گنجور

بخش ۳۰ - باز گستاخی و حسد کردن مریدان بعد از آنکه توبه و استغفار کرده بودند

باز شیطان به صورتی دیگر
زد در ایشان کدورتی دیگر
بعد چندین صفا و کشف عطا
بعد چندین عروج سوی علا
مکر شیطان ببین که چونشان باز
کرد بیزار از نماز و نیاز
رخت اعمال جمله را دزدید
هر یکی ز اعتقاد برگردید
بازگشتند همچو اول بار
می و مستی گذشت و ماند خمار
روشنی شد بدل به تاریکی
صحت تن به رنج باریکی
چشم زخمی رسید از غیرت
تا شود جمله خلق را عبرت
تا که خایف بُوَند در ره دین
نشوند ایمن از بِلیس لعین
تکیه بر زهد و بر عمل نکنند
شادمانی به هر امل نکنند
گرچه گردند از عمل دریا
جمله باشند خایف و جویا
عاجزانه روند این ره را
نهلند از کف خود آگه را
هیچ بی‌پیشوا قدم ننهند
دامنش را ز دست خود ندهند
گرچه آن خمرشان کند مسرور
نشوند از بله بدان مغرور
حال آن جمع یادشان آید
ترسشان هر نفس بیفزاید
گر رسدشان ز حق هزار عطا
نشوند ایمن از کمین قضا
قوت و زور زارشان دارد
در عبادت بکارشان دارد
در تنعم کنند مسکینی
گاه شادی و عیش غمگینی
زان چنان چشم زخم روز و شبان
ترس ترسان بوند ناله کنان
هله ای زاهدان شب بیدار
هله ای عالمان خوش‌رفتار
هله ای رهروان ز پیر و فتی
هله ای صادقان بی‌همتا
هله ای بندگان آن حضرت
هله ای طالبان آن دولت
هله آنها که از جهان رستید
از چنین دام بی‌امان جستید
هله آنها که پاکبازانید
هر یکی در شکار بازانید
هله آنها که فارغ از خلقید
شده قانع به کهنه‌ی دلقید
هله آنها که بی‌خورش سیرید
در چنین بیشه هر یکی شیرید
هله آنها که بر شما آتش
همچو گل شد لطیف و تازه و خوش
هله آنها که بر شما طوفان
گشت چون جسر تا روید بر آن
هله آنها که بر هوا رفتید
سبک ار چه به تن قوی زفتید
ترس ترسان روید این ره را
تا ببینید روی آن شه را
دشمن جانتان چو شیطان است
نبود ایمن آنکه انسان است
دشمن خرد نیست زو ترسید
مکر او را ز رهروان پرسید
صدهزاران هزار چون ما را
قصد کرد از برای یغما را
همچو آدم که اصل و بابا بود
جد هر مؤمنی و ترسا بود
انبیا و اولیا ز پشت وی‌اند
گرچه از مصر و از عراق و ری‌اند
مقتدا و خلیفه‌ی یزدان
هر فرشته‌اش سجود کرده ز جان
با چنین آدم علیم صفی
با چنین پیشوا و یار وفی
مکرها کرد و عاقبت او را
کرد بیرون ز جنة المأوی
از کمین نقل نقل کرد از عهد
گندمی را نمود بیش از شهد
دام ر ا زیر دانه پنهان کرد
تا ورا صید همچو مرغان کرد
با تو مسکین که کم ز عصفوری
چه کند فکر کن چه مغروری
دشمن آدم است بچگانش
کو کسی کو نشد پریانش
باز چون شمس دین بدانست این
که شدند آن گروه پر از کین
آن محبت برفت از دلشان
باز شد دل زبون آن گلشان
عقلشان شد اسیر نفس و هوی
مؤمنان گشته از هوا ترسا
نفسهای خبیث جوشیدند
باز در قلع شاه کوشیدند
گفت شه با ولد که دیدی باز
چون شدند از شقا همه دمساز
که مرا از حضور مولانا
که چو او نیست هادی و دانا
فکنندم جدا و دور کنند
بعد من جملگان سرور کنند
خواهم این بار آنچنان رفتن
که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز
ندهد کس نشان ز من هرگز
سالها بگذرد چنین بسیار
کس نیابد ز گرد من آثار
چون کشانم دراز گویند این
که ورا دشمنی بکشت یقین
چند بار این سخن مکرر کرد
بهر تأکید را مقرر کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز شیطان به صورتی دیگر
زد در ایشان کدورتی دیگر
هوش مصنوعی: شیطان دوباره با ظاهری متفاوت به سراغ آنان آمد و باعث به وجود آمدن ناخوشی و نگرانی جدیدی شد.
