گنجور

بخش ۵۷ - در بیان آنکه بی جهدی و عملی در حضور شیخ کار مرید گزارده میشود و بمقصود میرسد چنانکه یکی در کشتی فارغ خفته باشد ناگهان سر بولایتی میزند که اگر بخشگی رفتی ماهها بآنجا نرسیدی و دربیان آنکه شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره ولد را فرمود که بجز از من شیخی را نظر مکن که شیخ راستین منم که صحبت شیخان دیگر زیان مند است زیرا نظر ما آفتاب است و مرید سنگ لابد که سنگ قابل در نظر آفتاب لعل شود و نظر ایشان سایه است چون سنگ قابل از نظر آفتاب در سایه رود لعل نشود.

همچو کشتی ببحر مردم را
میبرد سوی شهرها بی پا
اندر آن خفته کرده پای دراز
ناگهان میزنند سر ز طراز
همچنین در حضور شیخ نشین
عاقبت خویش غرق نور ببین
نی بایام سنگ لعل شود
از تف آفتاب اگر نرود
رفتنش بی نشان و بیچون است
هرکه او را نداند آن دون است
صحبت شیخ به ز ذکر خداست
زانکه از او نیست آن صفات جداست
هرکه با شیخ همنشین گردد
پاک از خشم و کبر و کین گردد
صحبت شیخ صحبت حق است
دو مبین شیخ رحمت حق است
هر که دو دیده باشد او محجوب
بیخبر ماند از چنان محبوب
تو مبین دو اگر یگانه کسی
یک ببین تا بوصل دوست رسی
گفت روزی مرا صلاح الدین
که تو بر من کس دیگر مگزین
که برون از من ای ولد میدان
نیست چیزی در آشکار و نهان
عرش و کرسی و آسمان و زمین
نیست از من برون یقین دان این
نور حقم در این تن خاکی
نیم از خاک هستم افلاکی
عاقبت بر فلک روم چو ملک
همچنان بگذرم ز هفت فلک
زانکه سر خدای ذات من است
همه اسرار دل صفات من است
همه ارواح پاک جویندم
بی دهان و زبان بگویندم
که تو سری و جان ما چون سر
سر بی سر بود کم از سر خر
گرد روحم فرشتگان گردان
همه انجم چو ماه من رخشان
دمبدم روح من سفر دارد
تو مپندار کو مقر دارد
گفت یزدان که کل یوم شان
کار ما را نه حد بود نه کران
سفر حق بود مطابق او
سفر هر کسی است لایق او
سفر مرد حق بود بیچون
برتر از شش جهت سوی بی سون
راه او را نه پاست نی رفتار
منزلش را نه سقف و نه دیوار
در ره او نه پ ا و نی قدم است
منزلش بی حدوث از قدم است
سر و پا از قبیل تن باشد
در ره جان نه مرد و زن باشد
هست رفتار معنوی جان را
سقف و دیوار معنوی جان را

