بخش ۹۶ - در بیان مرید شدن سید برهان الدین محقق ترمدی رضی اللّه عنه حضرت مولانا ابهاء الدین و الحق ولد را عظم اللّه ذکره در بلخ و دیدن مفتیان بلخ پیغامبر را علیه السلام در خواب که در خیمۀ بزرگ نشسته بود و بهاء الدین ولد را استقبال کرد و با کرام و اعزاز از تمام بالای خود نشانید و بمفتیان فرمود که بعد از این او را سلطان العلماء خوانند و آمدن مفتیان بامداد باتفاق تا آن عجایب را که در یک شب دیده بودند عرضه کنند که دوش چنین دیدیم پیش از آنکه بسخن آیند حضرتش جمله را بعین آن صورت که ایشان دیده بودند بعلامات تمام بیان فرمود، بیهوشی و حیرت آن جماعت یکی در هزار شد و پیوسته ضمایر خلایق گفتی و بر سر آن فایدههای دیگر فرمودی که سر سر ایشان بود و از آن خبر نداشتند.
در جوانی ببلخ چون آمد
خواست کان جایگاه آرامد
جد ما را چو دید آن طالب
که برو بود عشق حق غالب
لقبش بد بهاء دین ولد
عاشقانش گذشته از عد و حد
جمله اجداد او شیوخ کبار
همه در علم و در عمل مختار
اصل او را نسب ابوبکری
زان چو صدیق داشت او صدری
مثل او کس نبود در فتوی
از فرشته گذشته در تقوی
همچو او در جهان نبد عالم
بنده اش بود عادل و ظالم
بود اندر همه فنون استاد
حق بوی علم را تمامت داد
بوحنیفه اگر بدی زنده
بر در او ز جان شدی بنده
فخر رازی و صد چو بوسینا
چه زدندی بپیش آن بینا
همه چون طفلکان نوآموز
آمدندی بخدمتش هر روز
خوانده سلطان عالمان او را
مصطفی قطب انبیای خدا
مفتیان بزرگ اندر خواب
دیده یک خیمۀ کشیده طناب
مصطفی اندرون خیمه بناز
زده تکیه بصد هزار اعزاز
ناگهانی بهاء دین ولد
از در خیمه اندرون آمد
مصطفی چونکه دید جست از جا
پیش رفت و گرفت دستش را
برد پهلوی خویش بنشاندش
زان ملاقات گشت بیحد خوش
گفت از آن پس بمفتیان این را
که از امروز این شه دین را
جمله سلطان عا لمان گوئید
در رکابش بجان و دل پوئید
بامدادان باتفاق همه
از سر صدق بی نفاق همه
ب ردرش آمدند تا گویند
سر آن خواب را از او جویند
پیش از آنکه کنند عرض او گفت
خوابشان را و سر نکرد نهفت
دادشان از مقام و حال نشان
همه را کرد او تمام بیان
جمله پیشش فغان بر آوردند
بی دف و نای شورها کردند
خیره گشتند در کرامت او
وز خبرهای باعلامت او
دائماً او ضمیر خلقان را
باز گفتی برای برهان را
تا بدانند کاهل ذوق و صفا
یافتند از خدای کار و کیا
نایبان گزین خلاق اند
هر یکی پادشاه آفاق اند
هرچه خواهند در دو کون شود
از بدو نیک جمله پیش رود
دیو را چون ملک کنند بدم
هم ملک را کنند دیو دژم
حاکم مطلق اند در عالم
لطف از ایشان رسیده بر عالم
همه از عکس نورشان روشن
خار دلها ز لطفشان گلشن
آفتاب حقایق اند همه
زندگی دقایق اند همه
همه گفتن برای اجسام است
زانکه هر جسم را جدا نام است
عدد موجها اگر شد صد
بحر را بنگر و گذر ز عدد
بس کنم زین سخن که رمز بس است
هر کرا اندرون خانه کس است
گشت سید مریدش از دل و جان
تا روان را کند ز شیخ روان
در مریدی رسید او بمراد
زانکه شیخش عطای بیحد داد
چشمهای ورا گشاد چو باز
تا سوی شاه خویش آید باز
بی نوا آمد و نواها یافت
رفت از وی کدر صفاها یافت
چشمۀ عشق از دلش جوشید
جان او بادۀ بقا نوشید
عین غمهاش ذوق و شادی شد
سوی عشقش چو شیخ هادی شد
خار هجرش ز وصل گلشن گشت
شب تارش چو روز روشن گشت
مس جانش ز نار عشق گداخت
گشت زر چون بکیمیا در ساخت
شهوت ناریش از او شد نور
گشت موسی وق ت در تن طور
نیست شد از خود و بحق پیوست
گشت روح و ز بند جسم برست
