بخش ۹۹ - در بیان مرید شدن جلال الحق والدین قدسنا اللّه بسره العزیز سید برهان الدین محقق رضی اللّه عنه را و مدت نه سال در صحبت او بودن و بعد از آن نقل کردن سید برهان الدین و مولانا جلال الدین بمجاهده و ریاضت مشغول شدن و بکمال شیخی رسیدن و عین او گشتن و قطب زمان خویش شدن چنانکه کاملان و واصلان و قطبان اولین و آخرین محتاج عنایت او بودند.
شد مریدش ز جان و سر بنهاد
همچو مرده به پیش او افتاد
پیش او چون بمرد، زندهش کرد
گریه اش برد و کان خندهش کرد
کشت غم را و عین شادی کرد
دیده اش را گشاد و هادی کرد
درد دردش کشید چون مردان
تا ابد زنده اند پر دردان
مرد بی درد دان که مرده بود
دائماً همچو یخ فسرده بود
درد در جان نشان زندگی است
درد پیش خدای بندگی است
نیست بنده هر آنکه دردش نیست
مشنو از کسی که گردش نیست
هر که را درد بیش، پیش بود
مرد بی پا چگونه راه رود
اندرین راه درد باشد پا
آنچنان پا برد تو را به سما
مرد بیدرد زشت جان دارد
مرد بی درد کی امان دارد
مرد بی درد زندۀ مرده است
در تن خنب مانده چون درد است
تن ز جان زنده است جان از درد
مرد بیدرد را مخوانش مرد
حامله کی بزاد بیدردی
لشکری کی شکست نامردی
وصل بی درد و غم محال بود
دل افسرده بی وصال بود
مرغ جان راست درد چون پر و بال
مرغ بی پر کجا رسد به منال
گریه و سوز و ناله کن افزون
تا رهاند ز چون تو را بیچون
زانکه حبس است عاشقان را چون
جهد کن تا روی ز حبس برون
اندرین گفت کی رسد هر دون
چون ز عشق است دور افلاطون
بود در خدمتش بهم نه سال
تا که شد مثل او به قال و به حال
همسر و سر شدند در معنی
زانکه یکدل بدند در معنی
ناگهان سید از جهان فنا
کرد رحلت سوی سرای بقا
ماند بی او جلال دین تنها
روز و شب کرد روی سوی خدا
خواب و خور را در آن هوس بگذاشت
علم جستوجوی را افراشت
پنج سال اینچنین ریاضت کرد
از سر صدق و سوز و ناله و درد
عمل و درد را چو کرد قرین
رفت همچون ملک به چرخ برین
بیعدد شد کرامتش پیدا
پیش هر پیر و نزد هر برنا
ده هزارش مرید بیش شدند
گرچه اول ز صدق دور بدند
مفتیان بزرگ و اهل هنر
دیده او را به جای پیغمبر
خاص و عامش مرید و بنده شدند
چون نبات از بهار زنده شدند
وعظ گفتی ز جود بر منبر
گرم و گیرا چو وعظ پیغمبر
سرهای نهفته را گفتی
هر زمان صد هزار در سفتی
صیت خوبش گرفت عالم را
کرد زنده روان آدم را
گشت اسرار از او چنان مکشوف
هر مریدش گذشت از معروف
در چنین دعوت و به حق مشغول
عاشقان را مراد از او به حصول
بخش ۹۸ - در بیان نشستن مولانا جلال الدین قدسنا اللّه بسره العزیز بر جای والدش مولانا بهاء الدین ولد رضی اللّه عنه و بعلم و عمل و زهد و تقوی و فتوی همچون پدر آراسته شدن و رسیدن سید برهان الدین محقق عظم اللّه ذکره بطلب شیخ خود بقونیه و شیخ را نایافتن و فرزندش مولانا جلال الدین را دیدن که در علوم ظاهر بغایت شده بود و بمرتبۀ پدر رسیده و بدو گفتن که بعلم وارث پدر شدی الا پدرت را غیر از این احوال ظاهر احوال دیگر بود و آن آمدنی است نه آموختی، بر رسته است نه بربسته و آن احوال از حضرتش بمن رسیده است، آن را نیز از من کسب کن تا در همه چیز ظاهراً و باطناً وارث پدر گردی و عین او شوی: شست بر جاش شه جلال الدینبخش ۱۰۰ - در بیان آنکه از دور آدم تا این غایت احوال اولیای کامل و عاشقان واصل ظاهر شد و خلق رو بدیشان آوردند و احوال بزرگی ایشان را همه شنیدند و قبول کردند و اهل علم ظاهراً از حال ایشان بیخبر بودند تا حدی که منصور حلاج رحمة اللّه علیه را از غایت بیخبری بردار کردند و آویختند باز بالای عالم اولیاء عالم دیگر است و آن مقام معشوق است، این خبر در عالم نیامد و بهیچ گوش نرسید مولانا شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره جهت مولانا جلال الدین قدسنا اللّه بسره العزیز ظاهر شد تا او را از عالم عاشقی و مرتبۀ اولیائی و اصل سوی عالم معشوقی برد زیرا از ازل گوهر آن دریا بود که کل شیئی یرجع الی اصله: ناگهان شمس دین رسید به وی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد مریدش ز جان و سر بنهاد
همچو مرده به پیش او افتاد
هوش مصنوعی: مرید در عشق او آنچنان شیفته و دل باخته شده که جان و سر خود را فدای او کرده و همچون مردهای در برابرش افتاده است.
