بخش ۶۴ - در بیان آنکه چون شیخ صلاح الدین زرکوب قدس اللّه سره العزیز رحلت کرد خلافت به چلبی حسام الدین ابن اخی ترک رسید
بود راضی وی از حسام الدین
داده بودش هزار گنج گزین
مرشد جمله بود مولانا
آن خدیو یگانه در دو سرا
رتبت هر یکی بر او روشن
گشته همچون میان روح و بدن
گفت چون خور برفت زان شب زاغ
عوض آمد رسید وقت چراغ
ماه چون شد نهان به ابر اندر
روشنی کی دهد بجز اختر
نی که اختر نمود در دریا
راه را همچو ماه در صحرا
آن یکی باز گفت مولانا
زین سه نایب کدام بود اعلی
گفتش اندر جواب کای همراه
شمس چون مهر بد صلاح چو ماه
چون ستاره است شه حسام الحق
زانکه گشته است با ملک ملحق
همه را یک شناس چونکه ترا
میرسانند هر یکی بخدا
دامن هر یکی که گیری تو
زنده گردی دگر نمیری تو
چونکه رفت از جهان صلاح الدین
شیخ گفت ای حسام حق آئین
بعد از این نایب و خلیفه توئی
زانکه اندر میانه نیست دوئی
شیخ این را بجای آن بنشاند
بر سرش نورها نثار افشاند
گفت اصحاب را که سر بنهید
پیش او عاجزانه پر بنهید
همه امرش ز دل بجا آرید
مهر او را درون جان کارید
دستگیر شماست در عالم
پای از وی نهید بر عالم
چشمها را کنید از او روشن
در چنین جوی و باغ پر گلشن
هر کرا کارها تمام نشد
حالتش خوب و با نظام نشد
زو شود کارشان چو برکار اوست
باده شان او دهد چو خمار اوست
هر کرا نیست سر سرش دهد او
هر کرا نیست پر پرش دهد او
همه را عشق راه بین بخشد
همه را صدق و عشق و دین بخشد
معدن رحمت است و نور خدا
خود خدا هیچ از او نبود جدا
هرکه او مظهر خدا باشد
کی ز فعلش خدا جدا باشد
فعل و قولش ز حق بود نه از او
آلت است او بدست حضرت هو
و هو معکم شنو تو از قرآن
هست با جمله خالق دو جهان
این چو عام است خاص چون باشد
آن معیت ز جان برون باشد
با همه است او ولی بدان فرق است
فرق هر یک ز غرب تا شرق است
زان عطا کو دهد بمقبولان
نرسد شمه ای بمخذولان
گرچه حق با همه است نیست جدا
دائماً روز و شب خلا و ملا
لیک با اولیاست نوع دگر
چشم بگشا در این نکو بنگر
کاولیا را چگونه میدارد
در درونشان چه تخم میکارد
میبردشان فراز عرش برین
میدهد شان هزار گنج دفین
میکند شان ز راه جان آگاه
میدهدشان بمنزل دل راه
عالم غیب را همی بینند
میوه هایش بهشت می چینند
چشمۀ حکمت از دل همگان
جوش کرد و روانه شد ز زبان
بر همه گنج وصل پیدا کرد
چشمشان را بخویش بینا کرد
تا شدند از بلا و خوف ایمن
شادمان در جوار حق ساکن
بنمودند بس کرامتها
آشکار و نهان علامتها
همه را منصب و خلافت داد
جمله را کرد پر ز لطف و ز داد
ساکنان سما برند سبق
همه افلاک تا به ف ت طبق
و اهل روی زمین که خلقان اند
از خدا بیخبر چو حیوان اند
همه از دادشان فرشته شوند
همگان عاقبت بچرخ روند
که و مه در پناهشان باشند
پست و بالا سپاهشان باشند
خلق عالم برند درس و سبق
همه ز ایشان و آن گروه از حق
همه شان چشمۀ وصال جلال
تشنگان را دهند آب زلال
زاسمان وجودشان خورشید
تافته بر سما و بر ناهید
آسمانها ز نورشان روشن
شده از تابشان زمین گلشن
هست با اولیا مدام چنین
حق تعالی، گشا دو چشم و ببین
گرچه با خلق هم بود خلاق
دائماً در وصال قرب تلاق
لیک این نوع نیست تا ایشان
ندهدشان وصال درویشان
لایق حالشان عطا بخشد
گاهشان درد و گه دوا بخشد
پروردشان بخواب و بیداری
کند از نان و آب معماری
صحت تن دهد بدل شادی
تا کنند از عطاش آزادی
اینچنین است اله با ایشان
نیستشان حظ دیگر از یزدان
آن معیت باین چه می ماند
آن بلند این به پست میراند
