بخش ۶۲ - در بیان آنکه چون ولد از قیل و قال عقلی و نقلی بگذشت جان او چون دریا به جوش آمد و امواج سخن از دل او جوشیدن گرفت
لب ببستم ز گفتگوی تمام
پشت کردم به سوی فضل و کلام
پیش آن بحر علم گوش شدم
پس چو دریا از او به جوش شدم
چونکه گشتم مقیم در خمشی
از درون رو نمود بحر خوشی
در وصلش درون آن دریا
گشت رخشان چو آفتاب سما
چه بود تاب آفتاب سما
که بود شبه آن فروغ و ضیا
پیش آن نور این بود ناری
فرق میکن اگر نه اغیاری
آن همه نور و این سراسر نار
آن چو گلزار و این سراسر خار
آن بود جان و این بود قالب
آن بود روز و این بود چون شب
آن چو دریا و این چو یک قطره
آن چو خورشید و این چو یک ذره
بحر جان آسمان و آن در خوَر
تافته بیحجاب زیر و زبر
نور او پر شده در آن دریا
مثل آفتاب در صحرا
سرها را نموده بس روشن
خار هر روح گشته زو گلشن
باغها اندر او برون ز شمار
میوههاشان عزیز و با مقدار
هر سویی حوریان فزون از ریگ
آشها پخته دائما بیدیگ
قصرهای بلند هر طرفی
هر خسی یافته در او شرفی
چار جویش روانه همچون تیر
از می و آب و انگبین و ز شیر
مطربانش به صد هزار الحان
در سرود و رباب و چنگزنان
شاخ و برگ ثمارشان زنده
همچو گل هر نبات در خنده
شاخ با میوه در سلام و کلام
سرو با بید در رکوع و قیام
زنده زانند آن حبوب و کروم
که بریاند از خصوص و عموم
همه ز اعمال نیک، هست شدند
خشت هر قصر را ز ذکر زدند
ذکر و ورد و نماز زندگی است
صدق و سوز و نیاز زندگی است
زانکه از زندگی است بنیادش
عمل زنده کرد آبادش
بس بود زنده هم تر و خشگش
نطق زاید ز عود و از مشگش
به خلاف عمارت دنیا
که جماد است اصل آن ز بنا
سنگ و خشتش جماد و بیجانند
نیک و بد را از آن نمیدانند
لاجرم این جهان بود مرده
هر که ماند این طرف شد افسرده
صورت از بهر ماندن نامد
دل به صورت چگونه آرامد ؟
خیمۀ چرخ را اگر چه زدند
بی ستون بر هوا عظیم بلند
چونکه نقش است صورت آخر کار
نیست گردد نماندش آثار
گذر از نقش و جوی معنی را
اصل گهر و گذار دعوی را
عمل تو بهشت توست بدان
از جنان تو رسته است جنان
از صفا و وفا و صدق دلت
رود اندر بهشت آب و گلت
آب و گل از عمل شود صافی
همچو نادان ز عاقلی کافی
آب و گل را کنند صاف چو دل
نی منی شد نگار خوب چگل
نی که شد دانه زیر خاک درخت
میوه و برگ داد و شد پر رخت
هیچ ماند درخت با دانه ؟
یا که نطفه به مرد مردانه ؟
دانه کی داشت شاخ و برگ و نوا ؟
شد هزار ار چه بود یک تنها
صد هزاران چنین درین صحرا
کرد حق بر تو روشن و پیدا
تخم ریحان و سوسن و نسرین
تخم کاهو و شلجم و یقطین
هیچ مانند با نبات ؟ بگو
از که بردند آن صلات ؟ بگو
هم از آن کس رسد عطای تو نیز
چیز گردی اگر شوی ناچیز
نیست این را کران بگو کان شاه
چون نمودی بیار رهرو راه
بخش ۶۱ - در بیان آنکه هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدایتعالی باید دیدن زیرا که شیخ پیش از مرگ مرده است و حق در او تصرف میکند و در دست قدرت حق همچون آلت مرده است چنانکه تیشه و ارّه به دست نجّار و کلک و قلم به دست نقاش. و در بیان آنکه چون ماجرا میان ولد و شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره دراز کشید ولد را معلوم شد که به فکر و معرفت آنچه خلاصهٔ کار است نخواهد روی نمودن از آن حالت بگذشت.: هر چه آید ز شیخ ای دانابخش ۶۳ - رجوع کردن به شرح صحبت مولانا و شیخ صلاح الدین قدسنا اللّه بسرهما که نایب و خلیفهٔ مولانا بود و یاران از وجود هر دو مدت ده سال مستفید میشدند بیزحمتی و تشویشی چون شیر و شکر به هم آمیخته و در بیان رنجور شدن شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره بعد ده سال و رنجش دراز کشیدن و از حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره درخواست کردنش که مرا دستوری فرما تا نقل کنم و قبول یافتن التماس او به حضرت مولانا و سه روز به عیادتش نارفتن و معلوم شدن که او را وقت نقل است و نقل فرمودن به صفای تمام و پیوستن به مقصود بیحجابی و پردهای که المؤمنون لایموتون بل ینقلون من دار الی دار: شیخ با او چو در دو تن یک جان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لب ببستم ز گفتگوی تمام
پشت کردم به سوی فضل و کلام
هوش مصنوعی: من از صحبت کردن منصرف شدم و به جای آن به علم و ادبیات روی آوردم.
