گنجور

بخش ۸۶ - در بیان آنکه حق تعالی دنیا را که ممات است حیات نمود بخلق و عقبی را که حیات است ممات نمود. و در تقریر آنکه الجوع طعام اللّه یحیی به ابدان الصدیقین.

بسط در قبض جوی ای جویا
زندگی درگذار و مرگ و فنا
آنچه مرگ است زندگیت نمود
دمبدم رغبتت در آن افزود
وانچه آن زندگی جاوید است
نفس تو زان نفور و نومید است
این جهان آخرش فنا و هباست
وان جهان اصل زندگی و بقاست
کرده ای ترک آن ز نادانی
اندرین مانده ای ز بیجانی
نعل بین و اژگون میفت از اسب
عکس آن را گزین گذر از کسب
گنج در رنج جو نه در راحت
فسحت از سینه جونه از ساحت
بطلب هم طعام را در جوع
باده و نقل و جام را در جوع
سیر از جوع شو نه از بریان
جهد کن تا ز غم شوی شادان
جوی در نیستی تو هستی را
هم بجویی شراب مستی را
خصم دین را بکش بخنجرلا
تا رسی بی حجاب در الا
در رهش شو فنا که مانی تو
گرد نادان که تا بدانی تو
توی تست اندک از بسیار
بی توئی خود ترا کجاست کنار
توی تست خ ارو دلبر گل
توی تست جزو و دلبر کل
توئی تست کف بر آن دریا
نیست شو بازرو در آن دریا
از نبی راجعون شنو ای ای یار
کفک بگذار و رو بدریا آر
کفک دریا یقین که از دریاست
نقش جا بیگمان هم از بیجاست
خنک آن صورتی که معنی شد
بازگشت آنچنان که اول بد
فرع بود و باصل خود پیوست
شاه گشت و ز بندگی وارست
دید خود را چنانکه اول بود
گرچه اندر فراق احول بود
جوهر عشق گشته بود عرض
چشم او کور کرده بود غرض
از غرض میشود هنر پنهان
نی که یوسف نهان شد از اخوان
خو ب یش گشت از غرض مستور
گرچه اندر جمال بد مشهور
آنچنان حسنشان چو گرگ نمود
زانکه هر یک پر از غرضها بود
ذات قاضی چو گشت رشوت خوار
پیش او هر عزیز باشد خوار
گفت ظالم نم ایدش چو شکر
گفت مظلوم هرچه ناخوشتر
همچو حق عادل است قاضی راست
آن چنان ذات بر فزود و نکاست
مصطفی گفت عدل یک ساعت
بهتر از شصت سالۀ طاعت
عدل گستر در این جهان امروز
تا که فردا شوی شه پیروز
گردد از عدل اینجهان معمور
هم شود جان در آن جهان مسرور
عدل تخم گزین بود میکار
تا برش بدروی در آخر کار
خنک آن جان که تخم عدل بکاشت
در جنان صد چنان عوض برداشت
صدر جنت شود ورا مسکن
نی ز خوف سقر در آن مأمن
عمر اندر جنان شود بیحد
آنچنان عمر را نباشد عد
هست انواع طاعت اندر راه
هر یکی را عوض رسد ز آله
عدل را چونکه قدر بد افزون
لاجرم اجر عدل شد افزون
مرتبۀ عادلان چو هست اعلا
پس برو در جهان تو عدل افزا
عدل خلق خداست در انسان
ظلم باشد ز شیمت شیطان
چون پری از صفات حق ای یار
خویشتن را مگیر از اغیار
یار او خود توئی چه مینالی
گنج اور ا همیشه حمالی
گذر از تن چو اندر او جانی
زرجان را تو بوته و کانی
چشمه را آب دان مخوانش خاک
گرچه زاید ز خاک هست آن پاک
رو بهل درد و گیر صافی را
بهر وافی گذار جافی را
در اگر در حدث فتد ناگاه
کی هلد در حدث ورا آگاه
دست را در حدث کند بی او
جویدش اندران حدث هر سو
آدمی کمتر از حدث نبود
در ز نعت خدای به نشود
در دل او درآ در او کن جای
مرم از صورتش بمعنی آی

بخش ۸۵ - در بیان آنکه همچنانکه تن آب و گل طبیبان دارد، جان ودل را نیز هم طبیبان هستند و ایشان انبیاء و اولیاء‌اند اطباء میگویند که این بخور و آن مخور تا جسم بی رنج باشد و قوت گیرد و انبیاء و اولیاء میگویند که این بکن و آن مکن تا جان صفا یابد و فربه شود از این رو میفرماید مصطفی علیه السلام العلم علمان علم الابدان و علم الادیان: خلق را دردو چیز فایده استبخش ۸۷ - در بیان آنکه هر کرا آن نور هست که فرشتگان را بود طین آدم او را از اسب نیفکند و نور خدا را در آدم بیند، بلکه هر که کاملتر باشد در سنگ و کاه و چوب و در همه اشیاء و ذرات خدای تعالی را بیند چنانکه ابایزید بسطامی رحمه اللّه دید و فرمود که ما رأیت شیئاً الا ورأیت اللّه فیه، و در تقریر آنکه حق تعالی اولیا را بر اسراری مطلع کرده است که اگر شمۀ ظاهر کنند نه آسمان ماند و نه زمین، الا محال است که ایشان نیز پیدا کنند زیرا حق تعالی اگر ایشان را امین ندیدی خز این اسرار را بدیشان نسپردی مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز میفرماید: «بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسط در قبض جوی ای جویا
زندگی درگذار و مرگ و فنا
هوش مصنوعی: گسترش در محدودیت‌ها را درک کن، ای کاش زندگی را بپذیری و از مرگ و زوال عبور کنی.
