بخش ۵۵ - در بیان آنکه حق تعالی را دانستن و شناخت سهلتر است از شناختن اولیاء زیرا که حق تعالی از آفتاب ظاهرتر است چنانکه بیان کردیم که هر شخص را به هنر و صنعتش فهم کنند و بدانند همه عالم صنع حق است؛ چون پنهان باشد؟ بلکه هفتاد و دو ملت مُقرّند به خدایی او اما شناخت اولیاء مشکل است زیرا که صنعت و هنر ایشان همچو ایشان پنهان است که اولیاء الله تحت قبابی لایعرفهم غیری
لیک ایشان که اهل دل باشند
گرچه در جسم آب و گل باشند
یافتنشان بود عزیز و عظیم
نی خضر را به عشق جست کلیم
نی محمد که بود شاه زمن
بوی حق میکشید خوش ز یمن
از یمن بوی جان شه قرنی
به دلش چون رسید گفت ارنی
هم همیگفت او که وا شوقا
سوی اخوان رسان مرا و لقا
پیش اصحاب صفه چون رفتی
سر دل را بهگوششان گفتی
ز آنکه ایشان بدند محرم راز
از ازل بود دیدۀ همه باز
رازهای عجب از ایشان او
بشنیدی و خوش شدی زان او
مست گشتی ز گفتشان بی می
آفتابی شدی عیان بی فی
خبر است این که کردگار وجود
به محمد ز جود میفرمود
کهاولیا زیر قبه های منند
مانده پنهان ز چشم مرد و زنند
نشناسد کسی دگرشان هیچ
غیر من گر فتد به پیچاپیچ
زانکه جمله ز نور من زادند
گرچه اینجا به غربت افتادند
نور را غیر نور کی بیند
دیدۀ دیو حور کی بیند
جنس باید که جنس را داند
غیر کاتب نوشته کی خواند
ظاهر و باطن اولیا جانند
زان چو جان آن گروه پنهانند
اولیا را به جهد نتوان دید
مگر ایشان کنند خویش بدید
گر نمایند روی خود ز کرم
شود از نَطفشان جحیم ارم
آنچنان دولتی کهرا باشد
که به شه شِسته در سرا باشد
شده همزانوی چنان سلطان
هر دو همکاسه گشته در یک خوان
همچو صدیق و مصطفی در غار
گفته در گوش همدگر اسرار
هر دو در غار رفته از اغیار
کرده ز اغیارشان نهان ستار
آن کسی را که پاسبان بود او
نکشد هیچگونه رنج بد او
شود ایمن ز حادثات زمان
نی خطر ماندش نه خوف بدان
بلکه هم امن و خوف پیش کسان
از بر او روند در دو جهان
زآنکه آن بنده خوی شه دارد
همچو حق گه برد گهی آرد
گه کند مرده گه کند زنده
گه کند شاه و گه کند بنده
هر کهرا خواند برد فوق سما
هرکهرا راند ماند تحت ثری
نایبی کش بود خدای منوب
هرچه آید از او بود همه خوب
کژی او صواب باشد و راست
زانکه کژ را چو راست او آراست
هر کهرا او کشد کند زنده
شود اطلس به امر او ژنده
سقر از حکم او جنان گردد
ز امر او خار گلستان گردد
گنج پنهانیاند درویشان
خنک آن کاو نشست با ایشان
خویش جوید لقای خویشان را
هر کسی کی بیاید ایشان را
ای برادر غلام مردان باش
گرد ایشان چو چرخ گردان باش
بندگیشان خلاصهٔ عمل است
هر که روشان بدید در امل است
بهامیدی همیکند شادی
که بپذیرد خراش آبادی
بی یقنیی همیرود در راه
حال او گاه نیک و گاه تباه
نظر مرد حق بر او نفتاد
دل کورش دو چشم جان نگشاد
نظر مرد حق یقین بخشد
نفس را فهم و عقل و دین بخشد
بزند نور راستی بر تو
برسد در مشام تو زان بو
عکس نورش پذیر و ساکن باش
همچو تیشه ز هر شجر متراش
گنج جان را مجوی از هر تن
دامنش گیر و گرد او میتن
که ورا هم به نور او بینی
نچشی ذوق دین چو بیدینی
چون نداری تو نور در دیده
