بخش ۳۶ - در بیان آنکه اگر چه مولانا قدسنا الله بسره العزیز شمس الدین تبریزی را عظم الله ذکره بصورت در دمشق نیافت بمعنی در خود یافت زیرا آن حال که شمس الدین را بود حضرتش را همان حاصل شد
شمس تبریز را بشام ندید
در خودش دید همچو ماه پدید
گفت اگرچه بتن از او دوریم
بی تن و روح هر دو یک نوریم
خواه او را ببین و خواه مرا
من ویم او من است ای جویا
هر دو با هم بدیم بی تن و جان
پیش از آن کاین فلک شود گردان
نی فلک بود و نی مه و نی خور
که مرا بود او چو جان در خور
بی فلک جمله عیش ها کردیم
از کف شه چه باده ها خوردیم
بی زمین و زمان بهم بودیم
از وجود جهان نیفزودیم
فهم ها کی رسد بحالت ما
چون نداریم در جهان همتا
مغز مائیم و دیگران همه پوست
از غنی و فقیر و دشمن و دوست
زین خلایق نهایم ما، یارا
مشمر ز اهل این جهان ما را
این جهان خیره است اندر ما
طالب ماست خلق ارض و سما
حالت ما بکس نمی ماند
کیست کاحوال ما عیان داند
من و او از چه رو همیگویم
چونکه خود او منست و من اویم
بل همه اوست من در او درجم
زو بود جمله دخلم و خرجم
او چو شخص است و هست من سایه
نیست بی شخص سایه را مایه
بی وجودش مرا وجودی نیست
بی ویم هیچ تار و پودی نیست
جنبش من همه ز جنبش اوست
هیچ بی او مرا نه پشت و نه روست
پس ز من دائماً تو او را بین
در بد و نیک و در خشونت و لین
او چو خورشید و من چو یک ذره
او چو دریا و من چو یک قطره
تری قطره نی که از دریاست
هستی ذره نی ز شمس و سماست
مدح خود کردنم از این روی است
که خمم پر ز آب آن جوی است
پس همه مدح اوست در تحقیق
اصل را گیر بگذر از تفریق
بخش ۳۵ - رفتن مولانا بجانب شام در جستجوی شمس الدین: کرد آهنگ و رفت جانب شامبخش ۳۷ - برگشتن مولانا از دمشق بروم: کرد رجعت بروم باز آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شمس تبریز را بشام ندید
در خودش دید همچو ماه پدید
هوش مصنوعی: شمس تبریز در خودیابی و خودشناسی به حقیقتی دست پیدا کرد که همانند ماه، در درونش درخشید و نمایان شد.
گفت اگرچه بتن از او دوریم
بی تن و روح هر دو یک نوریم
هوش مصنوعی: اگرچه ما از او دور هستیم و به نظر میرسد که جدا هستیم، اما در واقع بدون بدن و روح، هر دو از یک نور و منبع روشنایی هستیم.
خواه او را ببین و خواه مرا
من ویم او من است ای جویا
هوش مصنوعی: خواه او را ببینی یا من را، در نهایت من همان او هستم. ای کسی که جستجو میکنی.
هر دو با هم بدیم بی تن و جان
پیش از آن کاین فلک شود گردان
هوش مصنوعی: ما پیش از آن که این دنیا دستخوش تغییرات شود، باید با هم همه چیز را فدای عشق و ارتباط خود کنیم، حتی اگر از بدن و جان بیزار باشیم.
نی فلک بود و نی مه و نی خور
که مرا بود او چو جان در خور
هوش مصنوعی: نه فلک وجود دارد، نه ماه و نه خورشید، بلکه او باشد برای من مانند جان در بدن.
بی فلک جمله عیش ها کردیم
از کف شه چه باده ها خوردیم
هوش مصنوعی: ما از شادیها و لذتهای زندگی به خوبی بهرهمند شدیم و چه نوشیدنیهای خوشمزهای را تجربه کردیم.