آنچه مرگ است زندگیت نمود
دمبدم رغبتت در آن افزود
هوش مصنوعی: هرچه که مرگ نامیده می‌شود، در زندگی تو نمایان است و هر لحظه که می‌گذرد، اشتیاق تو نسبت به آن افزایش می‌یابد.
وانچه آن زندگی جاوید است
نفس تو زان نفور و نومید است
هوش مصنوعی: آنچه که زندگی ابدی و همیشگی را به دنبال دارد، نفس و انرژی توست، در حالی که این زندگی برای نفرت و ناامیدی است.
این جهان آخرش فنا و هباست
وان جهان اصل زندگی و بقاست
هوش مصنوعی: این دنیا سرانجام از بین می‌رود و بی‌ارزش است، اما آن دنیا اصل زندگی و جاودانگی است.
کرده ای ترک آن ز نادانی
اندرین مانده ای ز بیجانی
هوش مصنوعی: تو به خاطر نادانی از عشق فرار کرده‌ای، اما درواقع به علت بی‌جان بودن خود همچنان در این وضعیت مانده‌ای.
نعل بین و اژگون میفت از اسب
عکس آن را گزین گذر از کسب
هوش مصنوعی: نعل اسب به زمین می‌افتد و برعکس می‌چرخد، تو باید آن را از میان کارهایت انتخاب کنی.
گنج در رنج جو نه در راحت
فسحت از سینه جونه از ساحت
هوش مصنوعی: گنج واقعی را در تلاش و سختی جست‌وجو کن، نه در آسایش و راحتی. زیرا دل انسان از چیزهای ارزشمند در لحظات پرمشقت و چالش‌برانگیز به وجود می‌آید.
بطلب هم طعام را در جوع
باده و نقل و جام را در جوع
هوش مصنوعی: در هنگام گرسنگی، غذا را بخواه و در حال تشنگی، باده، میوه و جام را طلب کن.
سیر از جوع شو نه از بریان
جهد کن تا ز غم شوی شادان
هوش مصنوعی: از گرسنگی خود را سیر کن نه از غذاهای خوشمزه، تلاش کن تا از غم و اندوه خارج شوی و به شادی برسی.
جوی در نیستی تو هستی را
هم بجویی شراب مستی را
هوش مصنوعی: در دنیای عدم و نیستی، به دنبال وجود و هستی باش و از شادی و لذت زندگی بهره‌مند شو.
خصم دین را بکش بخنجرلا
تا رسی بی حجاب در الا
هوش مصنوعی: دشمن دین را با شمشیر بکش تا به دوش خود بدون حجاب به آرامش برسی.
در رهش شو فنا که مانی تو
گرد نادان که تا بدانی تو
هوش مصنوعی: برای رسیدن به او باید خود را فدای او کنی، چون اگر بخواهی با عقل و دانش خود پیش بروی، هرگز به حقیقت نخواهی رسید.
توی تست اندک از بسیار
بی توئی خود ترا کجاست کنار
هوش مصنوعی: در میان اعداد و افراد، تو کجا هستی؟ با وجود اینکه در اطراف بسیارند، تو هیچ جا نیستی.
توی تست خ ارو دلبر گل
توی تست جزو و دلبر کل
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی محبوب و دلبر اشاره شده که در کنار گل، مورد توجه و جذابیت است. دلبر به‌گونه‌ای وصف می‌شود که در بین گل‌ها، خودش در کانون توجه است و باعث زیبایی و دلپسندی بیشتر می‌شود. به نوعی ترکیبی از زیبایی و محبوبیت را به تصویر می‌کشد.
