بخش ۳۴ - استغراق مولانا قدسنا الله بسره العزیز در عشق شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره و بیقراری و شور و جوش نمودن بیش از آنچه اوّل داشت
روز و شب در سماع رقصان شد
بر زمین همچو چرخ گردان شد
بانگ و افغان او به عرش رسید
نالهاش را بزرگ و خرد شنید
سیم و زر را به مطربان میداد
هرچه بودش ز خان و مان میداد
یک نفس بی سماع و رقص نبود
روز و شب لحظهای نمیآسود
تا حدی که نماند قوّالی
کاو ز گفتن نگشت چون لالی
همهشان را گلو گرفت از بانگ
جمله بیزار گشته از زر و دانگ
همه گشتند خسته و رنجور
بی شرابی شده همه مخمور
گر بُدی آن خمارشان ز شراب
دفع گشتی یقین هم از می ناب
لیک بودند خسته از گفتن
وز فغان و سرود و ناخفتن
جان جمله به لب رسیده ز رنج
بی تف نار دل پزیده ز رنج
غلغله اوفتاده اندر شهر
شهر چه بلکه در زمانه و دهر
کاین چنین قطب و مفتی اسلام
کاوست اندر دو کون شیخ و امام
شورها میکند چو شیدا او
گاه پنهان و گه هویدا او
خلق از وی ز شرع و دین گشتند
همگان عشق را رهین گشتند
حافظان جمله شعرخوان شدهاند
بسوی مطربان دوان شدهاند
پیر و برنا سماعباره شدند
بر براق ولا سواره شدند
ورد ایشان شدهاست بیت و غزل
غیر این نیستشان صلوة و عمل
عاشقی شد طریق و مذهبشان
غیر عشق است پیششان هذیان
کفر و اسلام نیست در رهشان
شمس تبریز شد شهنشهشان
کارشان مستی است و بیخویشی
ملت عشق هست بی کیشی
گفته منکر ز غایت انکار
«نیست بر وفق شرع و دین این کار»
جان دین را شمرده کفر آن دون
عقل کل را نهاده نام جنون
هم بر او باز گردد این گفتار
چه زند پیش شیر نر کفتار؟
با چنان مستی و چنین جوشش
با چنان عشق و با چنان کوشش
بخش ۳۳ - در بیان آنکه نظر عارف به خداست و نظر زاهد به عمل خود. زاهد گوید «من چه کنم؟» عارف گوید «تا حق چه کند؟» خود را فراموش کردهاست بلکه خودی او نماندهاست و مستهلک حق گشته که «هم العارف ربه و هم الزاهد نفسه»: نقل صائب شنو از آن سروربخش ۳۵ - رفتن مولانا بجانب شام در جستجوی شمس الدین: کرد آهنگ و رفت جانب شام
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز و شب در سماع رقصان شد
بر زمین همچو چرخ گردان شد
هوش مصنوعی: روز و شب در حال شادی و جنب و جوش است، مانند چرخ که به دور خود میچرخد و بر زمین میرقصد.
بانگ و افغان او به عرش رسید
نالهاش را بزرگ و خرد شنید
هوش مصنوعی: صدای او به آسمانها رسید و نالهاش را همگان، چه بزرگ و چه کوچک، شنیدند.
سیم و زر را به مطربان میداد
هرچه بودش ز خان و مان میداد
هوش مصنوعی: او همه داراییاش را به نوازندگان میداد و حتی خانه و زندگیاش را هم به آنها میسپرد.
یک نفس بی سماع و رقص نبود
روز و شب لحظهای نمیآسود
هوش مصنوعی: زندگی بدون گوش دادن به موسیقی و رقص، برای یک لحظه هم آرامش نداشت. روز و شب به همین حال گذشت.
تا حدی که نماند قوّالی
کاو ز گفتن نگشت چون لالی
هوش مصنوعی: تا جایی که کسی نتواند به دلیل خاموشی و سکوت، سخنی بگوید یا نظری بدهد، دیگر هیچ صدایی باقی نمیماند.
همهشان را گلو گرفت از بانگ
جمله بیزار گشته از زر و دانگ
هوش مصنوعی: همه آنها از صدای بلند و ناهنجار به شدت ناراحت و دلگیر شدهاند و از زرق و برق و دنیای مادی و پرزرق و برق خسته شدهاند.