پیش او چون بمرد، زندهش کرد
گریه اش برد و کان خندهش کرد
هوش مصنوعی: وقتی کسی در برابر او از دنیا برود، او او را زنده میکند و غم او را با شادی و خنده خود تسکین میبخشد.
کشت غم را و عین شادی کرد
دیده اش را گشاد و هادی کرد
هوش مصنوعی: غم را در دل خود کاشت و چشمانش را به روی شادی گشود و در راه هدایت قرار داد.
درد دردش کشید چون مردان
تا ابد زنده اند پر دردان
هوش مصنوعی: درد را همچون مردان تحمل کرد و به همین دلیل، ابدی و جاودانه در یادها باقی خواهند ماند.
مرد بی درد دان که مرده بود
دائماً همچو یخ فسرده بود
هوش مصنوعی: مردی که دچار درد و رنج نیست، مانند فردی مرده میماند و همیشه بیاحساس و سرد است.
درد در جان نشان زندگی است
درد پیش خدای بندگی است
هوش مصنوعی: دردی که در وجود انسان وجود دارد، نشانه زندگی است و این درد بهنوعی نماد بندگی و عبادت در برابر خداوند به حساب میآید.
نیست بنده هر آنکه دردش نیست
مشنو از کسی که گردش نیست
هوش مصنوعی: هر شخصی که درد و رنجی را احساس نکرده، بندگی و تسلیم نداشته و نمیتواند به درستی احساسات و تجربیات دیگران را درک کند. پس از کسی که توانایی درک این مسأله را ندارد، چیزی نشنو و باور نکن.
هر که را درد بیش، پیش بود
مرد بی پا چگونه راه رود
هوش مصنوعی: هر کسی که درد و رنج بیشتری دارد، چطور میتواند به جلو برود؟ مردی که پا ندارد، چگونه میتواند راه برود؟
اندرین راه درد باشد پا
آنچنان پا برد تو را به سما
هوش مصنوعی: در این مسیر، رنج و سختی وجود دارد؛ اما اگر قدم در این راه بگذاری، تو را به اوج و کمال خواهد رساند.
مرد بیدرد زشت جان دارد
مرد بی درد کی امان دارد
هوش مصنوعی: مردی که از درد و رنج بیخبر است، زندگیای ندارد و کسی که بیدرد باشد، نمیتواند آرامش داشته باشد.
مرد بی درد زندۀ مرده است
در تن خنب مانده چون درد است
هوش مصنوعی: مردی که در زندگی خود با مشکلات و دردها روبرو نشده، در واقع مانند یک مرده است. او تنها به صورت زنده وجود دارد ولی از نظر روحی و احساسی کاملاً غفلت کرده و بیحالی را تجربه میکند. مانند کسی که در بدنش خوابیده و درد نه تنها او را بیدار نمیکند بلکه باعث میشود حیات واقعی را از دست بدهد.
تن ز جان زنده است جان از درد
مرد بیدرد را مخوانش مرد
هوش مصنوعی: تن تنها به خاطر جان زنده است و کسی که از درد بیگانه است را نمیتوان مرد نامید.
حامله کی بزاد بیدردی
لشکری کی شکست نامردی
هوش مصنوعی: زنی که بدون درد زایمان کند، مانند سربازانی است که بیجنگ و زحمت شکست میخورند.
وصل بی درد و غم محال بود
دل افسرده بی وصال بود
هوش مصنوعی: وصل بدون درد و غم غیرممکن است؛ دل غمگین هرگز به وصال نمیرسد.
مرغ جان راست درد چون پر و بال
مرغ بی پر کجا رسد به منال
هوش مصنوعی: مرغ جان من بیبال و پر است و تنها دردی را احساس میکند. چگونه میتواند به آرامش و آسایش برسد؟
گریه و سوز و ناله کن افزون
تا رهاند ز چون تو را بیچون
هوش مصنوعی: بیا و با تمام وجود گریه و زاری کن تا از وضعیت دشوار و بیپناهیات رها شوی.