توئی تست کف بر آن دریا
نیست شو بازرو در آن دریا
هوش مصنوعی: تو آنقدر با ارزش و شایسته‌ای که در آن دریای عظیم جا نمی‌گیری، پس دوباره به سوی آن دریا بازگرد.
از نبی راجعون شنو ای ای یار
کفک بگذار و رو بدریا آر
هوش مصنوعی: ای دوست، از پیغام نبی بشنو و گام‌های خود را کنار بگذار و به سوی دریا برو.
کفک دریا یقین که از دریاست
نقش جا بیگمان هم از بیجاست
هوش مصنوعی: کف دریا بی‌شک از دریا ناشی می‌شود، و نشانه‌ای که در تصویر است نیز بدون شک از ناخودآگاه است.
خنک آن صورتی که معنی شد
بازگشت آنچنان که اول بد
هوش مصنوعی: صورت خنک و زیباست که دوباره به معنای اصلی خود باز می‌گردد، به گونه‌ای که همانند لحظه آغازین خود می‌باشد.
فرع بود و باصل خود پیوست
شاه گشت و ز بندگی وارست
هوش مصنوعی: این متن بیانگر این است که یک جوان به جایگاه و مقامی بالا دست پیدا کرده و از جایگاه فرعی خود رهایی یافته و به مقام شاهی دست یافته است. در واقع نشان‌دهنده‌ی ترقی و پیشرفت است که فرد از نقطه‌ای پایین به مقام بلندتری نائل آمده است.
دید خود را چنانکه اول بود
گرچه اندر فراق احول بود
هوش مصنوعی: خود را همانطور که در آغاز بودی ببین، حتی اگر در دوری و فراق دچار تغییراتی شده باشی.
جوهر عشق گشته بود عرض
چشم او کور کرده بود غرض
هوش مصنوعی: عشق او به قدری قوی و شگفت‌انگیز بود که نگاهش را تحت تأثیر قرار داده و هدف‌ها و مقاصد را تحت الشعاع قرار می‌دهد.
از غرض میشود هنر پنهان
نی که یوسف نهان شد از اخوان
هوش مصنوعی: هنر به خاطر نیت و هدفی که در پس آن است پنهان می‌شود، نه به خاطر اینکه یوسف از برادرانش مخفی ماند.
خو ب یش گشت از غرض مستور
گرچه اندر جمال بد مشهور
هوش مصنوعی: او به خاطر هدف پنهانی خود در حالتی خوش و خوب به نظر می‌رسد، هرچند که در زیبایی معروف است.
آنچنان حسنشان چو گرگ نمود
زانکه هر یک پر از غرضها بود
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای زیبایی آن‌ها شبیه گرگ بود که هر کدام از آن‌ها پر از نیت‌های پنهان و سوءاستفاده بودند.
ذات قاضی چو گشت رشوت خوار
پیش او هر عزیز باشد خوار
هوش مصنوعی: زمانی که قاضی به رشوه آلوده شود، دیگر برای او هیچ مقام و منزلتی ارزشمند نخواهد بود و همه عزیزان و محترمان در نظرش بی‌ارزش می‌شوند.
گفت ظالم نم ایدش چو شکر
گفت مظلوم هرچه ناخوشتر
هوش مصنوعی: ظالم گفت که من نمی‌توانم به او کمک کنم چون مثل شکر شیرین نیست، در حالی که مظلوم می‌گوید هر چه بیشتر به او ظلم شود، احساس بدتری دارد.
همچو حق عادل است قاضی راست
آن چنان ذات بر فزود و نکاست
هوش مصنوعی: قاضی به مانند حق و عدالت است، و ذات او به گونه‌ای است که همواره در حال افزایش و ترقی است و هرگز کاهش نمی‌یابد.
مصطفی گفت عدل یک ساعت
بهتر از شصت سالۀ طاعت
هوش مصنوعی: مصطفی فرمودند که عدالت، حتی اگر برای مدت کوتاهی برقرار شود، از سال‌ها عبادت و اطاعت بهتر است.
عدل گستر در این جهان امروز
تا که فردا شوی شه پیروز
هوش مصنوعی: عدالت را در این دنیا برقرار کن، تا اینکه فردا به پیروزی و رهبری برسی.
