گنجور

بخش ۸۹ - پشیمان شدن مریدان از آن حالت و خود را ملامت کردن که چرا گفتۀ شیخ را حق ندانستیم چون از ما کاملتر و داناتر و بیناتر است

همه گفتند کای شه ممتاز
گرچه ما را نبود دیدۀ باز
چونکه دیدن نمیتوانستیم
چون بعقل اینقدر ندانستیم
که توئی صد چو ما بعلم وتقی
جان ما از تو یافت ذوق بقا
زهد و تقوای ما ز داد تو است
حاصل جمله از رشاد تو است
طفل خود کی رسد بدانش پی ر
چه زند پیش بحر حوض و غدیر
چون نگفتیم کانچه او گوید
همه از وحی امر هو گوید
در نمکسار نی که هر مردار
چون در افتد نمک شود ناچار
چه عجب گر ز حق شود بنده
نور باقی و جان پاینده
قطره چون باز ر ف ت در دریا
بحر خواند یقین ورا دانا
نی که اکسیر چون رسد در مس
زر کند صاف چون زند بر مس
چونکه در معده رفت قلیه و نان
میشود بعد هضم قوت جان
در رحم چون رود ز شخص منی
میشود آدمی خوب و سنی
چونکه کارند دانه را در خاک
میزند سر ز خاک بر افلاک
سوی بالا همیرود هر دم
بی سر و پا همیرود هر دم
زانکه هستی او ز ارض و سماست
نیمش از پست و نیمش از بالاست
پدرت آسمان زمین مادر
زاید از نسل هرد و شاخ و ثمر
هرچه زاد از زمین و از گردون
هست در وی نهفته عالی و دون
نیم علویش راند بر بالا
نیم سفلیش ماند در ادنی
بیخ او بسته گشت اندر خاک
سر او کرد روی بر افلاک
متواتر ز آسمان بزمین
میرسد از خورو مه و پروین
تربیتها و تحفه های نهان
بهر دریا و خشگی و که و کان
از مطر میشود به بر برها
وز مطر بحر درگزین درها
سنگ را لعل میکند خورشید
نقره و زر دهد بکان ناهید
میبرد دمبدم زمین ز سما
صد هزاران هزار جو دو عطا
باز این آسمان کزوست عطا
ببر و بحر و شاخ و برگ و گیا
آن عطا از جناب حق دارد
ور حقش ندهد از کجا آرد
زین سبب جان آدمی بخدا
میکند میل کو بود زانجا
قالبش گرچه هست شد زجهان
جان او از جهان همیشه جهان
هستیش چون ز نور و نار شده است
نور بر نار تن سوار شده است
نور را میل سوی نور بود
نار را میل هم بنار شود
عاقبت جنس سوی جنس رود
فرع با اصل خویشتن گرود
ناریان اندرون نار روند
نوریان در کنار یار روند
درخمی کان بود پر از باده
نیک بنگر مباش تو ساده
درد او بین که چون بپست رود
صاف بالا غذای مست شود
آسمان بازمین اگر آمیخت
هر یک آخر باصل خویش گریخت
هست رازی در این میان پنهان
که بود آن ورای فکر و گمان
اگر آن راز را بگویم من
نی جهان ماند و نه مرد و زن
دولبم را ببسته است خدا
که مکن شرح من مرا منما
گر بگویم سری که میدانم
نیست گردد یقین تن و جانم
ذره ذره شود زمین و فلک
خیره سر گردد از نهیب ملک

بخش ۸۸ - در بیان آنکه همنشینی اولیا همنشینی با خداست. زیرا ولی خدا از هستی خود مرده است و همچون آلتی است در دست قدرت خدای تعالی، مثل قلم در دست کاتب هر چه از قلم آید آن را اضافت به کاتب کنند نه به قلم. چنانکه مصطفی علیه السلام می‌فرماید که « من اراد ان یجلس مع اللّه فلیجلس مع اهل التصوف. » و در ایراد حکایت بایزید قدس اللّه سره که در حالت مستی فرمودی که « سبحانی ما اعظم شأنی و لیس فی جبتی سوی اللّه » در حال هشیاری مریدانش تشنیع کردند که چرا چیزی می‌گویی که در شریعت کفر است و فرمودن او که اللّه اللّه، اگر دیگر چنین سخن گویم همه کاردها بکشید و مرا سوراخ سوراخ کنید: همنشین خدا بود هر کوبخش ۹۰ - در بیان آنکه عالم معنی چون آب است و صور چون کف و یخ که در فراق دریای معنی منجمد شده اند از این روی در و دیوار این عالم را جماد میگویند که یخ گرفته است و در او نرمی و روانی نیست، عاقل یخ را آب می‌بیند زیرا موقوف نظر آفتاب است که باز آب شود. عالم و صور اول معنی بودند و علم محض بیچون و چگونه، باز آخر چون آفتاب قیامت درتابد معنی شوند که کل شیئی یرجع الی اصله(و کل شیئی هالک و الا وجهه): هستی این جهان بود چون برف

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه گفتند کای شه ممتاز
گرچه ما را نبود دیدۀ باز
هوش مصنوعی: همه گفتند ای پادشاه بزرگ، هرچند ما نتوانسته‌ایم تو را به‌خوبی ببینیم و درک کنیم.
