گنجور

بخش ۹۳ - در بیان آنکه حق تعالی کریم است و خلایق را برای آن آفرید که او را بشناسند و بدانند و ببینند اینکه روی نمینماید از بخل نیست بلکه از غایت کرم است، زیرا خلق تاب آفتاب دیدار او را ندارند اگر بی حجاب روی نماید در حال بسوزند پس نور خود را اندک اندک بواسطه‌ها میرساند تا از آن منتفع شوند و قوت گیرند. چنانکه مادر طعام و نان میخورد تا در او شیر میشود و در صورت شیر نان و گوشت را بطفل خود میخوراند اگر عین نان و گوشت را در دهان او کند و بخوراند طفل در حال بمیرد. همچنانکه آدمی لذت گیرد از آتش بواسطۀ حمام و آب گرم، لیکن اگر در عین آتش رود سوخته شود مرغ سمندری باید که در عین آتش درآید و آن ولی خداست

ذره ‌ ای ز آفتاب گشت پدید
کی تواند جمال او رادید
گر نماید جمال بی پرده
نیست گردند خواجه و برده
نی زمین ماند و نه هفت سما
نی پس و پیش و پستی و بالا
قدر طاعت همیرسد نورش
زنده زانی که دیده ‌ ای دورش
گر نماید بتو رخ از نزدیک
گرچه کوهی چو موشوی باریک
نی که گرمی ز آتش است ترا
نافع و خوب از حجاب و غطا
چون بحمام گرم بنشینی
گرمیش را بعشق بگزینی
خوشت آید درون آن گرمی
بپذیرد تنت از آن نرمی
عرق آید ترا و گردی پاک
تن خشگت از آن شود نمناک
رسدت ز آب گرم آن لذت
که خوشی ‌ اش نمایدت جنت
آن خوشی گرچه ز اتش است بتو
لیک بی واسطه مرو تو در او
که بسوزاندت یقین در حال
نی امانت دهد نه هم امهال
چون سمندر نئی مرو در نار
ترک دریا کن و بجو رو آر
بر لب جونشین بشو جامه
پند بشنو مباش خود کامه
زانکه از جو هزار ذوق بری
تن بشوئی و غوطه ها بخوری
اندرو هر طرف روانه شوی
همچو کبک دری دوانه شوی
ایمن آئی در او ز غرق و خطر
آب جو زان نمایدت چو شکر
آن قدر آب نافعت باشد
از غم و رنج دافعت باشد
هم همان آب کزوی است حیات
چون که شد بیش گشت عین ممات
نی که جیحون و نیل هم آب است
لیک از آن مرگ شیخ و هم شاب است
دارد این صد هزار گونه مثال
بی مثالی ببر ز عشق منال
مه بیمثل را مثال مگو
پیش عاشق جز آن جمال مگو
زاسمان چهارمین خورشید
میکند جلوه بر گل و بر بید
از سوم آسمان اگر تابد
تابشش را زمان نه برتابد
در زمان سوزد و شود بی بر
نیست گردد جهان ز خشگ و ز تر
تابش خور ر دور مرحمت است
نامدن سوی ما ز مکرمت است
همچنین هم خدای بی ز زوال
تافت بر ما ز راه حکمت و قال
عمل و عمل را چو واسطه کرد
نور خود را بر این دو رابطه کرد
تا بدین واسطه رسد نورش
از کرم میکند ز خود دورش
بدعا تو وصال او جوئی
هر دمی کی ببینمت گوئی
ور جوابت بگوید ای مسکین
که ز من نیستی جدا تو یقین
از منت این قدر وصال نکوست
بخشت از بحر بیحدم یک جوست
گر ز بحرم فزون شود آبت
ن قطه ات نیست گردد و خ وابت
بی سر و پا شوی تو ای جویا
نیست گردی چو جان روی بیجا
اندک اندک ببر زمن قوت
تا که آخر رسی در آن رؤیت
تا که آن آب را تو برتابی
هرچ ازو بشنوی تو دریایی
ارنی گفت مست وار کلیم
لن ترانی جواب داد علیم
از تو دیدار نیست هیچ دریغ
مه من بهر تست اندر میغ
زانکه بی میغ بر تو گر تابم
نیست گردی ترا کجا یابم
بر تو بهر تو نمیتابم