پیش آن بحر علم گوش شدم
پس چو دریا از او به جوش شدم
هوش مصنوعی: در مواجهه با انبوه علم و دانش، من مانند دریا در حال جوش و خروش شدم.
چونکه گشتم مقیم در خمشی
از درون رو نمود بحر خوشی
هوش مصنوعی: زمانی که در لحظهای آرام و ساکت قرار گرفتم، احساس کردم که شادی و خوشی به طور عمیق در درونم جاری شده است.
در وصلش درون آن دریا
گشت رخشان چو آفتاب سما
هوش مصنوعی: در وصال او، چهرهاش در دریا همچون آفتابی در آسمان درخشان شد.
چه بود تاب آفتاب سما
که بود شبه آن فروغ و ضیا
هوش مصنوعی: چرا تابش خورشید آسمان وجود دارد که شب آن نور و روشنایی را به همراه دارد؟
پیش آن نور این بود ناری
فرق میکن اگر نه اغیاری
هوش مصنوعی: اگر در مقابل آن نور قرار بگیریم، این آتش متفاوت خواهد بود. اگر نه، تغییر و حیلهای در کار نیست.
آن همه نور و این سراسر نار
آن چو گلزار و این سراسر خار
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از نور و روشنی است، عشق و زیبایی مانند یک گلزار دلانگیز به نظر میرسد، اما در عین حال، ممکن است سختیها و زحمتها مانند خارهای آن گلزار نیز وجود داشته باشد.
آن بود جان و این بود قالب
آن بود روز و این بود چون شب
هوش مصنوعی: زندگی و وجود انسان مانند روح و جسم است؛ روح نماد زندگی و نشاط است، اما جسم مانند شب، آرام و بیحرکت میباشد. روح به زندگی و روز اشاره دارد و جسم به سکون و شب.
آن چو دریا و این چو یک قطره
آن چو خورشید و این چو یک ذره
هوش مصنوعی: او همچون دریا و این به اندازه یک قطره است، او مانند خورشید و این مانند یک ذره کوچک است.
بحر جان آسمان و آن در خوَر
تافته بیحجاب زیر و زبر
هوش مصنوعی: زندگی انسان به مانند دریای عمیق و آسمانی گسترده است که در آن جریانات و دگرگونیهای زیادی در حال رخ دادن است. این تصویر نشاندهندهٔ رازها و زیباییهای نهفته در وجود انسان است که به وضوح و بدون پردهپوشی نمایان شدهاند.
نور او پر شده در آن دریا
مثل آفتاب در صحرا
هوش مصنوعی: نور او در دریا به اندازهای فراوان و درخشان است که مانند تابش آفتاب در دشت و بیابان میدرخشد.
سرها را نموده بس روشن
خار هر روح گشته زو گلشن
هوش مصنوعی: سرها را بهخوبی روشن کرده و هر روحی بهخاطر آن، به باغ و گلشن تبدیل شده است.
باغها اندر او برون ز شمار
میوههاشان عزیز و با مقدار
هوش مصنوعی: در باغها، میوهها به حدی زیاد و باارزش هستند که شمارش آنها ممکن نیست.