کی شود نور او ترا دیده
گوش تو گر بدی بههوش انباز
چشم بسته شدی ز گوشت باز
کی پذیری ز شیخ کامل راز
چونکه هستی زابلهی طناز
سست پایی و لنگ در ره دین
مرد چون نیستی چو زن بنشین
صدق پای است چون نداری پا
کی توانی بریدن این ره را
دادن جان در این ره است سخا
جان فدا کن و گرنه ژاژ مخا
عاشقانی که رند و سر باز اند
همه اندر شکار شهباز اند
عاشقان چون ز عشق حق میرند
زنده گردند و ملک جان گیرند
چونکه در مرگ زندگی دیدند
دائما گرد مرگ گردیدند
نیست گشتند جمله از هستی
بگزیدند پستی و مستی
خود بلندی درون این پستی است
نیست گردد کسی که در هستی است
باژگون نعل را ببین دریاب
زود بیدار شو چهای در خواب
که بد و نیک این جهان خواب است
چون سرابی که در نظر آب است
نی که در خواب هر چه بیند مرد
از خوش و ناخوش و ز خار و ز ورد
به معبر چو گوید آن تعبیر
عکس آن میکند بهوی تقریر
گوید او را اگر بدی غمگین
شاد خواهی شدن یقین دان این
ور بهخواب اندرون همیمردی
دان که عمر دراز را بردی
اینچنین است خواب غفلت هم
عاقبت شادیت شود همه غم
چونکه روز اجل شوی بیدار
تو از این خواب عکس بینی کار
خواب غفلت قویتر است از خواب
آن چو بحر است این چو قطرهٔ آب
زین بهیک بانگ آدمی بیدار
میشود لیک از آن به بانگ هزار
هیچیک ز آدمی نمیخیزد
کز خودی در خدای آویزد
انبیا را گلو گرفت از بانگ
تا که شد سنگ در شگفت از بانگ
هیچ در غافلان نکرد اثر
وز چنان بانگشان نگشت خبر
بانگ چون سیلشان نمود سراب
زانکه بودند جمله غرقۀ خواب
اولیا هم به بانگ و افغان اند
خفتگان را بهحق همیخوانند
کس از ایشان نمیشود بیدار
آه از این خواب صعب بی زنهار
تا چه خواب است یارب این پندار
که کسی زین نمیشود بیدار
این همه نعرهها و بانگ و خروش
هیچگونه نرفت در یک گوش
عمرشان آخر آمد و یکدم
اندر ایشان اثر نکرد آن دم
زان دمی که دهد بهمرده حیات
جان ایشان نیافت هیچ نجات
بخش ۵۴ - در بیان آنکه دین و نماز و طاعت معنئی است بیچون و چگونه و تعلقی است که آدمی را از ازل با خدا بود که الست بربکم قالوا بلی نماز حقیقی آن بود که از آن نور است و از آن نور میخورد و زان نور میبالد چون انبیا علیهم السلام ظاهر شدند آن نماز را بصور مختلفه آوردند هر یکی بصورتی، هر کرا تمیزی است بظاهر نماز فریفته نشود. اگر در او جانی باشد قبول کند زیرا که تشنه کوزه را جهت آب طلبد اگر در کوزه آب نباشد بچه کارش آید، همچنانکه انبیاء علیهم السلام آن نماز را در هر صورتی بخلق رسانیدند اولیاء نیز برهمان نسق آن نماز حقیقی را در صورت سماع و معارف از نظم و نثر بعالمیان رسانیدند هرکه طعام شناس باشد و طعام قوت او باشد از کاسه ها و ظروف بغلط نیفتد، داند که اگر کاسه دیگر باشد طعام همان است: هر نبی را جدا نمازی بودبخش ۵۶ - مناجات: ای خدا دستگیر خلقان شو
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لیک ایشان که اهل دل باشند
گرچه در جسم آب و گل باشند
هوش مصنوعی: اما کسانی که دل پاک و اهل معرفت هستند، حتی اگر در ظاهر جسمانی و دنیوی باشند، به واقعیت های عمیقتری دست یافتهاند.