که نداری به آمدن تابم
مادر از مهر طفل خود را شیر
میدهد تا شود جوان هم پیر
ور دهد مرورا از اول نان
در زمان میرد و شود بیجان
پس دعاها که میشود مردود
از بر پادشاه حی و دود
نی ز بخل است رد آن سائل
زانکه سوزد ز تاب بی حائل
بخل بر خوان رحمتش نبود
هیچکس بی نصیب از او نرود
جوده شامل علی الاشیاء
نوره قد احاط بالاحیاء
منک سال الوجود من عدم
ان تنشی الشفاء من سقم
انت تحیی قلوب من ماتوا
انت تقضی امور من فاتوا
ان للکل فی العطاء کفیت
کل شیئی وعدت فیه و فیت
یرتقی منک صورة الاشباح
تجتنی من جنانک الارواح
صورتی منک صار کالمعنی
صورتی فیک حار کالمعنی
امتلا من جمالکم ذاتی
لا ابالی انا من الاتی
لیس ماض هنا ولا استقبا ل
بعد ما فزت منک بالاقبال
انا فی البحر غارق معدوم
راح علمی و قلبی المعلوم
صورتی لا و ذاته الا
لاتقل عندنا اخی من لا
فنیت صورتی لدی الواحد
انا رحت و من هو الواجد
چون بمیرد یقین تن عابد
کی بود بعد مردن او ساجد
چونکه مرد او ببین که میجوید
عشق او بی تنش بجان پوید
همه عشق است و جملگان آلت
نیست از آلت ای پسر حالت
عشق را بین گذر از ین و از آن
هیچ جز عشق را مبین و مدان
مدد از عشق میرسد هشدار
نیست جز عشق در جهان برکار
ازوئی زنده کر گلی گر خار
دامن عشق را ز کف مگذار
مور زنده ز حق سلیمان هم
همه را رزق میدهد هر دم
خلق او جمله بخشش است و سخا
خار را سازد از کرم خرما
طفل در تب اگر عسل جوید
پدر از مهر عکس آن گوید
کندش روترش که ترش به است
بهتر از جمله میوه هات به است
به کند مر ترا به ای فرزند
کز دگر میوه ‌ هاست رنج و گزند
رحمتش طفل را بود زحمت
گنج نعمت نمایدش نقمت
عکس بیند چو جاهل است از کار
خفته کی گردد آگه از بیدار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ذره ‌ ای ز آفتاب گشت پدید
کی تواند جمال او رادید
هوش مصنوعی: برخی از جلوه‌های آفتاب به قدری کوچک و ناچیز هستند که نمی‌توان زیبایی واقعی‌اش را مشاهده کرد.
گر نماید جمال بی پرده
نیست گردند خواجه و برده
هوش مصنوعی: اگر زیبایی با پرده‌برداری ظاهر شود، تفاوتی میان آقا و بنده وجود نخواهد داشت.
نی زمین ماند و نه هفت سما
نی پس و پیش و پستی و بالا
هوش مصنوعی: نه زمین باقی مانده است و نه هفت آسمان. نه چیزی وجود دارد که در جلو باشد و نه چیزی که در پشت باشد و نه پایین و نه بالا.
قدر طاعت همیرسد نورش
زنده زانی که دیده ‌ ای دورش
هوش مصنوعی: هر چه به انجام کارهای نیک و اطاعت بپردازیم، ارزش و نور آن به ما خواهد رسید؛ و کسی که دور از آن نور باشد، حقیقت را نمی‌شناسد.
گر نماید بتو رخ از نزدیک
گرچه کوهی چو موشوی باریک
هوش مصنوعی: اگر معشوق از نزدیک به تو روی آورد، حتی اگر به بزرگی کوه باشد، می‌توانی او را مانند موشی باریک ببینی.
نی که گرمی ز آتش است ترا
نافع و خوب از حجاب و غطا
هوش مصنوعی: نی که همانند آتش گرم است، برای تو مفید و خوب است، اما در عین حال از حجاب و پوشش دور است.
چون بحمام گرم بنشینی
گرمیش را بعشق بگزینی
هوش مصنوعی: وقتی در حمام گرم نشسته‌ای، گرمای آن را با عشق انتخاب می‌کنی.
