بخش ۵۰ - در بیان آنکه اگر سرمعنی را چنانکه هست ولی خدابیان کند و بنماید آسمان و زمین نماند زیرا که جماداند حکم برف و یخ را دارند سر ولی که آفتاب قیامت است چون ظاهر گردد جمادات بگدازند و آب شوند و محو گردند همچون چراغی که در خانۀ تاریک درآید ظلمت خانه را چون لقمهای بخورد و نیست گرداند و محو کند
شرح این را اگر کنم بزبان
آنچنان کو نبشت در دل و جان
آسمان و زمین ز هم بدرد
هر دو را جان چو لقمه ای بخور
همه هستی فنا شود در حال
همچنان کز جواب راست سؤال
نی زبان ماند و نه قیل و نه قال
نی صور ماند و نه نقش و خیال
آنچنانکه چراغ در خانه
ظلمتش را خورد چو یکدانه
کر بود همچو خرمنی ظلمت
کم ز یک دانه گردد آنساعت
چو ببیند چراغ را تابان
شود او نیست چون نفس بجهان
همچنین دان عصای موسی را
تا کنی فهم سر معنی را
صد هزاران عصا و حبل بخورد
آن همه نی فزود نی کم کرد
چون خروس آن عصا بوقت نبرد
همچو یکدانه هر چه یافت بخورد
کوه و صحرا اگر شود پر برف
کندش حور فنا بکمتر حرف
همچو برف است این جهان جماد
که ورا نیست اصل و نی بنیاد
ز آفتاب خدا شود لاشی
همچو کز تاب حور نماند فی
آسمان و زمین شود ویران
مه و خور گردد آن زمان ریزان
کوهها سست همچو پشم شوند
مردمان سوی حق بترس روند
همه از گورها چو برخیزند
بی موکل روند و نگریزند
زانکه دانند که گریز از او
نیست ممکن کنند سویش رو
هیبت حق زند بر آن جمله
خشگ گردند در زمان جمله
چون قیامت شود ز تابش او
برف هستی شود روانه چو جو
هر جمادی که بود آب اول
هم شود آب از آفتاب حمل
در سخن بیش از این نمیگنجد
در سبو بحر دین نمیگنجد
نیست این را ولد نهایت وحد
بنه آن آینه درون نمد
یاد کن قصۀ صلاح الدین
که چه گفت آن خدیو چرخ و زمین
بخش ۴۹ - در تفسیر این آیه که الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون: اولیا را از این خدا فرمودبخش ۵۱ - باز رجوع کردن به قصهٔ شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره و شنیدن او عداوت منکران را و فرمودن که ایشان ابلهند و جاهل، من در خیر ایشان می کوشم و در حق ایشان سعادت ابدی میخواهم، بایستی که جان فدا کردن، به شکرانهٔ آن خود عوض عداوت مینمایند: گفت من نیکخواه ایشانم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شرح این را اگر کنم بزبان
آنچنان کو نبشت در دل و جان
هوش مصنوعی: اگر بخواهم این را با زبانی روشن بیان کنم، باید بگویم که برای توضیح و تفسیر این موضوع، احساسات و اندیشههای عمیق و درونی را در نظر بگیرم که در قلب و جانم حس میشود.
آسمان و زمین ز هم بدرد
هر دو را جان چو لقمه ای بخور
هوش مصنوعی: آسمان و زمین در کنار هم درد و رنجی دارند، همانطور که انسانها نیز نیاز به غذا دارند و باید به یکدیگر رسیدگی کنند.
همه هستی فنا شود در حال
همچنان کز جواب راست سؤال
هوش مصنوعی: تمام وجود از بین میرود، درست مثل زمانی که از پاسخ درست سؤال بگذریم.
نی زبان ماند و نه قیل و نه قال
نی صور ماند و نه نقش و خیال
هوش مصنوعی: نه زبانی باقی مانده و نه گفت و گویی، نه تصویری مانده و نه تصویری در خیال.
آنچنانکه چراغ در خانه
ظلمتش را خورد چو یکدانه
هوش مصنوعی: چراغ به قدری روشنایی دارد که تاریکی خانه را از بین میبرد، مانند یک دانه که در دل زمین میروید.
کر بود همچو خرمنی ظلمت
کم ز یک دانه گردد آنساعت
هوش مصنوعی: زمانی که تاریکی مانند یک انبار بزرگ باشد، تنها با یک دانه نور میتواند کم شود.