بعد چندین صفا و کشف عطا
بعد چندین عروج سوی علا
هوش مصنوعی: پس از مدت‌ها آرامش و دریافت نعمت‌ها، پس از تجربیات بسیار و بالارفتن به درجات عالی.
مکر شیطان ببین که چونشان باز
کرد بیزار از نماز و نیاز
هوش مصنوعی: فریب و نیرنگ شیطان را ببین که چگونه سبب می‌شود انسان‌ها از نماز و دعا فراری شوند و از آن متنفر شوند.
رخت اعمال جمله را دزدید
هر یکی ز اعتقاد برگردید
هوش مصنوعی: هر کس به دنبال دزدی و کلاهبرداری است، با از بین بردن اعتقادات درست و اصول اخلاقی خود، در واقع تمامی ثواب‌ها و اعمال نیک خود را نیز از دست می‌دهد.
بازگشتند همچو اول بار
می و مستی گذشت و ماند خمار
هوش مصنوعی: آنها دوباره به حالت قبلی خود برگشتند، در حالی که نشئگی و نوشیدن به پایان رسیده است و فقط حالت خستگی و سنگینی باقی مانده است.
روشنی شد بدل به تاریکی
صحت تن به رنج باریکی
هوش مصنوعی: نور و روشنی تبدیل به تاریکی شد و سلامت جسم به دلیل رنج و سختی تضعیف گردید.
چشم زخمی رسید از غیرت
تا شود جمله خلق را عبرت
هوش مصنوعی: چشم‌های زخم‌خورده از شدت غیرت، سبب می‌شود که تمام مردم عبرت بگیرند.
تا که خایف بُوَند در ره دین
نشوند ایمن از بِلیس لعین
هوش مصنوعی: تا زمانی که در مسیر دین ترس و واهمه وجود داشته باشد، نمی‌توان از وسوسه‌های شیطان در امان بود.
تکیه بر زهد و بر عمل نکنند
شادمانی به هر امل نکنند
هوش مصنوعی: اگر فقط به ظواهر زهد و اعمال بی‌اعتنا باشیم، نمی‌توانیم به خوشی واقعی دست یابیم و نباید به هر امید و آرزویی اعتماد کنیم.
گرچه گردند از عمل دریا
جمله باشند خایف و جویا
هوش مصنوعی: اگرچه همه دریا را از عمل خود شناخته‌اند، اما باز هم در جستجوی حقیقت و آگاهی هستند.
عاجزانه روند این ره را
نهلند از کف خود آگه را
هوش مصنوعی: این شعر به تلاش و کوشش انسان‌ها در مسیر زندگی اشاره دارد. به نوعی می‌گوید که اگر کسی به واقعیت‌ها و آگاهی‌ها توجه نکند و به صورت عاجزانه و بی‌هدف پیش برود، در نهایت در این مسیر به نتیجه‌ای نخواهد رسید و ممکن است از دست رفته‌ها و فرصت‌های مهم را از دست بدهد. این معنا نشان‌دهنده اهمیت آگاهی و هدف‌گذاری در زندگی است.
هیچ بی‌پیشوا قدم ننهند
دامنش را ز دست خود ندهند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس بدون راهنما اقدام نمی‌کند و دامن خود را از دست نمی‌دهد.
گرچه آن خمرشان کند مسرور
نشوند از بله بدان مغرور
هوش مصنوعی: هرچند نوشیدنی خوشمزه‌ای آن‌ها را شاد می‌کند، اما از حقیقت مست نمی‌شوند و به خاطر آن خوشخیالی به اشتباه نمی‌افتند.
حال آن جمع یادشان آید
ترسشان هر نفس بیفزاید
هوش مصنوعی: حالت آن گروه به یادشان می‌آید و ترسشان هر لحظه بیشتر می‌شود.
گر رسدشان ز حق هزار عطا
نشوند ایمن از کمین قضا
هوش مصنوعی: اگر هزار نعمت از طرف حق به آن‌ها برسد، باز هم از تله‌های تقدیر و سرنوشت در امان نخواهند بود.
قوت و زور زارشان دارد
در عبادت بکارشان دارد
هوش مصنوعی: قدرت و نیروی ضعیفان در عبادتشان به کار می‌آید.