گردد از عدل اینجهان معمور
هم شود جان در آن جهان مسرور
هوش مصنوعی: در این دنیا با برقراری عدالت، زندگی شاداب و آباد خواهد شد و در جهان دیگر نیز روح انسان خوشحال و سرشار از شادی می‌شود.
عدل تخم گزین بود میکار
تا برش بدروی در آخر کار
هوش مصنوعی: عدالت مانند دانه‌ای است که در زمین می‌کاریم؛ اگر به درستی کشت شود، در پایان ثمر خواهد داد.
خنک آن جان که تخم عدل بکاشت
در جنان صد چنان عوض برداشت
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در دنیا seeds of justice را بکارید، که در بهشت پاداشی به اندازه صد برابر آن دریافت کند.
صدر جنت شود ورا مسکن
نی ز خوف سقر در آن مأمن
هوش مصنوعی: بهشت منزل او خواهد شد و نه از ترس جهنم در آنجا پناهگاهی خواهد داشت.
عمر اندر جنان شود بیحد
آنچنان عمر را نباشد عد
هوش مصنوعی: زندگی در بهشت به حد و اندازه نیست، به‌طوری که عمر هیچ‌گاه نخواهد توانست آن را اندازه‌گیری کند.
هست انواع طاعت اندر راه
هر یکی را عوض رسد ز آله
هوش مصنوعی: در زندگی، شکل‌های مختلفی از عبادت و اطاعت وجود دارد و هر کس می‌تواند بر اساس نوع اطاعتی که انجام می‌دهد، پاداش و نتیجه‌ای متفاوت دریافت کند.
عدل را چونکه قدر بد افزون
لاجرم اجر عدل شد افزون
هوش مصنوعی: وقتی که ارزش و قدر عدالت بیشتر و افزون شود، نتیجه‌اش این است که پاداش و اجر عدالت نیز افزایش می‌یابد.
مرتبۀ عادلان چو هست اعلا
پس برو در جهان تو عدل افزا
هوش مصنوعی: اگر درجه و مرتبه افراد عادل در بالاترین سطح باشد، پس شما نیز باید در دنیای خود به گسترش عدالت بپردازید.
عدل خلق خداست در انسان
ظلم باشد ز شیمت شیطان
هوش مصنوعی: عدالت و انصاف به ویژه در مورد انسان‌ها، یکی از ویژگی‌های خداوند است. اما اگر در میان انسان‌ها ظلم و بی‌عدالتی وجود داشته باشد، این ناشی از وسوسه‌ها و فریب‌های شیطان است.
چون پری از صفات حق ای یار
خویشتن را مگیر از اغیار
هوش مصنوعی: ای دوست، مانند یک پری از ویژگی‌های الهی باش و خودت را از دنیای دیگران دور نگه‌دار.
یار او خود توئی چه مینالی
گنج اور ا همیشه حمالی
هوش مصنوعی: دوست او خود تو هستی، پس چرا از درد و رنج شکوه می‌کنی؟ گنج او همیشه به دوش توست.
گذر از تن چو اندر او جانی
زرجان را تو بوته و کانی
هوش مصنوعی: اگر از جسم بگذری، همچون جانی در درون او خواهی بود، که بوته و کانی را در دل خود دارد.
چشمه را آب دان مخوانش خاک
گرچه زاید ز خاک هست آن پاک
هوش مصنوعی: چشمه را به عنوان آب ننامید، هرچند که از خاک به وجود آمده است، چرا که این آب پاک و زنده است.
رو بهل درد و گیر صافی را
بهر وافی گذار جافی را
هوش مصنوعی: به درد و رنج بی‌توجهی کن و صاف و ساده، راه درست را در پیش بگیر.
در اگر در حدث فتد ناگاه
کی هلد در حدث ورا آگاه
هوش مصنوعی: اگر ناگهان در اتفاقی بیفتی، آیا آن در خارج از این اتفاق تو را راهنمایی می‌کند؟
دست را در حدث کند بی او
جویدش اندران حدث هر سو
هوش مصنوعی: انسان وقتی از خدا دور می‌شود، در جستجوی او به هر سمتی می‌رود و اگر در حالتی ناپاک باشد، نمی‌تواند او را پیدا کند.
آدمی کمتر از حدث نبود
در ز نعت خدای به نشود
هوش مصنوعی: انسانی که به خداوند نیکی کند و صفات او را در خود پرورش دهد، از تقدیر و آینده‌اش غافل نخواهد بود.
در دل او درآ در او کن جای
مرم از صورتش بمعنی آی
هوش مصنوعی: به درون او وارد شو و در او جا بگیر، از ظاهر او نگذران و به عمق وجودش نگاه کن.