بخش ۵۱ - باز رجوع کردن به قصهٔ شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره و شنیدن او عداوت منکران را و فرمودن که ایشان ابلهند و جاهل، من در خیر ایشان می کوشم و در حق ایشان سعادت ابدی میخواهم، بایستی که جان فدا کردن، به شکرانهٔ آن خود عوض عداوت مینمایند
گفت من نیکخواه ایشانم
مهربان با همه چو خویشانم
« این سزای من است و کردارم
عوض گل خلند چون خارم
وای بر قوم اگر کنم نفرین
همه را مال و سر رود هم دین »
راستین شیخ همچو سر باشد
غیر او قالب بشر باشد
زنده بی سر کسی کجا ماند ؟
پای بی سر ره از کجا داند ؟
دست و پایی که شد جدا از تن
گرچه جنبد ولی ندارد فن
جنبش از وی رود شود ساکن
عضو مرده یقین بود ساکن
خلق بیدین بدان جدا ز سرند
نقششان چون بشر ولیک خرند
زندگیشان دراز خود نکشد
ملک الموت جمله را بکشد
سر بریده اگر شود جنبان
تو در آن حال ساکنش میدان
زانکه هر جنبشی که بیمدد است
زود ساکن شود چو بیصدد است
وقت جنبش ورا تو ساکن بین
هرچه مقدور گشت کائن بین
اهل دل را حیاتشان باقیست
جانشان هم شراب و هم ساقیست
مرگ ایشان چو نقل از خانه است
رفتن از جان به سوی جانانه است
صدر جنت شده است جای همه
حق در آن گشته کدخدای همه
مدتی بود خانه شان دنیا
مرگشان باز برد در عقبی
اینچنین مرگ را مگوی تو مرگ
بلکه گو بینوا رسید به برگ
خشمگین شد از آن گروه لئیم
گشت واقف ز راز شیخ علیم
هر دو با هم ز قوم گردیدند
صحبت جمله را چو گردیدند
ره ندادند دیگر ایشان را
آن لئیمان کور بیجان را
مدتی چون بر این حدیث گذشت
جمله را خشک گشت روضه و کشت
مدد از حق بدو بریده شد آن
لاجرم بر نرست در بستان
همه گشتند سرد از آن گرمی
رویشان سخت شد ز بیشرمی
معرفتشان نماند و بسته شدند
همگان دلفکار و خسته شدند
روزشان گشت همچو شب تاریک
گردن جمله شد ز غم باریک
روزها شیخ را نمیدیدند
همه شب خواب بد همیدیدند
آخر کار جمله دانستند
همچو ماتم زده بهم شستند
هر یکی دست خود همیخایید
از دلش غصه ها همیزایید
گفته با هم « اگر چنین ماند
چه شود حال ما خدا داند ؟
پیش از آنکه رویم جمله ز دست
چاره سازیم تا رهیم ز شست
سوی ایشان رویم توبه کنان
وصل جوییم تا رود هجران »
همه جمع آمدند بر در او
مینهادند بر زمین سر و رو
بخش ۵۰ - در بیان آنکه اگر سرمعنی را چنانکه هست ولی خدابیان کند و بنماید آسمان و زمین نماند زیرا که جماداند حکم برف و یخ را دارند سر ولی که آفتاب قیامت است چون ظاهر گردد جمادات بگدازند و آب شوند و محو گردند همچون چراغی که در خانۀ تاریک درآید ظلمت خانه را چون لقمهای بخورد و نیست گرداند و محو کند: شرح این را اگر کنم بزبانبخش ۵۲ - در بیان آنکه چون مولانا و شیخ صلاح الدین قدسنا اللّه بسرهما العزیز از مریدان منکر روی گردانیدند و ایشان زیان های آن را در خود مشاهده کردند و دیدند که کلی محروم خواهند شدن بردر ایشان بفغان آمدند و توبه و استغفار پیش آوردند: گفته از صدق ما غلامانیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت من نیکخواه ایشانم
مهربان با همه چو خویشانم
هوش مصنوعی: گفت من به فکر خوب بودن برای آنها هستم و با همه مثل اعضای خانوادهام مهربانم.
