اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زیرک گفت : آوردهاند که زغنی بود، چند روز بگذشت تا از مور و ملخ و هوامّ و حشرات که طعمهٔ او بود، هیچ نیافت که بدان سدِّ جوعی کردی و لوعتِ نایرهٔ گرسنگی را تسکینی دادی. یک روز بطلبِ روزی برخاست و بکنارِ جویباری چون متصیّدی مترصّد بنشست تا از شبکهٔ ارزاق شکاری درافکند ناگاه ماهئی در پیش او بگذشت، زغن بجست و او را بگرفت، خواست که فرو برد. ماهی گفت : مَا العُصفُورُ وَ دَسَمُهُ وَ البُرغُوثُ وَ دَمُهُ ؟ ترا از خوردنِ من چه سیری بود ؟ لیکن اگر مرا بجان امان دهی هر روزه دهماهی شیم از سیمِ ده دهی و برفِ دی مهی سپیدتر و پاکیزهتر بر همین جایگاه و همین ممرّ بگذرانم تا یکایک میگیری و بمرادِ دل بکار میبری و اگر واثق نمیشوی و بقولِ مجرّد مرا مصدّق نمیداری، مرا سوگندی مغلّظ ده که آنچ گفتم ، در عمل آرم. زغن گفت : بگو خدا. منقار از هم باز رفتن و ماهی چون لقمهٔ تنگ روزیان در آب افتادن یکی بود.
هوش مصنوعی: زیرک گفت: داستانی است که یک زغن (پرنده) وجود داشت که چند روز گذشت و هیچ غذایی از جمله مور، ملخ و حشرات که غذای او بودند، پیدا نکرد. او از گرسنگی در عذاب بود. یک روز تصمیم گرفت برای پیدا کردن غذا از جایش بلند شد و کنار جوی آبی نشسته و منتظر شد تا شاید غذایی نصیبش شود. ناگهان ماهی از جلوی او گذشت و زغن به سمتش پرواز کرد و او را گرفت و قصد داشت که بخورد. اما ماهی گفت: «تو چه نیازی به خوردن من داری؟ من فقط یک ماهیام و چه چیزی از من برای تو سودمند است؟ اما اگر به من امان بدهی، میتوانم روزی ده ماهی برایت بیاورم و حتی میوهای سفیدتر و تمیزتر از برف نیز برایت فراهم کنم. اگر به گفتهام اعتماد نداری، من آمادهام که قسم سختی بخورم که به آنچه میگویم عمل کنم.» زغن گفت: «قسم بخور به خدا.» و با این حرف، منقار خود را باز کرد و ماهی که در آب رها شده بود مانند لقمهای که به سختی میتوان در خوردگان یافت، افتاد.
چرخ از دهنم نوالهدر خاک افکند
دولت قدحم پیشِ لب آورد و بریخت
هوش مصنوعی: چرخ زمان، لقمهای که در دهان داشتم را بر روی زمین انداخت. خوشبختی و سعادت من به قدری زیاد شد که در برابر لبهایم قرار گرفت و سپس از بین رفت.
و او خایب و نادم بماند ع ، کَرَاجٍ آبَ مَکسُورَ النِّصَابِ . این فسانه از بهر آن گفتم تا اوّل و آخرِ این کار نیکو بنگری و فاتحت با خاتمت برابر کنی و بدانی که خوض پیوستن اولیتر یا عنانِ عزم بازکشیدن، تا نه تعجیلی رود که در ورطهٔ ندامت افکند و نه توقّفی که از ادراکِ فرصت باز دارد.
هوش مصنوعی: او ناامید و پشیمان باقی ماند، مانند کسی که در موقعیتی شکست خورده است. این داستان را گفتم تا بتوانی شروع و پایان این کار نیکو را بررسی کنی و بدانی که پیوستن به چنین کاری باید به درستی و با احتیاط انجام شود، نه آنقدر شتابزده که به پشیمانی منجر شود و نه آنقدر معطل که فرصتها را از دست بدهی.
وَ ایَّاکَ وَالأَمرَ الَّذِی اِن تَوَسَّعَت
مَوَارِدُهُ ضَاقَت عَلَیکَ المَصَادِرُ
هوش مصنوعی: از آنچه که اگر منابعش افزایش یابد، منابع دیگر به تنگنای تو میکشاند، پرهیز کن.
