گنجور

بخش ۵۶ - مناجات

ای خدا دستگیر خلقان شو
یک دم از لطف سوی ایشان شو
رحمت خویش را مداردریغ
ماه خود را نهان مکن در میغ
همه رانی تو آفریدستی
جمله را نه از عدم خریدستی
نی که صنع تواند هر زن و مرد
برهان جمله را از این غم و درد
همه را غرق کن برحمت خویش
همه را وارهان ز زحمت خویش
بیدریغ است بخشش عامت
خاص و عام اند غرق انعامت
لیک از آن حال نیستند آگاه
دیدۀ جمله را گشا ای شاه
چونکه غیرتو آشکار و نهان
نیست پروردگار در دو جهان
غیر این ملک صد هزار جهان
هست شاهیت را بعالم جان
کاین جهان پیش او چو موئی نیست
پیش آن بحر این سبوئی نیست
زان نهادی تو نام در قرآن
خویش را ای پناه هر دو جهان
مالک یوم دین که روز جزا
بر همه حکم تو شود پیدا
تا که دانند در جهان بقا
غیر تو نیست حاکم و والا
نبود پرده تا کسی گوید
این از آنست و سوی او پوید
پرده و اسباب تن شوند عدم
تو بمانی نه بیش ماند و نه کم
بی حجابی در آن جهان عیان
تو کنی حکم بر کهان و مهان
همگان همچو روز دریابند
که گشاد از تو است و هم پابند
حکمت دیگر آنکه این دنیا
هست دون پیش عالم عقبی
ننهادی محل دنیا را
بگزیدی شهی عقبی را
که بر شاهیت نمود حقیر
این جهان بزرگ با توقیر
گر بسلطان کسی شه گلخن
گویدش گرچه راست است سخن
لیک تعظیم شاه را نه رواست
این چنین خواندنش بداست و خطاست
ای که پراست از تو ارض و سما
بی حجابی بحجله روی نما
ای علیمی که علم تو شامل
گشته بر عالم است و بر عامل
ای قدیری که نیست عجز ترا
از تو شد حل محال در دو سرا
ای منور ز تو جنان و جنان
وی مزین ز تو زمین و زمان
ای ز تو مؤمنان درون نعیم
وی ز تو کافران مقیم جحیم
ای که بر کافران چو بخشائی
جانشان را بدین بیارائی
آن خطاها همه صواب شوند
وان گنه ها همه ثواب شوند
ای رحیمی که بر عزیز و ذلیل
شده ای از عطا وجود دلیل
چون برحمت نظر کنی در ما
در دی ما بدل شود بصفا
ای حلیمی که حلم چون دریات
کرده لطفی کزان همه اعدات
مثل اولیا خر امان اند
چون گلستان شکفته خندان ‌ اند
همه ایمن روانه بی خوفی
همه گرد فضول در طوفی
جرمها میکنند روز و شبان
بی خطر میروند سوی زیان
بجز از انبیا و خ اصانت
که ز جان میبرند فرمانت
باقیان جمله غرق نفس و هوی
مانده ‌ اند از حلیمی تو شها
حلم تو بینهایت ار بندی
هیچ مغرور خویش کس نشدی
ای کریمی که از کم ین کرمت
بس چو حاتم پدید شد زیمت
ای حکیمی که حکمت تست روان
بر همه روحها و بر ابدان
حکمت بینهایت است عظیم
اندکی کرده ای بما تعلیم
حد ما نیست یا رب این انعام
لیک الطاف تست بر همه عام
دستگیرا ز دست نفس لئیم
تو رهانی مگر ز جود قدیم
ورنه از دست او کسی نرهد
کس ببازوی خویش از او نجهد
اینچنین بند سخت را از ما
کی گشاید بجز تو ای مولا
اینچنین قفل را چو تو مفتاح
نیست اندر دو عالم ای فتاح
ما ز خود سوی تو رویم هلا
زانکه تو اقربی ز ما بر ما
این دعا هم ز لطف بخشش تست
ور نه در گلخن از چه گلهارست
عقل و فهم اندرون روده و خون
از کرمهای تست ای بیچون
بحر نور از دو پیه پ اره روان
گشته و موج آن گرفته جهان
پاره ‌ ای گوشت را زبان کردی
سیل حکمت از او روان کردی
از دو سوراخ گوشها تا جان
کرده ای شاهراه بی پایان
کان بود اصل جمله موجودات
زو پذیرد روان مرده حیا ت
ای که از یک منی گندیده
شاهدی ساختی پسندیده
همچو لیلی و وی س ه و شیرین
بیعدد خوب چون شکر شیرین
باقد سرو و با جبین چو ماه
با رخ ارغوان و چشم سیاه
با لب لعل و لؤلؤ دندان
با مژۀ تیر و ابروان کمان
با دو گیسوی مشگ چون زنجیر
با زنخدان سیب و بر چو حریر
با تن نازک و میان نزار
عالمی را ببرده صبر و قرار
هر یکی صد هزار چون مجنون
کرده بر خویش واله و مفتون
خان و مان باد داده بیسر و پا
گاه بگرفته کوه و گه صحرا
ببریده ز خویش و از پیوند
گشته بیزار از زن و فرزند
باخته در هوای ایشان سر
شده فارغ ز ملک و زیور و زر
دین ود نیا و نام و ننگ بباد
داده و گفته هرچه بادا باد
عشقشان را خریده ازدل و جان
دردشان را گزیده بر درمان
ای نموده ز قطره ای عمان
وز کمین ذره ای خ ور تابان
در چنین جسم پر ز خلط و ز خون
