اطلاعات
وزن: مستفعلتن مستفعلتن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایرا گفت: آوردهاند که در مرغزاری که صبّاغِ قمر در رستهٔ رنگرزانِ ریاحینش دکّانی از نیل و بَقَم نهاده بود و عطّارِ صبا در میانِ بویفروشانِ یاسمن و نسترنش نافههایِ مشک ختن گشاده، زاغی بر سر درختی آشیان کرده بود که در تصحیحِ شجرهٔ نسبت به اصولِ طوبی انتمائی و به فروعِ سدره انتسابی داشت؛ چون بلندرایانِ عالیهمّت به هیچ مقامی از معارجِ علوّ سر در نیاورده و چون کریمطبعانِ تازهروی پیشِ هر متناولی گردن فرو نداشته و چون بزرگانِ والامنش از سایهٔ خود، خستگان را مایههای آسایش داده.
هوش مصنوعی: ایرا گفت: شنیدهام که در یک مرغزار، یک نقاش که به رنگآمیزی قمر معروف بود، دکانی از نیل و رنگ بَقَم بر پا کرده بود. همچنین عطّاری به نام صبا در میان بویفروشان یاسمن و نرگس، مشکی از ختن را به نمایش گذاشته بود. در بالای درختی زاغی آشیانهاش را ساخته بود که نسبش به اصلهای طوبی و فرعهای سدره برمیگشت؛ چون انسانهای شریف و بلند همت هیچگاه به مقامهای بلند نرسیده بودند و همچون افراد با کرامت و تازه نفس، در برابر هر درخواست و خواهشی سر خم نمیکردند و مانند بزرگان با شخصیت، به خستگان از سایه خود آسایش میبخشیدند.
یَلتَذُّ جَانِیهِ بِاَنعَمِ مَقطَفٍ
مِنهُ وَ سَاکِنُهُ بِاَکرمِ مَعطَفِ
هوش مصنوعی: او از میوههای شیرین و خوشمزهای که در کنار خود دارد لذت میبرد و ساکن آنجا از بهترین و با سخاوتترین لباسی که بر تن دارد بهرهمند است.
مِنهُ وَ سَاکِنُهُ بِاَکرمِ مَعطَفِ
طَرَبا وَ مُنحَطٍّ عَلیهِ مُرَفرَفِ
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و حسن ساکنانی دارد که در جایی دلانگیز و خوش آب و هوا قرار دارند. همچنین، به نرمی و لطافتی که در این مکان وجود دارد، پرداخته شده است. به طور کلی، از فضایی شاد و دلپذیر سخن میگوید که انسان را به آرامش و شادی میکشاند.
روزی راسویی در آن نواحی بگذشت، چشمش بر آن مقام افتاد، از مطالعهٔ آن خیره بماند؛ دلش همان جایگه، خیمهٔ اقامت بزد و اوتادِ رغبات به زمینِ آن موضع فروبرد و در بنِ درخت خانهای بنیاد کرد و دل بر توطّن نهاد و با خود گفت:
هوش مصنوعی: روزی، رازوئی از آن ناحیه عبور کرد و هنگامی که به آن مکان رسید، به آنجا خیره شد. سرانجام تصمیم گرفت در همان جا بماند و خیمهای برپا کند. او تمایلات خود را در آن مکان ریشهدار کرد و در زیر درخت، خانهای ساخت و تصمیم گرفت که در آنجا ساکن شود و به خود گفت:
پایگه یافتی، به پای مزن
دستگه یافتی، ز دست مده
هوش مصنوعی: زمانی که به هدف و مقصود خود دست یافتی، اجازه نده که با رفتار نادرست آن را از دست بدهی. وقتی یک وسیله یا ابزار مناسب برای انجام کار پیدا کردی، نباید آن را بیهوده و بدون استفاده رها کنی.
بسیار در پیِ آرزوی پراگنده رفتن و چشمِ تمنّی از هر جانب انداختن، اختیارِ عقل نیست. در روضهٔ این نعیم مقیم باید بود، اِذَا اَعشَبتَ فَانزِل. آخر بنشست و دواعیِ طلب را از درونِ دل فرو نشاند. زاغ را از نشستنِ او دل از جای برخاست و اندیشهٔ مزاحمتش گرد خاطر برآمد و گفت: اکنون مرا طریقِ ازعاج این خصم و ارتاجِ ابواب اقامت او از پیرامُنِ این وطنگاه که محصولِ امانی و منحول عمر و زندگانی دارم.
هوش مصنوعی: در پی آرزوی دور و دراز گشتن و از هر سو چشم دوختن، انسان نمیتواند همیشه بر عقل خود تکیه کند. باید در این باغ نعمت و خوشبختی ماند، زیرا زمانی که سرسبزی و خوشی به وجود میآید، باید در آن سکونت کرد. شخصی نشسته و احساس نیاز و جستجو را در دلش خاموش میکند. زاغی که او را میبیند، احساس خطر میکند و در ذهنش به مزاحمت او فکر میکند و میگوید: اکنون چگونه میتوانم از این دشمن فرار کنم و در این سرزمین که مکان زندگیام است، ماندگار شوم؟
بِلَادٌ بِهَا نِیطَت عَلَیَّ تَمَائِمِی
وَ اَوَّلُ اَرضٍ مَسَّ جِلدِی تُرَابُهَا
هوش مصنوعی: سرزمینی که بر گردنم در انتظار است، آنجاست که نخستین بار پوست من با خاکش تماس پیدا کرد.