همه گشتند خسته و رنجور
بی شرابی شده همه مخمور
هوش مصنوعی: همه از شدت خستگی و زحمت در حال ناراحتی هستند و بینهایت دلتنگی و غم در دل دارند، به طوری که دوندهای بینفس و بیحوصله شدهاند.
گر بُدی آن خمارشان ز شراب
دفع گشتی یقین هم از می ناب
هوش مصنوعی: اگر تو آن مستی را از شراب بخواهی، مطمئناً از شراب ناب نیز دور میشوی.
لیک بودند خسته از گفتن
وز فغان و سرود و ناخفتن
هوش مصنوعی: اما آنها از گفتن و صدای ناله و شعر خسته بودند و نمیتوانستند بخوابند.
جان جمله به لب رسیده ز رنج
بی تف نار دل پزیده ز رنج
هوش مصنوعی: تمام جان انسان به جایی رسیده که از رنج و عذاب به شدت خسته شده است، و دلش نیز از این درد و رنج به شدت در حال سوختن است.
غلغله اوفتاده اندر شهر
شهر چه بلکه در زمانه و دهر
هوش مصنوعی: شلوغی و هیاهو در سراسر شهر و حتی در کل دوران و زمانه به وجود آمده است.
کاین چنین قطب و مفتی اسلام
کاوست اندر دو کون شیخ و امام
هوش مصنوعی: این شخص که در دو جهان به عنوان قطب و رهبر اسلام شناخته میشود، هم رهبری دینی و هم مقام روحانی را دارد.
شورها میکند چو شیدا او
گاه پنهان و گه هویدا او
هوش مصنوعی: او گاه به طور پنهان و گاه به طور آشکار شور و شوقی ایجاد میکند.
خلق از وی ز شرع و دین گشتند
همگان عشق را رهین گشتند
هوش مصنوعی: مردم به واسطهی اصول و قوانین دین و شریعت شکل گرفتهاند و همگی در بند عشق و محبت قرار گرفتهاند.
حافظان جمله شعرخوان شدهاند
بسوی مطربان دوان شدهاند
هوش مصنوعی: همه حافظان و شعرخوانها به سمت مطربان و نوازندگان شتابان و شاداب رفتهاند.
پیر و برنا سماعباره شدند
بر براق ولا سواره شدند
هوش مصنوعی: مردان سالخورده و جوانان به وجد و شادی آمدند و بر مرکب عشق سوار شدند.
ورد ایشان شدهاست بیت و غزل
غیر این نیستشان صلوة و عمل
هوش مصنوعی: علاقهمندی و شور و شوق آنها به شعر و غزل غیر از ذکر و عبادت نیست.
عاشقی شد طریق و مذهبشان
غیر عشق است پیششان هذیان
هوش مصنوعی: عاشقان به عشق خود راه و روش خاصی پیدا کردهاند و برای آنها هرچه غیر از عشق باشد، حرفهای بیمعنی و سرسامآور است.
کفر و اسلام نیست در رهشان
شمس تبریز شد شهنشهشان
هوش مصنوعی: در مسیرشان کفر و ایمان تفاوتی ندارد، زیرا شمس تبریز، مقام و اعتبار بالایی دارد.
کارشان مستی است و بیخویشی
ملت عشق هست بی کیشی
هوش مصنوعی: فعالیتهای آنها در حالت مستی و دیوانگی است، زیرا ملت عشق تنها به خاطر عشق و بدون هیچ چیز دیگری زندگی میکنند.
گفته منکر ز غایت انکار
«نیست بر وفق شرع و دین این کار»
هوش مصنوعی: کسی که انکار میکند، میگوید: «این کار بر اساس قوانین و اصول دینی مجاز نیست.»
جان دین را شمرده کفر آن دون
عقل کل را نهاده نام جنون
هوش مصنوعی: جان دین را خلاصه کرده و به کفر میداند آن کسی را که عقلش ناقص است و به نادانی مشهور شده است.
هم بر او باز گردد این گفتار
چه زند پیش شیر نر کفتار؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چنین حرفی ممکن است بر او برگردد و او را تحت تأثیر قرار دهد. وقتی انسان به خودی خود قدرتی ندارد، نمیتواند در برابر موجودات قویتر از خود، مانند شیر، ایستادگی کند. در واقع، اگر کسی به قدرت خود تکیه کند، ممکن است در نهایت دچار عواقب ناگواری شود.
با چنان مستی و چنین جوشش
با چنان عشق و با چنان کوشش
هوش مصنوعی: در این حال و هوا، با شوق و حرارتی عمیق و با عشقی زیاد و تلاشی صادقانه.