اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون آنجا رسید، چشمش بر کوهی افتاد به بلندی و تندی چنان که حسِّ باصره تا بذروهٔ شاهقش رسیدن، دهجای در مصاعدِ عقبات آسایش دادی و دیدبان وهم در قطعِ مراقیِ علوّش عرق از پیشانی بچکانیدی. کمندِ نظر از کمرگاهش نگذشتی، نردبانِ هوا به گوشهٔ بام رفعتش نرسیدی، فلکالبروج از رشگش بجای منطقهٔ جوزا زنّار بر میان بستی، خرشید را چون قمر بجای خوشهٔ ثریّا آتشِ حسد در خرمن افتادی.
هوش مصنوعی: زمانی که به آنجا رسید، چشمانش به کوهی بلند و شیبدار افتاد که به قدری بلند بود که حس بیناییاش را به چالش میکشید. در سختی راه، برای رسیدن به قلهاش، بارها آرامش را از دست داد و در برابر عظمت آن عرق میریخت. نگاهش از دامنهاش گذر نکرد و نتوانست به سوی آسمان آن صعود کند. به خاطر زیباییاش، به ستارهها حسادت میورزید و خورشید را همچون ماه در برابر خود حسرت میکشید.
وهم ازو افتان و خیزان رفتی، ار رفتی برون
عقل ازو ترسان و لرزان دادی، ار دادی نشان
هوش مصنوعی: اگر با ترس و تردید از او دور شدی، نشان میدهد که هنوز هم نتوانستهای از او جدا شوی. اگر نشانهای از او به جا گذاشتی، به معنای این است که تأثیر او بر تو همچنان باقیست.
خَرقَاءَ قَد تَاهَت عَلَی مَن یَرُومُهَا
بِمَرقَبِهَا العَالِی وَ جَانِبَهَا الصَّعبِ
هوش مصنوعی: زنی نادان و بیخبر به خوبی نمیداند به کجا باید برود، با وجود اینکه بر فراز کوه بلندی ایستاده و از کنارههای سخت و دشوار عبور میکند.
یَزّرُّ عَلَیهَا الجَوُّ جَیبَ غَمامِهِ
وَ یُلبِسُهَا عِقداً بِاَنجُمِهِ الشُّهب
هوش مصنوعی: هوا به آرامی بر روی آن میوزد و ابرها آن را در آغوش میگیرند و زیباییهای شب، همچون گردنبندهایی از ستارههای درخشان، به آن میبخشند.
اِذَا مَا سَرَی بَرقٌ بَدَت مِن خِلَالِهِ
کَمَا لَاحَتِ العَذرَاءُ مِن خَلَلِ الحُجبِ
هوش مصنوعی: هرگاه برق در آسمان بتابد، نور آن از میان ابرها نمایان میشود، همانطور که زیبایی دختران از زیر حجابهایشان آشکار میگردد.
یهه برسم حجابت در پیش افتاد و آزادچهره بشرطِ متابعت از پس میرفت و میگفت :
هوش مصنوعی: حجاب تو جلوهگر شد و زیبایی انسان، مشروط به پیروی از آن.
لِکُلٍّ اِمَامٌ اُسوَهٌٔ یَقتَدَی بِهِ
وَ اَنتَ لِاَهلِ المَکرُمَاتِ اِمَامُ
هوش مصنوعی: هر کسی برای خود رهبری دارد که سرمشق اوست و تو برای اهل نیکویی و بزرگمنشی، الگو و پیشوایی.