خوشت آید درون آن گرمی
بپذیرد تنت از آن نرمی
هوش مصنوعی: اگر تو درون آن گرما را بپسندی، بدنت از آن نرمی لذت خواهد برد.
عرق آید ترا و گردی پاک
تن خشگت از آن شود نمناک
هوش مصنوعی: بدنت از عرق خیس می‌شود و این عرق باعث می‌شود که خشکی بدن تو برطرف شود و تازه و نمناک شود.
رسدت ز آب گرم آن لذت
که خوشی ‌ اش نمایدت جنت
هوش مصنوعی: به تجربه و لذت‌هایی که از آب گرم به دست می‌آوری، چون این لذت‌ها برایت احساس بهشت را تداعی می‌کنند.
آن خوشی گرچه ز اتش است بتو
لیک بی واسطه مرو تو در او
هوش مصنوعی: اگرچه آن شادی از آتش سرچشمه می‌گیرد، اما بدون واسطه وارد آن نشو.
که بسوزاندت یقین در حال
نی امانت دهد نه هم امهال
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که چیزی می‌تواند به قدری موثر باشد که تو را به شدت تحت تاثیر قرار دهد و در عین حال هیچ فرصتی برای جبران یا تأمل در اختیارت نگذارد. به عبارت دیگر، ممکن است با وضعیتی مواجه شوی که باعث سوختن و زوال تو شود و در این حال، هیچ مهلتی برای فکر کردن یا بازبینی نداشته باشی.
چون سمندر نئی مرو در نار
ترک دریا کن و بجو رو آر
هوش مصنوعی: همچون سمندری، از آتش دوری کن و در دریا به جستجوی خود بپرداز.
بر لب جونشین بشو جامه
پند بشنو مباش خود کامه
هوش مصنوعی: بر لب جوی، بر یاری بنشین و از پندها بهره ببر. خودویرانه نباش و در پی خواسته‌های شخصی و نفع خود نباش.
زانکه از جو هزار ذوق بری
تن بشوئی و غوطه ها بخوری
هوش مصنوعی: زیرا از دل هزار و یک خوشی و لذت به دست می‌آوری و خود را پاک کرده و در امواج زندگی غوطه‌ور می‌شوی.
اندرو هر طرف روانه شوی
همچو کبک دری دوانه شوی
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، مانند کبک دری بی‌تاب و نگران خواهی شد.
ایمن آئی در او ز غرق و خطر
آب جو زان نمایدت چو شکر
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که اگر به سراغ حقیقتی بروی، می‌توانی از خطرات و مشکلات نجات پیدا کنی و آرامش و خوشبختی را تجربه کنی. مانند زمانی که شکر به راحتی در دسترس است و شیرینی را به زندگی می‌آورد.
آن قدر آب نافعت باشد
از غم و رنج دافعت باشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که در زندگی با مشکلات و دردسرها مواجه هستی، باید صبر و استقامت داشته باشی و نباید اجازه دهی که این ناملایمات تو را از هدف و آرامش دور کند. غم و رنج بخشی طبیعی از زندگی هستند و باید با آن‌ها کنار آمد.
هم همان آب کزوی است حیات
چون که شد بیش گشت عین ممات
هوش مصنوعی: آبی که منبع حیات است و زندگی را تأمین می‌کند، وقتی بیش از حد باشد و از حد خود فراتر رود، به مرگ و نابودی منجر می‌شود.
نی که جیحون و نیل هم آب است
لیک از آن مرگ شیخ و هم شاب است
هوش مصنوعی: نی به دو رود بزرگ جیحون و نیل اشاره می‌کند که هر دو آب‌اند، اما این آب دارای ویژگی‌های متفاوتی است. با مرگ شیخ و جوانی که همزمان وجود دارد، نشان می‌دهد که در زندگی همواره تناقضاتی وجود دارد؛ به این معنا که در کنار زندگی و جوانی، مرگ نیز همیشه جریان دارد.
دارد این صد هزار گونه مثال
بی مثالی ببر ز عشق منال
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که عشق من بسیار عمیق و بی‌نظیر است، و نمونه‌های زیادی برای توصیف آن وجود دارد. به نوعی عشق من سور و سپر سلیقه و احساسات را در بر می‌گیرد و هر کسی می‌تواند از آن بهره‌مند شود.
