بخش ۸۴ - در بیان آنکه هر نبی و ولی بر همه معجزات و کرامات قادر بود. اگرچه هر یکی معجزه و کرامتی ظاهر کرد، الا بر تمامت قادر بود. بحسب اقتضای هر دوری چیزی نمود یکی شق قمر کرد و یکی مرده زنده کرد و همچنین الی مالانهایه. چنانکه طبیب هر رنجوری را دوائی دیگر کند لایق رنجش نه از آن است که همان مقدار میداند اما در آن محل آن میباید، نظیر این بسیار است. چون اولیاء و انبیاء علیهم السلام مظهر و آلت حقاند هرچه آلت کند در حقیقت صانع کرده باشد همچنانکه قلم در دست نویسنده مختار نیست اختیار در دست کاتب است پس چون از صورت ایشان معجزهها و کرامتها را حق تعالی مینماید چون توان گفتن که حق بر بعضی قادر نیست این سخن و این اندیشه فی الحقیقه کفر باشد.
هر ولی جملۀ کرامت داشت
گرچه هر یک یکی دوزان افراشت
آن یکی از ضمیر خلقان گفت
آن یک از روشنی هر جان گفت
آن یکی نور داد ایمان را
آن یکی شرح کرد جانان را
آن یکی از کلام مستی داد
آن یکی کم زنی و پستی داد
آن یکی بر هوا نهاد قدم
آن یکی زد بر آب نقش و رقم
آن یک از سنگ چشمه کرد روان
آن یک از نار گلشن و ریحان
هر یکی را هزار چندان بود
اندکی بهر خلق گرچه نمود
وانبیای گزیده تا آدم
مثل موسی و عیسی مریم
معجز هر یکی دگرگون بود
هر یکی سوی حق رهی بنمود
آن یکی مرده زنده کرد بدم
وان یک از چوب اژدهای دژم
زان یکی نار تیز شد گل تر
زان یکی شد دو نیمه قرص قمر
از یکی کوه ناقه ای زائید
مدتی پیش منکران پائید
آن یکی آب از زمین جوشید
وز یکی کوه و دشت بخروشید
از یکی شد چو موم آهن سخت
وز یکی شد هزار بخت چو تخت
هر یکی بود بر همه قادر
گرچه جمله ز یک نشد ظاهر
همچو نقاش چست پر هنری
کو کند شکل مرغ یا شجری
نیست کو غیر آن نمیداند
جملۀ نقش را همیداند
یا که خیاط یک قبائی دوخت
نتوان گف کو جز آن ناموخت
یا که عالم ز دانش و تقوی
چون دهد بهر سائلی فتوی
هیچ گویند کو همان داند
یا از این بیش گفت نتواند
یا طبیبی دهد یکی دارو
ا رود خلط و صاف گردد رو
کس نگوید که علمش آن قدر است
وز بجز آن علاج بیخبر است
نی که یک آب میکند صد کار
در بساتین و روضه و گلزار
گاه از او آسیاب در کار است
گاه از او باغ و کشت پربار است
بمحلی رسد کند کاری
لایق آن محل دهد باری
هست این را مثال بی عدو حد
در گذر زین عدد گرو باحد
قدرت از حق بود نه از اجسام
زانکه معنی حق است و باقی نام
انبیا آلت اند و حق بر کار
همه بی اختیار و او مختار
آب اگرچه شود زلوله روان
نبود اصل آب لوله بدان
اصل آن آب باشد از دریا
گرچه از لوله ها شود پیدا
تن چو لوله است و قدرت حق آب
در مسبب نگر گذر ز اسباب
اولیا مظهر حق اند نه حق
حق از ایشان دهد بخلق سبق
مظهر باد برگ و شاخ تراست
کس نگوید که باد در شجر است
کرۀ باد از نظر دور است
اصل و فرع وی از شجر دور است
چون رسد باد گردد او آلت
همچو صوفی کند بسر حالت
همه بینند در سرش آن باد
همه دانند کز درخت نزاد
لیک اگر شاخ تر نجنبیدی
باد را چشم کس کجا دیدی
روی را گر کنی بهر طرفی
زیر و بالا و سوی هر غرفی
نقش خود را عیان کجا بینی
از جمالت نشان کجا بینی
مگر آئینه ای بدست آید
تا در آن نقش روت بنماید
همچنان روی باداز که ودشت
ننماید مگر ز شاخ و ز کشت
زانکه جنبان شوند چون آید