زروی گفت : گفتهاند چون بزرگی بمردم رسد، هرچ تدبیرِ صایب ورایِ راست باشد، با خود بیاورد و چشمِ بصیرت بسته بگشاید تا در آیینهٔ فکرت مغبّاتِ احوال و و مغیّبات مآل تمام مطالعه کند و خردترکاری ازو بزرگ نماید، همچون سنگپارهٔ که در آبِ صافی اندازی، بحجم اضعافِ آن بینند که باشد. توازین معنی فارغ باش و بدانک مردم پنج گروه را از درویشان شمرند، یکی آنک از خرد و دانش بهره ندارد، دوم آنک مزاجِ ملول داشته باشد ، سوم آنک از لذّتِ امن محرومست، چهارم آنک بنظرِ حقارت سوی او نگرند، پنجم آنک همیشه نیازمند و محتاج باشد و تو از میان مردم پیوسته رانده و آزرده باشی و نافِ وجود تو بر شکمخواری و نیازمندی زدهاند. بکوش تا عرض خود را از آلایشِ این نقایص طهارت دهی. زیرک گفت: نیکو گفتی این سخن. لیکن من هر چند در حاصلِ کار این جهان مینگرم، هرک زیادت از حاجت طلبد، خود را بندهٔ آز و خشم میکند و این هر دو خصم چون بر مرد چیرگی یافتند، دفعِ ایشان دشوار دست دهد و مردمِ نادان ندانستهاند که عمل خانهٔ امل ایشان چون قبهٔ حباب و سدّهٔ سحاب بنیاد بر باد و آب دارد ، اسبابِ زخارف در پیشِ سیلِ جارف فراهم آوردهاند و برهم نهاده و آخرالامر بآب سیاهِ عدم فرو داده، قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِالأَخسَرِینَ اَعمَالاً الذِّینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیوهِٔ الدُّنیُا وَ هُم یَحسَبُونَ اَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعا ؛ و گروهی که زیادت را در مالِ دنیا نقصان شمردند و دانستند که آن شمل را شتائی و آن جمع را تفرقهٔ در عقبست، درین کهنه رباط از امورِ این جهانی بمنزلِ اوساط فرو آمدند و سبیلِ صواب هنگامِ گذشتن از آنجا بدست آوردند، چنانک رمه سالار گفت با شبان. زروی پرسید چون بود آن داستان ؟
هوش مصنوعی: زروی گفت: گفتهاند که زمانی که بزرگی به مرگ میرسد، هر تدبیر صحیحی که فراتر از راستگویی باشد، با خود میآورد و چشمان بصیرتش را میگشاید تا در آینه تفکرش حالات و آیندههای پنهان را به دقت بررسی کند و دانشی بزرگتر از آنچه که دارد، به دست آورد؛ مانند سنگی که در آب صاف انداخته شود و در حجم بیشتری دیده شود. پس از این معنا خود را رها کن و بدان که مردم در پنج گروه از درویشان قرار میگیرند: یکی آن که از خرد و دانش بیبهره است، دومی آن که از حالتی رنجور و ملول برخوردار است، سومی که از لذت و امنیت محروم است، چهارمی که با نگاهی حقیر به او مینگرند و پنجمین که همیشه نیازمند و محتاج است. تو همواره از میان مردم رانده و آزردهای و وجودت بر بدبختی و نیازمندی بنا شده است. بکوش تا خود را از آلودگی این نقایص پاکسازی کنی. زروی گفت: تو سخن خوبی گفتی. اما من هر زمان که به کارهای این دنیا نگاه میکنم، میبینم که هر کس بیشتر از نیازش طلب میکند، خود را بنده آز و خشم میکند و وقتی که این دو خصم بر او تسلط یافتند، دفع آنان بسیار دشوار میشود. مردم نادان نمیدانند که اعمالشان مانند سقف حباب و وجودشان بر باد و آب است؛ آنها در برابر سیل مشکلات، تزیینات را جمعآوری کرده و در نهایت به آب سیاه عدم فرو خواهند رفت. آیا میتوانم شما را از زیانکارترین افراد در اعمالشان آگاه کنم، کسانی که تلاشهایشان در زندگی دنیا به خطا رفته و گمان میکنند که کارهای خوبی انجام میدهند؟ و گروهی که بیشتر را در مال دنیا نقصان میدانند و متوجهاند که جمعکردن اموال در واقع به تفرقه آنها در آخرت منجر میشود. آنها در این دنیای کهنه بر اساس امور دنیا به میانسالی رسیده و در عبور از آنجا راه درست را پیدا کردهاند، چنانکه رمهسالار با شبان گفت. زروی پرسید که آن داستان چه بود؟