« این سزای من است و کردارم
عوض گل خلند چون خارم
هوش مصنوعی: این نتیجه و پاداش من است و به دلیل اعمالی که انجام دادهام، مانند گلی زیبا نیستم و همانند خاری دچار درد و رنج هستم.
وای بر قوم اگر کنم نفرین
همه را مال و سر رود هم دین »
هوش مصنوعی: آه بر حال آن ملت که اگر نفرین کنم، همه چیزشان از جمله مال و جانشان از بین میرود و حتی دینشان نیز از دست میرود.
راستین شیخ همچو سر باشد
غیر او قالب بشر باشد
هوش مصنوعی: شیخ واقعی مانند روح است، در حالی که غیر از او تنها جسم انسانی به حساب میآید.
زنده بی سر کسی کجا ماند ؟
پای بی سر ره از کجا داند ؟
هوش مصنوعی: کسی که بیسر زندگی میکند، چگونه میتواند وجود داشته باشد؟ و پای بدون سر چگونه میتواند راه را بشناسد؟
دست و پایی که شد جدا از تن
گرچه جنبد ولی ندارد فن
هوش مصنوعی: اگر دست و پای انسان از بدنش جدا شود، هرچند که حرکت کند، اما توانایی و کارایی ندارد.
جنبش از وی رود شود ساکن
عضو مرده یقین بود ساکن
هوش مصنوعی: حرکت و جنبش از او ناشی میشود، اما اگر عضوی بیحرکت و مرده باشد، بهطور حتم ثابت و بیتحرک خواهد بود.
خلق بیدین بدان جدا ز سرند
نقششان چون بشر ولیک خرند
هوش مصنوعی: آفرینش بیایمان را بهخوبی از هم تشخیص میدهند؛ نقش و ظاهرشان شبیه انسان است، اما در واقعیت مانند خرند.
زندگیشان دراز خود نکشد
ملک الموت جمله را بکشد
هوش مصنوعی: زندگی آنها به طول نمیانجامد و در نهایت، ملک الموت همه را خواهد گرفت.
سر بریده اگر شود جنبان
تو در آن حال ساکنش میدان
هوش مصنوعی: اگر سر بریدهای را ببینی که حرکت میکند، بدان که در آن لحظه، ساکت است و هیچ حرفی نمیزند.
زانکه هر جنبشی که بیمدد است
زود ساکن شود چو بیصدد است
هوش مصنوعی: هر حرکتی که بدون کمک و پشتیبانی باشد، به سرعت متوقف میشود و بیفایده میگردد.
وقت جنبش ورا تو ساکن بین
هرچه مقدور گشت کائن بین
هوش مصنوعی: در زمان حرکت و تلاش او را ایستاده و ساکن ببین، هر چیزی که در دنیا ممکن شد را مشاهده کن.
اهل دل را حیاتشان باقیست
جانشان هم شراب و هم ساقیست
هوش مصنوعی: افراد دلدار همچنان زندهاند و زندگیشان به عشق و شوری که دارند وابسته است. جان آنها هم پر از لذت و شادی است و هم به واسطهی خوبیهایی که از آنها میچشند.
مرگ ایشان چو نقل از خانه است
رفتن از جان به سوی جانانه است
هوش مصنوعی: مرگ آنها مانند خروج از خانه است؛ عبور از زندگی به سوی محبوب واقعی است.
صدر جنت شده است جای همه
حق در آن گشته کدخدای همه
هوش مصنوعی: بهشتی که به عنوان اوج و بهترین مکان شناخته میشود، محل حضور تمام حقیقتها شده و در آنجا، یکی از بزرگترین شخصیتها به عنوان سرپرست و رئیس همه آنچه وجود دارد، قرار دارد.