آن بود همچو مهر و این چو سُها
این بود همچو ارض و آن چو سما
ناله کن از دل و بگو یارب
گرچه تو با منی بروز و بشب
مینمائی بمن از ایشان رو
دمبدم آشکار و پنهان رو
لیک بنما ز لطف آن دیدار
که نمودی باولیای کبار
باش با ما چنانکه با ایشان
دار ما را ز سلک درویشان
تا چو ایشان شویم خاص و ندیم
در سرای جلال وصل مقیم
خویشتن را بما چنان بنما
که نمودی باهل عشق و صفا
تا که شاکر شویم از آن دیدار
تا رهیم از حجاب آن پندار
در جهان یقین روان گردیم
بی سپهر و زمین دوان گردیم
همه گردیم جان و جان بخشیم
بگدا گنج شایگان بخشیم
بندگی را هلیم و شاه شویم
دستگیر و جهان پناه شویم
شود از حکم ما فلک گردان
صد چنین است شاهی مردان
پس یقین دان که در حسام الدین
همه هستند همچو گنج دفین
نیستند اولیا از او بیرون
پیش او ذکرشان بود ز جنون
در حضور شکر مگو ز شکر
چون دوی نیست زین شکر میخور
تا بدانم که تو شکر خواری
ور کنی ذکر آن شکر خواری
تشنه از آب اگر بجوید آب
یا شود طالب سؤال و جواب
جمله دانند از آب بیگانه است
آبخور نیست بند افسانه است
حظش از آب جز حکایت نیست
تشنه او جز که بر روایت نیست
اولیا چونکه جمله یک ذات اند
از خدا زنده و ز خود مات اند
هرکه یک را دو بیند او ز حول
کور و کر ماند آخر و اول
همه درج اند اندر او بیشک
نیست چیزی در او بجز آن یک
شرح او را به حرف نتوان گفت
درّ جان را کسی به گفت نسفت
جمله را واجب است از دل و جان
که غلامش شوند در دو جهان
همه یاران مطیع او گشتند
آب لطف ورا سبو گشتند
هر یکی زخم خورده بود اول
شده نادم از آن خطا و زلل
گشته بودند با ادب جمله
زان نکردند هم بر این حمله
خورده بودند زخمها ز انکار
همه کردند زان خطر اقرار
ز اولین ضربت قوی خوردند
در دوم فتنه کمترک کردند
در سوم نرم و با ادب گشتند
بی حسد رام مرد رب گشتند
کس از آن قوم سرکشی ننمود
هر یکی امر را ز جان بشنود
سالها شادمان بهم بودند
کامران جمله بی ستم بودند
بخش ۶۳ - رجوع کردن به شرح صحبت مولانا و شیخ صلاح الدین قدسنا اللّه بسرهما که نایب و خلیفهٔ مولانا بود و یاران از وجود هر دو مدت ده سال مستفید میشدند بیزحمتی و تشویشی چون شیر و شکر به هم آمیخته و در بیان رنجور شدن شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره بعد ده سال و رنجش دراز کشیدن و از حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره درخواست کردنش که مرا دستوری فرما تا نقل کنم و قبول یافتن التماس او به حضرت مولانا و سه روز به عیادتش نارفتن و معلوم شدن که او را وقت نقل است و نقل فرمودن به صفای تمام و پیوستن به مقصود بیحجابی و پردهای که المؤمنون لایموتون بل ینقلون من دار الی دار: شیخ با او چو در دو تن یک جانبخش ۶۵ - در بیان آنکه هر سخن اگرچه مضحکه است و بیحاصل، چون آنرا ولی خدا فرماید گفتن جد محض شود و آن سخن بیفایده پر فایده گردد. و در تقریر آنکه خدای تعالی با پیغمبر فرمود که امت تو از همه امتها بهترند و عنایت در حق ایشان از هرچه بیشتر است از آنکه پیشنیان را به سبب انکارشان هلاک کردم بعضی را به طوفان بعضی را به باد و بعضی را به خسف تا امت تو این همه را بشنوند و ادب گیرند و آنچنان انکار نیارند امت مرحومه از این وجهاند.: آن شنیدی اگرچه مضحکه است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود راضی وی از حسام الدین
داده بودش هزار گنج گزین
هوش مصنوعی: او از حسام الدین راضی بود و به او هزار گنج باارزش داده بود.
