بخش ۹۵ - در معنی این حدیث پیغامبر علیه السلام که جز یا مؤمن فان نورک اطفاء ناری
نشنیدی حدیث پیغمبر
که چه گفت آن شهنشه سرور
گفت دوزخ بمؤمنی بچنین
که گذر از من ای ولی گزین
زانکه نور تو گشت نار مرا
داد بر باد کار و بار مرا
کل دوزخ چو کشته گشت از او
چون بود حال نفس جزو بگو
دست در شیخ زن که تا برهی
از بدیها و رونهی ببهی
کارت ازوی شود نکو نه زجهد
برد او از تو زهرو آرد شهد
بعد مدلول از دلیل مگوی
بعد معلوم هیچ علم مجوی
بعد وصلت مگو ز هجر دگر
نیست نیکو ازین سخن بگذر
زانکه بعد از وصول جستن تو
جستن آب باشد اندر جو
بعد مالاح صورة المعلوم
طلب العلم بعده مذموم
بعد ما فزت انت بالمدلول
شرح ذکر الدلیل منک یزول
طلب الماء فی الفراة قبیح
طلب الترب فی الفلاة قبیح
بعد تحصیل مقصد ترجو
یافته چیز را دوباره مجو
بعد ما صرت واحداً حقاً
غیر لقیاه فیک لایبقی
هوباق و ماسواه یزول
کل من لیس فی هواء یحول
صرت باللّه قائماً ابداً
شارباً من سلافه رغداً
بخشش شیخ روح باقی دان
آنچنان روح خمر و ساقی دان
شاهد و شمع و باده است عطاش
هست هر سه یکی مگیر جداش
ذوق را یک ببین مبین تو دو چیز
مکن او را جدا چو جوز و مویز
چون در آن ره دوئی نمیگنجد
تو ممان چون توئی نمیگنجد
محو شو در احد گذر ز عدد
تا بری از خدا هزار مدد
بگذر از اسم در مسمی رو
اسم را هل بیا مسمی شو
قطره بودی بجوش و دریا شو
ترک پستی کن و ببالا رو
هین ممان ز اصل خویش و آی به پیش
در تو هست اصل آن گرای بخویش
زانکه ز ب ده توئی و عالم درد
تو بزرگی عظیم و عالم خرد
نی تو که را همیکنی از جا
گرچه تو یک توئی و ک ه صدتا
این جهان را بود حد و پایان
وان جهان را نه حد بود نه کران
هر که این دید بر سما بپرید
پرده ها را ز شوق حق بدرید
درد آن عشق پرده ها درد
بلکه هم ارض و هم سما درد
چون نمائی تو آنگه آید او
پس بدانی که نیست کس جز تو
نی که چون تو مطیع من گشتی
هم مراروح و هم بدن گشتی
هر دو چون پر شدیم از ذوقی
هر دو باشیم زنده از شوقی
یک بود شوق در همه ابدان
بهل ابدان و شوق را یک دان
شوق بیشک برد ترا بجنان
در جنانی که هس شد ز جنان
در فغانم ز ننگ عالم دون
که کند خلق را بخود مفتون
شاهد و باغ آورد در پیش
نوش بنماید و بود آن نیش
نقشهای جهان حجاب دل اند
زانکه موجود جمله زاب و گل اند
من نمودم اگر کسی بیناست
داند او گنجهای روح کجاست
هر یکی از شما دو صد گنجید
گرچه در قالب شش و پنجید
چون ملک بر سما همی پرید
بر سمای صفا همی پرید
همچو جان میروید بی سر وبا
غلط غلطان ز جای در بیجا
همتان بیگمان که نور منید
گرچه در چار میخ حبس تنید
نیست اندر جهان عشق دوئی
از دوئی در گذر که جمله توئی
این سخن را حد و نهایت نیست
رو ز برهان دین بگو مکن ایست