یافتنشان بود عزیز و عظیم
نی خضر را به عشق جست کلیم
هوش مصنوعی: یافتن آنها بسیار ارزشمند و بزرگ است. مانند نیل آبی که خضر را به عشق خود، به جستجوی کلیم میبرد.
نی محمد که بود شاه زمن
بوی حق میکشید خوش ز یمن
هوش مصنوعی: نی محمد، شاه بزرگ ما، بوی حقیقت را به خوشی از یمن میآورد.
از یمن بوی جان شه قرنی
به دلش چون رسید گفت ارنی
هوش مصنوعی: وقتی بوی جان شاه قرنی به دلش رسید، با شوق و اشتیاق گفت: "به من نشانش بده!"
هم همیگفت او که وا شوقا
سوی اخوان رسان مرا و لقا
هوش مصنوعی: او میگفت: ای شوق، مرا به دیدار دوستانم برسان و از جانب آنها به من برسان.
پیش اصحاب صفه چون رفتی
سر دل را بهگوششان گفتی
هوش مصنوعی: وقتی به نزد دوستان و یاران صوفی رفتی، راز دل خود را به آنها منتقل کردی.
ز آنکه ایشان بدند محرم راز
از ازل بود دیدۀ همه باز
هوش مصنوعی: چون آنها از ابتدا رازدار بودهاند، بر همین اساس، چشم همه به حقایق گشوده شده است.
رازهای عجب از ایشان او
بشنیدی و خوش شدی زان او
هوش مصنوعی: رازهای شگفت انگیزی از آنها شنیدی و از این بابت خوشحال شدی.
مست گشتی ز گفتشان بی می
آفتابی شدی عیان بی فی
هوش مصنوعی: مست شدن از سخنان آنها باعث شد که تو بدون نوشیدن شراب، مانند آفتاب روشن و واضح شوی.
خبر است این که کردگار وجود
به محمد ز جود میفرمود
هوش مصنوعی: این خبر هست که خداوند به محمد از روی بخشش و کرمش عطا میفرماید.
کهاولیا زیر قبه های منند
مانده پنهان ز چشم مرد و زنند
هوش مصنوعی: اولیا و بزرگان در زیر چادرهای ویژهای قرار دارند و از دید مردان و زنان پنهان ماندهاند.
نشناسد کسی دگرشان هیچ
غیر من گر فتد به پیچاپیچ
هوش مصنوعی: هیچکس به جز من نمیتواند آنها را بشناسد، حتی اگر در پیچ و خمهای زندگی گرفتار شوند.
زانکه جمله ز نور من زادند
گرچه اینجا به غربت افتادند
هوش مصنوعی: چون همه موجودات از نور من به وجود آمدهاند، هرچند که در این دنیا به تنهایی و غربت زندگی میکنند.
نور را غیر نور کی بیند
دیدۀ دیو حور کی بیند
هوش مصنوعی: چشم دیو نمیتواند نور را ببیند و زیباییهای بهشتی را درک کند.
جنس باید که جنس را داند
غیر کاتب نوشته کی خواند
هوش مصنوعی: برای درک و شناخت چیزها، نیاز است که هر چیز با ویژگیهای خود آشنا باشد. اینگونه است که تنها کسی که میشناسد، میتواند مفهوم نوشتهای را درک کند.
