گنجور

شمارهٔ ۱۶۶ - نیز در مدح اتسز

چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
ز دست چرخ مرصع بلؤلو مکنون
بحسن روی قمر همچو طلعت لیلی
بضعف شکل سها همچو قالب مجنون
شعاع شعری اندر میان ظلمت شب
چنان که در دل جهال و هم افلاطون
شهاب همچو حسامی برهنه کرده بحرب
سهیل همچو سنانی خضاب کرده بخون
شبی دراز وز حیرت فلک درو ساکن
و لیکن از دل من برده هجر یار سکون
مهی ، که کردتم را ببند فتنه اسیر
بتی ، که کرد دلم را بدست عشوه زبون
زبان من شده در وصف زلف او عاجر
روان من شده بر نقش روی او مفتون
چو نون و چون الفست او بابرو و بالا
وزوست قد الف شکل من خمیده چو نون
فراق یار بود صعب در همه هنگام
و لیک باشد هنگام نوبهار فزون
کنون که دست طبایع بسان فراشان
بباغ وراق ستبرق فگند و بوقلمون
فشاند مشک و قرنفل بجای گرد ریاح
نمود لعل و زبرجد بجای میوهٔ غصون
کنار باغ همه پر خزاین دارا
فضای راغ همه پر دفاین قارون
فراق از گل و گلرخ بدین چنین فصلی
ز امهات جنونست و الجنون فنون
منم که بهر تماشای باغ، همچو صبا
ز لهو رفتم و رفتم ز باغ و راغ برون
بران براق نشستم ، که هست پیکر او
چو بیستونی ، در زیر او چهار ستون
گهی چو شکل پلنگان دونده بر کهسار
گهی بشبه نهنگان رونده در جیحون
بزیر زینش نیایی بوقت پویه شموس
بزیر رانش نبینی بگاه وقفه حرون
نهاده رخ برهی ، کندرو نیابد کس
بجز لقای فنا و بجز خیال منون
هزار خوف در اطراف او شده موجود
هزار فتنه باکناف او شده مقرون
قرارگاه افاعی همه جبال و قفار
مقامگاه شیاطین همه سهول و حرون
درو بهیبت نازل نوایب گیتی
درو بعبرت ناظر کواکب گردون
ز سهم راه مرا آیت طرب منسوخ
ز هجر یار مرا رایت نشاط نگون
گهی چو هامون از آتش دلم دریا
گهی چو. دریا از آب دیده ام هامون
ز بهر حفظ تن و جانم اندرو خوانده
ثنای صدر بزرگ خدایگان چو فسون
عنا بلهو بدل شد ، چو سوی حضرت شاه
مرا ستارهٔ اقبال گشت راهنمون
ابوالمظفر ، خورشید خسروان ، اتسز
که هست تابع حکمتش قضای کن فیکون
بجنت جاه بزرگش فضای عالم خرد
بپیش قدر بلندش محل گردون دون
بمهر حضرت او جان عاقلان مشعوف
بدست منت او شخص فاضلان مرهون
خدایگانا ، آنی که در خرد نارد
قران انجم گردون قرین تو بقرون
ببحر کف تو قواص مکرمات از در
سفینهای امل را همی کند مشحون
زسعی بخت تو اقبال کوکب مسعود
بگرد صدر تو پرواز طایر میمون
محیط فضل و هنر را ضمیر تو مرکز
حساب مجد و شرف را جلال تو قانون
بیت احزان یاد تو سلوت یعقوب
بجوف ماهی نام تو دعوت ذوالنون
هزار صاعقه در یک شکوه تو مضمر
هزار فایده در یک حدیث تو مضمون
بقدر مرتبه دار تو همچو کیکاوس
بجاه غاشیه دار تو همچو افریدون
ز شخص تیر فلک سهم تو ربوده حیات
ز فرق گاو زمین باس تو شکسته سرون
هوای بزم بطیب سخای تو ممزوج
زمین رزم بخون عدوی تو معجون
برنده نسل عدو خنجر تو چون کافور
سپرده هوش یلان هیبت تو چون افیون
ز وصف بر تو عاجز شده بیان عقول
ز کنه قدر تو قاصر شده مجال ظنون
بامر و نهی ترا بهر چاکری منقاد
بحل و عقد ترا چرخ بنده ای ماذون
ز هر ذنوب دل تو منزهست و بری
ز هر عیوب تن تو مطهرست و مصون
بحشمت تو قوی گشت پشت دین رسول
چو پشت موسی عمران بشرکت هارون
بشد خلاف دربان کاخ مأمونی
بعهد تو ز شرف چون خلاف مامون
چو بیضهٔ حرمست و چون روضهٔ ارمست
به ایمنی و خوشی از تو این بلاد اکنون
سکون گرفت و مطهر شد از همه آفات
ز حد ری بحسام تو تا بآبسکون
اگر عدوی ترا در سرست سودایی
بدفع سودا تیغت بسست افتینون
همیشه تا که بود در فراق عاشق را
دلی چو آذر و رخساره ای چو آذریون
موافقان تو بادند سال و مه مسرور
مخالفان تو بادند روز و شب محذون
همه حدیث خلایق ثنای صدر تو باد
وگرچه هست در امثال : کلحدیث شجون
بحشمت تو شده رام گنبد توسن
بهیبت تو شده نرم اختر وارون
ز حادثات جهان و ز نایبات فلک
نگاهدار تن و جانت ایزد بی چون

