بخش ۶۵ - در بیان آنکه هر سخن اگرچه مضحکه است و بیحاصل، چون آنرا ولی خدا فرماید گفتن جد محض شود و آن سخن بیفایده پر فایده گردد. و در تقریر آنکه خدای تعالی با پیغمبر فرمود که امت تو از همه امتها بهترند و عنایت در حق ایشان از هرچه بیشتر است از آنکه پیشنیان را به سبب انکارشان هلاک کردم بعضی را به طوفان بعضی را به باد و بعضی را به خسف تا امت تو این همه را بشنوند و ادب گیرند و آنچنان انکار نیارند امت مرحومه از این وجهاند.
آن شنیدی اگرچه مضحکه است
مضحکه ز اهل دل به جد پیوست
دو نفر را گرفته بد تاتار
تا از ایشان برد زر بسیار
زان دو یک را ببست تا بکشد
تا از آن دیگر او سخن بکشد
ترسد از تیغ و گنج بنماید
در گنج او ز کنج بگشاید
گفت بسته چرا همیکشیام ؟
سو به سو خشمگین چه میکشیام؟
گفت تا زین بترسد آن دیگر
بنماید به من دفینهی زر
گفت خود عکس کن بکش او را
تا بترسم هلم من این خو را
سیم و زر هرچه هست بنمایم
در بلندی و پست بنمایم
چونکه تاتار این سخن بشنید
خوشش آمد به قهقهه خندید
کرد آزادشان از آن زحمت
هر دو بردند زان سخن رحمت
زین سبب گفت حق به پیغمبر
امت تو میان امت در
هست مخصوص از نوازشها
رسته از محنت و گدازشها
یک عنایت که آخر آمدهاند
زان مطیع اوامر آمدهاند
قوم پیشین سیاستم دیدند
امت تو از آن بترسیدند
جمله را گشت آن بلا عبرت
در عبادت شدند بیفترت
از چنان جرمها حذر کردند
همدگر را از آن خبر کردند
آنچه بر قوم نوح و امت هود
رفت قوم تو جمله را بشنود
ز امت تو کس آن گناه نکرد
آن چنان جرم بی پناه نکرد
زآن جهت گشت نامشان مرحوم
نشوند از لقای من مرحوم
همچنین هم بدان که این یاران
که کنون بگرویده اند از جان
هستشان از خدا عنایتها
همه را شد چنین کفایتها
که نکردند هیچگونه گناه
جمله گشتند رام مرد آله
هر کسی کاو شود مرید اکنون
مرتبهاش زین سبب بود افزون
بشنود او حکایت همه را
آن جفاهای قوم چون رمه را
که از آن فتنهها چه برخوردند
نیک پنداشتند و بد کردند
هر کسی را از آن چه گشت بدید
هر کسی در درون چه نقصان دید
از چنان جرمها بپرهیزد
جنس آن گردها نینگیزد
لیک این هم تو نیز نیک بدان
که تمامت نبودهاند چنان
یک گره زان بدند خاص و امین
رسته از شک و گشته عین یقین
در ره شیخ با ادب بودند
طالب و عاشقان رب بودند
پاک از کین و از حسد بودند
فارغ از مال و از جسد بودند
جو لقای خدای در دلشان
سر به سر بود ناخوش و هذیان
غم دینشان چنان بده که دمی
نبدیشان فراغتی به غمی
اشگ ریزان بدند و دل بریان
بهر دیدار حق ز جان گریان
شیخ را جملگان مطیع بدند
نز زبان بل ز جان مطیع بدند
نی در آغاز و نی در آخر کار
سر زد اندر درونشان انکار
نی به قول و به فعل یک ز ایشان
کرده چیزی که آن خلد در جان
آن کسی را که شیخ خوش دیدی
صدق ایشان از او نگردیدی
لاجرم هر یکی در آخر کار
گشت اندر جهان جان مختار
بود از ایشان یکی صلاحالدین
در خلافت ز جمله شد تعیین
هم حسامالحق آن ولی خدا
بعد از او شیخ گشت در دو سرا
باقیان هم بزرگوار شدند
همه در عشق کامگار شدند
وانکه بودند مجرم و محروم
عاقبت هم شدند از او مرحوم
دستشان را گرفت شیخ ودود