مرد پیش از اجل بدل شد حال
زنده گشت از جلیل جل جلال
عمر بشمرده را چو داد ستد
از خدا عمر باقی سرمد
همچو دانه که شد فنا در خاک
با دو صد برگ سر بزد چالاک
گوهرش جوش کرد و دریا شد
ترک پستی گزید و بالا شد
شد بر او تنگ این جهان فنا
رفت همچون ملائکه بسما
شد میسر ورا در آن رفتار
عالم وصل و ملکت دیدار
عاقبت قطب گشت در عالم
سجده گاه ملک شد و آدم
چون ز آدم گذشت در رتبت
لاجرم آدمش کند خدمت
هس نقره همیشه ساجد زر
همچنان زر کند سجود گهر
پایه پایه است نردبان جانا
پایۀ زیر ساجد بالا
چونکه کم طالب است افزون را
پس کند سجده برد اکسون را
ب یست جویان شده است پنجه را
خواجۀ میر سر نهد شه را
هر که از تو فزون بود شه تست
زانکه تو اختری و او مه تست
ظاهراً گر نئی ورا واجد
لیک هستیش باطناً ساجد
در حقیقت غلام اوئی ب و
گر بصورت ورا نجوئی تو
تو مرید وئی و بیخبری
طفل خردی و غافل از پدری
بنده ای وصف شه کجا گوید
شرح او را مگر خدا گوید
این ندارد کران از آن شه گو
ترک اختر کن و از آن مه گو
بخش ۹۵ - در معنی این حدیث پیغامبر علیه السلام که جز یا مؤمن فان نورک اطفاء ناری: نشنیدی حدیث پیغمبربخش ۹۷ - در بیان آنکه چون بهاءالحق و الدین قدس اللّه سره از قوم بلخ و محمد خوارزمشاه رنجید از حق تعالی خطاب آمد که از این ولایت بیرون رو که من ایشان را هلاک خواهم کردن. سبب خرابی آن ولایت و هلاک آن قوم از آن شد. همچنین هر قومی را حق تعالی هلاک نکرد تا پیغمبر آن زمان از ایشان نرنجید که تا دل اهل دلی نامد بدرد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد. و در تقریر آمدن مولانا بهاء الدین ولد بقونیه و مرید شدن سلطان علاء الدین و کرامتهایش بعین دیدن و عشقبازیهایش بحضرت بهاءالدین ولد قدسنا اللّه بسره وبعد از نقلش هفت روز تعزیه داشتن و عرس دادن و سارناشدن او و تمامت اهل قونیه را مالها بخشش کردن.: چونکه از بلخیان بهاء ولد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در جوانی ببلخ چون آمد
خواست کان جایگاه آرامد
هوش مصنوعی: در جوانی، انسان باید در جستجوی آرامش و قرار در زندگی باشد و از آنچه که او را آزار میدهد دوری کند.
جد ما را چو دید آن طالب
که برو بود عشق حق غالب
هوش مصنوعی: وقتی آن طالب، جد ما را دید، فهمید که عشق به حق بر او غلبه کرده است.
لقبش بد بهاء دین ولد
عاشقانش گذشته از عد و حد
هوش مصنوعی: لقب او بهاء دین است و او فرزندی از عاشقانی است که فراتر از اندازهها و حدود خود رفتهاند.
جمله اجداد او شیوخ کبار
همه در علم و در عمل مختار
هوش مصنوعی: تمام نیاکان او از بزرگان و دانایان هستند که در علم و عمل اختیار و آزادی دارند.
اصل او را نسب ابوبکری
زان چو صدیق داشت او صدری
هوش مصنوعی: او به اصل خود میبالد و ریشهاش را به ابوبکر نسبت میدهد، چون او همواره در فکر و عمل، صدیق و راستگو بوده است.
مثل او کس نبود در فتوی
از فرشته گذشته در تقوی
هوش مصنوعی: هیچ کس همانند او در فتوا دادن نبود؛ او به درجهای از تقوا رسید که حتی فرشتگان هم از آن فراتر نرفتهاند.
همچو او در جهان نبد عالم
بنده اش بود عادل و ظالم
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کسی مانند او نبود؛ بندهای که هم عادل بود و هم ظالم.
بود اندر همه فنون استاد
حق بوی علم را تمامت داد
هوش مصنوعی: در میان تمام فنون، معلم حقیقی وجود دارد که به او دانش کامل بخشیده شده است.