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
هوش مصنوعی: وقتی که گلابی که در باغ مینای آسمان پنهان شده بود، نشانه‌های چتر مانند آینه بر جای گذاشت.
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
هوش مصنوعی: از فرم‌ها و طرح‌های عجیب و غریب بر روی صفحات آسمان، به‌گونه‌ای است که گویی آن‌ها مانند صفحات کتاب‌های سحرآمیز هستند.
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
ز دست چرخ مرصع بلؤلو مکنون
هوش مصنوعی: پرچم پرنده‌ای عظیم و نیزه‌ی ستاره‌ای درخشان، هر دو به فرامین آسمان آراسته شدند و همچون دُر درخشان پنهان‌اند.
بحسن روی قمر همچو طلعت لیلی
بضعف شکل سها همچو قالب مجنون
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنشین او مانند چهره لیلی است، در حالی که ظاهری ضعیف و شکننده همچون حال مجنون دارد.
شعاع شعری اندر میان ظلمت شب
چنان که در دل جهال و هم افلاطون
هوش مصنوعی: شعاعی از شعر در میان تاریکی شب وجود دارد، به گونه‌ای که در دل جاهلان و حتی افلاطون نیز می‌تابد.
شهاب همچو حسامی برهنه کرده بحرب
سهیل همچو سنانی خضاب کرده بخون
هوش مصنوعی: شهاب مانند شمشیری برهنه به دریا آمده و ستاره سهیل مانند سنانی است که به خون آغشته شده است.
شبی دراز وز حیرت فلک درو ساکن
و لیکن از دل من برده هجر یار سکون
هوش مصنوعی: یک شب طولانی است و در آسمان همه چیز ساکت به نظر می‌رسد، اما دل من آرامش ندارد و به خاطر دوری معشوق، ناآرام است.
مهی ، که کردتم را ببند فتنه اسیر
بتی ، که کرد دلم را بدست عشوه زبون
هوش مصنوعی: عشقی که به دلم افتاد، مانند فتنه‌ای است که مرا گرفتار کرده و زیبایی او مرا به شدت مجذوب خود کرده است.
زبان من شده در وصف زلف او عاجر
روان من شده بر نقش روی او مفتون
هوش مصنوعی: زبان من در بیان زیبایی‌های زلف او ناتوان شده و روح من به شدت شیفته و مجذوب طرح چهره‌اش است.
چو نون و چون الفست او بابرو و بالا
وزوست قد الف شکل من خمیده چو نون
هوش مصنوعی: او مانند نان نرم و مانند حروف الف است، با قدی زیبا و حالت‌هایی که به شکلی خمیده و لطیف شبیه نان است.
فراق یار بود صعب در همه هنگام
و لیک باشد هنگام نوبهار فزون
هوش مصنوعی: جدایی از محبوب در هر زمانی سخت و دشوار است، اما در بهار، این دوری بیشتر احساس می‌شود و صبر بر آن سخت‌تر است.
کنون که دست طبایع بسان فراشان
بباغ وراق ستبرق فگند و بوقلمون
هوش مصنوعی: اکنون که طبع انسان‌ها همچون خدمتکاران، به باغی وسیع و پر از مناظر زیبا رفته و شادی و رنگ‌های جذاب را به نمایش گذاشته است.
فشاند مشک و قرنفل بجای گرد ریاح
نمود لعل و زبرجد بجای میوهٔ غصون
هوش مصنوعی: عطر و بو مشک و میخک را پخش کرد و به جای غنچه‌ها، دانه‌های انگور و زبرجد را به نمایش گذاشت.
کنار باغ همه پر خزاین دارا
فضای راغ همه پر دفاین قارون
هوش مصنوعی: در باغ، همه جا پر از گنج‌های با ارزش و ثروت‌های فراوان است و در فضای سرسبز آن، رازهای بزرگ و پنهان و گران‌بها نهفته است.
فراق از گل و گلرخ بدین چنین فصلی
ز امهات جنونست و الجنون فنون
هوش مصنوعی: جدایی از گل و معشوقه در چنین فصلی از مادران جنون است و جنون خود انواع و اشکالی دارد.