مدتی بود خانه شان دنیا
مرگشان باز برد در عقبی
هوش مصنوعی: مدتی بود که خانهی آنها به دنیا تعلق داشت و حالا مرگشان آنها را به دنیای دیگری منتقل کرده است.
اینچنین مرگ را مگوی تو مرگ
بلکه گو بینوا رسید به برگ
هوش مصنوعی: اینطور نگو که مرگ، مرگ است؛ بلکه بگو که کسی بیچاره به پایانی رسید.
خشمگین شد از آن گروه لئیم
گشت واقف ز راز شیخ علیم
هوش مصنوعی: از آن دسته افراد بدجنسی که باعث عصبانیت او شدند، آگاه و مطلع شد از اسرار فرد دانشمند و باخبر.
هر دو با هم ز قوم گردیدند
صحبت جمله را چو گردیدند
هوش مصنوعی: هر دو از یک قوم شدند و وقتی با هم صحبت کردند، همه چیز به گرد هم آمد.
ره ندادند دیگر ایشان را
آن لئیمان کور بیجان را
هوش مصنوعی: آن افراد بیغیرت و بیجان اجازه ندادند که دیگران به مسیر خود ادامه دهند.
مدتی چون بر این حدیث گذشت
جمله را خشک گشت روضه و کشت
هوش مصنوعی: مدتی که از این ماجرا گذشت، همه چیز به حالت بیحالی و خشک شدن درآمد و زیباییها و زندگیها از بین رفتند.
مدد از حق بدو بریده شد آن
لاجرم بر نرست در بستان
هوش مصنوعی: کمک از جانب خداوند به او قطع شده است و بنابراین، او در باغستان (زندگی) موفق نخواهد شد.
همه گشتند سرد از آن گرمی
رویشان سخت شد ز بیشرمی
هوش مصنوعی: همه به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهاش تحت تأثیر قرار گرفتند و از خجالت و بیشرمی او سرد و بیروح شدند.
معرفتشان نماند و بسته شدند
همگان دلفکار و خسته شدند
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی آنها از بین رفت و همه دچار سردرگمی و خستگی شدند.
روزشان گشت همچو شب تاریک
گردن جمله شد ز غم باریک
هوش مصنوعی: روز آنها به تاریکی شب تبدیل شد و در اثر غم، همهی آنها به حالت ضعف و ناتوانی درآمدند.
روزها شیخ را نمیدیدند
همه شب خواب بد همیدیدند
هوش مصنوعی: در طول روزها، کسی شیخ را نمیدید، اما در شب، همه به خوابهای ناخوشایند مبتلا بودند.
آخر کار جمله دانستند
همچو ماتم زده بهم شستند
هوش مصنوعی: در نهایت همه به یک نتیجه رسیدند و همچون کسانی که در حال عزاداری هستند، به همدیگر نگاه کردند و زخمهای خود را شستند.
هر یکی دست خود همیخایید
از دلش غصه ها همیزایید
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی از دلش غم و اندوهی را بیرون میآورد و به دنبال راهی برای رهایی از آن است.
گفته با هم « اگر چنین ماند
چه شود حال ما خدا داند ؟
هوش مصنوعی: اگر اوضاع اینگونه ادامه پیدا کند، نمیدانیم چه بر سر ما خواهد آمد و فقط خداست که از آن آگاه است.
پیش از آنکه رویم جمله ز دست
چاره سازیم تا رهیم ز شست
هوش مصنوعی: پیش از اینکه از دست بروم، همه تلاش کنیم تا از این وضعیت رهایی یابیم.
سوی ایشان رویم توبه کنان
وصل جوییم تا رود هجران »
هوش مصنوعی: به سمت آنها میروم و در حالی که توبه میکنم، به دنبال وصل و پیوستگی میگردم تا از جدایی و دوری رها شوم.
همه جمع آمدند بر در او
مینهادند بر زمین سر و رو
هوش مصنوعی: همه اطرافیان جمع شده بودند و بر در او به احترام او سر و صورت به زمین میساییدند.