گنجور

بخش ۶۶ - در بیان آنکه حق تعالی بعضی روحها را از ازل پاک آفرید و بعضی را ناپاک. چون در این جهان آن روحهای ناپاک زهد و صلاح و دیانت و تقوی ورزند آن همه بر ایشان عاریت باشد زیرا که از اصل ناپاک آمدند هنگام اجل آن رنگهای عارضی از ایشان برود ناپاکیشان پیدا شود و بعکس این بدیها و فجور و فسق بر روح پاک هم عاریه باشد وقت اجل ناپاکی از او برود پاکیش ظاهر گردد.

هم چو شیطان بد از ازل کافر
زان نگردید اول و آخر
مرغ کز مادرش سیاه آمد
از قدم کافر و تباه آمد
گر شود از گچ و ز دوغ سپید
آن بود عرایه چو گل بربید
آبهای اجل برد زو آن
تا که گردد سیاه چون زاغان
وانکه جانش بد از ازل اسپید
زاده بود از شعاع آن خورشید
از گنه ار شود چو زاغ سیاه
جان پاکش شود ز جرم تباه
برود زاب توبه آن سیهی
پاک گردد نماندش تبهی
هرکه آمد سفید مادر زاد
عاقبت زین بلا شود آزاد
چون بدیها نبود لایق او
گنه و جرمها مطابق او
باز گردد چنانکه بود اول
نکند اندر او گناه عمل
گر بیابد صلیب زر شخصی
گر بود متقی و بی نقصی
بهر نقش بدش نیندازد
بل برد در وثاق و بگدازد
تا رود نقش ناپسند از زر
زانکه بر خیر عاریه است آن شر
نقش شر بود عاریه برخاست
خیر اصلی چنانکه بد برجاست
نقش بد چون بر او نبود اصلی
رود آن چونکه خوبود اصلی
ذات از اصل چون بود نیکو
عاقبت کار او شود نیکو
رابعه نی که بود در بد کار
گشت آخر ز زمرۀ احرار
نی که اول فضیل بود فضول
رهزن و بی حفاظ همچون غول
آخر کار متقی شد او
گشت بیدار و رفت از او آن خو
گشت از سلک اولیای کبار
همچو او بوده در جهان بسیار
نامشان گر برم دراز شود
در مقصود از آن فراز شود
فوت گردد معانی دیگر
نرسد تان از آن علوم خبر
فهم کن رمز اگر خردمندی
بند بگشا ز دل چه دربندی
سوی ظاهر مرو چو نادانان
سوی باطن رو ار تو داری آ ن
گرچه بر زر گل سیاه بود
نقد زر کی از آن تباه شود
ور شود مس زشت زر اندود
مخر آن را که نیست در وی سود
زر نماند بر او چو عاریه است
مس تنها بماند اندر دست
لیک صراف هر دو را از دور
بشناسد چو نیست زو مستور
مس و زر را شناسد آن دانا
همچو روز است پیش او پیدا
تا نگردی غلط برنگ برون
بین که در رنگها چه شد مدفون
نی که در دور خویش بر صیصا
بود بی مثل در صلاح و تقی
چون نبود آن تقاش مادرزاد
هر چه او کرده بود رفت بباد
عاقبت همچو مرغ آن خود کام
بسته شد بهر دانه ای در دام
گشت زانی و قاتل و بد نام
رفت دینش بماند دشمن کام
هر میسر لما خلق آمد
جز بمیسور خود نیارامد
نی که ابلیس بر فلک ز قدم
از ملائک فزون بد او بقدم
داشت بر آسمان ولایت ها
کرده املاک از او روایت ها
پیش املاک همچو شاگردان
او چو استاد فایق و همه دان
بود استاد بر سما نامش
نعمت آمد ز حق سرانجامش
چونکه گوهر نداشت جان بدش
دست نگرفت علم و هم خر د ش
در نبی حق ز کافرانش خواند
وز بلندیش سوی پستی راند
ظاهراً گرچه او مسلمان بود
باطناً بی حضور و ایمان بود
بود از اصل کافر و مردود
آخر کار حق ورا بنمود
که چه بود از ازل نهاد بدش
وز چه رو کرد از ان جناب ردش
گشت سر نهان او پیدا
پیش خرد و بزرگ شد رسوا
نیک و بد بیگمان در آخر کار
آشکارا شوند روز شمار
این سخن را کران نخواهد بود
قصۀ شه حسام دین گو زود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هم چو شیطان بد از ازل کافر
زان نگردید اول و آخر
هوش مصنوعی: همان‌طور که شیطان از ابتدا کافر و پلید بود، او نه در آغاز و نه در پایان تغییر نکرد.
