گنجور

بخش ۶۰ - در بیان موعظه و معرفت گفتن ولد در خدمت شیخ صلاح الدین عظم الله ذکره و فرمودن او که خواهم که تو نمانی تا از تو موعظه و معرفت من گویم که در عالم وحدت دوی نمیگنجد و مثل آوردن

تا بدانم یقین کز آن منی
عاشقی و برون ز ما و منی
تو نئی در میان منم تنها
نیست هرگز دورا در این گنجا
نشنیدی حکایت آن شیخ
فن و علم و کفایت آن شیخ
که چو آمد مرید بر در او
در بزد گفت کیستی تو بگو
گفت او را منم غلام ای شاه
گفت رو از درم ندادش راه
در زمان بازگشت بیچاره
رفت و یک سال بود آواره
چونکه یک سال در سفر سرزد
سال دیگر بیامد و در زد
بازگفت او که کیست گفت منم
گفت در بر تو باز می نکنم
سالها بد ز شیخ او محروم
پخته شد گشت آخرش معلوم
باز آمد چو شد ز هجر دو تو
در بزد گفت کیست گفتش تو
گفت او در جواب چون که منم
از برون حلقهٔ در از چه زنم
در بر او باز کرد و گفت درآ
چون توئی رفت از تو ای بینا
چونکه تو نیستی منم تنها
خانه ‌ ام ملک تست ای دانا
عالم وحدت است منزل ما
دو نگنجد درونۀ دل ما
پس بیا ای که من شدی بر من
چون گلی اندرآ در این گلشن
در عددهای گل کجاست دوی
چون شدی گل نماند خار توی
شرح این را اگر بگویم فاش
میر و خواجه شوند از اوباش
همه میخوار و عشق باره شوند
همه رخشنده چون ستاره شوند
همه چون جان شوند بی سر و پا
همه از جا روند در بی جا
همه از عشق دوست بگدازند
بر بد و نیک کس نپردازند
همه صافی شوند چون یم عشق
همگان دم زنند از دم عشق
گفتمش چون که نیستم اغیار
شد عیان این مرا که هستم یار
در حقیقت یقین از آن توام
چون که از صدق مهربان توام
دوستی در میان جنس بود
دیو را میل کی به انس بود
چون ترا سخت دوست میدارم
روز و شب رو سوی تو میآرم
مرده بودم ز تو شدم زنده
تو شهنشاهی و منم بنده
من مثال تنم تو همچون جان
تو مثال دلی و من چو زبان
آنچه خواهی تو من همان گویم
هر کجا رانیم ز جان پویم
تو چو نقاش و من چو پرکارم
گاه و بیگاه از تو برکارم
گر گلی آرم از تو باشد آن
ور دهم خار هم ز بنده مدان
من نیم در میانه جمله توئی
در بد و نیک من نمانده دوئی
نی خدا نیک و بد ز هرچه کند
بیگنه را بچوب قهر زند
کافران را دهد بسی نعمت
مؤمنان را فرستد او نقمت
هر که این هر دو را نبیند یک
نیست او را یقین بود در شک
کافرش خوان مخوان مسلمانش
گر بود زنده مرده دان جانش

بخش ۵۹ - در تفسیر این آیت که ارض اللّه واسعة ارض معنوی است که بیحد است و کران، همه عقول و ملائکه و ارواح در آن ارض ساکن‌اند و مقیم و در بیان آنکه شیخ را کرامتهای عالی است که مرید از آن مستفید گردد و از تأثیر نظر شیخ بینا شود و روشن و صافی و از حبس تن برهد و از شمشیر اجل خلاص یابد کسی که این نوع کرامتها از شیخ دیده باشد بکرامتهای دیگر که تعلق بدنیا دارد و در آنجا او را فایده‌ای نیست کی التفات کند. مثلا مرید کاری کرد مثل خوردن و خفتن چون شیخ بوی گوید که فلان چیز خوردی او را آن چه فایده خواهد بودن چون خود میداند که چه خورده است از آن گفت او را علمی نو حاصل نشود. لیکن چون او را از اسرار غیب که بیخبر بود آگاه گرداند در آنجا ویرا فایدۀ عظیم باشد هر که چنین کرامت اعلی را دیده باشد بکرامت ادنی سر فرود نیارد.: کارض واسع بخواند اللهشبخش ۶۱ - در بیان آنکه هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدای‌تعالی باید دیدن زیرا که شیخ پیش از مرگ مرده است و حق در او تصرف می‌کند و در دست قدرت حق همچون آلت مرده است چنانکه تیشه و ارّه به دست نجّار و کلک و قلم به دست نقاش. و در بیان آنکه چون ماجرا میان ولد و شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره دراز کشید ولد را معلوم شد که به فکر و معرفت آنچه خلاصهٔ کار است نخواهد روی نمودن از آن حالت بگذشت.: هر چه آید ز شیخ ای دانا

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بدانم یقین کز آن منی
عاشقی و برون ز ما و منی
هوش مصنوعی: می‌خواهم اطمینان پیدا کنم که عشق من از وجود من نشأت می‌گیرد و در واقع تو از ما و من فراتر هستی.