پرتو حسن تست کان موزون
مینماید وگرنه دل گل را
چون رباید چه نسبت است شها
ذره ‌ ای حسن از آب و گل چو نمود
دل و جان جهانیان بربود
خور بیحد حسنت ار تابد
تاب آن را بگو که برتابد
در گل تیره چون چنین است آب
چون بود بی گل ای شه وهاب
یا مغیث العبید فی الاخطار
فی البراری مدی و فی الابحار
جاعل النار للخلیل جنان
کرده ای آن بر او گل و ریحان
خطرة منک روضة العرفان
تلک فی الغیر منبع النیران
عند ظن العبید انت مقیم
یک ز ظن در امان و یک در بیم
بعضهم ساکنون فی طرب
بعضهم ذاهبون فی کرب
بعضهم سالبون من سلب
دائماً غانمون من طلب
بعضهم هالکون فی الاحزان
سرمداً غارقون فی الطوفان
یحرکم فیه ارتیاح الحو ت
فیه ماء الحیات نعم القوت
واه فیه یموت طیر الارض
انما اذی ّ ت ما علی الفرض
بعد هذا علیکم التفتیش
اطلبوا العیش واترکوا التشویش
ای خوش آن دم که آب را بی گل
فاش نوشید و شاد گردد دل
تا چو ماهی شوید در جولان
اندر آن بحر بیحد و پایان
برهید از بلا و رنج وجود
باز گردید آن طرف موجود
بی لب و کام باده ها نوشید
همچو شیره درون خم جوشید
عشرت جاودان ز سر گیرید
بی حجابی ورا ببر گیرید
این دو سه روزه عیش بگذارید
باز با اصل خویش رو آرید
تا که با ما روید این ره را
جمله بینید روی آن شه را
همگان در جهان جان تازید
همگان جان خویش در بازید
این جهان نیست خانۀ جانها
جای جانست عالم بیجا
تن ما راست این جهان مأوی
جانها راست جنة المأوی
از کجا ما و این جهان ز کجا
چون که داریم جای در بیجا
ما در این جایگاه مهمانیم
تو مپندار این طرف مانیم
ب از آنجا رویم آخر کار
باز واصل شویم با دلدار
بهر کاری تو گر ز خانۀ خویش
بدر آئی از آستانۀ خویش
بر وی کار را تمام کنی
باز روئی سوی مقام کنی
در ره و کوچه ‌ ها کجا پائی
بی گمانی بخانه باز آئی
اولیا همچنین ز حضرت هو
بهر کاری بیامدند این سو
چون شود آن تمام بازروند
بی ملاقات دوست کی غنودند
آسمان و زمین که برکاراند
روشنائی از اولیا دارند
اولیا نور آفتاب حق اند
زان گذشته ز هفتمین طبق ‌ اند
اولیا صاف و باقیان درداند
غیر حق را ز سینه بستردند
اندر ایشان همه خدا را بین
گر ترا هست باز چشم یقین
ورنداری برو از ایشان جوی
پی ایشان چو ب ندگان میپوی
ت ا ببخشند چشم حق بینت
تا فزاید ز دادشان دینت
سنگ را آفتاب لعل کند
مگر آن سوی سایه نقل کند
سنگ را گر نهند در سایه
نپذیرد ز تاب خور مایه
شیخ چون آفتاب و تو چون سنگ
کی پذیری ز دیگری آن رنگ
غیر او را چو سایه دان بگریز
تا شوی لعل اندر او آویز
صحبت شیخ را ز جان بگزین
هیچ ازوی جدا مباش و مبین
کاخر کار از او چو آن گردی
گر بدی جسم جمله جان گردی
تن خاکیت از او چو زر گردد
زر چی بحر پر گهر گردد
صحبت او برد ترا بی پا
هر نفس چون مسیح سوی سما

بخش ۵۵ - در بیان آنکه حق تعالی را دانستن و شناخت سهل‌تر است از شناختن اولیاء زیرا که حق تعالی از آفتاب ظاهر‌تر است چنانکه بیان کردیم که هر شخص را به هنر و صنعتش فهم کنند و بدانند همه عالم صنع حق است‌؛ چون پنهان باشد‌؟ بلکه هفتاد و دو ملت مُقرّند به خدایی او اما شناخت اولیاء مشکل است زیرا که صنعت و هنر ایشان همچو ایشان پنهان است که اولیاء الله تحت قبابی لایعرفهم غیری: لیک ایشان که اهل دل باشندبخش ۵۷ - در بیان آنکه بی جهدی و عملی در حضور شیخ کار مرید گزارده میشود و بمقصود میرسد چنانکه یکی در کشتی فارغ خفته باشد ناگهان سر بولایتی میزند که اگر بخشگی رفتی ماهها بآنجا نرسیدی و دربیان آنکه شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره ولد را فرمود که بجز از من شیخی را نظر مکن که شیخ راستین منم که صحبت شیخان دیگر زیان مند است زیرا نظر ما آفتاب است و مرید سنگ لابد که سنگ قابل در نظر آفتاب لعل شود و نظر ایشان سایه است چون سنگ قابل از نظر آفتاب در سایه رود لعل نشود.: همچو کشتی ببحر مردم را

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خدا دستگیر خلقان شو
یک دم از لطف سوی ایشان شو
هوش مصنوعی: ای خدا، لحظه‌ای به یاری بندگانت بشتاب و با لطف و محبت خود به آنها توجه کن.
