گنجور

شمارهٔ ۱۰ - نیز در مدیحه گوید

زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
دل تو کار داری دردها پنهان و پیدا را
بتازد صف کین تو سنان داران گردون را
بسوزد تف خشم تو زره پوشان دریا را
خراج از کارگاه تو نسیج و حد حکمت را
رواج از بارگاه تو صنیع فرد نعما را
نماند رتبتی با قدر تو بهرام و کیوان را
نباشد حکمتی با ملک تو کسری و دارا را
زبانی نیس جز در مدح تو اجسام پستی را
قرانی نیس جز بر حکم تو اجرام بالا را
کف تو جود را بایسته همچون نور انجم را
دل تو فضلرا شایسته همچون جان مرا عضا را
زبوی خلق تو غیرت کمال طیب عنبر را
زچین خط تو حسرت جمال نقش دیبا را
نبینم هیچ پیرایه جز از مهر تو عاقل را
ندانم هیچ سرمایه به از مدح تو دانا را
خداوندا ، ز مهر تست رحمت آب جیحون را
چنان کز بهر صاحب شرع رحمن خاک بطحا را
کسی کو را بدین درگاه والا قربتی باشد
بود جهل ارثنا خواند جز این دگاه والا را
نه مطر باشد و طرار ، هر کو از پی دنیا
شود منقاد این یک فوج طرار مطرا را
مدیح این قوم را زشتست ، خاصه در دیار تو
که در مسجد بتر باشد پرستیدن چلیپا را
همه ایام داعی از عنا شب های یلدا شد
به از مدح تو صبحی نیس این شبهای یلدا را
عروس فکرت من از ثنای تو نشاط آرد
بلی با چهرهٔ یوسف نشاط آید ذلیخا را
چو باشم با تو در یک بقعه باشد عین رسوایی
اگر گویم ثنا مشتی فضیحت حال رسوا را
بهر علت چرا باید منازل زیر پی کردن
چو با خود در یکی منزل همی بینی مسیحا را؟
نه حورالعینی آمد بصدر تو زطبع من
که رشک آید از و بر طارم فردوس حورا را؟
زحسن لفظ تو غیرت بود سالک لئالی را
زلفظ نظم من حسرت بود سمط ثریا را
من این ابیات غرا سوی درگاهت ازآن آرم
که جز تو قدر نشناسد کس این ابیات غرا را
کسی کو نظم من بیند ، نجوید سحر بابل را
کسی کو صوت من یابد ، نخواهد لحن عنقا را
چه قیمت با کمال بنده این مشتی مزوررا ؟
چه قوت با نفاذ تیر شاهان بانک غوغا را؟
همی تا در چمن گردد زبان بگشوده سوسنرا
همی تا بر فلک باشد میان بر بسته جوزا را
زجودت باد آسایش همه اعقاب آدم را!
بصدرت باد آرامش همه اولاد حوا را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
هوش مصنوعی: چه عالی است دستورات و منع‌های تو که نظام‌دهنده دین و دنیای مردم است! تو با قدرت حل و عقد خود، بنیاد و استحکام مقام بلند را فراهم می‌آوری.
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
هوش مصنوعی: ثبات و آرامش تو باعث شده که بی‌نظمی‌ها و هرج‌ومرج‌ها به سامان برسند و فضای دل‌انگیز و سبز به وجود بیاید.
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
دل تو کار داری دردها پنهان و پیدا را
هوش مصنوعی: دست تو مانند یک بزرگراه برای generosity و بخشش است، اما دل تو به کارهای کوچک اهمیت می‌دهد. درون تو، دردها هم روشن و آشکار وجود دارند و هم پنهان.
بتازد صف کین تو سنان داران گردون را
بسوزد تف خشم تو زره پوشان دریا را
هوش مصنوعی: خشم تو همچون آتش به آسمان‌ها می‌تازد و غباری از کینه به راه می‌اندازد، چنانکه دلاوران دریا را نیز می‌سوزاند.
خراج از کارگاه تو نسیج و حد حکمت را
رواج از بارگاه تو صنیع فرد نعما را
هوش مصنوعی: خراجی که از کارگاه تو به دست می‌آید، نشان‌دهنده مهارت و تدبیر توست و شکوه و عظمت آفرینش تو، مظهر نعمت‌ها و زیبایی‌هاست.
نماند رتبتی با قدر تو بهرام و کیوان را
نباشد حکمتی با ملک تو کسری و دارا را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه‌ی تو بهرام و کیوان مقام و منزلت ندارد و هیچ حکمتی نمی‌تواند به اندازه‌ی پادشاهی تو کسری و دارا ارزش داشته باشد.
زبانی نیس جز در مدح تو اجسام پستی را
قرانی نیس جز بر حکم تو اجرام بالا را
هوش مصنوعی: به جز تو، هیچ زبانی برای ستایش وجود ندارد و هیچ کتابی جز بر اساس اراده تو برای چیزهای بزرگ و مهم وجود ندارد.
کف تو جود را بایسته همچون نور انجم را
دل تو فضلرا شایسته همچون جان مرا عضا را
هوش مصنوعی: دست تو شایسته بخشش است، همان‌طور که نور ستاره‌ها برای دل تو، فضل شایسته است، مانند جان من که برای تو ارزشمند است.
زبوی خلق تو غیرت کمال طیب عنبر را
زچین خط تو حسرت جمال نقش دیبا را
هوش مصنوعی: عطر خوشبوی تو از عالی‌ترین عطرها هم برتر است و زیبایی خط تو باعث حسرت بر زیبایی نقش‌های زیبا شده است.