جرمشان را ز جود خود بخشود
هرکه از جان و دل برو چفسید
آخر کار با مراد رسید
جز مگر نادری که سخت مصر
بود و روزی نشد به صدق مقر
بخش ۶۴ - در بیان آنکه چون شیخ صلاح الدین زرکوب قدس اللّه سره العزیز رحلت کرد خلافت به چلبی حسام الدین ابن اخی ترک رسید: بود راضی وی از حسام الدینبخش ۶۶ - در بیان آنکه حق تعالی بعضی روحها را از ازل پاک آفرید و بعضی را ناپاک. چون در این جهان آن روحهای ناپاک زهد و صلاح و دیانت و تقوی ورزند آن همه بر ایشان عاریت باشد زیرا که از اصل ناپاک آمدند هنگام اجل آن رنگهای عارضی از ایشان برود ناپاکیشان پیدا شود و بعکس این بدیها و فجور و فسق بر روح پاک هم عاریه باشد وقت اجل ناپاکی از او برود پاکیش ظاهر گردد.: هم چو شیطان بد از ازل کافر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن شنیدی اگرچه مضحکه است
مضحکه ز اهل دل به جد پیوست
هوش مصنوعی: اگرچه آنچه شنیدید شاید خندهدار به نظر برسد، اما این خندهداری از دلهای صاحبان دل به طور جدی به هم پیوسته است.
دو نفر را گرفته بد تاتار
تا از ایشان برد زر بسیار
هوش مصنوعی: دو نفر را گرفتهاند تا توجه و دقت آنها را از موضوعی مهم منحرف کنند و از این فرصت استفاده کرده، به ثروت و زر زیادی دست پیدا کنند.
زان دو یک را ببست تا بکشد
تا از آن دیگر او سخن بکشد
هوش مصنوعی: از آن دو، یکی را محکم بگیرد تا بتواند دیگری را به سخن آورد.
ترسد از تیغ و گنج بنماید
در گنج او ز کنج بگشاید
هوش مصنوعی: اگر کسی از تیغ (خطر) بترسد، ثروت و داراییاش را به نمایش میگذارد و در نهایت از گوشه ساختمان (زندگی) خود بیرون میآید.
گفت بسته چرا همیکشیام ؟
سو به سو خشمگین چه میکشیام؟
هوش مصنوعی: چرا مرا میزنی و عصبانی هستی؟ به این سو و آن سو چرا میکوبیام؟
گفت تا زین بترسد آن دیگر
بنماید به من دفینهی زر
هوش مصنوعی: او گفت که تا آن یکی از ترس برود، من نشان میدهم که چگونه گنج طلا را پیدا کنم.
گفت خود عکس کن بکش او را
تا بترسم هلم من این خو را
هوش مصنوعی: گفت که خودت هم تلاش کن او را به تصویر بکش تا من از این حالت بترسم و از آن دور شوم.
سیم و زر هرچه هست بنمایم
در بلندی و پست بنمایم
هوش مصنوعی: هر چه دارم، چه با ارزش باشد و چه کم ارزش، همه را در معرض نمایش قرار میدهم و برای دیگران به نمایش میگذارم، چه در مکانهای مرتفع و چه در مکانهای پایین.
چونکه تاتار این سخن بشنید
خوشش آمد به قهقهه خندید
هوش مصنوعی: وقتی تاتار این حرف را شنید، خوشحال شد و به طور سرشار از شادی خندید.
کرد آزادشان از آن زحمت
هر دو بردند زان سخن رحمت
هوش مصنوعی: از آن درد و رنج رهایی یافتند و هر دو از آن کلام محبتآمیز بهرهمند شدند.
زین سبب گفت حق به پیغمبر
امت تو میان امت در
هوش مصنوعی: به همین دلیل، خداوند به پیامبر فرمود که تو در میان امت خود برای آنها پیامآور هستی.
هست مخصوص از نوازشها
رسته از محنت و گدازشها
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که وجود خاصی از آرامش و نوازشهایی برخوردار است که از درد و رنجها رهایی یافته است.