رحمت خویش را مداردریغ
ماه خود را نهان مکن در میغ
هوش مصنوعی: رحمت خود را از دیگران دریغ مکن و ماه نورانی وجودت را در ابرها پنهان نکن.
همه رانی تو آفریدستی
جمله را نه از عدم خریدستی
هوش مصنوعی: تمامی موجودات را تو آفریدی و هیچ یک را از عدم و نیستی به وجود نیاورده‌ای.
نی که صنع تواند هر زن و مرد
برهان جمله را از این غم و درد
هوش مصنوعی: نی که می‌تواند هر زن و مرد را از غم و درد رهایی بخشد.
همه را غرق کن برحمت خویش
همه را وارهان ز زحمت خویش
هوش مصنوعی: همه را با رحمت و لطف خود غرق کن و همه را از زحمت و سختی نجات بده.
بیدریغ است بخشش عامت
خاص و عام اند غرق انعامت
هوش مصنوعی: بخشیدن تو بی‌دریغ و سخاوتمندانه است، زیرا کسانی که تحت لطف تو قرار می‌گیرند، شامل همه افراد، از خاص و عام هستند و همگی در نعمت‌ها و برکات تو غرق می‌شوند.
لیک از آن حال نیستند آگاه
دیدۀ جمله را گشا ای شاه
هوش مصنوعی: اما این افراد از آن وضعیت اطلاعی ندارند. ای شاه، چشمان همه را باز کن.
چونکه غیرتو آشکار و نهان
نیست پروردگار در دو جهان
هوش مصنوعی: تنها تویی که در هر حال، چه در ظاهر و چه در باطن، وجود داری و به عنوان پروردگار در این دو جهان شناخته می‌شوی.
غیر این ملک صد هزار جهان
هست شاهیت را بعالم جان
هوش مصنوعی: به جز این سرزمین، صدها جهان دیگر وجود دارد که برای مقام تو در عالم جان شایسته است.
کاین جهان پیش او چو موئی نیست
پیش آن بحر این سبوئی نیست
هوش مصنوعی: این دنیا در مقابل او هیچ است، مانند مویی در برابر دریا. این ظرف در برابر آن دریا قابل مقایسه نیست.
زان نهادی تو نام در قرآن
خویش را ای پناه هر دو جهان
هوش مصنوعی: به خاطر نامی که در قرآن برای تو قرار داده‌اند، ای پناهگاه تمام جهان‌ها.
مالک یوم دین که روز جزا
بر همه حکم تو شود پیدا
هوش مصنوعی: مالک روز جزا، روزی که در آن همه اعمال و رفتار انسان‌ها محاسبه و مشخص می‌شود که چه حکمی برایشان صادر خواهد شد.
تا که دانند در جهان بقا
غیر تو نیست حاکم و والا
هوش مصنوعی: تا وقتی که مردم بفهمند، تنها تو هستی که در این جهان حاکم و بزرگوار واقعی هستی، دیگر کسی جز تو در مقام حاکمیت و عظمت وجود ندارد.
نبود پرده تا کسی گوید
این از آنست و سوی او پوید
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرده‌ای وجود نداشته باشد، کسی نمی‌تواند بگوید این چیز از آن چیز است و به سمت او برود.
پرده و اسباب تن شوند عدم
تو بمانی نه بیش ماند و نه کم
هوش مصنوعی: وقتی که پرده و وسایل جسم به فنا می‌روند، تو تنها باقی می‌مانی؛ نه چیزی اضافه می‌شود و نه چیزی کم می‌شود.
بی حجابی در آن جهان عیان
تو کنی حکم بر کهان و مهان
هوش مصنوعی: اگر در آن جهان بی‌پناهی و بی‌پوشش باشی، قضاوتت بر کهنه‌کاران و بزرگ‌ترها خواهد بود.