هر سویی حوریان فزون از ریگ
آشها پخته دائما بیدیگ
هوش مصنوعی: در هر سمت، حوریان به وفور وجود دارند و همچنان در حال پخت و پز غذاهایی خوشمزه هستند، بدون اینکه نیاز به دیگ و ظرف خاصی داشته باشند.
قصرهای بلند هر طرفی
هر خسی یافته در او شرفی
هوش مصنوعی: در هر سو قصرهای باشکوهی وجود دارد که حتی افراد معمولی نیز در آنها جایی محترم و ارجمند پیدا کردهاند.
چار جویش روانه همچون تیر
از می و آب و انگبین و ز شیر
هوش مصنوعی: چهار جوی از می، آب، عسل و شیر روانه میشود، مانند تیری که با سرعت حرکت میکند.
مطربانش به صد هزار الحان
در سرود و رباب و چنگزنان
هوش مصنوعی: بهترین نوازندگان با صدای دلنشین و با نغمههای مختلف، با سازهای متفاوتی همچون رباب و چنگ، به اجرای موسیقی مشغولند.
شاخ و برگ ثمارشان زنده
همچو گل هر نبات در خنده
هوش مصنوعی: شاخ و برگ میوههای آنان زنده و شاداب است، مانند گلهای هر گیاهی که در حال خندیدناند.
شاخ با میوه در سلام و کلام
سرو با بید در رکوع و قیام
هوش مصنوعی: درختان با بار خود در ارتباط و گفتوگو هستند و سرو و بید در حالت فروتنی و ایستادگی، نشاندهنده رابطه نزدیک و هماهنگی میان طبیعت و زندگی هستند.
زنده زانند آن حبوب و کروم
که بریاند از خصوص و عموم
هوش مصنوعی: آنهایی که از ویژگیها و خصوصیات خاص و عمومی جدا هستند، در حقیقت زنده و باطنی واقعی دارند.
همه ز اعمال نیک، هست شدند
خشت هر قصر را ز ذکر زدند
هوش مصنوعی: همه به خاطر کارهای نیک، به وجود آمدند و هر دیوار قصر را با یاد خدا ساختند.
ذکر و ورد و نماز زندگی است
صدق و سوز و نیاز زندگی است
هوش مصنوعی: یادآوری و ذکر خدا، نماز و عبادت بخشهای اساسی و مهم زندگی هستند. همچنین، راستگویی، عشق و نیاز به ارتباط عمیق با خداوند نیز جزو لوازم زندگی معنوی به شمار میآیند.
زانکه از زندگی است بنیادش
عمل زنده کرد آبادش
هوش مصنوعی: زیرا که اساس زندگی بر اساس عمل است، و این عمل است که زندگی را شکوفا و آباد میکند.
بس بود زنده هم تر و خشگش
نطق زاید ز عود و از مشگش
هوش مصنوعی: دیگر بس است، هم زنده و هم مرده، سخن از عود و مشک گفته نمیشود.
به خلاف عمارت دنیا
که جماد است اصل آن ز بنا
هوش مصنوعی: به خلاف ساختمانهای دنیوی که بیروح و غیرزنده هستند، بنیان آنها از خاک و مواد بیجان تشکیل شده است.
سنگ و خشتش جماد و بیجانند
نیک و بد را از آن نمیدانند
هوش مصنوعی: سنگ و خشت، اشیاء بیجان هستند که نمیتوانند خوب و بد را تشخیص دهند.
لاجرم این جهان بود مرده
هر که ماند این طرف شد افسرده
هوش مصنوعی: بنابراین، کسانی که در این دنیا باقی ماندهاند، مردهدل و ناامید شدهاند، چرا که این جهان به خودی خود مرده و بیروح است.
صورت از بهر ماندن نامد
دل به صورت چگونه آرامد ؟
هوش مصنوعی: ظاهر انسان برای ماندن و جاودانگی نیامده است؛ پس دل چگونه میتواند در این ظاهر آرام بگیرد و احساس راحتی کند؟
خیمۀ چرخ را اگر چه زدند
بی ستون بر هوا عظیم بلند
هوش مصنوعی: اگرچه برپا کردن آسمان بدون پایههای محکم دشوار است، اما این سازه بزرگ به طور شگفتانگیزی در آسمان قرار گرفته است.