در تنعم کنند مسکینی
گاه شادی و عیش غمگینی
هوش مصنوعی: گاهی در زندگی خوشبختی و شادی با قناعت و سادگی همراه است، اما در عوض، ممکن است شادکامی با اندوه و غم هم همراه باشد.
زان چنان چشم زخم روز و شبان
ترس ترسان بوند ناله کنان
هوش مصنوعی: به خاطر نگاه بد و حسادت‌های روز و شب، از ترس و اضطراب دائم در حال ناله و شکایت هستند.
هله ای زاهدان شب بیدار
هله ای عالمان خوش‌رفتار
هوش مصنوعی: ای زاهدان شب‌زنده‌دار، و ای عالمان نیکو کردار، بشنوید! شما که در شب‌ها بیدارید و در رفتار خود نیکو هستید، توجه کنید به پیامی که در این دعوت وجود دارد.
هله ای رهروان ز پیر و فتی
هله ای صادقان بی‌همتا
هوش مصنوعی: ای پیشروان، توجه کنید به سخنان پیران و جوانان. ای انسان‌های راستین و بی‌نظیر، به خود بیندیشید.
هله ای بندگان آن حضرت
هله ای طالبان آن دولت
هوش مصنوعی: ای بندگان آن بزرگوار، بیایید و شادمانه به سوی آن نعمت و فضیلت بی‌نظیر بشتابید.
هله آنها که از جهان رستید
از چنین دام بی‌امان جستید
هوش مصنوعی: بیایید به کسانی که از این دنیای فانی رهایی یافته‌اند و از این دام سخت و بی‌پایان آزاد شده‌اند، توجه کنیم.
هله آنها که پاکبازانید
هر یکی در شکار بازانید
هوش مصنوعی: بیایید به آنهایی توجه کنیم که اهل فداکاری و پاکدامنی هستند، هر کدام از آنها در پی شکار شایستگی‌ها و خوبی‌ها هستند.
هله آنها که فارغ از خلقید
شده قانع به کهنه‌ی دلقید
هوش مصنوعی: بیدار شوید ای کسانی که از مردم بی‌نیازید و به آنچه دارید راضی‌اید، حتی اگر چیزی که دارید قدیمی و کهنه باشد.
هله آنها که بی‌خورش سیرید
در چنین بیشه هر یکی شیرید
هوش مصنوعی: بیایید کسانی را که بدون خوراک در این جنگل سرگردان هستند، بشناسیم؛ هر یک از آنها به دنبال چیزی می‌روند.
هله آنها که بر شما آتش
همچو گل شد لطیف و تازه و خوش
هوش مصنوعی: به تماشا بنشینید، کسانی که بر شما آتش عشق شعله‌ور شده است، مانند گلی لطیف و تازه و خوشبو می‌درخشند.
هله آنها که بر شما طوفان
گشت چون جسر تا روید بر آن
هوش مصنوعی: ای کسانی که بر شما طوفانی به پا شده است، مانند پلی بکشید تا به آن عبور کنید و بر آن بروید.
هله آنها که بر هوا رفتید
سبک ار چه به تن قوی زفتید
هوش مصنوعی: آه! کسانی که به خیال و خواب خود رفتید، هرچند که بدن شما قوی و نیرومند است.
ترس ترسان روید این ره را
تا ببینید روی آن شه را
هوش مصنوعی: این راهی که در پیش داریم، پر از ترس و نگرانی است، اما اگر از آن عبور کنیم، می‌توانیم چهره‌ی آن پادشاه را ببینیم.
دشمن جانتان چو شیطان است
نبود ایمن آنکه انسان است
هوش مصنوعی: دشمن جان شما مانند شیطان است، هیچ‌کس از خطر آن ایمن نیست، حتی اگر انسان باشد.
دشمن خرد نیست زو ترسید
مکر او را ز رهروان پرسید
هوش مصنوعی: دشمنی که عقل ندارد از او نمی‌ترسید، فریب او را از رهروان جویا شد.
صدهزاران هزار چون ما را
قصد کرد از برای یغما را
هوش مصنوعی: وقتی که عده‌ای بسیاری به قصد دزدی به ما حمله کردند، ما در برابر آن‌ها ایستادگی کردیم.
همچو آدم که اصل و بابا بود
جد هر مؤمنی و ترسا بود
هوش مصنوعی: همان‌طور که آدم، بنیان‌گذار و پدر هر آدم مؤمنی و غیرمؤمنی بود.
انبیا و اولیا ز پشت وی‌اند
گرچه از مصر و از عراق و ری‌اند
هوش مصنوعی: پیامبران و دوستان خدا از نسل او هستند، هرچند که از سرزمین‌های مختلفی مانند مصر، عراق و ری آمده‌اند.