بوحنیفه اگر بدی زنده
بر در او ز جان شدی بنده
هوش مصنوعی: اگر بوحنیفه بدی را میدید، از جان خود نیز برای بنده شدن در درگاه او میگذشت.
فخر رازی و صد چو بوسینا
چه زدندی بپیش آن بینا
هوش مصنوعی: فخر رازی و دیگران مانند بوسینا چگونه میتوانستند در برابر آن بینا جلوه و ادعا کنند.
همه چون طفلکان نوآموز
آمدندی بخدمتش هر روز
هوش مصنوعی: همه مانند کودکان تازهکار هر روز با احترام به او مراجعه میکردند.
خوانده سلطان عالمان او را
مصطفی قطب انبیای خدا
هوش مصنوعی: سلطان علمای دین که به او مصطفی میگویند، محور و قطب میان پیامبران خداست.
مفتیان بزرگ اندر خواب
دیده یک خیمۀ کشیده طناب
هوش مصنوعی: مردان دین و فقه در خواب خود، خیمهای را دیدهاند که با طناب برپاست.
مصطفی اندرون خیمه بناز
زده تکیه بصد هزار اعزاز
هوش مصنوعی: مصطفی درون خیمه به زیبایی ایستاده و با احترام و عظمت خاصی توجهها را به خود جلب کرده است.
ناگهانی بهاء دین ولد
از در خیمه اندرون آمد
هوش مصنوعی: ناگهان بهاء دین ولد از درون خیمه بیرون آمد.
مصطفی چونکه دید جست از جا
پیش رفت و گرفت دستش را
هوش مصنوعی: وقتی مصطفی این صحنه را مشاهده کرد، از جای خود فاصله گرفت و به جلو رفت تا دست او را بگیرد.
برد پهلوی خویش بنشاندش
زان ملاقات گشت بیحد خوش
هوش مصنوعی: او پهلوی خود را نشاند و از آن ملاقات بسیار خوشحال و شاداب شد.
گفت از آن پس بمفتیان این را
که از امروز این شه دین را
هوش مصنوعی: گفت از این پس به مفتیها بگوید که از امروز این پادشاه دین را...
جمله سلطان عا لمان گوئید
در رکابش بجان و دل پوئید
هوش مصنوعی: تمامی فرزانگان و افراد بزرگ در پی او هستند و جان و دلشان را فدای او میکنند.
بامدادان باتفاق همه
از سر صدق بی نفاق همه
هوش مصنوعی: صبح زود، همه با هم و با صداقت و بدون هیچگونه ریاکاری حضور دارند.
ب ردرش آمدند تا گویند
سر آن خواب را از او جویند
هوش مصنوعی: برادرش را دیدند و تصمیم گرفتند که بیایند و از او بخواهند توضیحی درباره خوابش بدهد.
پیش از آنکه کنند عرض او گفت
خوابشان را و سر نکرد نهفت
هوش مصنوعی: قبل از این که آنها خواستهی او را مطرح کنند، خوابشان را بیان کرد و سرّش را فاش نکرد.
دادشان از مقام و حال نشان
همه را کرد او تمام بیان
هوش مصنوعی: او با تمام ویژگیها و حالتهای خود، نشان داد که چگونه باید رفتار کرد و درک کرد.
جمله پیشش فغان بر آوردند
بی دف و نای شورها کردند
هوش مصنوعی: همه در برابر او به فریاد و ناله افتادند و بدون ابزار موسیقی، شور و شوق زیادی به پا کردند.
خیره گشتند در کرامت او
وز خبرهای باعلامت او
هوش مصنوعی: آنها به بزرگی و کرامت او خیره شدند و از نشانههای واضح و روشن او شگفتزده شدند.
دائماً او ضمیر خلقان را
باز گفتی برای برهان را
هوش مصنوعی: همواره تو نیکیهای مردم را بیان کردی تا دلیل و برهانی برای کردار آنها ارائه دهی.
تا بدانند کاهل ذوق و صفا
یافتند از خدای کار و کیا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که تنبلی میکنند، در نهایت زیبایی و شادی را از خداوند دریافت نخواهند کرد و به کار و تلاش نیاز است تا به این نعمتها دست پیدا کنند.
نایبان گزین خلاق اند
هر یکی پادشاه آفاق اند
هوش مصنوعی: هر یک از این نمایندگان، خلاق و مبتکر هستند و در واقع مانند پادشاهان دنیا عمل میکنند.