میباید اندیشید و هر کهرا دفعِ دشمنی ضرورت شود، اوّل قدم در راهِ انبساط باید نهادن و تردّد و آمیختگی آغازیدن و راهِ تألّف و تعطّف باز گشودن تا به معیارِ اختبار و محکِّ اعتبار، عیارِ کارِ او شناخته گردد و دانسته آید که مقامِ ضعف و قوّت او با دوست و دشمن تا کجاست و خشم و رضایِ او در احوالِ مردم فِیمَا یَرجِعُ إِلَی المَصلَحَهِ وَ المَفسَدَهِ چه اثر دارد. بدین اندیشه از درخت فرو پرید و به نزدیک راسو رفت، سلام کرد و تحیّتی به آزرم بجای آورد. راسو اندیشید که این زاغ به بدگوهری و ناپاکمحضری و لئیمطبعی موصوف است و ما همیشه بر یکدیگر دندانِ مباغضت افشردهایم و سبیلِ دشمنانگی و مناقضت در پیشآمدِ همه اغراض سپرده و به دیدارِ یکدیگر ابتهاج ننمودهایم و الفت و ازدواج در جانبین صورت نپذیرفته، لاشکّ به عزیمتِ قصدی و سگالش کیدی آمده باشد، اگر من از مناهزتِ فرصت غافل مانم، مبادا که تدبیرِ او بر من کارگر آید و انتباهِ من بعد از آن سود ندارد،
هوش مصنوعی: باید به این موضوع فکر کرد که هر کس ناگزیر به مقابله با دشمنی شود، نخستین قدم در مسیر گسترش ارتباطات است. او باید حرکت به سمت تعامل و آشتی را آغاز کند و راهی را برای ایجاد دوستی و محبت باز کند تا در نهایت، از طریق ارزیابی و سنجش، کیفیت کار او مشخص شود و معلوم شود که قدرت و ضعف او در برابر دوستان و دشمنان به چه صورت است و اینکه خشم و رضایت او در بین مردم چه تأثیری دارد. در این راستا، زاغ از درخت پایین میآید و به سمت راسو میرود و او را سلام میکند و به شکلی محترمانه خود را معرفی میکند. راسو به این فکر میکند که زاغ به بدجنسی و ناپاکی معروف است و آنها همیشه با یکدیگر دشمنی کردهاند و هرگز جشن دوستی نگرفتهاند، بنابراین احتمال دارد که زاغ به هدف خاصی آمده باشد. او نگران است که اگر از فرصت غافل شود، ممکن است نقشههای زاغ بر او تأثیر بگذارد و پس از آن دیگر فایدهای نداشته باشد که بخواهد به فکر چارهجویی بیفتد.
اِحفَظ مَا فِی الوَعَاءِ بِشَدِّ الوِکاءِ ؛ طریق اولی آنست که حالی را دست و پای قدرتِ او از قصدِ خویش فرو بندم و بنگرم تا خود چه کار را ساخته بودهست. پس از جای بجست و چنگال در پر و بالِ زاغ استوار کرد. زاغ گفت: جوانمردا، من از سرِ مخالصتی تمام به مجالستِ تو رغبت نمودم و به اعتمادِ نیکشگالی و خوبخصالیِ تو اینجا آمدم و گفتم: این اجتماع را هیچ مکروهی اتقبال نکند و این مقارنه را انصراف به هیچ محذوری نباشد.
هوش مصنوعی: آنچه در دل دارم را به خوبی نگهدار و محکم بپوشان. بهتر است که خود را از نیروی ارادهام بازدارم و ببینم چه کارهایی کردهام. سپس از جایی برخواهم و با استحکام در کار خود پیش بروم. زاغ گفت: ای جوانمرد، من به خالصی تمام به دوستی و همراهی تو علاقهمند شدم و به امید نیکنوازی و خوبی تو به اینجا آمدم و امیدوارم این جمع هیچ گونه بدی نبیند و این نزدیکی به هیچ مانعی برخورد نکند.
وَ کُنتُ جَلِیسَ قَعقَاغِ بنِ شَورٍ
وَ لَا یَشقَی بِقَعقَاغٍ جَلِیسُ
هوش مصنوعی: من در کنار قعقاغ بن شور نشسته بودم و هیچ کس نمیتواند با نشستن در کنار قعقاغ دچار رنج و سختی شود.
چون در میانه سببِ عداوتی سابق نیست و مشرعِ صحبت که هنوز لقیهٔ اوّلست، به شایبهٔ ضرری لاحق مکدّر نی، موجبِ این قصد و آزار چیست؟ راسو گفت:
هوش مصنوعی: از آنجایی که در میان این دو، سابقهای از دشمنی وجود ندارد و صحبتکننده که هنوز در اوضاع اولیه قرار دارد، هیچ نگرانی از ضرر احتمالی ندارد، پس دلیل این نیت و آزار چیست؟ راسو پاسخ داد:
چون هرچ تو میکنی مرا معلوم است
خود را به غلط چگونه دانم افکند؟
هوش مصنوعی: هر کاری که تو میکنی برای من واضح و مشخص است؛ پس چگونه میتوانم خود را به اشتباه قضاوت کنم؟
اندیشهٔ ضمیر هر کسی سمیرِ احوال دوست و دشمن باشد و خاطرِ من از سرِّ درونِ تو آگاه است، چنانک آن پیاده را از سرِّ دل سوار بود. زاغ گفت: چون بود آن داستان؟
هوش مصنوعی: هر کسی در درونش به فکر وضعیت دوستان و دشمنانش است و ذهن من از رازهای درون تو آگاه است، درست مثل اینکه یک پیاده از دلی که سوار است، باخبر باشد. زاغ پرسید: آن داستان چگونه است؟