمی پیر، به خاطر تو که شبیه ماری هستی، قربانی شکارچیان شده‌اند.
از پیچ نیره تو تن صفدران بپیچ
وز تاب خنجر تو تن سرکشان بتاب
هوش مصنوعی: از لای درختان و میوه‌های نیشکر بگذرید و از زیبایی و تندی شمشیرتان بعبور کنید.
شاها ، ز کارزار تو همت عدوت را
گشت از همه غنیمت ، مقصور بر ایاب
هوش مصنوعی: ای شاه، از جنگی که تو برپا کردی، تلاش دشمن به قدری کم شده که همه غنایم به او تنها برای بازگشتش اختصاص یافته است.
آمد بصد امید و بصد درد بازگشت
چندان که تشنگان جگر تفته از سراب
هوش مصنوعی: با امیدهای فراوان وارد شد و با دردهای بسیاری بازگشت؛ به‌گونه‌ای که تشنگان، جگر داغ خود را از سراب و خیالات كاذب دریافتند.
از کوهسار صید شتابان رود ولیک
دریا چو پیش آید کم گرددش شتاب
هوش مصنوعی: از کوهستان، شکار به سرعت حرکت می‌کند، اما وقتی به دریا می‌رسد، شتابش کاهش می‌یابد.
آورد روی سوی ملاقات شرزه شیر
چندین هزار مفسد پر غدر چون ذباب
هوش مصنوعی: به سوی دیدار شیر حمله‌ور شد و در این راه، هزاران مفسد که با نیرنگ خود شبیه مگس بودند، به او حمله آوردند.
با حمله تو زمرهٔ کفار را چقدر ؟
شیطان چقدر دارد با حمله شهاب ؟
هوش مصنوعی: حمله‌ی تو چقدر از افراد کافر را آسیب می‌زند؟ آیا شیطان هم با پرتاب ستاره‌ها چقدر می‌تواند آسیب ببیند؟
از آهوان نباید کاری بجز گریز
چون شیر شرزه نعره زند در میان غاب
هوش مصنوعی: آهوان تنها باید فرار کنند، چرا که در دل جنگل، شیر قوی و نیرومندی وجود دارد که با نعره‌اش همه را به وحشت می‌اندازد.
این فتح آیتیست ز آیات عز تو
این فتح یافتنی و چنین فتح صد بیاب
هوش مصنوعی: این پیروزی نشانه‌ای از قدرت و عظمت توست. این پیروزی حاصل تلاش و کوشش است و به همین شکل، پیروزی‌های زیادی در پیش است.
معلوم شد که : تا ابدالدهر ایمنست
این دولت از تزلزل و این ملک از انقلاب
هوش مصنوعی: این حکومت و این سرزمین، تا ابد از هرگونه بی‌ثباتی و تغییر محفوظ خواهد ماند.
شاها ، جناب توست که آرند اهل فضل
در زیر زین جنیبت دولت ازین جناب
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ، این تویی که اهل فضل و دانش، زیر سایه عزت و عظمت تو گرد هم می‌آیند و از موقعیت و مقام تو بهره‌مند می‌شوند.
هر کو باین جناب کرم کرد التجا
احداث راز جانب او باشد اجتناب
هوش مصنوعی: هر کس که به این بزرگوار لطف و کرم کند و از او درخواست کمک کند، باید از رازهای او دوری کند و در برابر او احتیاط کند.
من بنده ، تا ز باب رفیعت جدا شدم
از بخت بهره هیچ ندیدم ز هیچ باب
هوش مصنوعی: من وقتی از درگاه بلندمرتبه‌ات دور شدم، از خوشبختی هیچ بهره‌ای نصیبم نشد.
نستد دلم ز دست طرب هیچ تحفه ای
گویی که بسته است دلم با طرب حساب
هوش مصنوعی: دلم دیگر هیچ نشانه‌ای از شادمانی ندارد، انگار دل من و شادی به نوعی قرارداد دارند که دیگر نمی‌توانند از هم جدا شوند.
مستور کرد چرخ ز من چهره نشاط
چونان که زیرکان ذهب و مذهب و ذهاب
هوش مصنوعی: زمانه به گونه‌ای رفتار کرد که از من شادی و شادابی را پنهان کرد، به‌ طوری‌ که مانند کسانی که به طلا و نقره و رفتن و آمدن آن‌ها دل خوش می‌کنند، من نیز از خوشی بی‌بهره ماندم.
گه بر تنم ز لشکر تیمار تاختن
گه بر دلم زد آتش اندوه التهاب
هوش مصنوعی: گاهی از طرف تیمار (رنج و درد) بر جانم حمله‌ور می‌شود و گاهی آتش اندوه و اضطراب در دلم شعله‌ور می‌شود.
منت خدای را ! که رسیدم بصدر تو
با من نماند گردش ایام را عتاب
هوش مصنوعی: شکرگزاری می‌کنم از خداوند که به آغوش تو رسیدم و دیگر غم روزگار و تلخی‌های آن برایم باقی نمانده است.
نی اخترم بچشم اداوت کند نظر
نی دولتم بلفظ حقارت کند خطاب
هوش مصنوعی: من با نگاهی که در چشمانت است، مانند ستاره‌ای نمی‌درخشم و ثروتم با الفاظ زشت و حقیر تو را مخاطب نمی‌سازد.
زین خاطر چو بحر بر آرم بتازگی
اندر ثنای دولت تو لؤلؤ خوشاب
هوش مصنوعی: به همین دلیل مانند دریا با تازگی در ستایش از دولت تو لؤلؤهای زیبا و خوش رنگ را به نمایش می‌گذارم.
نامی و نعمتی ، که مرا بود ، دی برفت
تو نام و نعمتی کنم امروز اکتساب
هوش مصنوعی: من یک نام و نعمتی داشتم که مربوط به دیروز بود، حالا تصمیم دارم امروز نام و نعمتی جدید به دست آورم.
تا هیچ پشه را نبود اقتدار پیل
تا هیچ صعوه را نبود قوت عقاب !
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت فیل بر هیچ پشه‌ای غلبه نکند، و هیچ صعوه‌ای بر قدرت عقاب برتری نداشته باشد!
بادا دعای ملک تو تسبیح مرد و زن !
بادا حریم صدر تو محراب شیخ و شاب !
هوش مصنوعی: باشد که دعای پادشاه تو، ذکر و یاد مردان و زنان باشد! باشد که حریم دل تو، عبادتگاه و محل تسبیح و نیایش عالمان و جوانان شود!
طبع موافقان تو پیوسته در نشاط!
جان مخالفان تو هموار در عقاب !
هوش مصنوعی: سرشت افراد موافق تو همیشه در شادابی و سرزندگی است، در حالی که جان کسانی که با تو مخالفند همیشه در عذاب و مجازات قرار دارد.
جمشیدوار ، در چمن مملکت بچم
خورشیدوار ، بر فلک مفخرت بتاب
هوش مصنوعی: مانند جمشید، در گلزار کشورم بگردم و همچون خورشید، بر آسمان افتخار بتابم.