زانکه حبس است عاشقان را چون
جهد کن تا روی ز حبس برون
هوش مصنوعی: عاشقان در حبس هستند، پس تلاش کن تا از این حبس رهایی یابی و به آزادی دست یابی.
اندرین گفت کی رسد هر دون
چون ز عشق است دور افلاطون
هوش مصنوعی: عشق انسانی و ارتباطات عاطفی مانند افلاطون که دور از دسترس است، همیشه به آسانی در دسترس نیست. یعنی بین دو نفر که به یکدیگر علاقهمندند، ممکن است فاصله و چالشهایی وجود داشته باشد که رسیدن به یکدیگر را دشوار کند.
بود در خدمتش بهم نه سال
تا که شد مثل او به قال و به حال
هوش مصنوعی: نه سال در خدمت او بودم تا اینکه او نیز به مانند من در گفتار و رفتار تغییر کرد.
همسر و سر شدند در معنی
زانکه یکدل بدند در معنی
هوش مصنوعی: همسر و پسر در معنا تبدیل به یک وجود شدهاند، زیرا که هر دو در فهم و احساس به یکدل هستند.
ناگهان سید از جهان فنا
کرد رحلت سوی سرای بقا
هوش مصنوعی: ناگهان، سید از این دنیا رفت و به خانهای دیگر که همیشگی است، منتقل شد.
ماند بی او جلال دین تنها
روز و شب کرد روی سوی خدا
هوش مصنوعی: جلالالدین بدون او تنها ماند و روز و شب به سوی خدا نگاه کرد.
خواب و خور را در آن هوس بگذاشت
علم جستوجوی را افراشت
هوش مصنوعی: در آن وضعیت، خواب و آرامش را رها کرد و به دنبال دانش و تحقیق پرداخت.
پنج سال اینچنین ریاضت کرد
از سر صدق و سوز و ناله و درد
هوش مصنوعی: به مدت پنج سال با صداقت و عشق، با تلاش و زحمت و حتی با درد و ناله، به تمرین و آموزش پرداخت.
عمل و درد را چو کرد قرین
رفت همچون ملک به چرخ برین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی عمل و درد به هم پیوند میخورند، مانند یک ملک به آسمان صعود میکنند. یعنی وقتی که کار و سختیها دست به دست هم میدهند، فرد به اوج و موفقیت میرسد.
بیعدد شد کرامتش پیدا
پیش هر پیر و نزد هر برنا
هوش مصنوعی: کرامت او به قدری زیاد شده است که در حضور هر بزرگسال و جوانی به وضوح قابل مشاهده است و دیگر به عدد و شمار محدود نمیشود.
ده هزارش مرید بیش شدند
گرچه اول ز صدق دور بدند
هوش مصنوعی: هزاران نفر از او پیروی کردند، هرچند در ابتدا از صدق و راستگویی دور بودند.
مفتیان بزرگ و اهل هنر
دیده او را به جای پیغمبر
هوش مصنوعی: علما و هنرمندان بزرگ، او را به اندازه یک پیامبر میبینند و مورد احترام قرار میدهند.
خاص و عامش مرید و بنده شدند
چون نبات از بهار زنده شدند
هوش مصنوعی: همه افراد، چه خاص و چه عام، به او گرایش پیدا کرده و بندهاش شدهاند، مانند گیاهانی که در بهار جوانه میزنند و زنده میشوند.
وعظ گفتی ز جود بر منبر
گرم و گیرا چو وعظ پیغمبر
هوش مصنوعی: تو در منبر با نرمی و جذابیت از بخشندگی صحبت میکنی، مانند سخنان دلنشین پیامبران.
سرهای نهفته را گفتی
هر زمان صد هزار در سفتی
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی دانست که چه رازهایی در دل انسانها نهفته است، زیرا آنها با احتیاط و دقت از خود حفاظت میکنند و نمیگذارند کسی به اسرارشان پی ببرد.
صیت خوبش گرفت عالم را
کرد زنده روان آدم را
هوش مصنوعی: نام نیک او در دنیا پیچید و جان آدمی را به حیات تازهای بخشید.
گشت اسرار از او چنان مکشوف
هر مریدش گذشت از معروف
هوش مصنوعی: اسرار از او چنان روشن شدهاند که هر پیرویاش از چیزهای شناخته شده و معمول نیز فراتر رفته است.
در چنین دعوت و به حق مشغول
عاشقان را مراد از او به حصول
هوش مصنوعی: در چنین فراخوانی و به حق، عشق ورزیدن به عاشقان به هدفی خاص منتهی میشود.