همه بیجان شوند چون آید
آینۀ باد شاخ تر باشد
لیک شاخی که بر شجر باشد
قدرت و معجزات از حق خاست
که بود عجز آن طرف که خداست
پس بود جمله معجز از یک ذات
ذات را گیر و در گذر ز صفات
میتوان گفتش این بدان تقدیر
که کنی فهم از من این تقریر
هر نبی معجزات آن همه داشت
گرچه هر یک دو سه از آن افراشت
هر یکی آن قدر نبد که نمود
هر یکی صد هزار چندان بود
بهر امت رسید معجزه ای
برد از هر نبی امم مزه ای
هر نبی وفق حال امت خود
کرد انعامها ز نعمت خود
اولیا را همه چنین میدان
همه هستند از خدا گویان
همه از خود تهی و از حق پ ر
در صدف گشته قطره هاشان در
همه را آن کرامت و داد است
همه را آن علوم و ارشاد است
گذر از نام و جمله را یک بین
چون بحق قایم اند جمله یقین
نطقشان از خدا بود نه ز خود
شده فارغ همه ز نیک و ز بد
این بدو نیک ضد همدگرند
کی در اضداد اهل دل نگرند
ضد و ندرا نباشد آنجا جا
هست دل از ورای خوف و رجا
آن طرف وحدت است بی اعداد
ره ندارد در آن سرا اضداد
فعل و قول همه بود از حق
دمبدمشان دهد خدای سبق
غیر ایشان سخن ز خود گویند
گرچه از علم و از خرد گویند
علم بر جانشان شده است روان
حظ ندارند هیچ از آن ایشان
بر همه آن علوم عاریه است
همچو در چوب کاب جاریه است
عاقبت علمها باصل روند
صاف چون رفت درد محض شوند
چون نگشتی تو عین علم اکنون
کی شوی واقف از علوم درون
بیخبر چون جماد مانی تو
گر سوی بیسوئی نرانی تو
آن جهان از تو چون نهان باشد
علم تو بهر این جهان باشد
گوش و هوشت بود سوی دنیا
بیخبر باشی از سر عقبی
آن فواید بتن رسد نه بجان
باشد آن علم بهر این ابدان
بخش ۸۳ - در بیان اناالحق گفتن منصور حلاج رحمة اللّه علیه در حالت مستی و فتوی دادن مفتیان آن عصر بقتل او تافتنه نشود و خلق از دین بدر نیایند و پند دادن دوستان او را که از این سخن باز آی و توبه کن که تا ترا نکشند و اصرار کردن او در سخن و در تقریر آن که قالب آدمی همچون مهمانخانهای است که دایما خلق غیبی در آن میآیند و میروند، الاخانۀ مرده و منجمد چه خبر و آگاهی دارد که در او چه مهمانان نزول میکنند مگر در خانه زنده باشد که ازمهمانان آگاه شود: نشنیدی حکایت منصوربخش ۸۵ - در بیان آنکه همچنانکه تن آب و گل طبیبان دارد، جان ودل را نیز هم طبیبان هستند و ایشان انبیاء و اولیاءاند اطباء میگویند که این بخور و آن مخور تا جسم بی رنج باشد و قوت گیرد و انبیاء و اولیاء میگویند که این بکن و آن مکن تا جان صفا یابد و فربه شود از این رو میفرماید مصطفی علیه السلام العلم علمان علم الابدان و علم الادیان: خلق را دردو چیز فایده است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر ولی جملۀ کرامت داشت
گرچه هر یک یکی دوزان افراشت
هوش مصنوعی: هر ولی (ولی یا پیشوای معنوی) دارای ویژگیهای خاص و کریمتی است، هرچند که هر یک از آنها در عین حال یک ویژگی مشترک دارند که آن را به نمایش میگذارند.
آن یکی از ضمیر خلقان گفت
آن یک از روشنی هر جان گفت
هوش مصنوعی: یکی از روحها به دیگری گفت که هر انسانی از نوری درون خود سخن میگوید.
آن یکی نور داد ایمان را
آن یکی شرح کرد جانان را
هوش مصنوعی: یکی به ایمان روشنی بخشید و دیگری جانان را به خوبی توضیح داد.