مرغ کز مادرش سیاه آمد
از قدم کافر و تباه آمد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که از مادرش به دنیا آمده و رنگ سیاهی دارد، به خاطر قدم کسی ناخلف و بدبخت به این حال افتاده است.
گر شود از گچ و ز دوغ سپید
آن بود عرایه چو گل بربید
هوش مصنوعی: اگر از گچ و دوغ سفید باشد، آن را به مانند عریضه‌ای زیبا می‌توان دید که همانند گل شکفته است.
آبهای اجل برد زو آن
تا که گردد سیاه چون زاغان
هوش مصنوعی: آب‌های مرگ او را از این دنیا بردند تا زمانی که چهره‌اش مانند سیاه‌پرندگان تاریک شد.
وانکه جانش بد از ازل اسپید
زاده بود از شعاع آن خورشید
هوش مصنوعی: کسی که روحش از ابتدا ناپاک و تیره بود، از تابش آن خورشید روشن نشأت گرفته است.
از گنه ار شود چو زاغ سیاه
جان پاکش شود ز جرم تباه
هوش مصنوعی: اگر انسان گناه کند، مانند زاغی سیاه می‌شود، اما اگر روحش پاک باشد، گناهان او را تباه نخواهد کرد.
برود زاب توبه آن سیهی
پاک گردد نماندش تبهی
هوش مصنوعی: اگر آن سیه‌چهره به زاب برود و توبه کند، دیگر هیچ گناهی برای او باقی نمی‌ماند و پاک می‌شود.
هرکه آمد سفید مادر زاد
عاقبت زین بلا شود آزاد
هوش مصنوعی: هر کسی که با روحی پاک و بی‌آلایش به دنیا آمده باشد، در نهایت از این مصیبت‌ها نجات خواهد یافت.
چون بدیها نبود لایق او
گنه و جرمها مطابق او
هوش مصنوعی: وقتی که بدی‌ها با شخصیت او سازگار نیست، پس گناهان و خطاها هم با او تناسبی ندارند.
باز گردد چنانکه بود اول
نکند اندر او گناه عمل
هوش مصنوعی: هرکس باید به وضعیت طبیعی و اولیه خود برگردد و نباید در زندگی خود به گناه و کارهای نادرست دچار شود.
گر بیابد صلیب زر شخصی
گر بود متقی و بی نقصی
هوش مصنوعی: اگر کسی به جایگاهی باارزش و ممتاز دست یابد، حتی اگر فردی متقی و بی‌نقص باشد.
بهر نقش بدش نیندازد
بل برد در وثاق و بگدازد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی ظاهری او، دلش را نمی‌زند و در چنگال عشقش گرفتار می‌شود و می‌سوزد.
تا رود نقش ناپسند از زر
زانکه بر خیر عاریه است آن شر
هوش مصنوعی: نقش زشت و ناپسند از میان خواهد رفت، زیرا آنچه که بر اساس خیر و نیکی است، حتی اگر به صورت وام باشد، همیشه پایدارتر از بدی خواهد بود.
نقش شر بود عاریه برخاست
خیر اصلی چنانکه بد برجاست
هوش مصنوعی: شر به عنوان یک نقش عاریه‌ای و موقتی خود را نشان می‌دهد، در حالی که خیر و خوبی واقعی و پایدار همیشه وجود دارد، همان‌طور که بدی هم همواره در دسترس است.
نقش بد چون بر او نبود اصلی
رود آن چونکه خوبود اصلی
هوش مصنوعی: اگر در ذات کسی خوبی و اصل و بنیاد درست نباشد، هر چند که ظاهرش زیبا و خوشایند باشد، در حقیقت ارزش واقعی ندارد و از بین می‌رود.
