بخش ۵ - خطاب ملک زاده با دستور
ملک زاده گفت: پادشاه بآفتاب رخشنده ماند و رعیّت بچراغهای افروخته. آنجا که آفتاب تیغ زند، سنان شعلهٔ چراغ سر تیزی نکند و در مقابلهٔ انوار ذاتی او نور مستعار باز سپارد و همچنین چون پادشاه آثار سجاحت خلق خویش پیدا کند و نظر پادشاهی او بر رعیّت تعلّق گیرد، ناچار تخلّق ایشان بعادات او لازم آید و عموم خلل در طباع عوامّ صفت خصوص پذیرد و گفتهاند: زمانه در دل پادشاه نگرد تا خود او را چگونه بیند، بهر آنچ او را میل باشد، مایل گردد، إِذَا تَغَیَّرَ السُّلطانُ تَغَیَّر الزَّمَانُ؛ و گفتهاند : تا ایزد، تعالی دولت بخشیده از قومی باز نستاند، عنان عنایت پادشاه از ایشان برنگرداند، چنانک خرّه نماه را با بهرام گور افتاد. ملک پرسید که چگونه بود آن ؟
بخش ۴ - خطاب دستور با ملکزاده: دستور در لباس ملاینت و مخادعت سخن آغاز کرد و گفت: ملک زادهٔ دانا و کارآگاه و پیش اندیش و دوربین و فرهمند و صاحب فرهنگ هرچ میگوید از بهر احکام عقدهٔ دولت و نظام عقد مملکت میگوید و این نصایح مفضیست بمنایح تأیید الهی و تخلید آثار پادشاهی و لیکن ما چنین دانیم و حفظ و حراست ملک بچنین سیاست توان کرد که ما میکنیم و سلوک این طریقت مطابق شریعت و عقلست، چه مجرم را بگناه عقوبت نفرمودن، چنان باشد که بیگناه را معاقب داشتن و از منقولات کلام اردشیر بابک و مقولات حکمت اوست که بسیار خون ریختن بود که از بسیار خون ریختن باز دارد و بسیار دردمندی بود که بتن درستی رساند.بخش ۶ - داستان خرّه نماه با بهرام گور: ملکزاده گفت: شنیدم که بهران گور روزی به شکار بیرون رفت و در صیدگاه ابری برآمد تیرهتر از شب انتظار مشتاقان به وصال جمال دوست و ریزانتر از دیدهی اشکبار عاشقان بر فراق معشوق. آتش برق در پنبهی سحاب افتاد، دود ضباب برانگیخت. تندبادی از مهبّ مهابت الهی برآمد، مشعلهی آفتاب فرومرد ، روزن هوا را به نهنبن ظلام بپوشانید، حجرهی شش گوشهی جهت، تاریک شد.
اطلاعات
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ملک زاده گفت: پادشاه بآفتاب رخشنده ماند و رعیّت بچراغهای افروخته. آنجا که آفتاب تیغ زند، سنان شعلهٔ چراغ سر تیزی نکند و در مقابلهٔ انوار ذاتی او نور مستعار باز سپارد و همچنین چون پادشاه آثار سجاحت خلق خویش پیدا کند و نظر پادشاهی او بر رعیّت تعلّق گیرد، ناچار تخلّق ایشان بعادات او لازم آید و عموم خلل در طباع عوامّ صفت خصوص پذیرد و گفتهاند: زمانه در دل پادشاه نگرد تا خود او را چگونه بیند، بهر آنچ او را میل باشد، مایل گردد، إِذَا تَغَیَّرَ السُّلطانُ تَغَیَّر الزَّمَانُ؛ و گفتهاند : تا ایزد، تعالی دولت بخشیده از قومی باز نستاند، عنان عنایت پادشاه از ایشان برنگرداند، چنانک خرّه نماه را با بهرام گور افتاد. ملک پرسید که چگونه بود آن ؟
هوش مصنوعی: ملک زاده گفت: پادشاه مانند آفتابی درخشان است و مردم مانند چراغهایی که روشن شدهاند. در جایی که آفتاب تابش میکند، شعلهی چراغ نمیتواند با تیغ خود برابری کند و در برابر نور حقیقی او، نور غیر واقعی را پس میزند. همچنین زمانی که پادشاه ویژگیهای بزرگ منش خود را به نمایش بگذارد و توجه او بر مردمش معطوف شود، به ناچار رفتار و عادات مردم بر اساس او شکل خواهد گرفت و تمام ضعفها و تغییرات در رفتار عمومی، تحت تأثیر او خواهد بود. گفتهاند: زمانه در دل پادشاه تغییر میکند و او را بر اساس دیدگاه خودش هدایت میکند و هرچه که او به آن تمایل داشته باشد، مردم نیز به آن گرایش پیدا میکنند. همچنین گفتهاند: تا زمانی که خداوند به قومی حکمت و دولت ببخشد، عنایت پادشاه از آنها دور نخواهد شد، همانطور که این امر در مورد بهرام گور نیز صدق میکند. ملک پرسید آن چگونه بود؟