بخش ۹۴ - مثل آوردن حکایت مرد خفته را که دهانش باز مانده بود ماری در دهانش رفت سواری عاقل آن را بدید، گفت اگر این مرد را از حال آگاه کنم از ترس زهرهاش بدرد به از این نیست که بالزام و زخم چوب او را از این میوههای کوه درخورد دهم و زیر و بالایش بسیار بدوانم باشد که قی کند و مار با آن قی از شکم او بدر آید، همچنان کرد. اولیاء نیز اگر از زشتی نفس بخلق خبر دهند زهرهشان بدرد و از اطاعت و کوشش بمانند لیکن ایشان را بطریق بر عملی دارند که عاقبت از نفس برهند: خفتۀ را شنو که در صحرابخش ۹۶ - در بیان مرید شدن سید برهان الدین محقق ترمدی رضی اللّه عنه حضرت مولانا ابهاء الدین و الحق ولد را عظم اللّه ذکره در بلخ و دیدن مفتیان بلخ پیغامبر را علیه السلام در خواب که در خیمۀ بزرگ نشسته بود و بهاء الدین ولد را استقبال کرد و با کرام و اعزاز از تمام بالای خود نشانید و بمفتیان فرمود که بعد از این او را سلطان العلماء خوانند و آمدن مفتیان بامداد باتفاق تا آن عجایب را که در یک شب دیده بودند عرضه کنند که دوش چنین دیدیم پیش از آنکه بسخن آیند حضرتش جمله را بعین آن صورت که ایشان دیده بودند بعلامات تمام بیان فرمود، بیهوشی و حیرت آن جماعت یکی در هزار شد و پیوسته ضمایر خلایق گفتی و بر سر آن فایدههای دیگر فرمودی که سر سر ایشان بود و از آن خبر نداشتند.: در جوانی ببلخ چون آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نشنیدی حدیث پیغمبر
که چه گفت آن شهنشه سرور
هوش مصنوعی: آیا سخن پیامبر را نشنیدی که درباره آن پادشاه بزرگ چه فرمود؟
گفت دوزخ بمؤمنی بچنین
که گذر از من ای ولی گزین
هوش مصنوعی: گفت: جهنم بر مؤمنی میگذرد که تو را انتخاب کند، ای ولی.
زانکه نور تو گشت نار مرا
داد بر باد کار و بار مرا
هوش مصنوعی: چون نور تو به من تابید، همه کارهای من نابود شد و زندگیام به خطر افتاد.
کل دوزخ چو کشته گشت از او
چون بود حال نفس جزو بگو
هوش مصنوعی: وقتی همه جهنم تحت تأثیر او قرار گرفت و به حالت نابودی رسید، حال نفس انسان جزئی را بیان کن.
دست در شیخ زن که تا برهی
از بدیها و رونهی ببهی
هوش مصنوعی: با صاحب دانش و تجربه دوست شو تا از رنجها و ناملایمات رهایی یابی و به خوبیها و زیباییها نزدیک شوی.
کارت ازوی شود نکو نه زجهد
برد او از تو زهرو آرد شهد
هوش مصنوعی: اگر کار تو با نیکویی انجام شود، نه با تلاش و زحمت بیفایده، او از تو نیرویی به کار میگیرد که مانند عسل شیرین و سودمند باشد.
بعد مدلول از دلیل مگوی
بعد معلوم هیچ علم مجوی
هوش مصنوعی: در آینده هیچ چیز را فقط بر اساس نشانهها درک نکن و به دنبال دانشی نباش که از قبل مشخص نیست.
بعد وصلت مگو ز هجر دگر
نیست نیکو ازین سخن بگذر
هوش مصنوعی: پس از آنکه به وصال یا اتحاد رسیدی، دیگر درباره دوری و جدایی سخن مگو، چون این موضوع در خور تو نیست و بهتر است از آن بگذری.
زانکه بعد از وصول جستن تو
جستن آب باشد اندر جو
هوش مصنوعی: پس از آنکه من به تو رسیدم، جستنِ آب در جوی بیفایده است.
بعد مالاح صورة المعلوم
طلب العلم بعده مذموم
هوش مصنوعی: پس از آنکه صورت معلوم شد، طلب علم پس از آن مذموم است.
بعد ما فزت انت بالمدلول
شرح ذکر الدلیل منک یزول
هوش مصنوعی: پس از من، تو به حقیقتی دست مییابی که توضیح دلیل تو، از بین خواهد رفت.
طلب الماء فی الفراة قبیح
طلب الترب فی الفلاة قبیح
هوش مصنوعی: در بیابان، درخواست آب از کسی که در حال فرار است ناپسند است، همانطور که درخواست خاک از کسی که در بیابان است نیز ناپسند است.