همگان همچو روز دریابند
که گشاد از تو است و هم پابند
هوش مصنوعی: همه به روشنی متوجه می‌شوند که این جهان شبیه روز روشن است و همگی به تو وابسته‌اند.
حکمت دیگر آنکه این دنیا
هست دون پیش عالم عقبی
هوش مصنوعی: حکمت دیگر این است که این دنیا نسبت به عالم آخرت، دارای ارزش و مقام پایین‌تری است.
ننهادی محل دنیا را
بگزیدی شهی عقبی را
هوش مصنوعی: تو به جای انتخاب زندگی دنیا، سرانجامی را برگزیدی که به آن امید و سعادت و بهشت می‌رسد.
که بر شاهیت نمود حقیر
این جهان بزرگ با توقیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود شما در این دنیای بزرگ نسبت به عظمت و مقام شما بسیار کوچک و ناچیز است.
گر بسلطان کسی شه گلخن
گویدش گرچه راست است سخن
هوش مصنوعی: اگر کسی به سلطان بگوید که او در جایی ناپاک زندگی می‌کند، این حرف هرچند که درست باشد، باز هم باید با احتیاط بیان شود.
لیک تعظیم شاه را نه رواست
این چنین خواندنش بداست و خطاست
هوش مصنوعی: اما احترام به شاه این طور که گفته شده است، درست نیست و نادرست به شمار می‌آید.
ای که پراست از تو ارض و سما
بی حجابی بحجله روی نما
هوش مصنوعی: ای کسی که زمین و آسمان از وجود تو پر است، بی‌پرده و با آرامش به ما نشان بده که در حقیقت چه کسی هستی.
ای علیمی که علم تو شامل
گشته بر عالم است و بر عامل
هوش مصنوعی: ای دانای آگاهی که دانش تو بر جهانیان و عمل‌کنندگان گسترده است.
ای قدیری که نیست عجز ترا
از تو شد حل محال در دو سرا
هوش مصنوعی: ای کسی که قدرت تو محدود نیست، ناتوانی از جانب تو مشکلات غیرممکن در دنیا و آخرت را برطرف کرده است.
ای منور ز تو جنان و جنان
وی مزین ز تو زمین و زمان
هوش مصنوعی: ای روشنایی من، به بهشت و بهشت نیز به واسطه وجود تو زینت یافته است، و زمین و زمان نیز به جمال تو آراسته شده‌اند.
ای ز تو مؤمنان درون نعیم
وی ز تو کافران مقیم جحیم
هوش مصنوعی: تو باعثِ بهروزی مؤمنان در بهشت هستی و تو نیز عاملِ عذاب کافران در جهنم هستی.
ای که بر کافران چو بخشائی
جانشان را بدین بیارائی
هوش مصنوعی: ای کسی که جان کافران را با زیبایی‌های خود زینت می‌بخشی.
آن خطاها همه صواب شوند
وان گنه ها همه ثواب شوند
هوش مصنوعی: همه اشتباهات درست و خوب خواهند شد و تمام گناهان تبدیل به کارهای نیک خواهند گشت.
ای رحیمی که بر عزیز و ذلیل
شده ای از عطا وجود دلیل
هوش مصنوعی: ای رحمان و مهربان، که هم به برگزیدگان و هم به افراد ساده و حقیر، از نعمت‌های خود عطا کرده‌ای، دلیل و نشانه‌ای بر وجود تو هست.
چون برحمت نظر کنی در ما
در دی ما بدل شود بصفا
هوش مصنوعی: وقتی با نظر رحمتت به ما بنگری، قلب ما با صفا و پاکی تبدیل خواهد شد.
ای حلیمی که حلم چون دریات
کرده لطفی کزان همه اعدات
هوش مصنوعی: ای انسان باحوصله، تو آن چنان با صبر و بردباری هستی که مانند دریا بخشش و محبتت بی‌پایان است و از هر گونه کینه و دشمنی به دوری.
مثل اولیا خر امان اند
چون گلستان شکفته خندان ‌ اند
هوش مصنوعی: اولیا مانند گلستانی هستند که در آن خرها به آرامش و شادی زندگی می‌کنند. این تصویر نشان می‌دهد که در کنار افراد برجسته و معنوی، فضایی شاداب و دلپذیر وجود دارد.
همه ایمن روانه بی خوفی
همه گرد فضول در طوفی
هوش مصنوعی: همه به آرامی و بدون ترس در حال حرکت هستند و تمام اطرافشان پر از حواشی و مسائل بی‌اهمیت است.
جرمها میکنند روز و شبان
بی خطر میروند سوی زیان
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که افراد بدون ترس و واهمه، در طول روز و شب به ارتکاب گناهان و کارهای نادرست مشغول هستند و به سمت خسارت و زیان می‌روند.