مه بیمثل را مثال مگو
پیش عاشق جز آن جمال مگو
هوش مصنوعی: هرگز درباره ماه بی‌نظیر و زیبایی‌اش با عاشق سخن مگو، مگر از خود آن زیبایی.
زاسمان چهارمین خورشید
میکند جلوه بر گل و بر بید
هوش مصنوعی: از آسمان، چهارمین خورشید بر روی گل و درخت بید می‌درخشد و خود را نشان می‌دهد.
از سوم آسمان اگر تابد
تابشش را زمان نه برتابد
هوش مصنوعی: اگر نوری از آسمان سوم به زمین بتابد، تأثیر آن در گذر زمان قابل تحمل نخواهد بود.
در زمان سوزد و شود بی بر
نیست گردد جهان ز خشگ و ز تر
هوش مصنوعی: در زمان، همه‌چیز از بین می‌رود و هیچ چیز باقی نمی‌ماند. جهان به خاطر خشکی و رطوبت دچار تغییر و تحول می‌شود.
تابش خور ر دور مرحمت است
نامدن سوی ما ز مکرمت است
هوش مصنوعی: خورشید درخشنده تنها به خاطر لطف و مرحمتش به ما نور می‌افشاند و اگر به ما نمی‌تابد، به خاطر کمتری از آن مرحمت است.
همچنین هم خدای بی ز زوال
تافت بر ما ز راه حکمت و قال
هوش مصنوعی: خداوندی که همیشه جاودان و باقی است، با روشنایی و حکمت خود بر ما تابید و ما را به راه درست هدایت کرد.
عمل و عمل را چو واسطه کرد
نور خود را بر این دو رابطه کرد
هوش مصنوعی: وقتی عمل و عمل را به عنوان واسطه قرار دهیم، نور و روشنی خود را بر این دو ارتباط می‌دهیم.
تا بدین واسطه رسد نورش
از کرم میکند ز خود دورش
هوش مصنوعی: به این طریق، نور او به واسطه‌ی کرم (نوعی بزرگ‌منشی و مهربانی) به دیگران می‌رسد، هرچند خود را از دیگران دور می‌کند.
بدعا تو وصال او جوئی
هر دمی کی ببینمت گوئی
هوش مصنوعی: هر لحظه که تو را می‌بینم، دعا می‌کنم که به وصال او برسم.
ور جوابت بگوید ای مسکین
که ز من نیستی جدا تو یقین
هوش مصنوعی: اگر جوابت را بگوید، ای بیچاره، بدان که تو به‌راستی از من جدا نیستی.
از منت این قدر وصال نکوست
بخشت از بحر بیحدم یک جوست
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و رابطه‌ای که دارم، به من چندان هم کم لطفی نمی‌شود. از دریای بی‌پایان عشق، حتی یک قطره هم برای من کافی است.
گر ز بحرم فزون شود آبت
ن قطه ات نیست گردد و خ وابت
هوش مصنوعی: اگر آب بحر زیاد شود، به تو هیچ ضرری نمی‌زند و آرامش تو از بین نمی‌رود.
بی سر و پا شوی تو ای جویا
نیست گردی چو جان روی بیجا
هوش مصنوعی: اگر به دنبال چیزی هستی، باید بدانستی که نباید در جستجو افراط کنی. زیرا مانند جان که به هر جایی نمی‌تواند برود، تو نیز نباید در مسیر نادرست و بی‌هدف به دنبال جواب بگردی.
اندک اندک ببر زمن قوت
تا که آخر رسی در آن رؤیت
هوش مصنوعی: کم کم از من قوت ببر تا اینکه در نهایت به آن رؤیت و دیدار برسی.
تا که آن آب را تو برتابی
هرچ ازو بشنوی تو دریایی
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن آب را بپذیری، هر چیزی که از آن بشنوی، تو دریایی خواهی بود.
ارنی گفت مست وار کلیم
لن ترانی جواب داد علیم
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی به خداوند می‌گوید که مرا ببین، به طرز سرمستی و حالتی خاص. و خداوند در پاسخ می‌فرماید که ای دانای همه چیز، تو نمی‌توانی مرا ببینی.
از تو دیدار نیست هیچ دریغ
مه من بهر تست اندر میغ
هوش مصنوعی: من از دیدار تو چیزی حسرت نمی‌خورم، زیرا ماه من برای تو در ابر پنهان شده است.