مرشد جمله بود مولانا
آن خدیو یگانه در دو سرا
هوش مصنوعی: مولانا، آن بزرگ مرد عالم، راهنمای همه بود و در دو جهان بینظیر و بیهمتا بود.
رتبت هر یکی بر او روشن
گشته همچون میان روح و بدن
هوش مصنوعی: درک مقام و منزلت هر فرد به وضوح مشخص شده است، مانند ارتباط و تفاوت میان روح و جسم.
گفت چون خور برفت زان شب زاغ
عوض آمد رسید وقت چراغ
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان رسید و خورشید طلوع کرد، زاغ هم به جای خود رفت و زمان روشنایی و چراغها فرارسید.
ماه چون شد نهان به ابر اندر
روشنی کی دهد بجز اختر
هوش مصنوعی: وقتی ماه پشت ابر پنهان میشود، دیگر چه نوری میتواند بدهد جز ستارهها؟
نی که اختر نمود در دریا
راه را همچو ماه در صحرا
هوش مصنوعی: نی که ستارهای در دریا راه را نشان میدهد، مانند ماهی است که در بیابان نورافشانی میکند.
آن یکی باز گفت مولانا
زین سه نایب کدام بود اعلی
هوش مصنوعی: آن یکی دوباره پرسید که از میان این سه نایب، کدامیک بالاتر و برجستهتر است.
گفتش اندر جواب کای همراه
شمس چون مهر بد صلاح چو ماه
هوش مصنوعی: در پاسخ به او گفت: ای همراه شمس، تو همچون خورشید زیبا هستی که به سفارش و خوبی شهرت دارد، مانند ماه که نورش دلانگیز است.
چون ستاره است شه حسام الحق
زانکه گشته است با ملک ملحق
هوش مصنوعی: شه حسام الحق همچون ستارهای میدرخشد، زیرا پس از پیوستن به ملک، نورش بیشتر شده است.
همه را یک شناس چونکه ترا
میرسانند هر یکی بخدا
هوش مصنوعی: همه انسانها را به یک شکل بشناس، زیرا هر یک از آنها تو را به خداوند میرسانند.
دامن هر یکی که گیری تو
زنده گردی دگر نمیری تو
هوش مصنوعی: اگر به کسی وابسته شوی و دامن او را بگیری، زندگیات بیشتر میشود و دیگر از بین نمیروی.
چونکه رفت از جهان صلاح الدین
شیخ گفت ای حسام حق آئین
هوش مصنوعی: وقتی صلاحالدین از این دنیا رفت، شیخ گفت: ای حسام، حق راستی و درستی را رعایت کن.
بعد از این نایب و خلیفه توئی
زانکه اندر میانه نیست دوئی
هوش مصنوعی: از این پس تو جانشین و نماینده من هستی زیرا در میان ما هیچ جدایی وجود ندارد.
شیخ این را بجای آن بنشاند
بر سرش نورها نثار افشاند
هوش مصنوعی: عالم دین به این شخص مقام و جایگاهی میدهد و بر سر او نیکیها و برکتها میبارد.
گفت اصحاب را که سر بنهید
پیش او عاجزانه پر بنهید
هوش مصنوعی: به دوستانش گفت که در برابر او سر خود را پایین بیاورید و با فروتنی به او احترام بگذارید.
همه امرش ز دل بجا آرید
مهر او را درون جان کارید
هوش مصنوعی: همه کارهایتان را با عشق او آغاز کنید و محبتش را در عمق وجودتان بکارید.
دستگیر شماست در عالم
پای از وی نهید بر عالم
هوش مصنوعی: شما در این دنیا تحت حمایت و هدایت او هستید، حال اگر از آن پای بردارید، به دنیای دیگر خواهید رفت.
چشمها را کنید از او روشن
در چنین جوی و باغ پر گلشن
هوش مصنوعی: چشمهایتان را به سوی او باز کنید و در چنین جوی و باغی پر از گل، شاداب و روشن شوید.
هر کرا کارها تمام نشد
حالتش خوب و با نظام نشد
هوش مصنوعی: هر کسی که کارهایش را به پایان نرسانده باشد، وضعیتش سامان نمیگیرد و خوب نخواهد بود.