بجز از انبیا و خ اصانت
که ز جان میبرند فرمانت
هوش مصنوعی: غیر از پیامبران و کسانی که به دلیل حضورشان در کنار تو، روح و جان خود را فدای دستورات و خواسته‌هایت می‌کنند، کسی دیگر نیست که این‌گونه به تو اهمیت بدهد.
باقیان جمله غرق نفس و هوی
مانده ‌ اند از حلیمی تو شها
هوش مصنوعی: باقیان همه در دلدادگی و خواهش‌های نفسانی غرق شده‌اند و فقط تو هستی که با آرامش و صبر از این وضعیت فاصله گرفته‌ای.
حلم تو بینهایت ار بندی
هیچ مغرور خویش کس نشدی
هوش مصنوعی: عفو و بخشش تو بی‌پایان است، اگرچه هیچ‌کس نباید به خود مغرور شود.
ای کریمی که از کم ین کرمت
بس چو حاتم پدید شد زیمت
هوش مصنوعی: ای بخشنده‌ای که از فراوانی کرامتت، چون حاتم، نیکویی‌ها آشکار شده است.
ای حکیمی که حکمت تست روان
بر همه روحها و بر ابدان
هوش مصنوعی: ای حکیم، تو با دانش و خرد خود بر روح‌ها و جسم‌ها تأثیر می‌گذاری.
حکمت بینهایت است عظیم
اندکی کرده ای بما تعلیم
هوش مصنوعی: حکمت بسیار گسترده و عظیم است، اما تو تنها اندکی از آن را به ما آموزش داده‌ای.
حد ما نیست یا رب این انعام
لیک الطاف تست بر همه عام
هوش مصنوعی: خدایا، نعمت‌هایت حد و مرزی ندارند، اما لطف و مهربانی‌ات شامل حال همه مردم می‌شود.
دستگیرا ز دست نفس لئیم
تو رهانی مگر ز جود قدیم
هوش مصنوعی: تو فقط با بخشش و کرامت قدیمی خود می‌توانی از دست نفس پست و زشت خود رها شوی.
ورنه از دست او کسی نرهد
کس ببازوی خویش از او نجهد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دست او گرفتار نشود، هیچ کس توانایی رهایی از او را ندارد.
اینچنین بند سخت را از ما
کی گشاید بجز تو ای مولا
هوش مصنوعی: این بند سخت را جز تو ای مولا هیچ کس نمی‌تواند باز کند.
اینچنین قفل را چو تو مفتاح
نیست اندر دو عالم ای فتاح
هوش مصنوعی: تو تنها کلیدی هستی که می‌تواند این قفل را باز کند؛ هیچ چیز دیگری در این دو جهان نمی‌تواند به این کار بپردازد.
ما ز خود سوی تو رویم هلا
زانکه تو اقربی ز ما بر ما
هوش مصنوعی: ما به سوی تو می‌رویم چرا که تو به ما نزدیک‌تر از خود ما هستی.
این دعا هم ز لطف بخشش تست
ور نه در گلخن از چه گلهارست
هوش مصنوعی: این دعا و نیکی که از تو به ما می‌رسد، ناشی از بخشش و محبت توست. اگر لطف تو نبود، در میان دشواری‌ها و مشکلات، چگونه می‌توانستیم به چیزی امیدوار باشیم؟
عقل و فهم اندرون روده و خون
از کرمهای تست ای بیچون
هوش مصنوعی: عقل و درک انسان درونش وجود دارد و از چیزهای بی‌ارزش و کم‌مقدار نیز تاثیر می‌پذیرد.
بحر نور از دو پیه پ اره روان
گشته و موج آن گرفته جهان
هوش مصنوعی: دریای نور از دو پیه منقلب شده و موج آن همه جهانیان را در برگرفته است.
پاره ‌ ای گوشت را زبان کردی
سیل حکمت از او روان کردی
هوش مصنوعی: قطعه‌ای از گوشت را با زبان و سخن خود به لطافت و زیبایی تبدیل کردی و از دل آن، دریا و سیل دانش و حکمت را به جریان انداختی.
از دو سوراخ گوشها تا جان
کرده ای شاهراه بی پایان
هوش مصنوعی: از دو سوراخ گوش، راهی به سوی جانت فراهم کرده‌ای که هیچ انتهایی ندارد.
کان بود اصل جمله موجودات
زو پذیرد روان مرده حیا ت
هوش مصنوعی: همه موجودات در اصل از او هستند و او زندگی را به روح‌های مرده می‌بخشد.
ای که از یک منی گندیده
شاهدی ساختی پسندیده
هوش مصنوعی: ای کسی که از وجود ناپسند خود، چیز زیبایی ساخته‌ای و خود را به نمایش گذاشته‌ای.
همچو لیلی و وی س ه و شیرین
بیعدد خوب چون شکر شیرین
هوش مصنوعی: مانند لیلی و مجنون و شیرین، که زیبایی‌شان بی‌حد و حصر است، آنها نیز مانند شکر، بسیار شیرین و دلنشین هستند.