بعد تحصیل مقصد ترجو
یافته چیز را دوباره مجو
هوش مصنوعی: پس از دستیابی به هدفت، دیگر به دنبال چیزهای گذشته نباش.
بعد ما صرت واحداً حقاً
غیر لقیاه فیک لایبقی
هوش مصنوعی: بعد از ما، تو تنها میشویی و حقیقتی جز دیدن تو در من باقی نمیماند.
هوباق و ماسواه یزول
کل من لیس فی هواء یحول
هوش مصنوعی: هر چیزی که در هوا قرار ندارد، از بین خواهد رفت.
صرت باللّه قائماً ابداً
شارباً من سلافه رغداً
هوش مصنوعی: شما همیشه در حال عبادت و بندگی خداوند هستید و از نعمتهای فراوان او بهرهمند میشوید.
بخشش شیخ روح باقی دان
آنچنان روح خمر و ساقی دان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که بخشش و عطای شیخ، همچون روحی زنده است که میتواند انسان را به معنویات و وصال الهی برساند. همچنین اشاره دارد که این بخشش همانند نوشیدنیای است که انسان را به سرخوشی و حال خوب میآورد.
شاهد و شمع و باده است عطاش
هست هر سه یکی مگیر جداش
هوش مصنوعی: شاهد، شمع و شراب همگی نعمتهای خداوند هستند و نباید آنها را از یکدیگر جدا کرد. هر سه به هم مرتبط و مکمل یکدیگرند.
ذوق را یک ببین مبین تو دو چیز
مکن او را جدا چو جوز و مویز
هوش مصنوعی: لذت را مانند یک چیز در نظر بگیر و هرگز آن را به دو قسمت تقسیم نکن؛ زیرا مانند گردو و کشمش نمیتوان آنها را از هم جدا کرد.
چون در آن ره دوئی نمیگنجد
تو ممان چون توئی نمیگنجد
هوش مصنوعی: در آن راه، جایی برای جدایی وجود ندارد. تو نیز باید از هر چیزی که باعث جدایی میشود دوری کنی، زیرا تو از آن چیزی هستی که نمیتواند در این مسیر قرار بگیرد.
محو شو در احد گذر ز عدد
تا بری از خدا هزار مدد
هوش مصنوعی: خود را از هر گونه شمارش و جزئیات مادی دور کن و در وجود بینهایت الهی غرق شو تا به یاری خداوندی بیپایان دست یابی.
بگذر از اسم در مسمی رو
اسم را هل بیا مسمی شو
هوش مصنوعی: از نامها و ظواهر بگذر و به واقعیت و حقیقت بپرداز. به جای تمرکز بر نامها، به جوهر و اصل آنها توجه کن و در وجود خود به حقیقت تبدیل شو.
قطره بودی بجوش و دریا شو
ترک پستی کن و ببالا رو
هوش مصنوعی: به خود بتاز و از شرایط و افکار سطحی فاصله بگیر. به سمت اوج شکوفایی و بزرگی حرکت کن و همواره در تلاش برای بهتر شدن باش.
هین ممان ز اصل خویش و آی به پیش
در تو هست اصل آن گرای بخویش
هوش مصنوعی: به خودت بیا و از ریشهات دور نشو، زیرا در وجود تو همان اصل وجود دارد، تنها کافی است که به آن گرایش پیدا کنی.
زانکه ز ب ده توئی و عالم درد
تو بزرگی عظیم و عالم خرد
هوش مصنوعی: زیرا تو از عالم بزرگی و دردهای اساسی برآمدهای و در این جهان، تو بزرگمنش و منبع شناختی هستی.
نی تو که را همیکنی از جا
گرچه تو یک توئی و ک ه صدتا
هوش مصنوعی: تو که در هر جا و هر مکان، به رغم اینکه یک نفر بیشتر نیستی، میتوانی تأثیر بسیاری بر دیگران بگذاری.
این جهان را بود حد و پایان
وان جهان را نه حد بود نه کران
هوش مصنوعی: این دنیا دارای مرز و محدودیت است، اما آن جهان (آخرت) هیچ گونه محدودیتی ندارد و بینهایت است.
هر که این دید بر سما بپرید
پرده ها را ز شوق حق بدرید
هوش مصنوعی: هر کسی که این زیبایی را مشاهده کند، به شوق و شعف به آسمان پرتاب میشود و پردههای حجاب را به خاطر عشق به حق میدرد.