تو نئی در میان منم تنها
نیست هرگز دورا در این گنجا
هوش مصنوعی: تو نیستی، اما من هرگز تنها نیستم، زیرا در اینجا همیشه وجود تو حس می‌شود.
نشنیدی حکایت آن شیخ
فن و علم و کفایت آن شیخ
هوش مصنوعی: حکایت آن شیخ را نشنیدی که در فنون و علم و توانایی سرآمد بود؟
که چو آمد مرید بر در او
در بزد گفت کیستی تو بگو
هوش مصنوعی: وقتی مریدی به در خانه او رسید، در کوبید و پرسید که تو کیستی؟ بگو.
گفت او را منم غلام ای شاه
گفت رو از درم ندادش راه
هوش مصنوعی: او گفت: من بنده‌ی تو هستم ای پادشاه، اما پادشاه گفت که برو و از در من بیرون برو، راهی برای او نگذاشت.
در زمان بازگشت بیچاره
رفت و یک سال بود آواره
هوش مصنوعی: در زمان بازگشت، بیچاره از سوء‌تفاهم و مشکلات دور بوده و یک سال در سرگردانی و بی‌خانمانی به سر برده است.
چونکه یک سال در سفر سرزد
سال دیگر بیامد و در زد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه یک سال در سفر بود، سال بعد آمد و در خانه زد.
بازگفت او که کیست گفت منم
گفت در بر تو باز می نکنم
هوش مصنوعی: او گفت: "کیستی؟" و پاسخ داد: "من هستم." همچنین افزود که در آغوش تو باز نمی‌کنم.
سالها بد ز شیخ او محروم
پخته شد گشت آخرش معلوم
هوش مصنوعی: سال‌ها از شیخ و عالم دور بود و بی‌خبر از او، اما در نهایت مشخص شد که چه اتفاقی برایش افتاده است.
باز آمد چو شد ز هجر دو تو
در بزد گفت کیست گفتش تو
هوش مصنوعی: پس از مدتی که از جدایی شما گذشت، دوباره برگشتم و در گوشه‌ای از دل خود زدم، پرسیدم که کیست، و او پاسخ داد که این خود تو هستی.
گفت او در جواب چون که منم
از برون حلقهٔ در از چه زنم
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت: چون من خود را از این دایرهٔ بسته خارج می‌بینم، چرا باید بر در آن بایستم؟
در بر او باز کرد و گفت درآ
چون توئی رفت از تو ای بینا
هوش مصنوعی: او درِ خانه‌اش را باز کرد و گفت که وارد شو. وقتی تو به خانه‌ام آمدی، روشنایی و آگاهی هم با تو آمده است.
چونکه تو نیستی منم تنها
خانه ‌ ام ملک تست ای دانا
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنار من نیستی، احساس تنهایی می‌کنم، چون وجودم به تو وابسته است، ای آدم فهمیده.
عالم وحدت است منزل ما
دو نگنجد درونۀ دل ما
هوش مصنوعی: دنیا یک هماهنگی و یگانگی است، اما دل ما نمی‌تواند دو چیز را در خود جا بدهد.
پس بیا ای که من شدی بر من
چون گلی اندرآ در این گلشن
هوش مصنوعی: بیا ای محبوبی که همچون گل به دل من نشسته‌ای، وارد این باغ شوید که من به عشق تو پر از شوق و سرزندگی‌ام.
در عددهای گل کجاست دوی
چون شدی گل نماند خار توی
هوش مصنوعی: در میان زیبایی‌های گل، آیا دیگر جایی برای خارها وجود دارد؟ وقتی که به لطافت گل رسیدی، دیگر جایی برای ناملایمات نخواهد ماند.
شرح این را اگر بگویم فاش
میر و خواجه شوند از اوباش
هوش مصنوعی: اگر بخواهم توضیح دهم، این موضوع برای افراد عادی و بی‌خبر ممکن است مشکلاتی به وجود آورد و باعث شود که اشخاص مهم و محترم نیز در معرض خطر قرار بگیرند.
