گنجور

بخش ۶۱ - در بیان آنکه هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدای‌تعالی باید دیدن زیرا که شیخ پیش از مرگ مرده است و حق در او تصرف می‌کند و در دست قدرت حق همچون آلت مرده است چنانکه تیشه و ارّه به دست نجّار و کلک و قلم به دست نقاش. و در بیان آنکه چون ماجرا میان ولد و شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره دراز کشید ولد را معلوم شد که به فکر و معرفت آنچه خلاصهٔ کار است نخواهد روی نمودن از آن حالت بگذشت.

هر چه آید ز شیخ ای دانا
همچنان دان ز حق که نیست جدا
هرچه آلت کند ز شخص بدان
«مارمیت اذ رمیت» را برخوان
گفت یزدان که احمد مختار
هست آلت منم از او بر کار
هرچه آید از او مبین از وی
کاو ز خود مرده است و از من حیّ
جنبش تیشه باشد از نجّار
حرکات پیمبر از جبّار
چشم بگشا اگر نئی اعمی
اولیا را جدا کن از اعدا
اولیا گوهرند و اعدا سنگ
اولیا صافی‌اند و اعدا رنگ
گوهر و سنگ را یکی مشمَر
فرق میکن اگر نئی چون خر
اولیا نور محض و اعدا کور
اولیا آب عذْبْ و اعدا شور
وصفشان در زبان کجا گنجد؟
بحر در ناودان کجا گنجد؟
سرّ حق است هر ولی به جهان
بی‌گمان سرّ بود ز عام نهان
سرّ مخلوق چون نهان باشد
سرّ خالق بدان چسان باشد؟
گر شوی آگه از ولی خدا
دانکه گردی تو جان ارض و سما
مغز هستی و نیستی باشی
نور بر جمله همچو خور پاشی
هرکشان دید او از ایشان است
نیست بیگانه بل ز خویشان است
هم ولی را ولی تواند دید
مصطفی را علی تواند دید
زاغ را هیچ بلبلی نگزید
زانکه ناجنس جنس را نسزید
زین نسق در میان سخنها رفت
تا که شد ماجرا ز گفتن زفت
آخر کار شد مرا معلوم
که نگردد به گفت این مفهوم
سخن و گفتگو حجاب ره است
در ره وصل گفتگو تبه است
گفتگو هستی است و آن پرده است
هر که هستی گزید او مرده است
گفتگویی که آن ز هستی نیست
غیر ذوق و صفا و مستی نیست
آن چنان گفت نادرست بدان
بشنو این را ز حق نه ز آدمیان
نی که هرچه پری‌زده گوید
از بد و نیک هر طرف پوید
همه گویند قول و فعل پری است
آن مسلمان از این دو، سخت بری است
همچنین چون کسی شراب خورد
بر زبان لفظهای فحش برد
همه گویند کاو نمی‌گوید
آن سخن‌ها ز باده می‌روید
بادهٔ حق که اصل مستی‌هاست
آفت تار و پود هستی‌هاست
چون کسی مست از آن شراب شود
تو یقین دانکه بس خراب شود
هستی کوه او کهی گردد
گاه بی‌خود شود گهی گردد
گردش و بی‌خودی‌اش یک باشد
زانکه آن خمر هر سوش پاشد
گاهِ مستی اگر سخن گوید
همه از سکر امر کن گوید
نبود او میان آن گفتن
همچو فعلی که زاید از خفتن
مرد در خواب نیک و بد چو کند
دست بر زانوی ندم نزند
زانکه او نیست اندر آن مختار
بی وی آمد از او چنان کردار
رمز گفتم اگر بود خردت
سوی باقی این سخن بردت
این سخن را نه حد بود نه کران
آن بگو کان شه زمین و زمان
گفت کز موعظه نفس کم زن
دم مزن ور زنی ز من دم زن

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر چه آید ز شیخ ای دانا
همچنان دان ز حق که نیست جدا
هوش مصنوعی: هر چه از شیخ استخراج شود، تو ای عاقل، همان را به عنوان حقیقتی منطقی بپذیر، زیرا که هیچ چیزی از حقیقت جدا نیست.
هرچه آلت کند ز شخص بدان
«مارمیت اذ رمیت» را برخوان
هوش مصنوعی: هر چیزی که از شخصی می‌شنوی، بدان که او به نوعی در حال کنایه زدن یا انتقاد از توست.
گفت یزدان که احمد مختار
هست آلت منم از او بر کار
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که احمد، انتخاب شده من است و من از او برای انجام کارهایم استفاده می‌کنم.
هرچه آید از او مبین از وی
کاو ز خود مرده است و از من حیّ
هوش مصنوعی: هر چیزی که از او می‌آید، نشان دهنده آن است که او خود را فراموش کرده و در واقع مرده است، اما من هنوز زنده‌ام و وجود دارم.