زو شود کارشان چو برکار اوست
باده شان او دهد چو خمار اوست
هوش مصنوعی: اگر کار آنها تحت تأثیر او باشد، شرابشان هم او به آنها میدهد که مستیشان از او ناشی میشود.
هر کرا نیست سر سرش دهد او
هر کرا نیست پر پرش دهد او
هوش مصنوعی: هر کسی که خویشتن را به دست نیاورد، نمیتواند دیگری را به کمال برساند. هر کسی که نیازی به آزادی و رهایی نداشته باشد، نمیتواند به دیگران نیز آزادی عطا کند.
همه را عشق راه بین بخشد
همه را صدق و عشق و دین بخشد
هوش مصنوعی: عشق توانایی هدایت و راهنمایی به همه افراد را دارد و همچنین به آنها صداقت و ایمان میدهد.
معدن رحمت است و نور خدا
خود خدا هیچ از او نبود جدا
هوش مصنوعی: خداوند منبع رحمت و نور است و هیچ چیز نمیتواند او را از وجودش منفک کند.
هرکه او مظهر خدا باشد
کی ز فعلش خدا جدا باشد
هوش مصنوعی: هرکس که نماینده و تجلی خداوند باشد، هرگز نمیتواند از اعمالش جدا از خداوند باشد.
فعل و قولش ز حق بود نه از او
آلت است او بدست حضرت هو
هوش مصنوعی: عمل و گفتار او از حقیقت نشأت میگیرد و نه اینکه او تنها وسیلهای در دست کسی دیگر باشد.
و هو معکم شنو تو از قرآن
هست با جمله خالق دو جهان
هوش مصنوعی: او همیشه با شماست، همانطور که در قرآن آمده است، این سخن از خداوند که خالق دو جهان است.
این چو عام است خاص چون باشد
آن معیت ز جان برون باشد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر چیزی عمومیت دارد، خاص بودن آن چگونه ممکن است؟ در واقع، ارتباط عمیق و نزدیک با چیزی که از جان جدا شده، نمیتواند بهراحتی برقرار شود. یعنی وقتی چیزی عمومیت پیدا کرده، خاص بودن آن و درک دقیقاش دشوار میشود.
با همه است او ولی بدان فرق است
فرق هر یک ز غرب تا شرق است
هوش مصنوعی: او با همه موجودات پیوند دارد، اما میان هر یک از آنها تفاوتی وجود دارد که از غرب تا شرق قابل مشاهده است.
زان عطا کو دهد بمقبولان
نرسد شمه ای بمخذولان
هوش مصنوعی: آن عطایتی که به انسانهای مقبول داده میشود، حتی اندکی از آن به افرادی که ناامید شدهاند نمیرسد.
گرچه حق با همه است نیست جدا
دائماً روز و شب خلا و ملا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه حق همیشه و در همه حال با همه است، اما زندگی و وجود از هم جدا نیستند و همیشه در حال گذر است. روز و شب به طور مداوم در حال تغییر و تحول هستند.
لیک با اولیاست نوع دگر
چشم بگشا در این نکو بنگر
هوش مصنوعی: اما با دوستان و اولیای خدا، به گونهای دیگر باید دید و در این زیباییها نگریست.
کاولیا را چگونه میدارد
در درونشان چه تخم میکارد
هوش مصنوعی: کسی که ضمیر دیگران را میشناسد، میداند که در دلشان چه میگذرد و چه اندیشههایی در آنها جوانه میزند.
میبردشان فراز عرش برین
میدهد شان هزار گنج دفین
هوش مصنوعی: آنها را به اوج آسمانها میبرد و هزاران گنج پنهانی به آنها میدهد.
میکند شان ز راه جان آگاه
میدهدشان بمنزل دل راه
هوش مصنوعی: آنان که به درک واقعیات زندگی و روح انسان دست یافتهاند، به دیگران نشان میدهند که چگونه میتوانند به مقصدی عمیق و درونی برسند.
عالم غیب را همی بینند
میوه هایش بهشت می چینند
هوش مصنوعی: افرادی که به درک عمیقتری از عالم غیب دست یافتهاند، آثار و ثمرات آن را همچون میوههایی میبینند که از بهشت برداشت میکنند.
