گنجور

بخش ۷۴ - رجوع کردن بدان قصه که ولد را چلبی حسام الدین قدسنا اللّه بسرالعزیز در خواب نموده بود

هست مردی در این جهان پنهان
مثل نقره و زر اندر کان
ظاهرش خاک و باطنش زر پاک
تن او سست و جان او چالاک
ذات او نور آسمان و زمین
گر تو را هست نور چشم ببین
کاو چه شکل است و چه بدیع نگار
بی‌نظیر است در میان کبار
کس ندید اندر آب و گل چو وئی
دل و جان مثل او نیافت حئی
نیست مانندش اندر این دوران
در زمان و زمین و کون و مکان
همه عالم چو جسم و او چون جان
همه عالم قراضه او چون کان
وصف او کرده بُد به من در خواب
شه حسام الحق لطیف جواب
همچنان است بلکه صد چندان
نتوان کرد شرح او به زبان
گشته‌ام کمترین غلام درش
تا شدم هست می‌خورم ز برش
پیش از این آنچه خورده بودم من
بی‌شمار است ناید آن به سخن
اینقدر کان بفهم می‌آید
گفتنش پیش عاقلان شاید
گویم ار بشنوی به صدق ز من
چند حرفی ز سر گذشت ز من
چون که زاییدم از تن مادر
شیر شد بعد خونم اندر خور
پاره‌ای چون بزرگتر گشتم
لوت خوردم ز شیر بگذشتم
بعد از آن از برنج و شهد و شکر
شد غذا میوه‌ها ز خشک و ز تر
چون ز خوردن گذشتم اندر جوع
حکمت از من برست چون ینبوع
بی‌دهانی طعام‌ها خوردم
بی‌کف از وی نواله‌ها بردم
بشریت برفت و دل چو ملک
گشت پران ورای هفت فلک
چونکه از خود گذشتم آخر کار
بحر گشتم مرا مجوی کنار
نیست این را نهایت و پایان
کو درون ؟ و کجا بیان و زبان ؟
می‌روم من گهی چپ و گه راست
دم مزن کاین نفس ز حق برخاست
رو مکن اعتراض بر مسکین
گرچه زفتی و خوب و با تمکین
در شکستش مرو عجب چیز است
فصل او بی بهار و پاییز است
نی ز نار است نور آن سرور
نبود آن طرف شه و چاکر
غیر او شیخ و اوستاد مجو
زانکه نبود در این جهان چون او