نبینم هیچ پیرایه جز از مهر تو عاقل را
ندانم هیچ سرمایه به از مدح تو دانا را
هوش مصنوعی: من هیچ زینت و زیوری را جز محبت تو نمی‌بینم و نمی‌دانم که برای انسان عاقل هیچ چیزی ارزشمندتر از ستایش و تحسین تو وجود دارد.
خداوندا ، ز مهر تست رحمت آب جیحون را
چنان کز بهر صاحب شرع رحمن خاک بطحا را
هوش مصنوعی: ای خدا، به خاطر محبت تو، آب جیحون را به گونه‌ای بخشش فرما که برای صاحب شرع رحمن، خاک بطحا را کرده‌ای.
کسی کو را بدین درگاه والا قربتی باشد
بود جهل ارثنا خواند جز این دگاه والا را
هوش مصنوعی: کسی که در این مکان بزرگ و والا نزدیکی و محبت دارد، جهل و نادانی را ارث نمی‌خواند و نمی‌داند جز اینکه این مکان والا وجود دارد.
نه مطر باشد و طرار ، هر کو از پی دنیا
شود منقاد این یک فوج طرار مطرا را
هوش مصنوعی: اگر باران نباشد و کسی نتواند در پی آن برآید، هر کس که به دنبال دنیا برود، در نهایت تسلیم همین گروه خواهد شد که در پی باران هستند.
مدیح این قوم را زشتست ، خاصه در دیار تو
که در مسجد بتر باشد پرستیدن چلیپا را
هوش مصنوعی: ستایش این گروه درخور نیست، به ویژه در سرزمین تو که در مسجد عبادت صلیب کردن بدتر است.
همه ایام داعی از عنا شب های یلدا شد
به از مدح تو صبحی نیس این شبهای یلدا را
هوش مصنوعی: تمام شب‌ها و روزها در دعوت به یاد تو هستند، اما هیچ صبحی به زیبایی این شب‌های یلدا نمی‌باشد.
عروس فکرت من از ثنای تو نشاط آرد
بلی با چهرهٔ یوسف نشاط آید ذلیخا را
هوش مصنوعی: عروس افکار من با ستایش تو شادی می‌گیرد، بله، با چهره زیبای یوسف، شادی به دل ذلیخا می‌افتد.
چو باشم با تو در یک بقعه باشد عین رسوایی
اگر گویم ثنا مشتی فضیحت حال رسوا را
هوش مصنوعی: وقتی که در کنار تو باشم، رسوایی واقعی خود را نشان می‌دهم. حتی اگر بخواهم تو را ستایش کنم، باز هم حال و روز نابسامانم نمایان می‌شود.
بهر علت چرا باید منازل زیر پی کردن
چو با خود در یکی منزل همی بینی مسیحا را؟
هوش مصنوعی: چرا باید به دنبال دلایل باشی وقتی که خودت در یکجا مسیحا را می‌بینی؟
نه حورالعینی آمد بصدر تو زطبع من
که رشک آید از و بر طارم فردوس حورا را؟
هوش مصنوعی: حوریان بهشتی از زیبایی تو شگفت‌زده شده‌اند؛ زیرا زیبایی تو آن‌قدر فوق‌العاده است که حتی بهشتیان نیز به تو حسادت می‌ورزند. حالا با این زیبایی، من باید به کجا بروم؟
زحسن لفظ تو غیرت بود سالک لئالی را
زلفظ نظم من حسرت بود سمط ثریا را
هوش مصنوعی: زیبایی کلام تو باعث غیرت و شوق سالکان شده است، در حالی که من تنها با کلماتم به زحمت می‌توانم به ثروت و زیبایی مانند ستاره ثریا برسم.
من این ابیات غرا سوی درگاهت ازآن آرم
که جز تو قدر نشناسد کس این ابیات غرا را
هوش مصنوعی: من این اشعار زیبا را به درگاه تو می‌آورم، زیرا هیچ کس غیر از تو ارزش این اشعار را نمی‌داند و نمی‌شناسد.
کسی کو نظم من بیند ، نجوید سحر بابل را
کسی کو صوت من یابد ، نخواهد لحن عنقا را
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی شعر من را ببیند، هرگز دنبال جادوی بابل نخواهد رفت. و کسی که صدای من را بشنود، علاقه‌ای به زیبایی صدای پرنده‌ای به نام عنقا نخواهد داشت.
چه قیمت با کمال بنده این مشتی مزوررا ؟
چه قوت با نفاذ تیر شاهان بانک غوغا را؟
هوش مصنوعی: این بیت به نقد و اعتراض به ارزش و اهمیت چیزهایی می‌پردازد که به ظاهر دارای قدرت و تأثیر هستند، اما در واقعیت ممکن است بی‌ارزش یا ناپایدار باشند. به طور کلی، شاعر به تضاد بین کمال و اصالت واقعی و ظاهری اشاره می‌کند و این‌که نمی‌توان به راحتی به ظواهر اعتماد کرد.
همی تا در چمن گردد زبان بگشوده سوسنرا
همی تا بر فلک باشد میان بر بسته جوزا را
هوش مصنوعی: تا زمانی که زبانی به گل‌ها در چمن خوشباز شود، سوسن نیز به شکوفایی می‌رسد. تا زمانی که در آسمان، میان خوشه‌های جوزا بسته باشد، زیبایی‌ها در زمین نمایان خواهد شد.
زجودت باد آسایش همه اعقاب آدم را!
بصدرت باد آرامش همه اولاد حوا را
هوش مصنوعی: از خداوند می‌خواهم که به برکت تو، آسایش و آرامش به نسل‌های آدم و حوا عطا گردد.