باقد سرو و با جبین چو ماه
با رخ ارغوان و چشم سیاه
هوش مصنوعی: شخصی با قامت بلند و زیبا مانند سرو، با پیشانی صاف و درخشان مثل ماه، صورتی به رنگ قرمز و چشمانی سیاه و دلربا دارد.
با لب لعل و لؤلؤ دندان
با مژۀ تیر و ابروان کمان
هوش مصنوعی: با لب‌های سرخ و دندانی مانند مروارید، با مژه‌هایی چون تیر و ابروانی مانند کمان.
با دو گیسوی مشگ چون زنجیر
با زنخدان سیب و بر چو حریر
هوش مصنوعی: با دو گیسوی مشکی که مانند زنجیر به هم پیچیده‌اند و با چهره‌ای مانند سیب که همچون پارچه‌ای نرم و لطیف است.
با تن نازک و میان نزار
عالمی را ببرده صبر و قرار
هوش مصنوعی: با ظاهری زیبا و بدنی لاغر، شخصی به قدری جذاب است که همه را به فکر واداشته و آرامششان را از بین می‌برد.
هر یکی صد هزار چون مجنون
کرده بر خویش واله و مفتون
هوش مصنوعی: هر کدام از آن‌ها مانند مجنون، در دل خود صد هزار عشق و اشتیاق دارند و به همین دلیل به شدت محبوب و شوریده هستند.
خان و مان باد داده بیسر و پا
گاه بگرفته کوه و گه صحرا
هوش مصنوعی: خانه و جایگاه به باد داده، بدون سر و پا، گاهی در کوه و گاهی در دشت قرار گرفته‌اند.
ببریده ز خویش و از پیوند
گشته بیزار از زن و فرزند
هوش مصنوعی: از خود جدا شده و از پیوندهای خانوادگی بی‌زار شده است، دیگر به زن و فرزند علاقه‌ای ندارد.
باخته در هوای ایشان سر
شده فارغ ز ملک و زیور و زر
هوش مصنوعی: فردی که عشق و محبت آن‌ها را تجربه کرده و دلبسته شده، دیگر به مقام و مال و ثروت اهمیتی نمی‌دهد و از دنیا و زندگی مادی جدا شده است.
دین ود نیا و نام و ننگ بباد
داده و گفته هرچه بادا باد
هوش مصنوعی: کسی که دین و دنیای خود را فدای نام و ننگ کرده و می‌گوید که هر چه پیش آید، مهم نیست.
عشقشان را خریده ازدل و جان
دردشان را گزیده بر درمان
هوش مصنوعی: عشق آن‌ها را با تمام وجود و از ته دل به دست آورده است و برای دردهایشان نیز بهترین درمان را انتخاب کرده‌اند.
ای نموده ز قطره ای عمان
وز کمین ذره ای خ ور تابان
هوش مصنوعی: ای آن کسی که از یک قطره، سرزمین عمان را به وجود آورده‌ای و از یک ذره، نور خورشید را نمایان ساخته‌ای.
در چنین جسم پر ز خلط و ز خون
پرتو حسن تست کان موزون
هوش مصنوعی: در این بدن پر از ترکیبات و خون، جلوه‌های زیبایی وجود دارد که متناسب و هماهنگ است.
مینماید وگرنه دل گل را
چون رباید چه نسبت است شها
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به زیبایی و تاثیرگذاری عشق اشاره دارد. در اینجا اشاره می‌شود که عشق یا زیبایی می‌تواند دل انسان را به سمت خود جذب کند و در غیر این صورت، دل یک گل نیز نمی‌تواند به سادگی ربوده شود. در واقع، این بیان کننده عمق احساسات و تأثیرات عشق بر دل و روح است.
ذره ‌ ای حسن از آب و گل چو نمود
دل و جان جهانیان بربود
هوش مصنوعی: ذره‌ای از زیبایی که از آب و گل پدید آمده، دل و جان تمام مردم را تسخیر کرده و آنها را به شگفتی آورده است.
خور بیحد حسنت ار تابد
تاب آن را بگو که برتابد
هوش مصنوعی: چنانچه خورشید زیبایی تو بتابد، بگو آن درخشندگی را که چگونه می‌تواند تاب آوری کند.
در گل تیره چون چنین است آب
چون بود بی گل ای شه وهاب
هوش مصنوعی: در گل تیره، اگر آب به این صورت باشد، پس بدون گل چه خواهد بود، ای شاه بخشنده؟
یا مغیث العبید فی الاخطار
فی البراری مدی و فی الابحار
هوش مصنوعی: ای یاور بندگان در سختی‌ها و بحران‌ها، نه تنها در دشت‌ها که در دریاها نیز کمک‌کار ما باش.
جاعل النار للخلیل جنان
کرده ای آن بر او گل و ریحان
هوش مصنوعی: ای آتش، تو برای دوست عزیزت باغی زیبا ساخته‌ای که در آن گل و ریحان شکفته است.