منم که بهر تماشای باغ، همچو صبا
ز لهو رفتم و رفتم ز باغ و راغ برون
هوش مصنوعی: من به خاطر دیدن زیبایی‌های باغ، مانند نسیم، از زحمت و دلخوشی به سمت باغ و جنگل رفتم و از آنجا خارج شدم.
بران براق نشستم ، که هست پیکر او
چو بیستونی ، در زیر او چهار ستون
هوش مصنوعی: بر روی اسبی درخشان نشسته‌ام که بدنش همچون کوهی است و زیر او چهار پایه قرار دارد.
گهی چو شکل پلنگان دونده بر کهسار
گهی بشبه نهنگان رونده در جیحون
هوش مصنوعی: گاهی انسان مانند پلنگان سریع و چابک بر فراز کوه‌ها حرکت می‌کند و گاهی مانند نهنگ‌ها در دریا به تلاطم و جنب و جوش می‌پردازد.
بزیر زینش نیایی بوقت پویه شموس
بزیر رانش نبینی بگاه وقفه حرون
هوش مصنوعی: اگر زیر زین او نروی در زمان حرکت، نمی‌توانی ران او را ببینی در زمان توقف.
نهاده رخ برهی ، کندرو نیابد کس
بجز لقای فنا و بجز خیال منون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر کسی که به دنیا روی بیاورد، در نهایت به فانی شدن و عدم می‌رسد و هیچ کس نمی‌تواند از این سرنوشت فرار کند، جز خیال و یاد من.
هزار خوف در اطراف او شده موجود
هزار فتنه باکناف او شده مقرون
هوش مصنوعی: در اطراف او هزاران ترس وجود دارد و هزار فتنه به هم پیوسته‌اند.
قرارگاه افاعی همه جبال و قفار
مقامگاه شیاطین همه سهول و حرون
هوش مصنوعی: جایگاه کارها و فعالیت‌ها در تمام کوه‌ها و بیابان‌هاست و مکانی برای شیاطین در همه دشت‌ها و زمین‌های خشک وجود دارد.
درو بهیبت نازل نوایب گیتی
درو بعبرت ناظر کواکب گردون
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که زیبایی‌هایی از زمین به صورت آهنگ‌هایی دلنشین جلوه‌گر می‌شوند و ستاره‌های آسمان به این زیبایی‌ها با شگفتی نگاه می‌کنند.
ز سهم راه مرا آیت طرب منسوخ
ز هجر یار مرا رایت نشاط نگون
هوش مصنوعی: از بخشی که به من تعلق دارد، نشانه‌ای از شادی و نشاط نمی‌بینم و به خاطر دوری از معشوق، حال و روزم به شدت خراب است.
گهی چو هامون از آتش دلم دریا
گهی چو. دریا از آب دیده ام هامون
هوش مصنوعی: گاهی دل من، همچون هامون، از آتش می‌سوزد و دریا را تجربه می‌کند، و گاهی نیز مانند دریا، چشمانم پر از آب و اشک می‌شود و حالتی مانند هامون پیدا می‌کند.
ز بهر حفظ تن و جانم اندرو خوانده
ثنای صدر بزرگ خدایگان چو فسون
هوش مصنوعی: برای حفظ جسم و جانم، نام و ستایش بزرگ‌ترین خداوندان را همچون جادو تکرار کرده‌ام.
عنا بلهو بدل شد ، چو سوی حضرت شاه
مرا ستارهٔ اقبال گشت راهنمون
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از تغییر و تحولی در زندگی‌اش صحبت می‌کند. او به این نکته اشاره دارد که به لطف لطفی که از جانب حضرت شاه به او رسیده است، وضعیتش دگرگون شده و نشانه‌های موفقیت و خوشخبختی (ستارهٔ اقبال) برای او راهنمایی می‌کنند. به طور کلی، شاعر احساس می‌کند که با حمایت و عنایت شاه، زندگی‌اش به سمت بهبود و سعادت پیش می‌رود.
ابوالمظفر ، خورشید خسروان ، اتسز
که هست تابع حکمتش قضای کن فیکون
هوش مصنوعی: ابوالمظفر، همانند خورشید فرمانروایان، نشان دهنده‌ی حکمت و دانش بالای اوست، که همه چیز تحت فرمان و اراده‌اش به وجود می‌آید.