چو ببیند چراغ را تابان
شود او نیست چون نفس بجهان
هوش مصنوعی: وقتی که او چراغ درخشان را میبیند، روشن میشود، اما مثل نفس که در دنیا نیست، وجودی ندارد.
همچنین دان عصای موسی را
تا کنی فهم سر معنی را
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که عصای موسی نماد قدرت و معجزه است؛ با درک آن میتوانی معانی عمیقتری را دریابی.
صد هزاران عصا و حبل بخورد
آن همه نی فزود نی کم کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از عصاها و طنابها به کار گرفته شدند، اما نه از نیها کاسته شد و نه بر آنها افزوده گردید.
چون خروس آن عصا بوقت نبرد
همچو یکدانه هر چه یافت بخورد
هوش مصنوعی: وقتی که خروس در زمان جنگ به عصا میرسد، مانند یک دانه تنها، هر آنچه را که مییابد، میخورد.
کوه و صحرا اگر شود پر برف
کندش حور فنا بکمتر حرف
هوش مصنوعی: اگر کوه و دشت پر از برف شوند، زیبایی و لذتی که از آنها حاصل میشود، به مراتب بیشتر از آن چیزی است که بتوان با کلمات بیان کرد.
همچو برف است این جهان جماد
که ورا نیست اصل و نی بنیاد
هوش مصنوعی: این دنیا همچون برفی است که هیچ اساس و پایهای ندارد و مانند یک چیز بیجان و موقتی به نظر میرسد.
ز آفتاب خدا شود لاشی
همچو کز تاب حور نماند فی
هوش مصنوعی: به خاطر نور و حرارت آفتاب، چیزهایی که در برابر آن قرار میگیرند، بیارزش و بینظیر میشوند؛ همانطور که در تابش حوری هیچ چیز باقی نمیماند.
آسمان و زمین شود ویران
مه و خور گردد آن زمان ریزان
هوش مصنوعی: در آن زمان که آسمان و زمین نابود شوند، ماه و خورشید مانند باران میریزند.
کوهها سست همچو پشم شوند
مردمان سوی حق بترس روند
هوش مصنوعی: کوهها به لطافت پشم خواهند شد و مردم با ترس به سمت حقیقت حرکت خواهند کرد.
همه از گورها چو برخیزند
بی موکل روند و نگریزند
هوش مصنوعی: همه انسانها پس از مرگ از قبرهای خود بیرون میآیند و بدون هیچگونه نگهبان یا محافظی، راهی بیپناهی و سرنوشت نامعلوم میشوند.
زانکه دانند که گریز از او
نیست ممکن کنند سویش رو
هوش مصنوعی: چون میدانند که فراری از او نیست، به سویش روی میآورند.
هیبت حق زند بر آن جمله
خشگ گردند در زمان جمله
هوش مصنوعی: اجتماع همهی موجودات در برابر عظمت خداوند به شدت تحت تأثیر قرار میگیرند و به نوعی خشوع و تسلیم در میآیند.
چون قیامت شود ز تابش او
برف هستی شود روانه چو جو
هوش مصنوعی: وقتی قیامت برپا شود و نور او بتابد، برف وجود به صورت آب روان جاری میشود.
هر جمادی که بود آب اول
هم شود آب از آفتاب حمل
هوش مصنوعی: هر چیزی که در حالت جامد وجود دارد، در نهایت به آب تبدیل میشود و این تغییر به خاطر تأثیر نور خورشید است.
در سخن بیش از این نمیگنجد
در سبو بحر دین نمیگنجد
هوش مصنوعی: در کلام نمیتوان بیشتر از این به حقیقت اشاره کرد، چرا که در ظرف کوچک نمیتوان دریا را جا داد.
نیست این را ولد نهایت وحد
بنه آن آینه درون نمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آنچه که به نظر میرسد از عمق وجود و حقیقت بهرهمند نیست و باید آن را در آینه درون خود بنگریم، یعنی به تلاش برای فهم عمیقتر و واقعیتر وجود خود بپردازیم.
یاد کن قصۀ صلاح الدین
که چه گفت آن خدیو چرخ و زمین
هوش مصنوعی: به یاد بیاور داستان صلاح الدین و چیزی که او در مورد خدایی که آسمان و زمین را آفریده، بیان کرد.