چشمۀ حکمت از دل همگان
جوش کرد و روانه شد ز زبان
هوش مصنوعی: چشمهی دانش از دل همه مردم به جوش آمده و از زبانها بیرون میآید.
بر همه گنج وصل پیدا کرد
چشمشان را بخویش بینا کرد
هوش مصنوعی: چشمها به حقیقت وصال آگاه شدند و به خودی خود بینایی پیدا کردند.
تا شدند از بلا و خوف ایمن
شادمان در جوار حق ساکن
هوش مصنوعی: بعد از اینکه از مشکلات و ترسها مصون شدند، خوشحال به نزدیکی خداوند آرام میگیرند.
بنمودند بس کرامتها
آشکار و نهان علامتها
هوش مصنوعی: آثار و نشانههای بسیاری از کرامتها، چه در خفا و چه در روشنایی، نمایان شد.
همه را منصب و خلافت داد
جمله را کرد پر ز لطف و ز داد
هوش مصنوعی: همه را به مقام و حکومت بخشید و همه را از رحمت و انصاف خود پر کرد.
ساکنان سما برند سبق
همه افلاک تا به ف ت طبق
هوش مصنوعی: ساکنان آسمانها بر تمامی کرات و سیارات تسلط دارند و بر آنها پیشی میگیرند.
و اهل روی زمین که خلقان اند
از خدا بیخبر چو حیوان اند
هوش مصنوعی: مردم روی زمین، که به نوعی مانند خلقت هستند، در حقیقت از خدا و حقیقت بالاتر بیخبرند و به شبیه حیوانات زندگی میکنند.
همه از دادشان فرشته شوند
همگان عاقبت بچرخ روند
هوش مصنوعی: اگر همه از عدالت و انصاف برخوردار شوند، در نهایت همه به دور هم جمع خواهند شد و در کنار هم زندگی خواهند کرد.
که و مه در پناهشان باشند
پست و بالا سپاهشان باشند
هوش مصنوعی: در زیر سایه آنها هم زمین و هم آسمان به آرامش خواهند بود و سپاه آنها در هر دو سمت حضور خواهد داشت.
خلق عالم برند درس و سبق
همه ز ایشان و آن گروه از حق
هوش مصنوعی: مردم جهان از تعلیم و یادگیری همه چیز را از آنها و آن گروه الهام میگیرند.
همه شان چشمۀ وصال جلال
تشنگان را دهند آب زلال
هوش مصنوعی: همه آنها منبعی هستند که به تشنگان زیبایی و وصال، آب شفاف و زلال میدهند.
زاسمان وجودشان خورشید
تافته بر سما و بر ناهید
هوش مصنوعی: از آسمان وجود آنها، خورشید درخشان بر زمین و بر سیاره ناهید میتابد.
آسمانها ز نورشان روشن
شده از تابشان زمین گلشن
هوش مصنوعی: آسمانها به خاطر نور آنها روشن شده و زمین پر از گل و گیاه گردیده است.
هست با اولیا مدام چنین
حق تعالی، گشا دو چشم و ببین
هوش مصنوعی: حق تعالی همیشه با دوستان خاصش این گونه است، ای کسی که در جستجوی حقیقتی، چشمانت را باز کن و ببین.
گرچه با خلق هم بود خلاق
دائماً در وصال قرب تلاق
هوش مصنوعی: هرچند که با مردم در ارتباط است، اما همیشه در نزدیکی خدا و در حال انس با اوست.
لیک این نوع نیست تا ایشان
ندهدشان وصال درویشان
هوش مصنوعی: اما این گونه نیست که به آنها وصال درویشان داده نشود.
لایق حالشان عطا بخشد
گاهشان درد و گه دوا بخشد
هوش مصنوعی: خداوند بر اساس وضعیت و حال افراد، گاهی به آنها رنج میدهد و گاهی نیز آرامش و درمان میدهد.
پروردشان بخواب و بیداری
کند از نان و آب معماری
هوش مصنوعی: پروردگارشان آنها را در خواب و بیداری nourishes و با نان و آب، به ساختن و ایجاد زندگی میپردازد.
صحت تن دهد بدل شادی
تا کنند از عطاش آزادی
هوش مصنوعی: تن سالم و تندرست به انسان شادی میبخشد تا از مواهب و نعمتهای خدا بهرهمند شود و در آزادی زندگی کند.