خطرة منک روضة العرفان
تلک فی الغیر منبع النیران
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی اشاره دارد که حضور تو همانند باغی از دانش و معرفت است، در حالی که در دیگران منبع آتش و شور و شوق به شمار می‌آید. به عبارت دیگر، وجود تو سرشار از علم و روشنایی است، در حالی که اطرافیان ممکن است تنها شعله‌هایی از عشق و هیجان را از خود نشان دهند.
عند ظن العبید انت مقیم
یک ز ظن در امان و یک در بیم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در حضور بندگان، تو در یک حالت اطمینان هستی و در حالی دیگر دچار نگرانی.
بعضهم ساکنون فی طرب
بعضهم ذاهبون فی کرب
هوش مصنوعی: برخی در شادی و خوشحالی به سر می‌برند و برخی دیگر در حال پاسخوئی به مشکلات و سختی‌ها هستند.
بعضهم سالبون من سلب
دائماً غانمون من طلب
هوش مصنوعی: برخی افراد مدام در حال گرفتاری و کمبود هستند، در حالی که دیگران همواره در حال تلاش و به دست آوردن چیزهای جدید هستند.
بعضهم هالکون فی الاحزان
سرمداً غارقون فی الطوفان
هوش مصنوعی: برخی افراد همواره در غم و اندوه غرق هستند و در طوفانی از مشکلات گرفتارند.
یحرکم فیه ارتیاح الحو ت
فیه ماء الحیات نعم القوت
هوش مصنوعی: حرکت تو در زندگی مانند حرکت ماهی در آبی است که حیات را در خود دارد، و این آب بهترین نوع غذاست.
واه فیه یموت طیر الارض
انما اذی ّ ت ما علی الفرض
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حقیقتی اشاره می‌کند که پرندگان زمین به خاطر آسیب‌هایی که به آن‌ها وارد شده، از زندگی محروم می‌شوند. این بیان به نوعی نشان‌دهنده این است که زندگی و آزادیشان تحت تأثیر مشکلات و موانع قرار گرفته است.
بعد هذا علیکم التفتیش
اطلبوا العیش واترکوا التشویش
هوش مصنوعی: پس از این، شما باید جستجو کنید، به دنبال زندگی باشید و از حواشی و درگیری‌های بی‌مورد دوری کنید.
ای خوش آن دم که آب را بی گل
فاش نوشید و شاد گردد دل
هوش مصنوعی: ای خوش وقتی که شخصی آب را بدون هیچ آلودگی بنوشد و دلش شاد شود.
تا چو ماهی شوید در جولان
اندر آن بحر بیحد و پایان
هوش مصنوعی: تا مانند ماهی در آن دریا بی‌کران و بی‌انتها به جنب و جوش درآیید.
برهید از بلا و رنج وجود
باز گردید آن طرف موجود
هوش مصنوعی: از سختی‌ها و مشکلات دور شوید و به سمت آن چیزهایی که وجود دارند برگردید.
بی لب و کام باده ها نوشید
همچو شیره درون خم جوشید
هوش مصنوعی: بدون لب و دهان، باده‌ها را نوشید، مانند شیر که درون ظرف به جوش می‌آید.
عشرت جاودان ز سر گیرید
بی حجابی ورا ببر گیرید
هوش مصنوعی: زندگی همیشگی و خوشی را از بی‌پرده‌ بودن او به دست آورید و آن را بپذیرید.
این دو سه روزه عیش بگذارید
باز با اصل خویش رو آرید
هوش مصنوعی: این چند روز را خوش بگذرانید و دوباره به خود واقعی‌تان برگردید.
تا که با ما روید این ره را
جمله بینید روی آن شه را
هوش مصنوعی: تا وقتی که با ما همراه هستی، همه راه‌ها را ببین و به زیبایی آن پادشاه توجه کن.
همگان در جهان جان تازید
همگان جان خویش در بازید
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها در این دنیا زندگی می‌کنند و هر یک از آن‌ها روح و جان خود را تجربه می‌کنند.
این جهان نیست خانۀ جانها
جای جانست عالم بیجا
هوش مصنوعی: این جهان محل زندگی روح‌ها نیست، بلکه جایگاه جان‌هاست و این عالم بی‌مورد است.
تن ما راست این جهان مأوی
جانها راست جنة المأوی
هوش مصنوعی: بدن ما در این دنیا مانند خانه‌ای است، و جان‌های ما در بهشت واقعی سکن خواهند گزید.
از کجا ما و این جهان ز کجا
چون که داریم جای در بیجا
هوش مصنوعی: ما از کجا آمده‌ایم و این جهان از کجا به وجود آمده است؟ در حالی که ما در جایی نامناسب و بی‌جایی قرار داریم.
ما در این جایگاه مهمانیم
تو مپندار این طرف مانیم
هوش مصنوعی: ما در این دنیا موقتی هستیم، پس نپندار که همیشه در اینجا خواهیم ماند.