مقتدا و خلیفه‌ی یزدان
هر فرشته‌اش سجود کرده ز جان
هوش مصنوعی: رهبر و جانشین خداوند، هر فرشته‌ای برای او از دل و جان احترام می‌گذارد و به او سجده می‌کند.
با چنین آدم علیم صفی
با چنین پیشوا و یار وفی
هوش مصنوعی: با این دانشمند بزرگ و با این پیشوای وفادار، چه کسانی در کنار ما هستند.
مکرها کرد و عاقبت او را
کرد بیرون ز جنة المأوی
هوش مصنوعی: با تدبیر و فریبکاری‌هایش، در نهایت او را از بهشت و مکان آرامش خود بیرون کرد.
از کمین نقل نقل کرد از عهد
گندمی را نمود بیش از شهد
هوش مصنوعی: نقل از کمین بیرون آمد و از زمان قدیم، گندمی را نشان داد که ارزشش بیشتر از عسل است.
دام ر ا زیر دانه پنهان کرد
تا ورا صید همچو مرغان کرد
هوش مصنوعی: دام را زیر دانه پنهان کرد تا شکارش کند مانند پرندگان.
با تو مسکین که کم ز عصفوری
چه کند فکر کن چه مغروری
هوش مصنوعی: با تو که حتی از یک پرنده هم کم‌ارزش‌تر است، چگونه ممکن است فکر کند؟ به خودت بیندیش که چه قدر مغرور هستی.
دشمن آدم است بچگانش
کو کسی کو نشد پریانش
هوش مصنوعی: بچه‌ها دشمن آدم هستند، آیا کسی را می‌شناسی که به خیال و رویاهایش دست نیافته باشد؟
باز چون شمس دین بدانست این
که شدند آن گروه پر از کین
هوش مصنوعی: پس از آنکه شمس دین متوجه شد که آن گروه پر از کینه و دشمنی هستند.
آن محبت برفت از دلشان
باز شد دل زبون آن گلشان
هوش مصنوعی: آن عشق و محبت از دلشان رفته و دوباره دلشان به زبان گلشان باز شده است.
عقلشان شد اسیر نفس و هوی
مؤمنان گشته از هوا ترسا
هوش مصنوعی: عقل آن‌ها به دست نفس و خواسته‌های غیرخودشان گرفتار شده و مؤمنان از آرزوها و تمایلات دنیوی دور شده‌اند.
نفسهای خبیث جوشیدند
باز در قلع شاه کوشیدند
هوش مصنوعی: نفس‌های بد و شیطانی دوباره فعالیت خود را آغاز کرده و در تلاش هستند تا به زعم خود، بر قدرت شاه فائق آیند.
گفت شه با ولد که دیدی باز
چون شدند از شقا همه دمساز
هوش مصنوعی: شاه به فرزندش گفت: آیا دیدی که چطور همه از سختی و درد به یکدیگر نزدیک شدند و همدل شدند؟
که مرا از حضور مولانا
که چو او نیست هادی و دانا
هوش مصنوعی: کسی که مانند مولانا وجود ندارد، در آگاهی و رهبری، مرا به خود دعوت می‌کند.
فکنندم جدا و دور کنند
بعد من جملگان سرور کنند
هوش مصنوعی: مرا از خود دور می‌کنند و پس از رفتنم، همه شاد و خوشحال خواهند شد.
خواهم این بار آنچنان رفتن
که نداند کسی کجایم من
هوش مصنوعی: می‌خواهم این بار به گونه‌ای بروم که هیچ‌کس نفهمد من کجایم.
همه گردند در طلب عاجز
ندهد کس نشان ز من هرگز
هوش مصنوعی: همه به دنبال من هستند، اما هیچ‌کس هرگز نشانی از من نمی‌دهد.
سالها بگذرد چنین بسیار
کس نیابد ز گرد من آثار
هوش مصنوعی: سال‌ها می‌گذرد و کم‌تر کسی خواهد توانست نشانه‌ای از من پیدا کند.
چون کشانم دراز گویند این
که ورا دشمنی بکشت یقین
هوش مصنوعی: وقتی که من را به حالت دراز می‌کشند، مردم می‌گویند که دشمنی از او کشته شده است، به یقین.
چند بار این سخن مکرر کرد
بهر تأکید را مقرر کرد
هوش مصنوعی: او بارها این حرف را تکرار کرد تا بر اهمیت آن تأکید کند.