ظاهر و باطن اولیا جانند
زان چو جان آن گروه پنهانند
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن خانوادهی پیامبران و بزرگانی که در دنیا به مقام والایی رسیدهاند، جان و حیات آنها به شمار میآید. زیرا حقیقت و روح آنها در خفا و پنهان است.
اولیا را به جهد نتوان دید
مگر ایشان کنند خویش بدید
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش افرادی که در مقام اولیا و بندگان خدا هستند، مانع از آن است که به راحتی دیده شوند. تنها زمانی میتوان آنها را شناخت که خودشان خود را به نمایش بگذارند و نشان دهند.
گر نمایند روی خود ز کرم
شود از نَطفشان جحیم ارم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر بزرگی و لطفشان چهرهی خود را نشان دهند، از نطفهی آنها جهنم بهشت خلق میشود.
آنچنان دولتی کهرا باشد
که به شه شِسته در سرا باشد
هوش مصنوعی: دولت و حاکمیتی که به خوبی و انصاف در خدمت مردم باشد، همانند روحی در بدن است که زندگی را در آن جاری میسازد.
شده همزانوی چنان سلطان
هر دو همکاسه گشته در یک خوان
هوش مصنوعی: این دو نفر به هم نزدیک شدهاند و مانند یکدیگر در زیر یک سقف و در یک سفره نشستهاند.
همچو صدیق و مصطفی در غار
گفته در گوش همدگر اسرار
هوش مصنوعی: مانند صدیق و پیامبر که در غار با هم به آرامی رازها را در گوش یکدیگر میگفتند.
هر دو در غار رفته از اغیار
کرده ز اغیارشان نهان ستار
هوش مصنوعی: هر دو در غاری پنهان شدهاند و از دیگران دوری میکنند، در حالی که به دور از چشمان بیگانه زندگی میکنند.
آن کسی را که پاسبان بود او
نکشد هیچگونه رنج بد او
هوش مصنوعی: آن شخصی که وظیفهی حفاظت را دارد، هیچگونه آزار و رنجی به او نخواهد رسید.
شود ایمن ز حادثات زمان
نی خطر ماندش نه خوف بدان
هوش مصنوعی: اگر از حوادث و بیثباتیهای زمان در امان باشد، نه هیچ خطری دیگر برایش باقی میماند و نه هیچ ترسی از آن.
بلکه هم امن و خوف پیش کسان
از بر او روند در دو جهان
هوش مصنوعی: در دو جهان، احساس امنیت و ترس در دل کسانی که به او نزدیک میشوند، وجود دارد و رفتار او میتواند تأثیر عمیقتری بر آنها بگذارد.
زآنکه آن بنده خوی شه دارد
همچو حق گه برد گهی آرد
هوش مصنوعی: این شاعر به ویژگیهای خاص یک بنده اشاره میکند که مانند خداوند، گاهی از او چیزی میگیرد و گاهی به او میدهد. به نوعی، او به مقام و قربی میرسد که شبیه به درگاه حق است.
گه کند مرده گه کند زنده
گه کند شاه و گه کند بنده
هوش مصنوعی: گاهی انسان را به حالتی میافکند که انگار مرده است، گاهی به او زندگی دوباره میبخشد، گاهی او را در مقام شاه قرار میدهد و گاهی به مقام بنده تنزل میدهد.
هر کهرا خواند برد فوق سما
هرکهرا راند ماند تحت ثری
هوش مصنوعی: هر کسی که به دعوت پروردگار پاسخ بدهد و به سمت او برود، به اوج و مقام بلند دست مییابد. اما هر کسی که دعوت او را رد کند، در پایین و در شرایط نازلی باقی میماند.
نایبی کش بود خدای منوب
هرچه آید از او بود همه خوب
هوش مصنوعی: خداوندی که به عنوان جانشین او شناخته میشود، همه چیزهایی که از او به وجود میآید، خوب و نیکوست.
کژی او صواب باشد و راست
زانکه کژ را چو راست او آراست
هوش مصنوعی: اگر چیزی که نادرست به نظر میرسد، به گونهای درست و زیبا ارائه شود، ممکن است دیگران آن را صحیح و مناسب ببینند.