یک عنایت که آخر آمدهاند
زان مطیع اوامر آمدهاند
هوش مصنوعی: یک لطفت که در نهایت به سراغ ما آمدهای، از آن کسانی که پیرو دستورات تو هستند، آمدهاند.
قوم پیشین سیاستم دیدند
امت تو از آن بترسیدند
هوش مصنوعی: قوم گذشته به سیاستهای من توجه کردند، ولی امّت تو از آن ترسیدند.
جمله را گشت آن بلا عبرت
در عبادت شدند بیفترت
هوش مصنوعی: همه آنچه بر سر ما آمد، سبب شد که در عبادت، با عدم غفلت و تمرکز بیشتر عمل کنیم.
از چنان جرمها حذر کردند
همدگر را از آن خبر کردند
هوش مصنوعی: همه از رفتارهای ناپسند یکدیگر پرهیز کردند و یکدیگر را از آن آگاه ساختند.
آنچه بر قوم نوح و امت هود
رفت قوم تو جمله را بشنود
هوش مصنوعی: آنچه بر قوم نوح و پیروان هود رخ داد، همه آن را قوم تو نیز خواهند شنید.
ز امت تو کس آن گناه نکرد
آن چنان جرم بی پناه نکرد
هوش مصنوعی: هیچ یک از پیروان تو چنین گناهی را مرتکب نشدهاند و هیچ کس به این اندازه بیپناهی و بیگناهی را نادیده نگرفته است.
زآن جهت گشت نامشان مرحوم
نشوند از لقای من مرحوم
هوش مصنوعی: به همین خاطر است که آنها به خاطر دیدار با من هرگز به فراموشی سپرده نمیشوند و نامشان همیشه زنده باقی میماند.
همچنین هم بدان که این یاران
که کنون بگرویده اند از جان
هوش مصنوعی: بدان که این دوستانی که اکنون به تو نزدیک شدهاند، از دل و جان با تو هستند.
هستشان از خدا عنایتها
همه را شد چنین کفایتها
هوش مصنوعی: همه نعمتها و لطفهایی که دارند، از جانب خداوند است و این نعمتها برای آنها کافی است.
که نکردند هیچگونه گناه
جمله گشتند رام مرد آله
هوش مصنوعی: کسانی که هیچ گناهی نکردند، همگی مطیع و در تسلیم به کارهای خود درآمدند.
هر کسی کاو شود مرید اکنون
مرتبهاش زین سبب بود افزون
هوش مصنوعی: هر کسی که در حال حاضر پیرو و مرید میشود، به سبب همین پیروی، جایگاه و مرتبهاش بالاتر میرود.
بشنود او حکایت همه را
آن جفاهای قوم چون رمه را
هوش مصنوعی: او داستان همه را میشنود، همانطور که جفاها و ستمهای قوم را مانند رمه میبیند.
که از آن فتنهها چه برخوردند
نیک پنداشتند و بد کردند
هوش مصنوعی: در میان آن حوادث و مشکلات، برخی به خوبی اندیشیدند ولی در عمل کارهای نادرستی انجام دادند.
هر کسی را از آن چه گشت بدید
هر کسی در درون چه نقصان دید
هوش مصنوعی: هر فردی آنچه را که در زندگیاش دیده و تجربه کرده، بر اساس آن قضاوت میکند. همچنین، هر شخص بر اساس نقاط ضعف و نواقصی که در درون خود احساس مینماید، دیدگاه و نگرش خود را شکل میدهد.
از چنان جرمها بپرهیزد
جنس آن گردها نینگیزد
هوش مصنوعی: از کارهای زشت دوری کن، چرا که از اصل و نسب نیکو دور خواهی شد.
لیک این هم تو نیز نیک بدان
که تمامت نبودهاند چنان
هوش مصنوعی: اما باید دانست که همه چیز همیشه به یک شکل نبوده است.
یک گره زان بدند خاص و امین
رسته از شک و گشته عین یقین
هوش مصنوعی: این متن به نوعی اشاره به یک وضعیت خاص دارد که در آن فردی از تردید و شک رهایی یافته و به یقین و قطعیت دست پیدا کرده است. به عبارت دیگر، او در حالتی قرار گرفته که نمیتواند فاصلهای بین خود و حقیقت ببیند و به درک عمیقتری از واقعیت رسیده است. این تغییر میتواند به دلیل تجربهای خاص یا دریافت و پذیرش یک حقیقت باشد که به او احساس اطمینان و امنیت میدهد.