بجنت جاه بزرگش فضای عالم خرد
بپیش قدر بلندش محل گردون دون
هوش مصنوعی: در بهشت، مقام والای او، فضایی است که خرد انسانی در برابر ارزش عظیم او کوچک و ناتوان به نظر می‌رسد. جایگاه او در آسمان‌ها بسیار بالاتر از مقام‌های پست و فرودست است.
بمهر حضرت او جان عاقلان مشعوف
بدست منت او شخص فاضلان مرهون
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و مهر آن حضرت، جان عاقل‌ها شاد و سرمست است. و به واسطه نعمت او، افراد فاضل و دانا وابسته و مدیون او هستند.
خدایگانا ، آنی که در خرد نارد
قران انجم گردون قرین تو بقرون
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، آن کسی که در ذهن و فکر من به مانند ستاره‌ها در آسمان، همیشه نزدیک و همراه توست.
ببحر کف تو قواص مکرمات از در
سفینهای امل را همی کند مشحون
هوش مصنوعی: دریای کف تو، از کرامت‌ها غرق شده و در کشتی‌های آرزوها، پر از نعمت‌هاست.
زسعی بخت تو اقبال کوکب مسعود
بگرد صدر تو پرواز طایر میمون
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، شانس و اقبال مانند ستاره خوشبختی بر تو سایه می‌افکند و به تو امکان می‌دهد که در اوج موفقیت و خوش‌بختی پرواز کنی.
محیط فضل و هنر را ضمیر تو مرکز
حساب مجد و شرف را جلال تو قانون
هوش مصنوعی: محیط دانش و هنر، وجود تو را به‌عنوان مرکز بزرگی و شرافت شناسایی می‌کند و جلال تو به‌عنوان قوانین آن شناخته می‌شود.
بیت احزان یاد تو سلوت یعقوب
بجوف ماهی نام تو دعوت ذوالنون
هوش مصنوعی: یاد تو همانند غم یعقوب در دل من جا دارد و نام تو، مانند دعوت ذوالنون، در دل و جان من است.
هزار صاعقه در یک شکوه تو مضمر
هزار فایده در یک حدیث تو مضمون
هوش مصنوعی: توی یک شکوه، هزاران صاعقه نهفته است و در یک حدیث تو، هزاران فایده وجود دارد.
بقدر مرتبه دار تو همچو کیکاوس
بجاه غاشیه دار تو همچو افریدون
هوش مصنوعی: به اندازه‌ی مقام و جایگاهت، همچون کیکاوس، اعتبار و بزرگی داشته باش و با قدرت و نفوذی که داری، مانند افریدون، به دیگران تکیه کن.
ز شخص تیر فلک سهم تو ربوده حیات
ز فرق گاو زمین باس تو شکسته سرون
هوش مصنوعی: از ناحیه بدیاد فلک، زندگی‌ات را گرفته‌اند و زمین که مانند گاوی بزرگ است، سر خود را به خاطر تو خم کرده است.
هوای بزم بطیب سخای تو ممزوج
زمین رزم بخون عدوی تو معجون
هوش مصنوعی: فضای خوش بزم تو با سخاوت و مهربانی‌ات ترکیب شده است، و زمین نبرد با خون دشمنان تو آمیخته است.
برنده نسل عدو خنجر تو چون کافور
سپرده هوش یلان هیبت تو چون افیون
هوش مصنوعی: خنجر تو که در دست نسل دشمنان است، مثل کافور قیمتی و خاص است. هیکل تو نیز چون افیون، خواب‌آور و آرامش‌بخش در برابر قدرت یلان است.
ز وصف بر تو عاجز شده بیان عقول
ز کنه قدر تو قاصر شده مجال ظنون
هوش مصنوعی: ذهن‌ها در توصیف تو ناتوان شده‌اند و عقل‌ها از درک ارزش واقعی تو بازمانده‌اند. این نشان می‌دهد که افکار و گمان‌ها نمی‌توانند تو را به درستی بشناسند.
بامر و نهی ترا بهر چاکری منقاد
بحل و عقد ترا چرخ بنده ای ماذون