هر کهرا او کشد کند زنده
شود اطلس به امر او ژنده
هوش مصنوعی: هر کسی که او بخواهد، زنده میشود و پارچهٔ اطلس به دست او زبر و ناهموار میگردد.
سقر از حکم او جنان گردد
ز امر او خار گلستان گردد
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد، جهنم به بهشت تبدیل میشود و به فرمان او، خارها گلهای زیبا میشوند.
گنج پنهانیاند درویشان
خنک آن کاو نشست با ایشان
هوش مصنوعی: درویشان مانند گنجهای پنهان هستند و خوشا به حال کسی که با آنها نشست و برخاست کند.
خویش جوید لقای خویشان را
هر کسی کی بیاید ایشان را
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیدار خویشاوندان و نزدیکانش میآید، در واقع به دنبال پیوند و نزدیکی با آنهاست.
ای برادر غلام مردان باش
گرد ایشان چو چرخ گردان باش
هوش مصنوعی: ای برادر، تو باید مانند غلامان مردان بزرگ رفتار کنی و از آنها درس بگیری. مانند چرخ که همیشه در حرکت است، تو نیز باید در اطراف آنها بچرخی و تجربه کسب کنی.
بندگیشان خلاصهٔ عمل است
هر که روشان بدید در امل است
هوش مصنوعی: بندگی و خدمت به آنها در واقع نشاندهندهٔ تمام کار و تلاش یک فرد است. هر کسی که به آنها نگاه کند و تحت تاثیر قرار گیرد، در واقع در مسیر عمل و اقدام قرار گرفته است.
بهامیدی همیکند شادی
که بپذیرد خراش آبادی
هوش مصنوعی: شادی به امید و انتظار ادامه مییابد، تا اینکه زخم و ناراحتی از زندگی پذیرفته شود.
بی یقنیی همیرود در راه
حال او گاه نیک و گاه تباه
هوش مصنوعی: از روی عدم یقین، او در مسیر زندگیاش پیش میرود، گاهی خوشحال و موفق و گاهی ناموفق و ناراحت.
نظر مرد حق بر او نفتاد
دل کورش دو چشم جان نگشاد
هوش مصنوعی: نگاه مرد حقیقت به او نرسید و دلش که نابینا بود، چشم جانش را نگشود.
نظر مرد حق یقین بخشد
نفس را فهم و عقل و دین بخشد
هوش مصنوعی: نگاه و توجه یک انسان حقیقی، به روح و نفس انسان اطمینان میدهد و به او فهم، عقل و دین را عطا میکند.
بزند نور راستی بر تو
برسد در مشام تو زان بو
هوش مصنوعی: نور حقیقت بر تو میتابد و بویی خوش از آن به مشام تو میرسد.
عکس نورش پذیر و ساکن باش
همچو تیشه ز هر شجر متراش
هوش مصنوعی: نور را بپذیر و آرام باش، مانند تیشهای که از هر درختی چوب میبرد.
گنج جان را مجوی از هر تن
دامنش گیر و گرد او میتن
هوش مصنوعی: به دنبال گنج و معرفت واقعی در بدنهای مادی نباش، بلکه به روح و جان خود بچسب و دورش را پر از عشق و محبت کن.
که ورا هم به نور او بینی
نچشی ذوق دین چو بیدینی
هوش مصنوعی: اگر به نور او نگاه کنی، میتوانی او را ببینی و مزه دین را بچشید، اما اگر دینی نباشی، این احساس را نخواهی داشت.
چون نداری تو نور در دیده
کی شود نور او ترا دیده
هوش مصنوعی: وقتی تو در چشمانت نوری نداری، چگونه میتوانی نور او را درک کنی؟
گوش تو گر بدی بههوش انباز
چشم بسته شدی ز گوشت باز
هوش مصنوعی: اگر گوش تو به هوش دیگران توجه کند، چشمت بسته میشود و از شنیدن حقیقت باز میمانی.
