گنجور

بخش ۷ - در بیان آنکه معانی چنانکه هست حق آنست که در زبان و عبارت نگنجد زیرا که سخن را سه مرتبه است یکی نثر و یکی نظم و یکی اندیشه که در اندرون روی می‌نماید آنچه در اندرون است عرصه‌اش عظیم با گشاد و واسع و بسیط است و چون در عبارت نثر می‌آید تنگ می‌گردد و چون در نظم می‌آید هم تنگ‌تر میشود و بالای این هر سه مرتبه عالم غیب است که فیض از آنجا در سینه می‌آید سعت و بسط آن بی‌حد و بی‌پایان است

در یم ِ نثر، نظم یک قطره است
در خور خامشی، سخن ذره است
در خموشی تویی یقین دریا
شبنمی، چون شوی به لب گویا
خمشی اصل و گفتگو فرع است
خمشی احمد و سخن شرع است
مصطفی چشمه است و شرعش آب
مصطفی آفتاب و شرعش تاب
شرع فرع است و مصطفی اصل است
مصطفی جد و شرع چون نسل است
همچنانی تو نیز چون جویی
مثل او بحر و چشمه و جویی
گاه در صلح و گاه در جنگی
گاه دمساز مطرب و چنگی
گاه گردی خراب و گه معمور
گه شوی مست و گه شوی مخمور
گه کنی خانه‌ها ز خشت و ز طین
گه شود شادمان ز تو غمگین
صورت از تست دائماً آباد
هم معانی ز تو خوش و دلشاد
تو چو بحری و فعل تو قطره
تو چو شمسی و قول تو ذره
همچنین است فعل و قول رسول
فهم کن این مشو ز فکر ملول
صدهزاران چو شرع از او برخاست
وی از ان نی فزون شد و نی کاست
پس چنین زو برند و کم نشود
زآب بحرش خورند و کم نشود
نی که بوجهل در بدی بود آن؟
که نظیرش ندید کس به جهان
زان بدی‌هاش هیچ کم می‌شد؟
بلکه هر لحظه در فزونی بد
بود مانند چشمه جوشنده
نزد جنسش چو ماه رخشنده
لیکن آن ظلمت است و آن نور است
این همه ماتم آن همه سور است
این کند کور و آن ببخشد چشم
آن دهد حلم و این کند پر خشم
آن دهد حور و جنت و کوثر
این برد بی‌گمان به قعر سقر

بخش ۶ - در بیان آنکه حق تعالی در نهاد هر کس خاصیتی نهاده است که به جز به جنس خود نیارامَد و اگر بیارامَد بنابر علتی باشد و آن خاصیت همچو موکلی است که شخص را به جنس خود می‌برد که ان الله تعالی ملکا یسوق الجنس الی الجنس و در تقریر آنکه جنس جنس آفریدن را سبب آن بود که چیزها به ضد ظاهر می‌شود که و بضدها تتبیّن الاشیاء دیگر آنکه کمال صنعت آنست که بر بد و نیک قادر باشد زیرا که اگر بر نیک توانا باشد و نتواند بد ساختن قادر تمام نباشد پس نسبت به خدا نیک و بد یکسان‌اند از آن ره که هر دو معرف کمال صنعت حق‌اند لیکن اگر از این نسبت قطع نظر کنی نیک و بد کی یکسان باشد. تقریری دیگر که بی‌این نسبت و تعلیل کشف شود که نیک و بد همه نیک است چون این تقریر را به صدق شنیده باشی و قبول کرده باشی به برکت این، حق تعالی بدانت نیز راه دهد: هست حق را فرشته ای به زمینبخش ۸ - در بیان آنکه حق تعالی دو دریا آفریده است یکی از نور و یکی از ظلمت و برزخ معنوی میان آن دو دریا کشیده است که آمیختن‌شان به همدیگر ممکن نیست همچون آب و روغن که در یک قندیل باشند و به هم نیامیزند مدد اهل تقوی و انبیاء و اولیاء و ملائکه از آن دریای نور است و مدد مشرکان و شیاطین و نفوسِ بدان از دریای ظلمت است که به هم چفسیده‌اند و نمی‌آمیزند که مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان.: بشنو این را ز نص ای دانا

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.