چونکه دیدن نمیتوانستیم
چون بعقل اینقدر ندانستیم
هوش مصنوعی: وقتی نتوانستیم ببینیم، به خاطر این بود که به اندازه کافی هوشمندی نداشتیم.
که توئی صد چو ما بعلم وتقی
جان ما از تو یافت ذوق بقا
هوش مصنوعی: تو از علم و تقوا بهره‌مند هستی، جان ما از وجود تو لذت بقا و جاودانگی را دریافت کرده است.
زهد و تقوای ما ز داد تو است
حاصل جمله از رشاد تو است
هوش مصنوعی: عبارت اشاره دارد به این که زهد و تقوا و دیانت ما نتیجه بخشش و لطف توست و همه‌چیز به دلیل راهنمایی و هدایت تو به دست آمده است.
طفل خود کی رسد بدانش پی ر
چه زند پیش بحر حوض و غدیر
هوش مصنوعی: کودک چه زمانی به علم و دانش می‌رسد، که برای چه چیزی در کنار دریا، حوض و نهری ایستاده است؟
چون نگفتیم کانچه او گوید
همه از وحی امر هو گوید
هوش مصنوعی: وقتی ما چیزی نگفتیم، او همه چیز را بر اساس الهام و وحی بیان می‌کند.
در نمکسار نی که هر مردار
چون در افتد نمک شود ناچار
هوش مصنوعی: هر چیزی که وارد نمکسار شود، به ناچار به نمک تبدیل می‌شود. بنابراین، هر چیزی که در آنجا بیفتد، به سرنوشتی مشابه می‌رسد.
چه عجب گر ز حق شود بنده
نور باقی و جان پاینده
هوش مصنوعی: چه عجیب است اگر بنده‌ای از حق، نور جاودانه و جان پایدار دریافت کند.
قطره چون باز ر ف ت در دریا
بحر خواند یقین ورا دانا
هوش مصنوعی: وقتی که قطره به دریا می‌پیوندد، به وضوح پی می‌برد که آنجا یک دریاست و این حقیقت را به خوبی درک می‌کند.
نی که اکسیر چون رسد در مس
زر کند صاف چون زند بر مس
هوش مصنوعی: وقتی که نی، اکسیر را به دست آورد، مس را تبدیل به طلا می‌کند و مانند زمانی که به مس ضربه می‌زند، آن را صاف و خالص می‌کند.
چونکه در معده رفت قلیه و نان
میشود بعد هضم قوت جان
هوش مصنوعی: وقتی غذا و نان در معده هضم می‌شوند، انرژی آن‌ها تبدیل به نیروی زندگی می‌شود.
در رحم چون رود ز شخص منی
میشود آدمی خوب و سنی
هوش مصنوعی: در رحم مادر، مایعی که از من نشأت می‌گیرد باعث می‌شود که آدمی خوب و با شخصیت شکل بگیرد.
چونکه کارند دانه را در خاک
میزند سر ز خاک بر افلاک
هوش مصنوعی: زمانی که دانه در خاک کاشته می‌شود، ریشه‌اش به زمین می‌رود و سرش از خاک بیرون می‌زند، به سمت آسمان می‌رود. این نشان‌دهنده‌ی تلاش و کوشش برای رشد و شکوفایی است.
سوی بالا همیرود هر دم
بی سر و پا همیرود هر دم
هوش مصنوعی: هر لحظه به سوی بالا می‌رود، بی‌آنکه سر و پا داشته باشد.
زانکه هستی او ز ارض و سماست
نیمش از پست و نیمش از بالاست
هوش مصنوعی: زیرا وجود او از زمین و آسمان سرچشمه می‌گیرد، نیمی از او مربوط به پست‌ترین جانداران و نیمی دیگر به بالاترین مقام‌ها است.
پدرت آسمان زمین مادر
زاید از نسل هرد و شاخ و ثمر
هوش مصنوعی: پدر تو آسمان است و مادر زمین، که از نسل هرد و شاخ و ثمر به وجود آمده‌اند.
هرچه زاد از زمین و از گردون
هست در وی نهفته عالی و دون
هوش مصنوعی: تمام آنچه که از زمین و آسمان به وجود آمده، در درون خود ویژگی‌های والا و پست را نهفته دارد.
نیم علویش راند بر بالا
نیم سفلیش ماند در ادنی
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از او به مقام بلند و والا رسیده و نیمه دیگرش در پستی و نزدیک به دنیای مادّی باقی مانده است.
بیخ او بسته گشت اندر خاک
سر او کرد روی بر افلاک
هوش مصنوعی: ریشه‌اش در خاک قرار گرفت و سرش به آسمان‌ها نگاه کرد.