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو کشتی ببحر مردم را
میبرد سوی شهرها بی پا
هوش مصنوعی: مانند کشتی که در دریا مردم را به سمت شهرها می‌برد و نیازی به پا ندارد.
اندر آن خفته کرده پای دراز
ناگهان میزنند سر ز طراز
هوش مصنوعی: در آنجا که کسی خوابیده و آرام است، ناگهان ضربه می‌زنند و او را از حالت آرامش خارج می‌کنند.
همچنین در حضور شیخ نشین
عاقبت خویش غرق نور ببین
هوش مصنوعی: در کنار شیخ، سرنوشت خود را در روشنایی و نور مشاهده کن.
نی بایام سنگ لعل شود
از تف آفتاب اگر نرود
هوش مصنوعی: اگر نی در برابر تابش آفتاب و گرما قرار گیرد، می‌تواند به سنگی قیمتی چون لعل تبدیل شود، به شرطی که از آن گرما دور نشود.
رفتنش بی نشان و بیچون است
هرکه او را نداند آن دون است
هوش مصنوعی: هر کس که او را نشناسد و اهمیت ندهد، خود بی‌ارزش و نازل است، زیرا او به‌راحتی و بدون نشانه‌ای می‌رود.
صحبت شیخ به ز ذکر خداست
زانکه از او نیست آن صفات جداست
هوش مصنوعی: صحبت شیخ بهتر از یاد خداست، چرا که صفات خدا هیچ گاه از او جدا نمی‌شود.
هرکه با شیخ همنشین گردد
پاک از خشم و کبر و کین گردد
هوش مصنوعی: هر کسی که با شخصی بزرگوار و بااخلاق هم‌نشین شود، از خشم، غرور و کینه‌ها پاک می‌شود.
صحبت شیخ صحبت حق است
دو مبین شیخ رحمت حق است
هوش مصنوعی: گفت‌وگو با شیخ، گفت‌وگویی در مورد حقیقت است و باید بفهمیم که شیخ نماینده رحمت خداوند است.
هر که دو دیده باشد او محجوب
بیخبر ماند از چنان محبوب
هوش مصنوعی: هر کسی که دو چشم دارد، از آن محبوب پنهان باقی می‌ماند و از او بی‌خبر است.
تو مبین دو اگر یگانه کسی
یک ببین تا بوصل دوست رسی
هوش مصنوعی: اگر دو نفر را می‌بینی، به یکی از آن‌ها توجه کن تا بتوانی به دوستی دست یابی.
گفت روزی مرا صلاح الدین
که تو بر من کس دیگر مگزین
هوش مصنوعی: صلاح الدین روزی به من گفت که به کسی جز من اعتماد نکن.
که برون از من ای ولد میدان
نیست چیزی در آشکار و نهان
هوش مصنوعی: هیچ چیز در دنیا، چه در ظاهر و چه در باطن، از من به دور نیست.
عرش و کرسی و آسمان و زمین
نیست از من برون یقین دان این
هوش مصنوعی: تمامی چیزهایی که در عالم وجود دارند، از جمله عرش، کرسی، آسمان و زمین، به نوعی وابسته به من هستند و هیچ یک از آن‌ها جدا از من وجود ندارند. این نکته را با یقین بدان.
نور حقم در این تن خاکی
نیم از خاک هستم افلاکی
هوش مصنوعی: وجود من، نور حقیقت است و با اینکه در این بدن خاکی زندگی می‌کنم، از ماهیت دنیوی فراتر رفته‌ام و به سوی آسمانی‌ها نزدیک هستم.
عاقبت بر فلک روم چو ملک
همچنان بگذرم ز هفت فلک
هوش مصنوعی: در نهایت، به اوج آسمان‌ها می‌رسم و مانند یک پادشاه، بر هفت آسمان عبور می‌کنم.
زانکه سر خدای ذات من است
همه اسرار دل صفات من است
هوش مصنوعی: چون سرّ وجود من به خداوند مربوط است، تمام رازهای دل و ویژگی‌های من نیز به او وابسته است.
همه ارواح پاک جویندم
بی دهان و زبان بگویندم
هوش مصنوعی: تمامی روح‌های پاک بدون نیاز به دهان و زبان، به من می‌گویند و افکار و احساسات خود را منتقل می‌کنند.
که تو سری و جان ما چون سر
سر بی سر بود کم از سر خر
هوش مصنوعی: تو برای ما مثل سر و جان هستی و بدون تو مانند سری هستیم که بی سر شده و از چیزی که در زندگی‌مان لازم داریم کم داریم.
گرد روحم فرشتگان گردان
همه انجم چو ماه من رخشان
هوش مصنوعی: روح من را فرشتگان احاطه کرده‌اند و مانند ستاره‌ها، چهره‌ام درخشان است.
دمبدم روح من سفر دارد
تو مپندار کو مقر دارد
هوش مصنوعی: روح من دائماً در حال سفر است، پس گمان نکن که در جایی اقامت دارد.
گفت یزدان که کل یوم شان
کار ما را نه حد بود نه کران
هوش مصنوعی: خداوند فرمود که در هر روز، کارهای ما نه حد و مرزی دارد و نه پایانی.
سفر حق بود مطابق او
سفر هر کسی است لایق او
هوش مصنوعی: سفر به حقیقت بستگی به ویژگی‌ها و ظرفیت‌های هر فرد دارد و هر کسی بر اساس شایستگی‌های خود، سفری متناسب با آن خواهد داشت.
سفر مرد حق بود بیچون
برتر از شش جهت سوی بی سون
هوش مصنوعی: سفر مرد راستین، به گونه‌ای بی‌چون و چرا، از هر شش جهت و مسیر دیگر، برتر و والا است و به سوی مقصدی نامشخص و بی‌نهایت حرکت می‌کند.
راه او را نه پاست نی رفتار
منزلش را نه سقف و نه دیوار
هوش مصنوعی: راهی که او را می‌برد نه با پا طی می‌شود و نه نشانی از خانه‌اش وجود دارد؛ نه سقفی بالای سرش هست و نه دیواری دورش است.
در ره او نه پ ا و نی قدم است
منزلش بی حدوث از قدم است
هوش مصنوعی: در مسیر او، نه پای ثابت و ناپایداری وجود دارد، بلکه منزلگاه او از قدمی ثابت و بی‌زمانی ناشی می‌شود.
سر و پا از قبیل تن باشد
در ره جان نه مرد و زن باشد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در مسیر روح و جان انسان، تفاوت‌های ظاهری و جنسیتی مانند سر و پا وجود ندارد. همه ما در واقعیت اصلی خود برابر هستیم و به آنچه که در عمق وجودمان است، اهمیت بیشتری دارد تا شکل و شمایل بیرونی.
هست رفتار معنوی جان را
سقف و دیوار معنوی جان را
هوش مصنوعی: جان انسان دارای خصوصیات و ویژگی‌های معنوی است که همچون سقف و دیواری آن را احاطه کرده و محدودیت‌هایی را برای آن ایجاد می‌کند.