زانکه بی میغ بر تو گر تابم
نیست گردی ترا کجا یابم
هوش مصنوعی: چون بدون سایه‌ات نمی‌توانم تاب بیاورم، نمی‌دانم تو را کجا پیدا کنم.
بر تو بهر تو نمیتابم
که نداری به آمدن تابم
هوش مصنوعی: برای تو نوری از خود نمی‌تابانم، چون نمی‌توانی در آغوشم بیایی.
مادر از مهر طفل خود را شیر
میدهد تا شود جوان هم پیر
هوش مصنوعی: مادر با محبت و توجه به فرزندش، او را پرورش می‌دهد تا در آینده به بزرگسالی برسد، حتی اگر خود او نیز پیر شود.
ور دهد مرورا از اول نان
در زمان میرد و شود بیجان
هوش مصنوعی: اگر چیزی را از اول برای تو مهیا کنند، اما در زمان انجام آن (هنگام نیاز) از بین برود و بی‌ارزش شود.
پس دعاها که میشود مردود
از بر پادشاه حی و دود
هوش مصنوعی: بنابراین دعاها وقتی که به درگاه پادشاهی زنده و بی‌نهایت فرستاده می‌شود، پذیرفته نمی‌شود.
نی ز بخل است رد آن سائل
زانکه سوزد ز تاب بی حائل
هوش مصنوعی: به خاطر بخل و تنگ‌نظری، آن سائل را رد می‌کند، زیرا او بدون هیچ مانعی به شدت داغ و در حال سوختن است.
بخل بر خوان رحمتش نبود
هیچکس بی نصیب از او نرود
هوش مصنوعی: بخشش و رحمت او به حدی است که هیچ‌کس بدون بهره از آن نمی‌ماند و هیچ‌کس نمی‌تواند از سفره‌ی عطای او محروم شود.
جوده شامل علی الاشیاء
نوره قد احاط بالاحیاء
هوش مصنوعی: نور خداوند شامل همه چیز است و بر همه موجودات احاطه دارد.
منک سال الوجود من عدم
ان تنشی الشفاء من سقم
هوش مصنوعی: من در سال وجودم از نبود خود ظهور کرده‌ام، آیا می‌توانی درمانی از دردهای جانکاه من بیابی؟
انت تحیی قلوب من ماتوا
انت تقضی امور من فاتوا
هوش مصنوعی: تو زندگی‌بخش دل‌هایی هستی که مرده‌اند و کارهایی را که از دست رفته‌اند، به پایان می‌رسانی.
ان للکل فی العطاء کفیت
کل شیئی وعدت فیه و فیت
هوش مصنوعی: برای هر چیزی معیاری در بخشش وجود دارد که باعث می‌شود هر آنچه در آن زمینه وعده داده‌اید، به تحقق بپیوندد و به درستی انجام شود.
یرتقی منک صورة الاشباح
تجتنی من جنانک الارواح
هوش مصنوعی: تو در تصویر سایه‌ها بالاتر می‌روی و از باغ‌های تو ارواح بهره‌مند می‌شوند.
صورتی منک صار کالمعنی
صورتی فیک حار کالمعنی
هوش مصنوعی: صورتی که در تو وجود دارد، به اندازه‌ای زیباست که می‌تواند معانی عمیقی را به همراه داشته باشد. زیبایی تو به حدی است که احساسات و معانی را در دل دیگران بیدار می‌کند.
امتلا من جمالکم ذاتی
لا ابالی انا من الاتی
هوش مصنوعی: من به زیبایی خالص شما شیدا هستم و به هیچ چیز دیگری اهمیت نمی‌دهم.
لیس ماض هنا ولا استقبا ل
بعد ما فزت منک بالاقبال
هوش مصنوعی: نه گذشته‌ای در اینجا هست و نه آینده‌ای، پس از آنکه توجه و محبت تو را به دست آوردم.
انا فی البحر غارق معدوم
راح علمی و قلبی المعلوم
هوش مصنوعی: من در دریای علم غرق شدم و در این حال، دانش و دلم را از دست داده‌ام.