آن یکی از کلام مستی داد
آن یکی کم زنی و پستی داد
هوش مصنوعی: یکی از آنها سخنی با شور و حال گفت و دیگری به او کم توجهی و بیاحساسی نشان داد.
آن یکی بر هوا نهاد قدم
آن یکی زد بر آب نقش و رقم
هوش مصنوعی: یکی بر زمین قدم گذاشت و دیگری بر آب آثار و نشانههایی ایجاد کرد.
آن یک از سنگ چشمه کرد روان
آن یک از نار گلشن و ریحان
هوش مصنوعی: یک نفر از سنگ، آبی زلال و زنده به جریان درآورد، و نفر دیگر با عطر گلها و گیاهان خوشبو، فضایی دلپذیر و سرشار از زندگی ایجاد کرد.
هر یکی را هزار چندان بود
اندکی بهر خلق گرچه نمود
هوش مصنوعی: هر فردی به اندازهای که برای خودش سود و منفعت دارد، برای دیگران نیز خیر و خوبی دارد، هرچند که این خیر ممکن است کم باشد.
وانبیای گزیده تا آدم
مثل موسی و عیسی مریم
هوش مصنوعی: پیامبران برگزیدهای مانند موسی و عیسی مریم در نسل آدم وجود دارند.
معجز هر یکی دگرگون بود
هر یکی سوی حق رهی بنمود
هوش مصنوعی: هر معجزهای که یک نفر دارد، متفاوت از دیگری است و هر یک از آنها راهی به سوی حقیقت را نشان میدهد.
آن یکی مرده زنده کرد بدم
وان یک از چوب اژدهای دژم
هوش مصنوعی: یکی به وسیله جادو یا قدرت خاصی، مردهای را زنده کرد و دیگری با استفاده از چوبی، اژدهایی را که بسیار ترسناک و غمگین بود، به حرکت درآورد.
زان یکی نار تیز شد گل تر
زان یکی شد دو نیمه قرص قمر
هوش مصنوعی: از یک سو، گلِ تر به شعلههای تند آتش تبدیل شد و از سوی دیگر، ماه کامل به دو نیم تقسیم گردید.
از یکی کوه ناقه ای زائید
مدتی پیش منکران پائید
هوش مصنوعی: مدتی پیش، از کوهی شتر مادهای متولد شد که این تولد کسی را به انکار کشاند.
آن یکی آب از زمین جوشید
وز یکی کوه و دشت بخروشید
هوش مصنوعی: آبی از دل زمین بیرون آمد و دیگری از کوه و دشت به خروش درآمد.
از یکی شد چو موم آهن سخت
وز یکی شد هزار بخت چو تخت
هوش مصنوعی: وقتی دو چیز با هم یکی شوند، مانند آهن که نرم میشود و به راحتی شکل میگیرد. همچنین، وقتی چیزی به یکدیگر پیوسته میشود، مثل تختی که هزاران نعمت و شانس را همراه دارد.
هر یکی بود بر همه قادر
گرچه جمله ز یک نشد ظاهر
هوش مصنوعی: هر فردی میتواند در همهجا توانا باشد، اگرچه همه آنها از یک منبع مشابه و واحد نشأت گرفتهاند.
همچو نقاش چست پر هنری
کو کند شکل مرغ یا شجری
هوش مصنوعی: شخصی مثل یک نقاش ماهر و چابک است که قادر است به زیبایی تصویر یک پرنده یا درخت را بکشد.
نیست کو غیر آن نمیداند
جملۀ نقش را همیداند
هوش مصنوعی: هیچکس جز او، بهخوبی نمیداند که تمام اجزای زندگی و هر نقش و نقشی در آن چگونه است.
یا که خیاط یک قبائی دوخت
نتوان گف کو جز آن ناموخت
هوش مصنوعی: یا اینکه خیاط لباس معینی را دوخته است، نمیتواند بگوید که این هنر را از جای دیگری فرا گرفته است.
یا که عالم ز دانش و تقوی
چون دهد بهر سائلی فتوی
هوش مصنوعی: آیا عالم به دانش و تقوی میتواند به سؤالات افرادی که نیاز به راهنمایی دارند، پاسخ دهد؟
هیچ گویند کو همان داند
یا از این بیش گفت نتواند
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند چیزی بیشتر از آنچه را که میداند بگوید یا اظهار نظر کند.