ذات از اصل چون بود نیکو
عاقبت کار او شود نیکو
هوش مصنوعی: اگر خصلت و بنیاد چیزی خوب باشد، در نهایت نتیجه کار آن هم خوب خواهد بود.
رابعه نی که بود در بد کار
گشت آخر ز زمرۀ احرار
هوش مصنوعی: رابعه که در ابتدا به کارهای ناپسند مشغول بود، در نهایت جزء انسان‌های آزاد و نیکوکار قرار گرفت.
نی که اول فضیل بود فضول
رهزن و بی حفاظ همچون غول
هوش مصنوعی: نی، که در آغاز با فضیلت بود، حالا به مانندی یک غول، بی‌حفاظ و راهزن شده است.
آخر کار متقی شد او
گشت بیدار و رفت از او آن خو
هوش مصنوعی: در نهایت، شخص متقی به هوش آمد و از خواب غفلت بیدار شد و مشکلات و ناپاکی‌های گذشته‌اش را پشت سر گذاشت.
گشت از سلک اولیای کبار
همچو او بوده در جهان بسیار
هوش مصنوعی: در دنیا افراد زیادی وجود داشته‌اند که مانند او از جایگاه و مقام والایی برخوردار بوده‌اند و جزو بزرگ‌ترین اولیا و شخصیت‌های تأثیرگذار به شمار می‌روند.
نامشان گر برم دراز شود
در مقصود از آن فراز شود
هوش مصنوعی: اگر نام کسانی را که ذکر می‌کنم طولانی و بلند شود، به‌خاطر این است که هدف من از این یادآوری، ارتقاء و رفع دشواری‌ها است.
فوت گردد معانی دیگر
نرسد تان از آن علوم خبر
هوش مصنوعی: اگر کسی بمیرد، معانی دیگر به او نمی‌رسد و از آن دانش‌ها آگاهی نخواهد داشت.
فهم کن رمز اگر خردمندی
بند بگشا ز دل چه دربندی
هوش مصنوعی: اگر به درک عمیق و درست دست یابی، و به خرد و فهم خود اتکا کنی، می‌توانی از دل خود آزاد شوی و محدودیت‌های آن را کنار بزنی.
سوی ظاهر مرو چو نادانان
سوی باطن رو ار تو داری آ ن
هوش مصنوعی: به ظاهر توجه نکن و مانند نادان‌ها نباش، اگر به حقیقت و باطن چیزها آگاهی داری.
گرچه بر زر گل سیاه بود
نقد زر کی از آن تباه شود
هوش مصنوعی: هرچند که روی طلا می‌تواند سیاه باشد، اما ارزش واقعی طلا هرگز از بین نمی‌رود.
ور شود مس زشت زر اندود
مخر آن را که نیست در وی سود
هوش مصنوعی: اگر مس زشت را طلا کنید، عیب آن را پنهان نمی‌کند، زیرا در آن هیچ سودی نیست.
زر نماند بر او چو عاریه است
مس تنها بماند اندر دست
هوش مصنوعی: زر (طلا) بر او نمانده؛ چون برای او چیزی از آن ندارد. مس (برنج) به صورت عاریه در دستش مانده و تنهاست.
لیک صراف هر دو را از دور
بشناسد چو نیست زو مستور
هوش مصنوعی: اما صراف هر دو را از دور می‌شناسد، زیرا هیچ چیزی از او پنهان نیست.
مس و زر را شناسد آن دانا
همچو روز است پیش او پیدا
هوش مصنوعی: عالم بزرگ می‌تواند به راحتی ارزش و کیفیت چیزها را تشخیص دهد، مانند اینکه نور روز برای همه واضح و روشن است.
تا نگردی غلط برنگ برون
بین که در رنگها چه شد مدفون
هوش مصنوعی: تا وقتی که به حقیقت نرسی، نباید قضاوت کنی. در دنیای خیال و رنگ‌ها، واقعیت‌ها گاهی پنهان می‌شوند.
نی که در دور خویش بر صیصا
بود بی مثل در صلاح و تقی
هوش مصنوعی: نی که در دور خود بر صیصا می‌چرخید، در امر نیک و پرهیزکاری بی‌نظیر بود.