هوش مصنوعی: با توجه به دستورات و فرمان‌های تو، من به عنوان خدمتگزاری مطیع و آماده به کار هستم و چرخ روزگار تحت نظر تو و به حساب تو می‌چرخد.
ز هر ذنوب دل تو منزهست و بری
ز هر عیوب تن تو مطهرست و مصون
هوش مصنوعی: دل تو از هر گناه پاک و خالی است و بدن تو از هر عیب و نقص پاک و محفوظ می‌باشد.
بحشمت تو قوی گشت پشت دین رسول
چو پشت موسی عمران بشرکت هارون
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت تو، پشت دین پیامبر تقویت شد، همان‌طور که پشت موسی، به خاطر هارون، تحکیم یافت.
بشد خلاف دربان کاخ مأمونی
بعهد تو ز شرف چون خلاف مامون
هوش مصنوعی: در اینجا به تضاد و تفاوت در رفتار و شخصیت دو فرد اشاره می‌شود. یکی از آن‌ها که به مقام و منزلت خود توجه دارد، در مقایسه با دیگری که از اصول و ارزش‌ها فاصله گرفته، دچار تغییر و تناقض شده است. در واقع، به نوعی انتقاد از فراموشی بی‌احترامی به شرف و مقام و تبعات آن مطرح شده است.
چو بیضهٔ حرمست و چون روضهٔ ارمست
به ایمنی و خوشی از تو این بلاد اکنون
هوش مصنوعی: این سرزمین مانند تخم حرم است و همچون باغشتی در بهشت، در امنیت و خوشی به سر می‌برد.
سکون گرفت و مطهر شد از همه آفات
ز حد ری بحسام تو تا بآبسکون
هوش مصنوعی: در این بیت، به معنای آرامش و پاکی اشاره می‌شود. این گفته به تصویری از شخص یا چیزی اشاره دارد که از تمام آسیب‌ها و مشکلات دور شده و به حالت آرام و پاکی دست یافته است. در واقع، به نوعی از دگرگونی و بهبود اشاره می‌کند که در جریان آن، فرد یا شیء به کمال و سکون دست پیدا کرده است.
اگر عدوی ترا در سرست سودایی
بدفع سودا تیغت بسست افتینون
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو در دلش افکاری بد نسبت به تو دارد، با تیغ شجاعت و قدرت خود آن افکار را از بین ببر.
همیشه تا که بود در فراق عاشق را
دلی چو آذر و رخساره ای چو آذریون
هوش مصنوعی: همیشه در غم دوری، عاشق دلی مانند آتش دارد و چهره‌ای چون آتش‌نشان‌ها.
موافقان تو بادند سال و مه مسرور
مخالفان تو بادند روز و شب محذون
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان تو همیشه شاداب و خرم‌اند، اما دشمنانت در تمام روز و شب غمگین و ناراحت‌اند.
همه حدیث خلایق ثنای صدر تو باد
وگرچه هست در امثال : کلحدیث شجون
هوش مصنوعی: همه داستان‌ها و گفته‌های مردم درباره‌ی توست و اگرچه در دیگر جاها هم گفته شده که "هر گفتاری از دل می‌نشیند"، اما این نکته در مورد تو بیشتر صدق می‌کند.
بحشمت تو شده رام گنبد توسن
بهیبت تو شده نرم اختر وارون
هوش مصنوعی: قدرت و جلال تو باعث شده که اسب تندرو زیر فرمان تو بیفتد و ستاره‌ای که در آسمان خود را به شکل ناموزونی نشان می‌دهد، به نرمی و آرامی تبدیل شود.
ز حادثات جهان و ز نایبات فلک
نگاهدار تن و جانت ایزد بی چون
هوش مصنوعی: از اتفاقات دنیا و مخلوقات آسمانی، خداوند بی‌نظیر، جان و تن تو را حفظ کند.

حاشیه ها

1396/05/30 08:07
سعید اسکندری

یت 8 کرد تنم را صحیح است.

1396/05/30 08:07
سعید اسکندری

بیت 12 به باغ و راغ احتمالا صحیح است

1396/05/30 08:07
سعید اسکندری

بیت35 به بیت احزان صحیح است.