یا طبیبی دهد یکی دارو
ا رود خلط و صاف گردد رو
هوش مصنوعی: اگر پزشک دارویی بدهد، آن وقت مواد اضافی و ناخالصیها از بدن خارج شده و وضعیت بهبود مییابد.
کس نگوید که علمش آن قدر است
وز بجز آن علاج بیخبر است
هوش مصنوعی: هیچکس نمیگوید که دانشش به اندازهای است و از این که راه دیگری برای درمان وجود ندارد، بیخبر است.
نی که یک آب میکند صد کار
در بساتین و روضه و گلزار
هوش مصنوعی: نی، با صدای خود هزاران کار انجام میدهد و زندگی را در باغها و گلزارها دگرگون میسازد.
گاه از او آسیاب در کار است
گاه از او باغ و کشت پربار است
هوش مصنوعی: گاهی او به ما اجازه میدهد که در مسیر سختی و تلاش قرار بگیریم، و گاهی هم برکت و رونق میآورَد که نتیجهاش خوشبختی و بهرهوری است.
بمحلی رسد کند کاری
لایق آن محل دهد باری
هوش مصنوعی: در جایی که شایسته و مناسب است، کارهای متناسب و ارزشمندی انجام میشود و برآورده میشود.
هست این را مثال بی عدو حد
در گذر زین عدد گرو باحد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که وجود عدو یا دشمن، مرز و حدودی را مشخص میکند و در عبور از این مرز، به یک عدد خاص میرسیم که به نوعی نمایانگر حد و مرز ما در مواجهه با چالشهاست. به عبارت دیگر، وجود موانع و دشمنان میتواند ما را به سمت تعیین دقیقتر هویت و مرزهایمان سوق دهد.
قدرت از حق بود نه از اجسام
زانکه معنی حق است و باقی نام
هوش مصنوعی: قدرت از ذات حق به وجود میآید و نه از اشیای مادی. چرا که حقیقت و معنا در وجود حق نهفته است و اوست که ازلی و باقی است.
انبیا آلت اند و حق بر کار
همه بی اختیار و او مختار
هوش مصنوعی: پیامبران وسیلهای هستند و خداوند بر همه امور تسلط دارد، در حالی که آنها و دیگران هیچ اختیاری ندارند و فقط اوست که اختیار تام دارد.
آب اگرچه شود زلوله روان
نبود اصل آب لوله بدان
هوش مصنوعی: هر چند که آب از لوله به حرکت درآید، اما اصل و منشأ آب همچنان در لوله باقی میماند.
اصل آن آب باشد از دریا
گرچه از لوله ها شود پیدا
هوش مصنوعی: آب اصلی از دریا سرچشمه میگیرد، هرچند که از لولهها به شکل دیگری ظاهر شود.
تن چو لوله است و قدرت حق آب
در مسبب نگر گذر ز اسباب
هوش مصنوعی: تن مثل لولهای است و قدرت الهی مانند آبی است که در آن جریان دارد. به تاثیرات و علل دقت کن و به واسطهها توجه کن.
اولیا مظهر حق اند نه حق
حق از ایشان دهد بخلق سبق
هوش مصنوعی: اولیای الهی نمونه و تجلیات حق هستند و نه اینکه خود حق باشند، بلکه حق از طریق آنها به مردم شناخت و هدایت میدهد.
مظهر باد برگ و شاخ تراست
کس نگوید که باد در شجر است
هوش مصنوعی: عوامل طبیعت و عناصر زندگی را نمیتوان جدا از هم دید. مثلاً، نمیتوان فقط به باد اشاره کرد و آن را از درخت و برگها جدا کرد، زیرا وجود این عناصر به یکدیگر وابسته است. در واقع، درخت و برگها نشانهای از وجود باد هستند و برعکس، باد نیز تأثیری مستقیم بر شکل و حالت درختان دارد.
کرۀ باد از نظر دور است
اصل و فرع وی از شجر دور است
هوش مصنوعی: باد به دوردستها میوزد و از نظر ما پنهان است، ریشه و شاخههایش از درختی که در پیش چشم ماست دور هستند.