کی پذیری ز شیخ کامل راز
چونکه هستی زابلهی طناز
هوش مصنوعی: کی توانایی پذیرفتن رازهای عمیق و دقیق را از فردی دانا و کامل داری، در حالی که خودت به دلیل ناپختگی و ناآگاهی شبیه به یک آدم بازیگوش و بیخود هستی؟
سست پایی و لنگ در ره دین
مرد چون نیستی چو زن بنشین
هوش مصنوعی: اگر در مسیر دین ناتوان و ضعیف هستی، مانند زنی که به هیچ جا نمیتواند برود، فقط بنشین و تا زمانی که قدرت لازم را پیدا نکردهای، اقدام نکن.
صدق پای است چون نداری پا
کی توانی بریدن این ره را
هوش مصنوعی: اگر راست و صداقت را نداشته باشی، مانند کسی هستی که پا ندارد؛ در این صورت نمیتوانی در این مسیر پیش بروی.
دادن جان در این ره است سخا
جان فدا کن و گرنه ژاژ مخا
هوش مصنوعی: در این راه، از خودگذشتگی و فدا کردن جان معنا دارد؛ باید جان خود را بدهی، وگرنه فقط حرفهای بیمحتوا زدی.
عاشقانی که رند و سر باز اند
همه اندر شکار شهباز اند
هوش مصنوعی: عاشقانی که آزاد و بیپروا هستند، همه در جستجوی کسی هستند که مانند یک پرندهی زیبا و بزرگ در آسمان میدرخشد.
عاشقان چون ز عشق حق میرند
زنده گردند و ملک جان گیرند
هوش مصنوعی: عاشقان هنگامی که از عشق خدا میمیرند، دوباره زنده میشوند و جان و روحی جدید پیدا میکنند.
چونکه در مرگ زندگی دیدند
دائما گرد مرگ گردیدند
هوش مصنوعی: وقتی که افراد به مرگ فکر کردند و آن را تجربه کردند، به طور مداوم در اطراف مرگ و مسائل مرتبط با آن مشغول شدند و زندگیشان تحت تأثیر قرار گرفت.
نیست گشتند جمله از هستی
بگزیدند پستی و مستی
هوش مصنوعی: همه از وجود خود دور شدند و به جایگاههای پست و حالتهای سرمستی روی آوردند.
خود بلندی درون این پستی است
نیست گردد کسی که در هستی است
هوش مصنوعی: در درون هر پستی و فروتنی، نوعی بلندی و عظمت نهفته است؛ هیچکس نمیتواند به این مقام برسد مگر اینکه وجود داشته باشد و در زندگی حضور داشته باشد.
باژگون نعل را ببین دریاب
زود بیدار شو چهای در خواب
هوش مصنوعی: به نعل وارونه نگاه کن و متوجه شو، زود بیدار شو که چه چیزی در خواب داری.
که بد و نیک این جهان خواب است
چون سرابی که در نظر آب است
هوش مصنوعی: این دنیا پر از خوبی و بدی هایی است که مانند خواب به نظر میرسند؛ همانند سرابی که در نگاه ما به شکل آب میآید، اما در واقعیت چیزی جز توهم نیست.
نی که در خواب هر چه بیند مرد
از خوش و ناخوش و ز خار و ز ورد
هوش مصنوعی: نی در خواب هر چیزی که ببیند، چه خوب و خوشایند و چه بد و نا خوشایند، همچنین از چیزهای زشت و ناپسند و چیزهای نیکو و زیبا.
به معبر چو گوید آن تعبیر
عکس آن میکند بهوی تقریر
هوش مصنوعی: وقتی کسی در مورد مسألهای نظری میدهد، ممکن است آن نظر برخلاف واقعیت باشد و با واقعیت تطابق نداشته باشد.