اینچنین است اله با ایشان
نیستشان حظ دیگر از یزدان
هوش مصنوعی: اینجا اشاره شده که خداوند با آنها نیست و بنابراین از او بهرهای ندارند.
آن معیت باین چه می ماند
آن بلند این به پست میراند
هوش مصنوعی: در این بیت به تفاوتهایی اشاره شده است که بین دو حالت وجود دارد. یکی حالت نزدیکی و همنشینی و دیگری حالتی است که موجب پایین آمدن و کاهش میشود. در واقع، این عبارت به نوعی از پیوند و تاثیر متقابل اشاره دارد که در آن یک حالت میتواند به ارتقاء و بلندی منجر شود در حالی که حالت دیگر ممکن است فرد را به سمت پستی و کاهش بکشاند.
آن بود همچو مهر و این چو سُها
این بود همچو ارض و آن چو سما
هوش مصنوعی: او همچون خورشید میدرخشد و این مانند ماه است؛ یکی مانند زمین است و دیگری همچون آسمان.
ناله کن از دل و بگو یارب
گرچه تو با منی بروز و بشب
هوش مصنوعی: از دل خود فریاد بزن و بگو ای پروردگار، هرچند که تو همیشه با منی در روز و شب.
مینمائی بمن از ایشان رو
دمبدم آشکار و پنهان رو
هوش مصنوعی: تو از ایشان به من اشاره میکنی، روز به روز و لحظه به لحظه، در حالیکه هم پنهان و هم آشکار هستی.
لیک بنما ز لطف آن دیدار
که نمودی باولیای کبار
هوش مصنوعی: اما نشان بده از لطف آن دیدار که با دوستان بزرگوار و برجسته خود داشتی.
باش با ما چنانکه با ایشان
دار ما را ز سلک درویشان
هوش مصنوعی: با ما به گونهای رفتار کن که با دیگران رفتار میکنی، ما را هم در جمع درویشان بپذیر.
تا چو ایشان شویم خاص و ندیم
در سرای جلال وصل مقیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند آنها خاص و نزدیک شویم و در مکان عظمت و افتخار از پیوند و وصال زندگی کنیم.
خویشتن را بما چنان بنما
که نمودی باهل عشق و صفا
هوش مصنوعی: خودت را به ما طوری نشان بده که زمانی که با عشق و محبت بودی، نشان دادی.
تا که شاکر شویم از آن دیدار
تا رهیم از حجاب آن پندار
هوش مصنوعی: برای اینکه از آن ملاقات شکرگزار شویم، باید از حجاب و محدودیتهای ذهنیمان عبور کنیم.
در جهان یقین روان گردیم
بی سپهر و زمین دوان گردیم
هوش مصنوعی: در این جهان بیپایان، آزاد و بیهیچ محدودیتی حرکت خواهیم کرد، مانند جریانی که نه آسمان دارد و نه زمین.
همه گردیم جان و جان بخشیم
بگدا گنج شایگان بخشیم
هوش مصنوعی: همه ما روح و جان خواهیم شد و جان خود را به یکدیگر میبخشیم و گنجهای ارزشمند را در اختیار هم قرار میدهیم.
بندگی را هلیم و شاه شویم
دستگیر و جهان پناه شویم
هوش مصنوعی: اگر در خدمت و بندگی دیگران باشیم، به آرامی و بزرگی دست میابیم و میتوانیم راهنمای دیگران باشیم و جهانی امن و پناهنده برای آنها ایجاد کنیم.
شود از حکم ما فلک گردان
صد چنین است شاهی مردان
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم این بیت را به زبان ساده بیان کنیم، میتوانیم بگوییم: اگر ما حکمی کنیم، آسمان نیز به دور آن میچرخد؛ این نشاندهندهی قدرت و تاثیرگذاری شاهان است.
پس یقین دان که در حسام الدین
همه هستند همچو گنج دفین
هوش مصنوعی: بدان که در حسام الدین، همه مانند گنجینهای پنهان هستند.
نیستند اولیا از او بیرون
پیش او ذکرشان بود ز جنون
هوش مصنوعی: اولیا و بندگان خاص خداوند همیشه در نزد او هستند و در محبت و یاد او غرقند. هیچگاه از او فاصله نمیگیرند و ذکر و یاد او باعث شوق و اشتیاق آنهاست.
در حضور شکر مگو ز شکر
چون دوی نیست زین شکر میخور
هوش مصنوعی: در حضور شیرینی، از شیرینی و مزهاش صحبت نکن، زیرا اگر دو نوع شیرینی وجود ندارد، پس از همین شیرینی لذت ببر.