چون رسد باد گردد او آلت
همچو صوفی کند بسر حالت
هوش مصنوعی: وقتی باد میوزد، او تبدیل به ابزاری میشود، مانند صوفی که به حالت خاصی در میآید.
همه بینند در سرش آن باد
همه دانند کز درخت نزاد
هوش مصنوعی: همه میدانند که در سر او چه میگذرد و همه میفهمند که او از کجا به دنیا آمده است.
لیک اگر شاخ تر نجنبیدی
باد را چشم کس کجا دیدی
هوش مصنوعی: اما اگر شاخ تازهای تکان نخورد، هیچکس دیده است که باد کجا میوزد.
روی را گر کنی بهر طرفی
زیر و بالا و سوی هر غرفی
هوش مصنوعی: اگر روی را به هر سمتی بگردانی، چه بالا و چه پایین، یا به سمت هر اتاقی، به هر حال تغییر نمیکند.
نقش خود را عیان کجا بینی
از جمالت نشان کجا بینی
هوش مصنوعی: آیا میتوانی از زیباییهای خود، نشانهای را آشکار ببینی یا اثری از آن در خود احساس کنی؟
مگر آئینه ای بدست آید
تا در آن نقش روت بنماید
هوش مصنوعی: آیا هیچ چیزی پیدا میشود که بتواند تصویر چهرهات را به تو نشان دهد؟
همچنان روی باداز که ودشت
ننماید مگر ز شاخ و ز کشت
هوش مصنوعی: همچنان در حال پروازیم، مانند باد که در دشت نمیتوان دید، مگر به خاطر درختان و زمینهای کشت شده.
زانکه جنبان شوند چون آید
همه بیجان شوند چون آید
هوش مصنوعی: چون چیزی رخ میدهد، همه بیحال و بیتحرک میشوند.
آینۀ باد شاخ تر باشد
لیک شاخی که بر شجر باشد
هوش مصنوعی: آیینهای که به خاطر باد حرکت میکند، از شاخ درختی که به زمین چسبیده، ناپایدارتر و غیرقابلاعتمادتر است. این نشان میدهد که چیزهای ظاهری و ناپایدار مانند یک آیینه در واکنش به تغییرات محیط، نمیتوانند به اندازه شاخ درخت که ثابت و پایدار است، قابل اعتماد باشند.
قدرت و معجزات از حق خاست
که بود عجز آن طرف که خداست
هوش مصنوعی: قدرت و شگفتیها از خداوند سرچشمه میگیرد و طرفی که در مقابل او قرار دارد، عاجز و ناتوان است.
پس بود جمله معجز از یک ذات
ذات را گیر و در گذر ز صفات
هوش مصنوعی: همه معجزات از یک حقیقت سرچشمه میگیرند، بنابراین به عمق آن حقیقت توجه کن و از ویژگیها و صفات آن بگذر.
میتوان گفتش این بدان تقدیر
که کنی فهم از من این تقریر
هوش مصنوعی: میتوان گفت که میخواهی از من به گونهای خاص بفهمی و درک کنی که موضوع به همین شکل تفسیر شده است.
هر نبی معجزات آن همه داشت
گرچه هر یک دو سه از آن افراشت
هوش مصنوعی: هر پیامبر معجزات بسیاری داشت، هرچند که هر یک تنها یکی دو تا از آنها را به نمایش گذاشت.
هر یکی آن قدر نبد که نمود
هر یکی صد هزار چندان بود
هوش مصنوعی: هر کس به اندازهای که ارزش داشت، خود را نشان میداد و هر یک از آنها به اندازهای نمایان میشد که بسیار بیشتر از آنچه که به نظر میرسید، ارزش داشتند.
بهر امت رسید معجزه ای
برد از هر نبی امم مزه ای
هوش مصنوعی: برای مردم معجزهای آورد که از هر پیامبری خاصیت و طعم ویژهای داشت.
هر نبی وفق حال امت خود
کرد انعامها ز نعمت خود
هوش مصنوعی: هر پیامبری به نسبت وضعیت و نیازهای مردم خود، از نعمتها و برکات الهی برای آنها بهرهمند میشده است.
اولیا را همه چنین میدان
همه هستند از خدا گویان
هوش مصنوعی: همه اولیا و بزرگواران را به یک شکل میشناسند و همگی به زبان خداوند آشنا هستند.