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست مردی در این جهان پنهان
مثل نقره و زر اندر کان
هوش مصنوعی: در این دنیا مردی وجود دارد که به اندازه نقره و طلا باارزش است، اما پنهان و ناشناخته است.
ظاهرش خاک و باطنش زر پاک
تن او سست و جان او چالاک
هوش مصنوعی: ظاهر او مانند خاک است و درونش مانند طلاست. جسمش ضعیف و جانش پرانرژی و فعال است.
ذات او نور آسمان و زمین
گر تو را هست نور چشم ببین
هوش مصنوعی: موجودیت او همانند نوری است که بر آسمان و زمین تابیده می‌شود. اگر به تو از نور چشم برخوردار هستی، می‌توانی این نور را مشاهده کنی.
کاو چه شکل است و چه بدیع نگار
بی‌نظیر است در میان کبار
هوش مصنوعی: این شخص چه شکلی دارد و چقدر زیبا و بی‌نظیر است، به‌خصوص در میان بزرگان.
کس ندید اندر آب و گل چو وئی
دل و جان مثل او نیافت حئی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند او، که روح و جانش را در آب و گل جمع کرده باشد، دیده نمی‌شود.
نیست مانندش اندر این دوران
در زمان و زمین و کون و مکان
هوش مصنوعی: هیچ کسی در این زمان و در این دنیا و در همه‌ی هستی مانند او وجود ندارد.
همه عالم چو جسم و او چون جان
همه عالم قراضه او چون کان
هوش مصنوعی: تمام جهان مانند یک جسم است و او مانند جان آن جسم است. همه عالم مانند پاره‌های فرسوده است و او مانند معدنی با ارزش می‌باشد.
وصف او کرده بُد به من در خواب
شه حسام الحق لطیف جواب
هوش مصنوعی: در خواب، کسی به من از ویژگی‌های او گفت و به من پاسخ لطیفی داد که به شدت بر من تأثیر گذاشت.
همچنان است بلکه صد چندان
نتوان کرد شرح او به زبان
هوش مصنوعی: این طور است که نمی‌توان به راحتی و با هزاران کلمه، خوابی که او دیده را توصیف کرد.
گشته‌ام کمترین غلام درش
تا شدم هست می‌خورم ز برش
هوش مصنوعی: من به کمترین خدمت‌گزار درگاه او تبدیل شده‌ام و اکنون از محضر او بهره‌مند می‌شوم.
پیش از این آنچه خورده بودم من
بی‌شمار است ناید آن به سخن
هوش مصنوعی: قبل از این، من چیزهایی را خورده‌ام که تعدادشان بسیار زیاد است و هیچ‌کدام از آن‌ها قابل بیان نیست.
اینقدر کان بفهم می‌آید
گفتنش پیش عاقلان شاید
هوش مصنوعی: این قدر که این موضوع برای افراد عقل‌مند قابل درک است، شاید نیازی به بیان آن نباشد.
گویم ار بشنوی به صدق ز من
چند حرفی ز سر گذشت ز من
هوش مصنوعی: می‌خواهم بگویم اگر تو با صداقت به من گوش بدهی، چند کلمه‌ای از اندیشه‌های من را خواهی شنید که از دل من برآمده است.
چون که زاییدم از تن مادر
شیر شد بعد خونم اندر خور
هوش مصنوعی: چون از بدن مادر متولد شدم، شیر به من دادند و سپس خونم را خوردم.
پاره‌ای چون بزرگتر گشتم
لوت خوردم ز شیر بگذشتم
هوش مصنوعی: وقتی بزرگ‌تر شدم، از شیر مادر گذشتم و به غذاهای دیگری روی آوردم.
بعد از آن از برنج و شهد و شکر
شد غذا میوه‌ها ز خشک و ز تر
هوش مصنوعی: پس از آن از برنج و عسل و شکر غذا درست شد و میوه‌ها از دو نوع خشک و تر فراهم شدند.
چون ز خوردن گذشتم اندر جوع
حکمت از من برست چون ینبوع
هوش مصنوعی: زمانی که از غذا خوردن گذشتم و گرسنگی را تجربه کردم، به من حکمت و دانش بیشتری عطا شد مانند چشمه‌ای که جوش می‌زند و آب از آن می‌جوشد.
بی‌دهانی طعام‌ها خوردم
بی‌کف از وی نواله‌ها بردم
هوش مصنوعی: بدون اینکه دهانی داشته باشم، غذاها را خوردم و بدون اینکه دست داشته باشم، نواله‌ها را از او گرفتم.
بشریت برفت و دل چو ملک
گشت پران ورای هفت فلک
هوش مصنوعی: انسانیت از بین رفته و دل مانند یک پادشاه، به سوی آسمان‌ها پرواز کرده است.
چونکه از خود گذشتم آخر کار
بحر گشتم مرا مجوی کنار
هوش مصنوعی: زمانی که از خودم گذشتم و به عبادت و عشق الهی پرداختم، به مثل دریایی وسیع تبدیل شدم، پس مرا در کناره‌ها جستجو نکن.
نیست این را نهایت و پایان
کو درون ؟ و کجا بیان و زبان ؟
هوش مصنوعی: این چیزی که در درون وجود دارد، نه انتهایی دارد و نه پایانی. کجا می‌توانیم آن را بیان کنیم یا با زبان توصیف کنیم؟
می‌روم من گهی چپ و گه راست
دم مزن کاین نفس ز حق برخاست
هوش مصنوعی: من به سمت‌های مختلف می‌روم، گاهی سمت چپ و گاهی سمت راست. سخن نگو که این نفس من از حقیقت برمی‌خیزد.
رو مکن اعتراض بر مسکین
گرچه زفتی و خوب و با تمکین
هوش مصنوعی: بر مسکین و نیازمند سخت نگریسته مکن، هرچند که تو خود به مقام و خوشی رسیده‌ای.
در شکستش مرو عجب چیز است
فصل او بی بهار و پاییز است
هوش مصنوعی: در شکست این گیاه شگفت‌انگیز نباش، زیرا فصل آن نه بهار دارد و نه پاییز.
نی ز نار است نور آن سرور
نبود آن طرف شه و چاکر
هوش مصنوعی: نور آن سرور از آتش نار است، اما اگر آن طرف، پادشاه و خدمتکاری نباشد، چنین نوری وجود نخواهد داشت.
غیر او شیخ و اوستاد مجو
زانکه نبود در این جهان چون او
هوش مصنوعی: به غیر از او، هیچ‌کس را به عنوان استاد و راهنما جستجو نکن، زیرا در این دنیا هیچ‌کس به عظمت و بزرگی او نیست.