متواتر ز آسمان بزمین
میرسد از خورو مه و پروین
هوش مصنوعی: پیامی پیوسته از آسمان به زمین می‌آید که به وسیله خورشید، ماه و ستاره پروین منتقل می‌شود.
تربیتها و تحفه های نهان
بهر دریا و خشگی و که و کان
هوش مصنوعی: آموخته‌ها و هدایاهایی که در دل نهفته‌اند، برای دریا و خشکی و هر آنچه در این میان است.
از مطر میشود به بر برها
وز مطر بحر درگزین درها
هوش مصنوعی: از باران می‌توان به باغ‌ها رسید و از دریا نیز می‌توان دروازه‌ها را برگزید.
سنگ را لعل میکند خورشید
نقره و زر دهد بکان ناهید
هوش مصنوعی: خورشید می‌تواند سنگ را به جواهری گرانبها تبدیل کند و از نقره و طلا، نعمت‌هایی برای کوه‌ها به ارمغان آورد.
میبرد دمبدم زمین ز سما
صد هزاران هزار جو دو عطا
هوش مصنوعی: هر لحظه از آسمان، زمین پر از نعمت‌ها و خیرات می‌شود، به‌گونه‌ای که هزاران هزار قطره باران نازل می‌گردد.
باز این آسمان کزوست عطا
ببر و بحر و شاخ و برگ و گیا
هوش مصنوعی: دوباره این آسمان که از آن نعمت‌هاست، با آب و درختان و گیاهانش بر ما باران می‌بارد.
آن عطا از جناب حق دارد
ور حقش ندهد از کجا آرد
هوش مصنوعی: این نعمت و بخشش از سوی خداوند است و اگر او این نعمت را ندهد، هیچ کس نمی‌تواند آن را از جای دیگری به دست آورد.
زین سبب جان آدمی بخدا
میکند میل کو بود زانجا
هوش مصنوعی: به همین دلیل، روح انسان به سوی خدا تمایل پیدا می‌کند، زیرا آنجا جایگاه واقعی اوست.
قالبش گرچه هست شد زجهان
جان او از جهان همیشه جهان
هوش مصنوعی: اگرچه بدن او از این دنیا بیرون رفته است، اما روح و جان او همیشه در این دنیا باقی خواهد ماند.
هستیش چون ز نور و نار شده است
نور بر نار تن سوار شده است
هوش مصنوعی: وجود او مانند ترکیبی از نور و آتش است، به گونه‌ای که نور بر آتش سوار شده و بر جسم او حضور دارد.
نور را میل سوی نور بود
نار را میل هم بنار شود
هوش مصنوعی: انگار که هر چیزی تمایل به طبیعت خودش دارد؛ نور به سمت نور می‌رود و آتش هم به سوی آتش جذب می‌شود.
عاقبت جنس سوی جنس رود
فرع با اصل خویشتن گرود
هوش مصنوعی: در نهایت، هر چیزی به سوی همان چیز خود می‌رود و فرع به اصل خود باز می‌گردد.
ناریان اندرون نار روند
نوریان در کنار یار روند
هوش مصنوعی: در دل آتش‌نشانان، آتش شعله‌ور است و نورپرستان در کنار محبوب خود می‌نشینند.
درخمی کان بود پر از باده
نیک بنگر مباش تو ساده
هوش مصنوعی: به چیزی که ظاهری جذاب و دلنشین دارد، به خوبی نگاه کن و فریب آن را نخور.
درد او بین که چون بپست رود
صاف بالا غذای مست شود
هوش مصنوعی: درد او را در نظر بگیر که چگونه وقتی برطرف شود، احساس آرامش کرده و در نهایت به خوشی و سرخوشی می‌رسد.
آسمان بازمین اگر آمیخت
هر یک آخر باصل خویش گریخت
هوش مصنوعی: اگر آسمان و زمین به هم بپیوندند، هرکدام در نهایت به ریشه و اصل خود بازمی‌گردند.
هست رازی در این میان پنهان
که بود آن ورای فکر و گمان
هوش مصنوعی: در این موضوع، رازی نهفته وجود دارد که فراتر از فکر و تصور ماست.
اگر آن راز را بگویم من
نی جهان ماند و نه مرد و زن
هوش مصنوعی: اگر آن راز را فاش کنم، دیگر نه جهانی خواهد بود و نه انسان یا زنی در آن باقی خواهد ماند.
دولبم را ببسته است خدا
که مکن شرح من مرا منما
هوش مصنوعی: خداوند به دل من قفل زده است تا کسی از رازهای درونی‌ام باخبر نشود. من هم دوست ندارم که کسی از من و احساسم چیزی بداند.
گر بگویم سری که میدانم
نیست گردد یقین تن و جانم
هوش مصنوعی: اگر بگویم چیزی را که می‌دانم وجود ندارد، یقیناً روح و جسمم تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
ذره ذره شود زمین و فلک
خیره سر گردد از نهیب ملک
هوش مصنوعی: به آرامی و به تدریج، زمین و آسمان تحت تأثیر قدرت و عظمت ملک، شگفت زده و متعجب خواهند شد.