بی زمین و زمان بهم بودیم
از وجود جهان نیفزودیم
هوش مصنوعی: ما در یک حالت فراتر از زمان و مکان با هم بودیم و وجود جهان بر ما تأثیری نداشت.
فهم ها کی رسد بحالت ما
چون نداریم در جهان همتا
هوش مصنوعی: درکها چگونه به حال ما میرسند، در حالی که ما در این دنیا هیچ همتایی نداریم.
مغز مائیم و دیگران همه پوست
از غنی و فقیر و دشمن و دوست
هوش مصنوعی: ما همانند مغز هستیم و دیگران مانند پوست. این موضوع شامل همه افراد، چه ثروتمند و چه فقیر، و حتی دشمنان و دوستان میشود.
زین خلایق نهایم ما، یارا
مشمر ز اهل این جهان ما را
هوش مصنوعی: ما از این جمعیت نیستیم، پس ما را جزو این دنیاییها حساب نکن.
این جهان خیره است اندر ما
طالب ماست خلق ارض و سما
هوش مصنوعی: این دنیا به ما توجه دارد و ما موجب جلب نظر دیگران هستیم. در واقع، خلق و کائنات به دنبال ما و خواستههای ما هستند.
حالت ما بکس نمی ماند
کیست کاحوال ما عیان داند
هوش مصنوعی: وضعیت و حال ما همچنان به یک شکل باقی نمیماند، چه کسی است که به وضوح از حال ما آگاه باشد؟
من و او از چه رو همیگویم
چونکه خود او منست و من اویم
هوش مصنوعی: من و او چرا دائما با هم صحبت میکنیم؟ چون او خود من است و من هم او هستم.
بل همه اوست من در او درجم
زو بود جمله دخلم و خرجم
هوش مصنوعی: همهچیز از آن اوست و من در وجود او زندگی میکنم. تمام وجود من به او وابسته است و از او تأمین میشود.
او چو شخص است و هست من سایه
نیست بی شخص سایه را مایه
هوش مصنوعی: او همچون یک شخص است و من فقط سایهای از او هستم. سایه بدون وجود یک شخص هیچ معنایی ندارد.
بی وجودش مرا وجودی نیست
بی ویم هیچ تار و پودی نیست
هوش مصنوعی: بدون حضور او، من هیچ ارزش و وجودی ندارم و بدون او، هیچ چیزی در من نمانده است.
جنبش من همه ز جنبش اوست
هیچ بی او مرا نه پشت و نه روست
هوش مصنوعی: حرکت و فعالیت من کاملاً وابسته به اوست و بدون او هیچ پشتیبانی و پناهگاهی برای من وجود ندارد.
پس ز من دائماً تو او را بین
در بد و نیک و در خشونت و لین
هوش مصنوعی: پس تو همیشه او را در حالتی ببین که میان خوب و بد و همچنین در سختی و نرمی قرار دارد.
او چو خورشید و من چو یک ذره
او چو دریا و من چو یک قطره
هوش مصنوعی: او مانند خورشید درخشان و من مانند ذرهای کوچک هستم. او مانند دریا وسیع و من مانند یک قطره آب هستم.
تری قطره نی که از دریاست
هستی ذره نی ز شمس و سماست
هوش مصنوعی: تو مانند قطرهای از دریا هستی و همچون ذرهای از خورشید و آسمان.
مدح خود کردنم از این روی است
که خمم پر ز آب آن جوی است
هوش مصنوعی: من از این جهت به ستایش خود میپردازم که سرم پر از آبی است که از آن جوی روان است.
پس همه مدح اوست در تحقیق
اصل را گیر بگذر از تفریق
هوش مصنوعی: بنابراین همه ستایشها به او بازمیگردد، پس در درک اصل موضوع دقت کن و از تقسیمات بیمورد بپرهیز.