همه از خود تهی و از حق پ ر
در صدف گشته قطره هاشان در
هوش مصنوعی: همه از خود خالی شدهاند و پر از حقیقت، مانند قطرههایی که در صدف قرار گرفتهاند.
همه را آن کرامت و داد است
همه را آن علوم و ارشاد است
هوش مصنوعی: همه مردم از لطف و بخشش برخوردارند و همگی به دانش و راهنمایی نیاز دارند.
گذر از نام و جمله را یک بین
چون بحق قایم اند جمله یقین
هوش مصنوعی: برای درک حقیقت، باید از نامها و ظواهر عبور کرد، چون در نهایت همه چیز به یک حقیقت واحد و مسلم بازمیگردد.
نطقشان از خدا بود نه ز خود
شده فارغ همه ز نیک و ز بد
هوش مصنوعی: کلام آنها از خداوند بود و نه از خودشان. آنها از همه چیز، چه خوب و چه بد، بینیاز شده بودند.
این بدو نیک ضد همدگرند
کی در اضداد اهل دل نگرند
هوش مصنوعی: این دو چیز هر کدام خاصیتهای متضادی دارند و کسانی که اهل دل و بینش هستند میتوانند این تضادها را درک کنند.
ضد و ندرا نباشد آنجا جا
هست دل از ورای خوف و رجا
هوش مصنوعی: در آنجا جایی برای تضاد و تناقض وجود ندارد، دل از ترس و امید فراتر میرود.
آن طرف وحدت است بی اعداد
ره ندارد در آن سرا اضداد
هوش مصنوعی: در آن سوی وحدت، دیگر عددی وجود ندارد و در آنجا هیچ تناقضی نمیتوان یافت.
فعل و قول همه بود از حق
دمبدمشان دهد خدای سبق
هوش مصنوعی: تمام اعمال و گفتارشان از سوی حق است و خداوند همیشه بر این کارها نظارت دارد و به آنها توفیق میدهد.
غیر ایشان سخن ز خود گویند
گرچه از علم و از خرد گویند
هوش مصنوعی: تنها کسانی که غیر از ایشان صحبت میکنند، اگرچه در مورد علم و دانایی سخن میگویند، در واقع از خودشان حرف میزنند.
علم بر جانشان شده است روان
حظ ندارند هیچ از آن ایشان
هوش مصنوعی: دانش در وجود آنها بهطور عمیق نفوذ کرده است، اما از آن هیچ بهره و لذتی نمیبرند.
بر همه آن علوم عاریه است
همچو در چوب کاب جاریه است
هوش مصنوعی: تمام آن علمهایی که به طور موقتی از دیگران گرفته شدهاند، مانند آبی است که در درخت چوبی جاری است.
عاقبت علمها باصل روند
صاف چون رفت درد محض شوند
هوش مصنوعی: در نهایت، دانشها به روش صحیح و روشن پیش میروند؛ همانطور که وقتی درد خالص از وجود رخت ببندد، آرامش و clarity حاصل میشود.
چون نگشتی تو عین علم اکنون
کی شوی واقف از علوم درون
هوش مصنوعی: وقتی که تو حقیقت علم را درک نکردی، چطور میتوانی از مسائل عمیق و درون علوم آگاهی پیدا کنی؟
بیخبر چون جماد مانی تو
گر سوی بیسوئی نرانی تو
هوش مصنوعی: اگر مانند یک جسم بیروح و بیخبر بمانی، تو را به سمت عدم و بیطرفی میکشانند.
آن جهان از تو چون نهان باشد
علم تو بهر این جهان باشد
هوش مصنوعی: اگر آن دنیا از تو پنهان باشد، دانش تو فقط به همین جهان تعلق دارد.
گوش و هوشت بود سوی دنیا
بیخبر باشی از سر عقبی
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که به دنیا و مسائلش توجه کنی، نباید فراموش کنی که باید از عواقب کارها و آیندهات باخبر باشی و نباید غافل باشی.
آن فواید بتن رسد نه بجان
باشد آن علم بهر این ابدان
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که اگر دانشی برای بهبود زندگی و سلامت جسمی انسانها مفید نباشد، ارزش چندانی ندارد. به عبارت دیگر، دانش باید به نفع و رفاه بشر باشد تا واقعاً اهمیت پیدا کند.