ب از آنجا رویم آخر کار
باز واصل شویم با دلدار
هوش مصنوعی: در نهایت، به سراغ محبوب و معشوق خود خواهیم رفت و دوباره به او خواهیم پیوست.
بهر کاری تو گر ز خانۀ خویش
بدر آئی از آستانۀ خویش
هوش مصنوعی: اگر برای انجام کاری از خانه‌ی خود بیرون بروی، از آستانه‌ی خود دور نشو.
بر وی کار را تمام کنی
باز روئی سوی مقام کنی
هوش مصنوعی: وقتی کار را به طور کامل انجام دادی، دوباره به سمت جایگاه خود بازخواهی گشت.
در ره و کوچه ‌ ها کجا پائی
بی گمانی بخانه باز آئی
هوش مصنوعی: در کوچه‌ها و خیابان‌ها، کجا می‌توانی به‌راحتی و با خیال راحت به خانه برگردی؟
اولیا همچنین ز حضرت هو
بهر کاری بیامدند این سو
هوش مصنوعی: ولیا از جانب حضرت هو برای انجام کارهایی به این سمت آمده‌اند.
چون شود آن تمام بازروند
بی ملاقات دوست کی غنودند
هوش مصنوعی: وقتی آن لحظه‌ی کامل و مطلوب فرا برسد و کسی بدون دیدن دوستش از خواب غفلت بیدار شود، آیا ممکن است؟
آسمان و زمین که برکاراند
روشنائی از اولیا دارند
هوش مصنوعی: آسمان و زمین که در کار خود درخشندگی و روشنی دارند، از نیکان و افرادی که به مقام اولیاء رسیده‌اند، نشأت می‌گیرد.
اولیا نور آفتاب حق اند
زان گذشته ز هفتمین طبق ‌ اند
هوش مصنوعی: اولیا، مانند نور آفتاب الهی هستند و از مرزهای هفتمین عرش فراتر رفته‌اند.
اولیا صاف و باقیان درداند
غیر حق را ز سینه بستردند
هوش مصنوعی: سرانجام، اهل معرفت و بندگان خاص خداوند، دردی جز عشق و محبت به او را از دل خود بیرون کرده‌اند و تنها به حق و حقیقت توجه دارند.
اندر ایشان همه خدا را بین
گر ترا هست باز چشم یقین
هوش مصنوعی: در میان آنها، اگر چشمی باز و یقین داشته باشی، همه جا خدا را خواهی دید.
ورنداری برو از ایشان جوی
پی ایشان چو ب ندگان میپوی
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی از آن‌ها دور باشی، برای پیگیری و یافتن آن‌ها تلاش کن؛ مانند گلابی که از گلابی‌زاری می‌چشد.
ت ا ببخشند چشم حق بینت
تا فزاید ز دادشان دینت
هوش مصنوعی: اگر چشم بصیرتت ببخشد، به خاطر حقایق و انصاف آنها، دین و ایمان تو بیشتر خواهد شد.
سنگ را آفتاب لعل کند
مگر آن سوی سایه نقل کند
هوش مصنوعی: خورشید می‌تواند سنگ را به گوهر سرخ تبدیل کند، اما این تغییر تنها در صورتی اتفاق می‌افتد که سایه به سمت دیگری برود.
سنگ را گر نهند در سایه
نپذیرد ز تاب خور مایه
هوش مصنوعی: اگر سنگی را در سایه قرار دهند، از حرارت آفتاب چیزی نخواهد پذیرفت.
شیخ چون آفتاب و تو چون سنگ
کی پذیری ز دیگری آن رنگ
هوش مصنوعی: شیخ مانند آفتاب درخشان است و تو چون سنگ سخت؛ پس چگونه می‌توانی از دیگران رنگ و حالی بپذیری؟
غیر او را چو سایه دان بگریز
تا شوی لعل اندر او آویز
هوش مصنوعی: اگر از غیر او به عنوان سایه فرار کنی، خواهی توانست در نور او بدرخشی و به مانند لعل بر او آویزه شوی.
صحبت شیخ را ز جان بگزین
هیچ ازوی جدا مباش و مبین
هوش مصنوعی: سخنان شیخ را با تمام وجود بپذیر و هیچگاه از آن جدا مشو و آن را نادیده نگير.
کاخر کار از او چو آن گردی
گر بدی جسم جمله جان گردی
هوش مصنوعی: اگر در پایان کار به او بپیوندی، اگرچه جسم تو هستی، همه وجودت تبدیل به روح خواهد شد.
تن خاکیت از او چو زر گردد
زر چی بحر پر گهر گردد
هوش مصنوعی: بدن خاکی تو مانند طلا می‌شود و دریایی پر از جواهرات خواهد شد.
صحبت او برد ترا بی پا
هر نفس چون مسیح سوی سما
هوش مصنوعی: صحبت او تو را بدون اینکه پا داشته باشی به جلو می‌برد، هر نفس مانند مسیح که به آسمان صعود کرد.