تا از مدارج و معارجش برگذشتند و اوجِ آفتاب را در حضیضِ سایهٔ او باز گذاشتند و چون پایِ مقصد بر سطحِ اعلی نهادند، شاهِ مرغان سلیمانوار نشسته بود و بزم و بارگاهی چون نزهتگاهِ خلد آراسته. شاهین که امیرسلاحِ دیگر جوارح الطیور بود کلاه زرِ کشیده در سر کشیده و قزاگندِ منقّطِ مکوکب پوشیده، از نشینمگاهِ دستِ سلاطین برخاسته و بالایِ سرِ او به تفاخر ایستاده، طاوس مروحهای بافته از زر رشتهٔ اجنحه بر دوش نهاده، سقّاء در بغلطاقِ ادیمِ ملمّع آمده، بند سقاءِ حوصله گشوده، ساحتِ بارگاه را در آب و گلاب گرفته، زاغ آتشِ رخسارِ تذرو دمیده و رویِ خود را به دود براندوده، درّاج کارد و کباب و طبق خواسته، چنگِ منقار بلبل چون موسیقارِ چکاوک نوایِ غریب نواخته، موسیچه زخمهٔ طنبور با شاخشانهٔ زرزور بساخته، صفیرِ الحان هزاردستان هنگامهٔ لهو و طرب گرم کرده، خروس را صدایِ اذان به آذانِ صدرنشینانِ صفّهٔ ملکوت رسیده، طوطی دامنِ صدرهٔ خارایِ فستقی در پای کشیده، به شکرافشانِ عبارت حکایتِ عجایب البحرِ هندوستان آغاز کرده، هدهد که پیکِ حضرت بود، قباچهٔ حریرِ مشهّر پوشیده، نبشتهٔ مضمونش به زبانِ مرغان بر سر زده، عقعق سفیروار باقبایِ اطلسِ رومی کردار از آفاقِ جهان خبرهایِ خیر آورده، حاضران بزواجر الطّیر فالهایِ فرّخ بر گرفته، مجلس بدین خرّمی آراسته، یهه به قاعدهٔ گذشته اندرون رفت و حالِ آمدن آزادچهره به خدمت درگاه در لباسی هرچ زیباتر عرض داد و نمود که شخصی پسندیده و خدمتگاری ملوک را آفریده، نیکوگری و رسم شناس و کارگزار و هنرور از مسافت دور آمدهست، بیخِ مؤالفت از آن مسکن که داشت برآورده موطن و مولد بگذاشته و از تابِ هواجرِ احداثِ روزگار به جناحِ این دولت استظلال کرده و به استذراءِ این جنابِ رفیع پناهیده. اگر ملک مثال دهد، درآید و به شرفِ دستبوس مخصوص گردد. شاه را داعیهٔ صدق رغبت بجنبید، مثال فرمود که درآید
هوش مصنوعی: پس از عبور از مراحل مختلف و رسیدن به اوج، آفتاب در سایهاش باقی ماند. هنگامی که به مقصد نهایی رسیدند، شاه مرغان که به صورت سلیمان بر تخت نشسته بود، میهمانی باشکوهی برپا کرده بود. شاهین، که فرمانده دیگر پرندگان بود، کلاهی طلایی بر سر داشت و پوشش مزیّن و رنگارنگی به تن کرده بود. در آنجا، طاوس زیبا و زینتی از طلا بر دوش داشت و سقا در ظرفی زینتداده، آب و گلاب بر بارگاه پاشید. زاغی برافروخته، چهره تذرو را به دود آغشته کرد و درّاج با کارد و کباب و دگربار با نوای دلنواز خود، فضایی شاداب و سرشار از شادی به وجود آورده بود. خروس در صدای اذان خود، نوای ملکوتی را به گوش حاضران رساند و طوطی با زبان شیرین خود، از عجایب هندوستان سخن گفت. هدهدی که پیامرسان مخصوص بود، پوششی زیبا بر تن کرده و پیامهای خوشایندی به زبان پرندگان آورد. حاضران در آن مجلس شاداب با بشارتهای خوب پرندگان، فضایی خوش را ایجاد کردند. در همین حال، شخصی با ظاهری آراسته و خوشلباس به خدمت بارگاه آمد و خود را به عنوان فردی مناسب و کاربلد معرفی کرد، فردی که از دوردستها آمده و به این دیوان پناه آورده است. او در پی جلب نظر پادشاه بود و به ایشان یادآور شد که اگر پادشاه بخواهد، میتواند به جمع حاضر بپیوندد و از دستبوسی مخصوص برخوردار شود. پادشاه با صدق و توجه پاسخ داد که او میتواند بیاید.