گوید او را اگر بدی غمگین
شاد خواهی شدن یقین دان این
هوش مصنوعی: او میگوید اگر میخواهی از غم آزاد شده و شاد شوی، باید بدی را فراموش کنی و به آن فکر نکنی، زیرا این تنها راه رسیدن به شادی است.
ور بهخواب اندرون همیمردی
دان که عمر دراز را بردی
هوش مصنوعی: اگر در خواب هم زندگی کنی، بدان که عمر طولانیتری را سپری کردهای.
اینچنین است خواب غفلت هم
عاقبت شادیت شود همه غم
هوش مصنوعی: خواب غفلت به این شکل است که در نهایت شادیهایت را به غم تبدیل میکند.
چونکه روز اجل شوی بیدار
تو از این خواب عکس بینی کار
هوش مصنوعی: زمانی که روز مرگ تو فرا برسد، از این خواب بیدار میشوی و کارهایت را به صورت واضح و روشن خواهی دید.
خواب غفلت قویتر است از خواب
آن چو بحر است این چو قطرهٔ آب
هوش مصنوعی: خواب بیخبری و غفلت بسیار قویتر از خواب عمیق است، مثل اینکه این غفلت به وسعت یک دریاست و خواب عمیق تنها به اندازه یک قطره آب.
زین بهیک بانگ آدمی بیدار
میشود لیک از آن به بانگ هزار
هوش مصنوعی: انسان با یک صدا میتواند بیدار شود، اما با صدای هزاران صدا، تاثیری نخواهد داشت.
هیچیک ز آدمی نمیخیزد
کز خودی در خدای آویزد
هوش مصنوعی: هیچ انسانی نمیتواند به وحدت با خدا برسد مگر اینکه از خودخواهی و Ego خود دور شود.
انبیا را گلو گرفت از بانگ
تا که شد سنگ در شگفت از بانگ
هوش مصنوعی: پیامبران از شدت فریاد و نعره به اندوه افتاده بودند، تا جایی که سنگها نیز از این صدا به حیرت آمدند.
هیچ در غافلان نکرد اثر
وز چنان بانگشان نگشت خبر
هوش مصنوعی: در میان غافلان هیچ تأثیری نمیگذارد و صدای آنها هیچ خبری به همراه ندارد.
بانگ چون سیلشان نمود سراب
زانکه بودند جمله غرقۀ خواب
هوش مصنوعی: صدای بانگ مانند سیل، سراب را نشان میدهد، زیرا همه آنها در خواب عمیق غرق شدهاند.
اولیا هم به بانگ و افغان اند
خفتگان را بهحق همیخوانند
هوش مصنوعی: افراد خوب و نیک نیز با صدای بلند و ناله، کسانی را که در خوابند به حقیقت و به درستی دعوت میکنند.
کس از ایشان نمیشود بیدار
آه از این خواب صعب بی زنهار
هوش مصنوعی: هیچکس از میان آنها بیدار نمیشود، آه! از این خواب سخت و خطرناک.
تا چه خواب است یارب این پندار
که کسی زین نمیشود بیدار
هوش مصنوعی: پروردگارا، این چه خواب و خیالی است که ما در آن به سر میبریم، که هیچکس از این حالت در نمیآید و بیدار نمیشود؟
این همه نعرهها و بانگ و خروش
هیچگونه نرفت در یک گوش
هوش مصنوعی: تمامی فریادها و سر و صدای موجود هیچ تأثیری در روح و ذهن من نداشته است.
عمرشان آخر آمد و یکدم
اندر ایشان اثر نکرد آن دم
هوش مصنوعی: عمرشان به پایان رسید و در این لحظه، هیچ نشانهای از آن لحظه در آنها باقی نمانده است.
زان دمی که دهد بهمرده حیات
جان ایشان نیافت هیچ نجات
هوش مصنوعی: از لحظهای که زندگی به مردهای بخشیده شود، هیچ راه نجاتی برای او وجود نخواهد داشت.