جنبش تیشه باشد از نجّار
حرکات پیمبر از جبّار
هوش مصنوعی: حرکات نجار در ساخت و ساز مانند حرکات پیامبر در هدایت مردم است. هردو با تلاش و قدرت عمل می‌کنند، اما یکی به طور فیزیکی و دیگری روحی و معنوی.
چشم بگشا اگر نئی اعمی
اولیا را جدا کن از اعدا
هوش مصنوعی: اگر چشم خود را باز کنی و حقیقت را ببینی، می‌توانی دوستان واقعی را از دشمنان جدا کنی.
اولیا گوهرند و اعدا سنگ
اولیا صافی‌اند و اعدا رنگ
هوش مصنوعی: دوستان خدا مانند گوهرهای باارزش هستند، در حالی که دشمنان مانند سنگ‌های بی‌ارزش به شمار می‌روند. دوستان پاک و خالص‌اند، اما دشمنان رنگ و لعاب دارند و در ظاهر خود را زیبا نشان می‌دهند.
گوهر و سنگ را یکی مشمَر
فرق میکن اگر نئی چون خر
هوش مصنوعی: گوهر و سنگ را یکی نپندار، چرا که تفاوت‌شان را نمی‌دانی و مانند خر به همه چیز بی‌توجهی می‌کنی.
اولیا نور محض و اعدا کور
اولیا آب عذْبْ و اعدا شور
عذْبْ یعنی گوارا و شیرین
وصفشان در زبان کجا گنجد؟
بحر در ناودان کجا گنجد؟
هوش مصنوعی: وصف آن‌ها با زبان چه اندازه می‌تواند گنجایش داشته باشد؟ مانند این است که بخواهیم در یک ناودان، حجم دریا را جا دهیم.
سرّ حق است هر ولی به جهان
بی‌گمان سرّ بود ز عام نهان
هوش مصنوعی: هر ولی (عالم و مورد تایید خدا) در دنیا، راز و سرّی از حقایق الهی است و این سرّ از دید عموم پنهان است.
سرّ مخلوق چون نهان باشد
سرّ خالق بدان چسان باشد؟
هوش مصنوعی: اگر راز مخلوق پنهان باشد، راز خالق چگونه می‌تواند نمودار باشد؟
گر شوی آگه از ولی خدا
دانکه گردی تو جان ارض و سما
هوش مصنوعی: اگر به مقام و علم ولی خدا آگاه شوی، بدان که تو جان و روح زمین و آسمان می‌شوی.
مغز هستی و نیستی باشی
نور بر جمله همچو خور پاشی
هوش مصنوعی: وجود تو مانند مغز هستی و نیستی است، که مانند نوری در همه جا پخش می‌شود، همان‌طور که خورشید نور خودش را منتشر می‌کند.
هرکشان دید او از ایشان است
نیست بیگانه بل ز خویشان است
هوش مصنوعی: هر کسی که او را می‌بیند، می‌فهمد که او از میان خودشان است و هیچ غریبه‌ای نیست، بلکه او از نزدیکان و آشنایان است.
هم ولی را ولی تواند دید
مصطفی را علی تواند دید
هوش مصنوعی: فقط کسی که خود ولی باشد می‌تواند ولی دیگری را ببیند و همچنین کسی که دارای مقام معنوی بالایی است می‌تواند امام علی (علیه‌السلام) را ببیند.
زاغ را هیچ بلبلی نگزید
زانکه ناجنس جنس را نسزید
هوش مصنوعی: زاغ به هیچ وجه از بلبلی آسیب ندید، زیرا جنس ناب با جنس ناپاک هماهنگی ندارد.
زین نسق در میان سخنها رفت
تا که شد ماجرا ز گفتن زفت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در میان صحبت‌ها و گفتگوها، موضوعی مطرح شد که به یک ماجرای مهم و جدی انجامید و سبب شد تا محتوای گفتگو به شدت تغییر کند و جدی‌تر شود.
آخر کار شد مرا معلوم
که نگردد به گفت این مفهوم
هوش مصنوعی: در نهایت برای من روشن شد که نمی‌توان با این سخن به نتیجه‌ای رسید.
سخن و گفتگو حجاب ره است
در ره وصل گفتگو تبه است
هوش مصنوعی: گفتگو و سخن گفتن، باعث دوری از رسیدن به هدف و مقصد نهایی می‌شود. در واقع، وقتی به جای عمل، فقط صحبت می‌کنیم، راه را گم کرده و به بیراهه می‌رویم.
گفتگو هستی است و آن پرده است
هر که هستی گزید او مرده است
هوش مصنوعی: گفتگو و تبادل نظر نشان‌دهنده وجود انسان است، و این پرده یا فاصله‌ای است که بین افراد وجود دارد. افرادی که تنها به بودن خود اکتفا می‌کنند و از گفتگو پرهیز می‌کنند، در واقع از لحاظ عاطفی و اجتماعی مرده‌اند.