چونکه نقش است صورت آخر کار
نیست گردد نماندش آثار
هوش مصنوعی: صورت نهایی کار مانند نقشی است که پس از پایان میماند، اما این نقش دائمی نیست و آثار آن از بین میرود.
گذر از نقش و جوی معنی را
اصل گهر و گذار دعوی را
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که برای رسیدن به معنای واقعی و ارزش اصلی زندگی، باید از ظواهر و نقشها عبور کرد و برای ادعای خود، منطقی و مستند عمل کرد. در این مسیر، توجه به حقیقت و عمق مطلب از اهمیت بالایی برخوردار است.
عمل تو بهشت توست بدان
از جنان تو رسته است جنان
هوش مصنوعی: عمل تو همان بهشت توست؛ بدان که جنان، از اعمال تو نشأت گرفته است.
از صفا و وفا و صدق دلت
رود اندر بهشت آب و گلت
هوش مصنوعی: اگر دلت پر از صفا، وفا و صداقت باشد، بهشت و زیباییهایش به تو هدیه داده میشود.
آب و گل از عمل شود صافی
همچو نادان ز عاقلی کافی
هوش مصنوعی: آب و گل با عمل درست و صحیح میتوانند صاف و زلال شوند، همانطور که شخص نادان از عقل و درک کافی بیبهره است.
آب و گل را کنند صاف چو دل
نی منی شد نگار خوب چگل
هوش مصنوعی: به زیبایی و لطافت دل، آب و گل را مانند دل صاف و خالص میسازند. نیمن به شکل زیبای خودش چون گلی خوشبو و دلانگیز است.
نی که شد دانه زیر خاک درخت
میوه و برگ داد و شد پر رخت
هوش مصنوعی: نی که در زیر خاک قرار گرفت، به درختی تبدیل شد که میوه و برگ را به بار آورد و پر برگ شد.
هیچ ماند درخت با دانه ؟
یا که نطفه به مرد مردانه ؟
هوش مصنوعی: آیا درختی بدون دانه باقی میماند؟ یا اینکه نطفهای در مردی قوی و کامل وجود دارد؟
دانه کی داشت شاخ و برگ و نوا ؟
شد هزار ار چه بود یک تنها
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که وقتی دانهای روییده و رشد میکند، ممکن است به درختی بزرگ با شاخ و برگ و آواز تبدیل شود. اما در آغاز، آن تنها یک دانه بوده است. از این منظر، به ما یادآوری میکند که رشد و پیشرفت ممکن است از یک نقطه کوچک آغاز شود.
صد هزاران چنین درین صحرا
کرد حق بر تو روشن و پیدا
هوش مصنوعی: خداوند در این بیابان به وضوح و روشنی صدها هزار از این معجزات را برای تو به نمایش گذاشته است.
تخم ریحان و سوسن و نسرین
تخم کاهو و شلجم و یقطین
هوش مصنوعی: در اینجا به تنوع و زیبایی گیاهان و سبزیجات اشاره شده است. تخمهای مختلف مانند ریحان، سوسن، نسرین، کاهو، شلجم و یقطین نشاندهندهی جمال طبیعت و تنوع بخشهای مختلف آن هستند. این گیاهان هر یک زیبایی و خاصیتی ویژه دارند که چهره باغ و طبیعت را زینت میبخشند.
هیچ مانند با نبات ؟ بگو
از که بردند آن صلات ؟ بگو
هوش مصنوعی: هیچ چیزی مانند گیاهان نیست. بگو چه کسی آن پیوند را برقرار کرد؟ بگو.
هم از آن کس رسد عطای تو نیز
چیز گردی اگر شوی ناچیز
هوش مصنوعی: اگر تو در زندگی به آدمهای بزرگ و مهم وابسته باشی و ارزش خود را کم بشماری، به تو هم چیزی نخواهد رسید. در واقع، اگر خود را بیارزش بدانی، از کسی هم انتظار کمک یا احترام نداشته باش.
نیست این را کران بگو کان شاه
چون نمودی بیار رهرو راه
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که هیچ حد و مرزی برای این موضوع وجود ندارد و میگوید که ای کسی که در مسیر رهبری قدم میزنی، اگر شاه (دوستان و راهنمایان) خود را نشان دادی، راه را بهتر میتوانی بیابی.