صورتی لا و ذاته الا
لاتقل عندنا اخی من لا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نکته‌ای اشاره می‌کند که در وجود و ماهیت چیزها، تفاوت‌های ظاهری و باطنی وجود دارد. او می‌گوید که آنچه که در ظاهر دیده می‌شود، ممکن است متفاوت از واقعیت باشد و در این میان، اصطلاحات و عبارات باید با دقت بیشتری بررسی شوند تا از درک نادرست جلوگیری شود. به نوعی، شاعر به ارتباط و تفاوت بین ظاهر و حقیقت اشاره می‌کند و بر اهمیت توجه به عمق و معنا تأکید می‌کند.
فنیت صورتی لدی الواحد
انا رحت و من هو الواجد
هوش مصنوعی: وجود تو برای من مانند یک تصویر است که در برابر واحد حقیقتی قرار دارد. من رفتم و او همچنان هست.
چون بمیرد یقین تن عابد
کی بود بعد مردن او ساجد
هوش مصنوعی: وقتی انسانی بمیرد، دیگر تن او نمی‌تواند به عبادت ادامه دهد. پس چگونه ممکن است بعد از مرگش، بدنش به سجده برود؟
چونکه مرد او ببین که میجوید
عشق او بی تنش بجان پوید
هوش مصنوعی: زمانی که مرد به او نگاه کند و ببیند که عشق او را بدون جسمش جستجو می‌کند، جانش به سوی او پر می‌کشد.
همه عشق است و جملگان آلت
نیست از آلت ای پسر حالت
هوش مصنوعی: تمامی وجود عشق است و همه چیز ابزار و وسیله‌ای برای آن نیست. این را بدان، پسر، بهترین حالت در عشق و احساسات نهفته است.
عشق را بین گذر از ین و از آن
هیچ جز عشق را مبین و مدان
هوش مصنوعی: عشق را در میان عبور از این سو به آن سو فقط عشق را ببین و چیزی دیگر را نشناس.
مدد از عشق میرسد هشدار
نیست جز عشق در جهان برکار
هوش مصنوعی: کمک و یاری از عشق به ما می‌رسد و جز عشق در این جهان، هیچ هشداری وجود ندارد.
ازوئی زنده کر گلی گر خار
دامن عشق را ز کف مگذار
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نده که عشق تو خدشه‌دار شود، حتی اگر با وجود سختی‌ها و چالش‌ها، باید به این احساس ارزشمند پایبند بمانی. اگرچه ممکن است دچار مشکلاتی شوی، اما نباید عشق را از دست بدهی.
مور زنده ز حق سلیمان هم
همه را رزق میدهد هر دم
هوش مصنوعی: مور زنده به برکت سلیمان، به همه موجودات هر لحظه روزی می‌دهد.
خلق او جمله بخشش است و سخا
خار را سازد از کرم خرما
هوش مصنوعی: مردم او همه بخشنده و دست و دل باز هستند و از لطف و محبتشان حتی خار را به خرما تبدیل می‌کنند.
طفل در تب اگر عسل جوید
پدر از مهر عکس آن گوید
هوش مصنوعی: اگر کودک در حال بیماری و تب برای خود عسل بخواهد، پدر به خاطر محبت و علاقه‌اش، از خواسته و احساسات او سخن می‌گوید.
کندش روترش که ترش به است
بهتر از جمله میوه هات به است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر می‌خواهی چیزی را برای خودت برگزینی، بهتر است از میان گزینه‌های موجود، چیزی را انتخاب کنی که با وجود ترش بودنش، از بقیه میوه‌ها بهتر باشد. یعنی کیفیت و ارزش یک انتخاب مهم‌تر از ظاهر آن است.
به کند مر ترا به ای فرزند
کز دگر میوه ‌ هاست رنج و گزند
هوش مصنوعی: به آرامی به تو می‌آموزم ای فرزند، زیرا از دیگر میوه‌ها رنج و درد به بار می‌آورد.
رحمتش طفل را بود زحمت
گنج نعمت نمایدش نقمت
هوش مصنوعی: رحمت خداوند به کودک از زحمت و تلاش اوست؛ زیرا این زحمت می‌تواند باعث ظهور نعمت‌ها و برکات در زندگی‌اش شود.
عکس بیند چو جاهل است از کار
خفته کی گردد آگه از بیدار
هوش مصنوعی: وقتی انسانی نادان خواب است، چگونه می‌تواند از وضعیت بیداری آگاهی یابد؟