گفتگویی که آن ز هستی نیست
غیر ذوق و صفا و مستی نیست
هوش مصنوعی: هر نوع گفتگویی که فراتر از وجود باشد، تنها بر پایه‌ی لذت، خلوص و شادمانی استوار است.
آن چنان گفت نادرست بدان
بشنو این را ز حق نه ز آدمیان
هوش مصنوعی: به گونه‌ای گفت که اشتباه بود، بنابراین این را گوش کن که از حقیقت است نه از سخنان انسان‌ها.
نی که هرچه پری‌زده گوید
از بد و نیک هر طرف پوید
هوش مصنوعی: نی که هر صدایی که از آن خارج می‌شود، به هر خوبی و بدی اشاره دارد و در هر سوی ممکن است معانی مختلفی را به خود بگیرد.
همه گویند قول و فعل پری است
آن مسلمان از این دو، سخت بری است
هوش مصنوعی: همه می‌گویند که کلام و عمل افراد به هم نمی‌خورد و پر از تناقض است، اما آن مسلمان از این دو نکته خیلی فاصله دارد و خود را از این مشکل دور نگه داشته است.
همچنین چون کسی شراب خورد
بر زبان لفظهای فحش برد
هوش مصنوعی: همچنین مانند فردی که شراب می‌نوشد، عبارات زشت و توهین‌آمیز بر زبانش جاری می‌شود.
همه گویند کاو نمی‌گوید
آن سخن‌ها ز باده می‌روید
هوش مصنوعی: همه می‌گویند او، در حالی که خود این حرف‌ها را نمی‌زند، از شراب به وجود می‌آید.
بادهٔ حق که اصل مستی‌هاست
آفت تار و پود هستی‌هاست
هوش مصنوعی: شراب حقیقت، سرچشمهٔ تمام خوشی‌ها و سرمستی‌هاست و در عین حال، باعث نابودی اساس و بنیان موجودیت‌ها می‌شود.
چون کسی مست از آن شراب شود
تو یقین دانکه بس خراب شود
هوش مصنوعی: وقتی کسی از شراب به شدت مست شود، می‌توانی مطمئن باشی که او در وضعیت خوبی نیست و حالش خراب می‌شود.
هستی کوه او کهی گردد
گاه بی‌خود شود گهی گردد
هوش مصنوعی: کوه، نشانه‌ای از ثبات و ماندگاری است و در بعضی مواقع هم ممکن است دچار تحول و تغییر شود. این نشان می‌دهد که حتی محکم‌ترین چیزها هم می‌توانند دستخوش حالاتی از بی‌خودی و تغییر شوند.
گردش و بی‌خودی‌اش یک باشد
زانکه آن خمر هر سوش پاشد
هوش مصنوعی: گردش و بی‌خودی در زندگی باید به یک شکل باشد، زیرا آن شرابی که همه جا پخش شده، همگان را به حالتی مست و بی‌خود در می‌آورد.
گاهِ مستی اگر سخن گوید
همه از سکر امر کن گوید
هوش مصنوعی: در حالتی که انسان مست و سرمست است، اگر سخنی بگوید، همه چیز از حالت سرخوشی و نشئه‌اش ناشی می‌شود و او به نوعی به فرمان آن حالت پاسخ می‌دهد.
نبود او میان آن گفتن
همچو فعلی که زاید از خفتن
هوش مصنوعی: در آن زمان که او در میان گفتگوها نبود، مانند عملی است که از خوابیدن ناشی می‌شود.
مرد در خواب نیک و بد چو کند
دست بر زانوی ندم نزند
هوش مصنوعی: مرد در خواب، چه خوب و چه بد، اگر دستش را بر زانوی خود بگذارد، بی‌صدا و بدون حرکت خواهد ماند.
زانکه او نیست اندر آن مختار
بی وی آمد از او چنان کردار
هوش مصنوعی: زیرا که او در آن موقعیت خودمختار نیست و هر چه از او به وجود می‌آید، همانند رفتار اوست.
رمز گفتم اگر بود خردت
سوی باقی این سخن بردت
هوش مصنوعی: اگر عقل و خرد تو به کار بیفتد، می‌توانی از این سخن به حقایق و نکات عمیق‌تری دست یابی.
این سخن را نه حد بود نه کران
آن بگو کان شه زمین و زمان
هوش مصنوعی: این حرف هیچ گونه محدودیتی ندارد و انتهایی برای آن نیست. بگو که او پادشاهی است برای زمین و زمان.
گفت کز موعظه نفس کم زن
دم مزن ور زنی ز من دم زن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از موعظه و نصیحت خودداری کنی، هیچ صحبت نکن. اما اگر می‌خواهی سخن بگویی، از من الهام بگیر و به من بپیوند.