چون نبود آن تقاش مادرزاد
هر چه او کرده بود رفت بباد
هوش مصنوعی: چون آن ویژگی‌های ذاتی و طبیعی نبود، هر کاری که او انجام داده بود، به باد رفت و از بین رفت.
عاقبت همچو مرغ آن خود کام
بسته شد بهر دانه ای در دام
هوش مصنوعی: در نهایت، مثل پرنده‌ای که برای به دست آوردن دانه‌ای در دام گرفتار می‌شود، او نیز به خواسته‌اش رسید اما در عوض محدود و محصور شد.
گشت زانی و قاتل و بد نام
رفت دینش بماند دشمن کام
هوش مصنوعی: انسانی که به گناه و بزهکاری می‌پردازد، نام نیک و دینش را از دست می‌دهد و در نهایت، دشمنانش از نجاح او بهره‌مند می‌شوند.
هر میسر لما خلق آمد
جز بمیسور خود نیارامد
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای آن خلق شده، به راحتی به هدف خود می‌رسد و به جز آن نمی‌تواند آرامش بیابد.
نی که ابلیس بر فلک ز قدم
از ملائک فزون بد او بقدم
هوش مصنوعی: نی که ابلیس از نظر مقام و مرتبه بر فرشتگان برتری دارد، مانند نی است که قدمی جلوتر از دیگران است.
داشت بر آسمان ولایت ها
کرده املاک از او روایت ها
هوش مصنوعی: من بر آسمان حکومت و سروری، زمین‌های بسیاری را تسخیر کرده‌ام و از او داستان‌ها و حکایت‌ها را به یادگار دارم.
پیش املاک همچو شاگردان
او چو استاد فایق و همه دان
هوش مصنوعی: در برابر دارایی‌ها، مانند شاگردانی هستیم که در حضور استاد بزرگ و دانا قرار دارند.
بود استاد بر سما نامش
نعمت آمد ز حق سرانجامش
هوش مصنوعی: استادی وجود داشت که نامش نعمت بود و سرانجام از جانب حق به او پاداش رسید.
چونکه گوهر نداشت جان بدش
دست نگرفت علم و هم خر د ش
هوش مصنوعی: زمانی که انسان گوهری درون خود نداشته باشد، جانش به سختی به دستی می‌رسد که از علم و دانش بهره‌مند نیست و همچنان در چنگال مشکلات می‌ماند.
در نبی حق ز کافرانش خواند
وز بلندیش سوی پستی راند
هوش مصنوعی: در مورد پیامبر حق، او کافران را به سخن گفت و از عظمت و بلندی او، آنها را به سمت پستی و حقارت برد.
ظاهراً گرچه او مسلمان بود
باطناً بی حضور و ایمان بود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد او از نظر ظاهری مسلمان بوده، اما در درون خود به ایمان و حقیقت اعتقادی نداشته است.
بود از اصل کافر و مردود
آخر کار حق ورا بنمود
هوش مصنوعی: یکی از کسانی که در اصل کافر و مردود بود، در نهایت به حقیقت و واقعیت حق رسید و آن را مشاهده کرد.
که چه بود از ازل نهاد بدش
وز چه رو کرد از ان جناب ردش
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که از ابتدای خلقت چه چیزی سبب ایجاد بدی‌ها شد و چرا آن وجود شریف از آنها روی برگردانید. به عبارت دیگر، این سوال را مطرح می‌کند که منشأ بدی‌ها چه بوده و چرا یک موجود پاک و نیکو این بدی‌ها را کنار گذاشته است.
گشت سر نهان او پیدا
پیش خرد و بزرگ شد رسوا
هوش مصنوعی: راز سر او به آشکاری درآمد و در پیش عقل و فرزانگی شرمسار شد.
نیک و بد بیگمان در آخر کار
آشکارا شوند روز شمار
هوش مصنوعی: در پایان همه چیز به وضوح مشخص خواهد شد و تأثیر اعمال خوب و بد هر کس خود را نشان می‌دهد.
این سخن را کران نخواهد بود
قصۀ شه حسام دین گو زود
هوش مصنوعی: این سخن هیچ‌گاه پایانی نخواهد داشت؛ داستان شه حسام‌الدین را زود بگو.