تا بدانم که تو شکر خواری
ور کنی ذکر آن شکر خواری
هوش مصنوعی: باید بدانم که آیا تو به خاطر شکرگزاریات محبت و لطف مرا فراموش میکنی یا نه.
تشنه از آب اگر بجوید آب
یا شود طالب سؤال و جواب
هوش مصنوعی: اگر کسی تشنه باشد و به دنبال آب برود، در واقع به دنبال پاسخ و نیازهای خود است.
جمله دانند از آب بیگانه است
آبخور نیست بند افسانه است
هوش مصنوعی: همه میدانند که آب ملّی نیست و نمیتوان به آن چسبید، بلکه داستانی است که باید از آن عبور کرد.
حظش از آب جز حکایت نیست
تشنه او جز که بر روایت نیست
هوش مصنوعی: تنها چیزی که او از آب میبرد، داستانی است و تشنگیاش جز در داستانها وجود ندارد.
اولیا چونکه جمله یک ذات اند
از خدا زنده و ز خود مات اند
هوش مصنوعی: اولیا، یعنی افراد نزدیک به خداوند، همه در حقیقت یکی هستند و زندگیشان از خداوند originates میشود، در حالی که به خاطر خودشان از وجود خود مستقل نیستند.
هرکه یک را دو بیند او ز حول
کور و کر ماند آخر و اول
هوش مصنوعی: هر کسی که یک چیز را بهصورت دو چیز ببیند، در نهایت از نادانی و بیخبری مثل یک فرد کور و کر میماند.
همه درج اند اندر او بیشک
نیست چیزی در او بجز آن یک
هوش مصنوعی: همه چیز در او جمع است و بهراستی هیچ چیز دیگری در او جز آن یک وجود ندارد.
شرح او را به حرف نتوان گفت
درّ جان را کسی به گفت نسفت
هوش مصنوعی: هیچ کلامی نمیتواند توضیحدهنده عمق و زیبایی وجود او باشد، همانطور که هیچکس نمیتواند ارزش و اهمیت جان را تنها با گفتن توضیح دهد.
جمله را واجب است از دل و جان
که غلامش شوند در دو جهان
هوش مصنوعی: همه ضروری است که با دل و جان به خدمت او درآیند، چه در این دنیا و چه در آن سوی دنیا.
همه یاران مطیع او گشتند
آب لطف ورا سبو گشتند
هوش مصنوعی: همه دوستان و همراهانش تسلیم و فرمانبر او شدند و محبت او به مانند آبی در یک ظرف جا گرفت.
هر یکی زخم خورده بود اول
شده نادم از آن خطا و زلل
هوش مصنوعی: هر کسی که دچار اشتباهی شده بود، در ابتدا از آن خطا و لغزش خود پشیمان و ناامید شده بود.
گشته بودند با ادب جمله
زان نکردند هم بر این حمله
هوش مصنوعی: همه به خوبی و با احترام رفتار کرده بودند و هیچکدام به این حمله واکنشی نشان ندادند.
خورده بودند زخمها ز انکار
همه کردند زان خطر اقرار
هوش مصنوعی: زخمها و جراحتهایی که از انکار و نادیده گرفتن مشکلات به وجود آمده بود، باعث شد که همه به آن خطر اعتراف کنند.
ز اولین ضربت قوی خوردند
در دوم فتنه کمترک کردند
هوش مصنوعی: آنها از اولین ضربهای که خوردند، تجربه گرفتند و در دومین چالش، احتیاط بیشتری به خرج دادند.
در سوم نرم و با ادب گشتند
بی حسد رام مرد رب گشتند
هوش مصنوعی: در سومین مرحله، با نرمی و احترام رفتار کردند و بدون هیچ کینهای به آرامی به سوی مردی که مایه آرامش بود، هدایت شدند.
کس از آن قوم سرکشی ننمود
هر یکی امر را ز جان بشنود
هوش مصنوعی: هیچیک از آن افراد سرکش نافرمانی نکردند و هر کدام دستورات را با جان و دل پذیرفتند.
سالها شادمان بهم بودند
کامران جمله بی ستم بودند
هوش مصنوعی: سالها آنها در کمال شادی و خوشحالی با هم بودند و هیچکدام ظلمی به دیگری نرساندند.