همه میخوار و عشق باره شوند
همه رخشنده چون ستاره شوند
هوش مصنوعی: همه در حال نوشیدن و دلبستگی به عشق می‌شوند، و همه مانند ستاره‌ها درخشان و زیبا می‌گردند.
همه چون جان شوند بی سر و پا
همه از جا روند در بی جا
هوش مصنوعی: همه موجودات به گونه‌ای می‌شوند که بی‌نشان و بی‌هویت هستند و در این حالت، از جای خود خارج می‌شوند و به جای دیگری می‌روند که هیچ‌گاه در آنجا قرار ندارند.
همه از عشق دوست بگدازند
بر بد و نیک کس نپردازند
هوش مصنوعی: همه به خاطر عشق به دوست، خود را در آتش عشق می‌سوزانند و به خوبی و بدی هیچ‌کس توجه نمی‌کنند.
همه صافی شوند چون یم عشق
همگان دم زنند از دم عشق
هوش مصنوعی: همه به یک رنگ و صافی درآیند چون عشق، و همه از عشق سخن بگویند.
گفتمش چون که نیستم اغیار
شد عیان این مرا که هستم یار
هوش مصنوعی: به او گفتم وقتی که من دیگران نیستم، حقیقت برایم مشخص شد که من چه کسی هستم و یار چه کسانی می‌باشم.
در حقیقت یقین از آن توام
چون که از صدق مهربان توام
هوش مصنوعی: در واقع، اعتماد و اطمینان من به توست، زیرا که با صداقت و محبت تو به من نزدیک شده‌ای.
دوستی در میان جنس بود
دیو را میل کی به انس بود
هوش مصنوعی: دوستی متعلق به نژادهای انسانی است و دیو، که نماد بدی و زشتی است، هرگز تمایلی به دوستی و نزدیکی با انسان‌ها ندارد.
چون ترا سخت دوست میدارم
روز و شب رو سوی تو میآرم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو را بسیار دوست دارم، در طول روز و شب همواره به سمت تو می‌آیم و به فکر تو هستم.
مرده بودم ز تو شدم زنده
تو شهنشاهی و منم بنده
هوش مصنوعی: من از عشق تو مرده بودم، ولی با آمدن تو جان گرفتم. تو پادشاهی و من بنده‌ی تو هستم.
من مثال تنم تو همچون جان
تو مثال دلی و من چو زبان
هوش مصنوعی: من شبیه بدنم و تو شبیه جان منی، و من مانند زبان هستم و تو به مثابه دل.
آنچه خواهی تو من همان گویم
هر کجا رانیم ز جان پویم
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی، من همان را می‌گویم و هر جا که برویم، از دل می‌کوشم که به آن برسم.
تو چو نقاش و من چو پرکارم
گاه و بیگاه از تو برکارم
هوش مصنوعی: تو مثل یک نقاش هستی و من مانند یک بوم نقاشی. گاهی اوقات از هنر تو استفاده می‌کنم تا خود را به زیبایی بیارایم.
گر گلی آرم از تو باشد آن
ور دهم خار هم ز بنده مدان
هوش مصنوعی: اگر از تو گلی بگیرم، هرچند که باشد، برمی‌گردانم، حتی اگر خار هم به تو بدهم، آن را از من ندان.
من نیم در میانه جمله توئی
در بد و نیک من نمانده دوئی
هوش مصنوعی: من در میانه حرف‌های تو قرار دارم و تویی که در خوب و بد زندگی من نقش داری؛ دیگر دوگانگی یا تفکیکی در من وجود ندارد.
نی خدا نیک و بد ز هرچه کند
بیگنه را بچوب قهر زند
هوش مصنوعی: خدا از نیک و بد هر چیزی آگاه است و بی‌دلیل کسی را تنبیه نمی‌کند. اگر کسی بی‌گناه باشد، قهر و خشم خدا شامل حال او نخواهد شد.
کافران را دهد بسی نعمت
مؤمنان را فرستد او نقمت
هوش مصنوعی: کافران از نعمت‌های فراوانی برخوردارند، در حالی که مؤمنان با ناملایمات و سختی‌ها روبرو می‌شوند.
هر که این هر دو را نبیند یک
نیست او را یقین بود در شک
هوش مصنوعی: هر کسی که این دو نکته را نبیند، به یقین نمی‌تواند بگوید که در چه وضعیتی قرار دارد و در عوض در تردید خواهد ماند.
کافرش خوان مخوان مسلمانش
گر بود زنده مرده دان جانش
هوش مصنوعی: اگر کسی کافر است او را نمی‌توان به مهمانی خواند، و اگر کسی مسلمان است، حتی اگر زنده به نظر برسد، در واقع مرده‌ای بیش نیست.