هرچه خواهند در دو کون شود
از بدو نیک جمله پیش رود
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهند، در این جهان و آن جهان به وقوع میپیوندد؛ از ابتدا، کارها به نیکی پیش خواهند رفت.
دیو را چون ملک کنند بدم
هم ملک را کنند دیو دژم
هوش مصنوعی: اگر دیو را به مقام و منزلت بالا برسانند، پس آن ملکه نیز به ستم و فساد تبدیل خواهد شد.
حاکم مطلق اند در عالم
لطف از ایشان رسیده بر عالم
هوش مصنوعی: نعمتها و رحمتهای الهی از جانب آن موجودات مقدس به عالم گسترده شده است، و آنها در این زمینه قدرت و اختیاری بینظیر دارند.
همه از عکس نورشان روشن
خار دلها ز لطفشان گلشن
هوش مصنوعی: همه به خاطر نورشان روشناند و محبت آنها دلها را شاداب و معطر کرده است.
آفتاب حقایق اند همه
زندگی دقایق اند همه
هوش مصنوعی: آفتاب، نماد روشنی و حقیقت است و زندگی، تنها در لحظات کوتاه خود تجلی مییابد.
همه گفتن برای اجسام است
زانکه هر جسم را جدا نام است
هوش مصنوعی: همه میدهند که نامها به اجسام تعلق دارند، زیرا هر جسم نام مخصوص به خود را دارد.
عدد موجها اگر شد صد
بحر را بنگر و گذر ز عدد
هوش مصنوعی: اگر تعداد امواج به صد رسید، به دریاهای وسیع نگاه کن و از شمارش عبور کن.
بس کنم زین سخن که رمز بس است
هر کرا اندرون خانه کس است
هوش مصنوعی: کافی است از این موضوع صحبت کنم، زیرا معانی عمیق و پیچیدهای در آن نهفته است. هر کسی که در دل خود حقیقتی دارد، درونش خانهای دارد که دیگران از آن بیخبرند.
گشت سید مریدش از دل و جان
تا روان را کند ز شیخ روان
هوش مصنوعی: سید از عشق و ارادت به مربیاش، تمام وجودش را وقف او کرده و تلاش میکند که روحش را از دستاوردهای شیخ بهرهمند سازد.
در مریدی رسید او بمراد
زانکه شیخش عطای بیحد داد
هوش مصنوعی: او به هدف و آرزوی خود رسید، زیرا استادش بخشش و نعمت بیحد و حسابی به او ارزانی داشت.
چشمهای ورا گشاد چو باز
تا سوی شاه خویش آید باز
هوش مصنوعی: چشمان او را باز میکند تا دوباره به سوی محبوبش برگردد.
بی نوا آمد و نواها یافت
رفت از وی کدر صفاها یافت
هوش مصنوعی: بینوا به دنیا آمد و گنجینهای از نواها و آهنگها را به دست آورد، اما پس از او، صفای باطنش تحت تأثیر زندگی قرار گرفت و دچار کدورت شد.
چشمۀ عشق از دلش جوشید
جان او بادۀ بقا نوشید
هوش مصنوعی: دل او مانند چشمهای از عشق سرشار شده و جانش را با نوشیدن بادهای جاودانی شاداب کرده است.
عین غمهاش ذوق و شادی شد
سوی عشقش چو شیخ هادی شد
هوش مصنوعی: غمها و اندوههای او به شادی و شوق تبدیل شد، همچنانکه عشق او به شیخ هادی رسید.
خار هجرش ز وصل گلشن گشت
شب تارش چو روز روشن گشت
هوش مصنوعی: درد جدایی او مانند خار است و هنگامی که به وصال او رسیدم، شب تار من روشن چون روز شد.
مس جانش ز نار عشق گداخت
گشت زر چون بکیمیا در ساخت
هوش مصنوعی: جان او از شدت عشق به آتش افتاده، و حالا مانند زر ناب درخشان و خالص شده است.
شهوت ناریش از او شد نور
گشت موسی وق ت در تن طور
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تحولی معنوی و روحانی اشاره دارد که از شهوتی آتشین تبدیل به نور و روشنی میشود. اشاره به موسی و کوه طور نمادین است، و نشاندهنده تجربهای عرفانی یا الهی است که در آن، فرد از حالت دنیوی و شهوانی به مرتبهای بالاتر و نورانیتر میرسد.
نیست شد از خود و بحق پیوست
گشت روح و ز بند جسم برست
هوش مصنوعی: از خود رها شد و به حقیقت پیوست، روح آزاد شد و از قید جسم رهایی یافت.