درد آن عشق پرده ها درد
بلکه هم ارض و هم سما درد
هوش مصنوعی: درد عشق همانند دردی است که نه فقط از یک جنبه، بلکه در تمام ابعاد زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهد، هم در زمین و هم در آسمان.
چون نمائی تو آنگه آید او
پس بدانی که نیست کس جز تو
هوش مصنوعی: وقتی که تو را نشان دهد، او هم به دنبال تو میآید و در آن لحظه متوجه میشوی که هیچکس دیگری جز تو وجود ندارد.
نی که چون تو مطیع من گشتی
هم مراروح و هم بدن گشتی
هوش مصنوعی: وقتی تو مانند نی به حرف من گوش سپردی، هم روح و هم جسم تو به من وابسته شد.
هر دو چون پر شدیم از ذوقی
هر دو باشیم زنده از شوقی
هوش مصنوعی: وقتی هر دوی ما از شادی پر شدهایم، هر دو به خاطر اشتیاق زندهایم.
یک بود شوق در همه ابدان
بهل ابدان و شوق را یک دان
هوش مصنوعی: در تمامی موجودات، شوق و اشتیاقی وجود دارد که این اشتیاق را باید به عنوان یک حقیقت واحد در نظر گرفت. به عبارت دیگر، هرچند که بدنها متفاوتاند، اما این حس شوق در همه آنها مشترک است.
شوق بیشک برد ترا بجنان
در جنانی که هس شد ز جنان
هوش مصنوعی: به راستی، شوق و اشتیاق تو را به بهشت خواهد برد، در بهشتی که از بهشت واقعی بالاتر است.
در فغانم ز ننگ عالم دون
که کند خلق را بخود مفتون
هوش مصنوعی: در فریاد من به خاطر ننگ و عذاب این دنیای پست است که مردم را به خود جذب و اسیر خود میکند.
شاهد و باغ آورد در پیش
نوش بنماید و بود آن نیش
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که در یک مکان زیبا و دلپذیر، زیبایی و خوشی در حضور محبوب مشهود است، اما در پس آن، تلخی و عواقب ناخوشایند وجود دارد. به عبارتی، جلوههای زیبا همراه با چالشها و دردهای پنهان هستند.
نقشهای جهان حجاب دل اند
زانکه موجود جمله زاب و گل اند
هوش مصنوعی: نقش و نگارهای دنیا مانع درک حقیقی دل هستند، زیرا تمام مخلوقات در حقیقت زوایای گوناگون و زیباییهای خاصی دارند.
من نمودم اگر کسی بیناست
داند او گنجهای روح کجاست
هوش مصنوعی: اگر کسی بینش و بصیرت داشته باشد، میداند که گنجینههای روحی در کجا قرار دارند.
هر یکی از شما دو صد گنجید
گرچه در قالب شش و پنجید
هوش مصنوعی: هر یک از شما کیمیا و ارزشمند هستید، حتی اگر در ظاهر و شکل معمولی به نظر بیایید.
چون ملک بر سما همی پرید
بر سمای صفا همی پرید
هوش مصنوعی: ملک به آسمان میجهد و بر آسمان پاک و صاف پرواز میکند.
همچو جان میروید بی سر وبا
غلط غلطان ز جای در بیجا
هوش مصنوعی: مانند جان که به آرامی و بی سر و صدا جریان دارد، درست مانند آن، چیزها گاهی به سمت نادرست و بیجا حرکت میکنند و در این حال به شکل ناپایداری خود را نشان میدهند.
همتان بیگمان که نور منید
گرچه در چار میخ حبس تنید
هوش مصنوعی: شما بدون شک نور و روشنی هستید، هرچند که در بند و محدودیتهای جسمانی گرفتار شدهاید.
نیست اندر جهان عشق دوئی
از دوئی در گذر که جمله توئی
هوش مصنوعی: در جهان عشق، چیزی به نام دوگانگی وجود ندارد؛ همه چیز در حال گذر است و در نهایت، همه چیز فقط تو هستی.
این سخن را حد و نهایت نیست
رو ز برهان دین بگو مکن ایست
هوش مصنوعی: این حرف حد و مرزی ندارد؛ بنابراین از دلیلهای مذهبی صحبت نکن و متوقف نشو.