در ره شیخ با ادب بودند
طالب و عاشقان رب بودند
هوش مصنوعی: در مسیر شیخ، ادب دوستان و عاشقان به حقیقت جستجو میکردند.
پاک از کین و از حسد بودند
فارغ از مال و از جسد بودند
هوش مصنوعی: آنها از کینه و حسد دور بودند و از مال و جسم بینیاز بودند.
جو لقای خدای در دلشان
سر به سر بود ناخوش و هذیان
هوش مصنوعی: دلهایشان از وجود خدا پر بود، اما همه چیز در آنها ناخوش و آشفته به نظر میرسید.
غم دینشان چنان بده که دمی
نبدیشان فراغتی به غمی
هوش مصنوعی: غم و اندوه آنها به قدری باشد که حتی یک لحظه از رنج و غم فارغ نباشند.
اشگ ریزان بدند و دل بریان
بهر دیدار حق ز جان گریان
هوش مصنوعی: چشمها اشک میریزند و دلها سوختهاند، همه برای دیدن حق و با جان گریانند.
شیخ را جملگان مطیع بدند
نز زبان بل ز جان مطیع بدند
هوش مصنوعی: شیخ را به آرامی فرمانبرداران خود را دادند، نه از زبان که از دل و جان به او تسلیم شدند.
نی در آغاز و نی در آخر کار
سر زد اندر درونشان انکار
هوش مصنوعی: در ابتدا و انتهای کار، درون آنها نشانهای از انکار وجود دارد.
نی به قول و به فعل یک ز ایشان
کرده چیزی که آن خلد در جان
هوش مصنوعی: نی به قول و به فعل یکی از آنها اشاره کرده، که چیزی از بهشت در جان او وجود دارد.
آن کسی را که شیخ خوش دیدی
صدق ایشان از او نگردیدی
هوش مصنوعی: کسی که شیخ به او توجه خوبی داشت، صداقت او را از دل نکن.
لاجرم هر یکی در آخر کار
گشت اندر جهان جان مختار
هوش مصنوعی: در نهایت، هر انسانی در زندگی خود به سرنوشتی دست مییابد که نشاندهنده انتخابها و تلاشهایش در دنیا است.
بود از ایشان یکی صلاحالدین
در خلافت ز جمله شد تعیین
هوش مصنوعی: در میان آنها یکی به نام صلاحالدین به خلافت منصوب شد و از میان تمام افراد، او برگزیده شد.
هم حسامالحق آن ولی خدا
بعد از او شیخ گشت در دو سرا
هوش مصنوعی: پس از او، آن ولی خدا که به حق و حقیقت مشهور بود، در دنیا و آخرت به مقام و مرتبهای رسید که همگان او را بزرگ میشمردند.
باقیان هم بزرگوار شدند
همه در عشق کامگار شدند
هوش مصنوعی: باقی ماندهها هم متعالی و بزرگوار شدند و همه در عشق به موفقیت رسیدند.
وانکه بودند مجرم و محروم
عاقبت هم شدند از او مرحوم
هوش مصنوعی: کسانی که در گذشته خطا کردند و از نعمتها محروم شدند، در نهایت نجات یافتند و مورد رحمت قرار گرفتند.
دستشان را گرفت شیخ ودود
جرمشان را ز جود خود بخشود
هوش مصنوعی: شیخ ودود دست آنها را گرفت و با سخاوت خودش از گناه آنها عذرخواهی کرد و بخشید.
هرکه از جان و دل برو چفسید
آخر کار با مراد رسید
هوش مصنوعی: هر کسی که با تمام وجود به چیزی یا کسی وابسته شود، در نهایت به خواسته و آرزوی خود خواهد رسید.
جز مگر نادری که سخت مصر
بود و روزی نشد به صدق مقر
هوش مصنوعی: مگر اینکه فرد نادری پیدا شود که به شدت به اصول خود پایبند باشد و هیچوقت در زندگیاش به دروغ و نفاق تن ندهد.