مرد پیش از اجل بدل شد حال
زنده گشت از جلیل جل جلال
هوش مصنوعی: مرد قبل از مرگ به حالتی تغییر یافت که برای او زندگی تازهای آغاز شد و این تغییر به خاطر بزرگی و عظمت خداوند بود.
عمر بشمرده را چو داد ستد
از خدا عمر باقی سرمد
هوش مصنوعی: زندگیای که به شمارش آمده، مانند معاملهای با خداست؛ بنابراین عمر باقی و جاودان خواهد بود.
همچو دانه که شد فنا در خاک
با دو صد برگ سر بزد چالاک
هوش مصنوعی: همچون دانهای که در خاک ناپدید میشود، با تلاش و کوشش بسیار، نهال جدیدی را از خود بیرون میآورد.
گوهرش جوش کرد و دریا شد
ترک پستی گزید و بالا شد
هوش مصنوعی: گوهر درونش به شدت به جوش آمد و مانند دریا شد، از جایی که کمارزش بود، بالا رفت و مقامش تغییر کرد.
شد بر او تنگ این جهان فنا
رفت همچون ملائکه بسما
هوش مصنوعی: دنیا بر او تنگ شد و او به آسمان رفت، مانند فرشتگان.
شد میسر ورا در آن رفتار
عالم وصل و ملکت دیدار
هوش مصنوعی: او به هدف خود در راهی که باید میرفت، رسید و در آن حالت، زیباییهای عالم وجود و دیدار محبوب را مشاهده کرد.
عاقبت قطب گشت در عالم
سجده گاه ملک شد و آدم
هوش مصنوعی: سرانجام، قطب و محور عالم به جایی رسید که محل سجده فرشتگان شد و انسان شکل گرفت.
چون ز آدم گذشت در رتبت
لاجرم آدمش کند خدمت
هوش مصنوعی: وقتی انسان از مقام و جایگاه خود فراتر رود، در نتیجه به مقام آسمانی دست مییابد و به او خدماتی ارائه میشود.
هس نقره همیشه ساجد زر
همچنان زر کند سجود گهر
هوش مصنوعی: هرگز نقره به پای زر نمیرسد، همانطور که نقره همیشه در برابر طلا احترام میگذارد، دُرّ نیز به پای طلا سر فرود میآورد.
پایه پایه است نردبان جانا
پایۀ زیر ساجد بالا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر مرحله یا پایهای در زندگی یا در مسیر ارتباط با خداوند نسبت به دیگری اهمیت دارد. حسنات و اعمال نیک، مانند مراحل نردبانی هستند که هر کدام بر دیگری تکیه دارند و با پیشرفت در این مراحل، انسان به درجات بالاتری از قرب و معنویت دست مییابد.
چونکه کم طالب است افزون را
پس کند سجده برد اکسون را
هوش مصنوعی: چون کسی که خواستهاش اندک است، به خودش فشار میآورد تا به چیزهای بیشتر دست پیدا کند.
ب یست جویان شده است پنجه را
خواجۀ میر سر نهد شه را
هوش مصنوعی: خود را به زحمت میاندازد که دست او را بر سر شاه بگذارد.
هر که از تو فزون بود شه تست
زانکه تو اختری و او مه تست
هوش مصنوعی: هر کسی که مقام و ارزشش بیشتر از تو باشد، در حقیقت پادشاه توست، چون تو همانند ستارهای درخشان و او مانند ماهی است که در برابر درخشش تو قرار دارد.
ظاهراً گر نئی ورا واجد
لیک هستیش باطناً ساجد
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو ظاهراً نو و زیبا هستی، اما در واقعیت باطن تو خضوع و humildity را نشان میدهد.
در حقیقت غلام اوئی ب و
گر بصورت ورا نجوئی تو
هوش مصنوعی: در واقع، تو بنده او هستی و اگر به ظاهر او توجه نکنی، او را نمیبینی.
تو مرید وئی و بیخبری
طفل خردی و غافل از پدری
هوش مصنوعی: تو در دنیای او هستی و از حقیقت غافلی، مانند کودکی که از وجود پدرش بیخبر است.
بنده ای وصف شه کجا گوید
شرح او را مگر خدا گوید
هوش مصنوعی: بندهای که توصیف شاه را میکند، کجا میتواند ویژگیهای او را بگوید جز خداوند؟
این ندارد کران از آن شه گو
ترک اختر کن و از آن مه گو
هوش مصنوعی: این موضوع پایان ندارد. آن پادشاه را ترک کن و از آن ماه نیز فاصله بگیر.