بخش ۲۸ - رجوع ولد به قونیه در رکاب شمسالدین
بازگشت از دمشق جانب روم
تا رسد در امام خود مأموم
شد ولد در رکاب او پویان
نز ضرورت ولی ز صدق و ز جان
شاه گفتش که شو تو نیز سوار
بر فلان اسب خنگ خوشرفتار
ولدش گفت ای شه شاهان
با تو کردن برابری نتوان
چون بود شه سوار و بنده سوار؟
نبود این روا مگو زنهار
به سواری تویی شها لایق
که تو معشوقی و منم عاشق
تو یقین خواجهای و من بنده
بلک جانی و از توام زنده
واجب است اینکه من پیاده روم
در رکابت به فرق سر بدوم
یک مهه بیش راه رفت بپا
بیسکون گه نشیب و گه بالا
گرچه ره صعب بود سهل نمود
زانکه آن رنج قفل گنج گشود
در ره از وی هزار سِر بشنید
صد جهان از ورای چرخ بدید
هیچکس را نگشت آن مقدور
میشد از هر عطا ز نو مسرور
چون رسیدند پیش مولانا
نوش شد جمله نیش مولانا
در سجود آمدند هر دو شهان
چون شود تن بگو ز دیدن جان
گر به صورت دواند تو یک دان
چون به معنی روی بود یک جان
چون محبت شود میان دو یار
یک بود آن دو چون به ساز دو تار
تار تنها بوَد یقین ابتر
با وجود دو گردد آن خوشتر
همچو مردی که نیم او ببری
هیچ حظ از وجود او نبری
آن دوی که کمال یکدگرند
یک بود چون به سر آن نگرند
دوستی خود دلیل جنس کند
جنئی میل کی به انس کند؟
بر فلک هر ملک ملک جوید
در پی حور دیو کی پوید؟
گرچه مردان عشق افواج اند
از یکی بحر همچو امواج اند
چون به صورت روی عدد باشند
چون به معنی رسی احد باشند
به تن و عشق (؟) در شمار آیند
از ره روح یک بهار آیند
روحشان یک بود چو فصل بهار
جسمشان را درخت و برگ شمار
پس به جان کن نظر مکن بر تن
خیمه اندر جهان وحدت زن
همه یک ذات و یک صفت گهراند
همه از تاب نور یک قمراند
راهشان ای پسر دگرگون است
در گذر تو ز چون که بیچون است
خلق عالم به اولیا نرسند
از زمین اند بر سما نرسند
راه ایشان ورای جان و تن است
در یم عشقشان نه ما نه من است
یکدگر را گرفته خوش به کنار
بوسهها را نبوده هیچ کنار
بخش ۲۷ - در بیان فرستادن مولانا قدسنا، الله بسره العزیز ولد را به رسالت سوی دمشق به طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره: بود شه را عنایتی به ولدبخش ۲۹ - استغفار حسودان از کرده های خویش: وان جماعت که منکران بودند
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بازگشت از دمشق جانب روم
تا رسد در امام خود مأموم
هوش مصنوعی: بازگشت از دمشق به سوی روم است تا به امام خود برسد و پیرو او شود.
شد ولد در رکاب او پویان
نز ضرورت ولی ز صدق و ز جان
هوش مصنوعی: فرزند در کنار او در حال حرکت است، زیرا از نیاز به وجود آمده، اما این کار با صدق و از روی جان است.
شاه گفتش که شو تو نیز سوار
بر فلان اسب خنگ خوشرفتار
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: تو هم سوار بر آن اسب آرام و خوشرفتار شو.
ولدش گفت ای شه شاهان
با تو کردن برابری نتوان
هوش مصنوعی: پدر فرزندش به او گفت: ای پادشاه پادشاهان، هرگز هیچ کس نمیتواند با تو برابری کند.
چون بود شه سوار و بنده سوار؟
نبود این روا مگو زنهار
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که پادشاه سوار بر اسب باشد و بنده نیز سوار بر اسب باشد؟ این وضعیت نادرست است، پس لطفاً در این مورد صحبت نکن.
به سواری تویی شها لایق
که تو معشوقی و منم عاشق
هوش مصنوعی: تو سواری هستی که شایستهای و من عاشق تو هستم.
تو یقین خواجهای و من بنده
بلک جانی و از توام زنده
هوش مصنوعی: تو بهدرستی مقام بلندی داری و من مانند بندهای از تو هستم، اما جانم به خاطر تو زنده است.
واجب است اینکه من پیاده روم
در رکابت به فرق سر بدوم
هوش مصنوعی: باید این را بپذیرم که باید به خاطر تو پیاده قدم بزنم و برای تو تلاش کنم.
یک مهه بیش راه رفت بپا
بیسکون گه نشیب و گه بالا
هوش مصنوعی: یک مهتابی بیش نیست که در سرمای شب به آرامی در حرکت است و گاهی در جایی پایین و گاهی در جایی بالا میرود.
گرچه ره صعب بود سهل نمود
زانکه آن رنج قفل گنج گشود
هوش مصنوعی: هرچند راه دشوار بود، ولی آسان جلوه کرد، چون آن زحمتی که کشیدیم، در واقع قفل گنج را باز کرد.
در ره از وی هزار سِر بشنید
صد جهان از ورای چرخ بدید
هوش مصنوعی: در این مسیر، به هزاران راز و نکته گوش سپردم و از پشت این آسمان، صدها جهان را دیدم.
هیچکس را نگشت آن مقدور
میشد از هر عطا ز نو مسرور
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست به اندازهای از بخششها بهرهمند شود که دوباره شاداب و خوشحال شود.
چون رسیدند پیش مولانا
نوش شد جمله نیش مولانا
هوش مصنوعی: وقتی به حضور مولانا رسیدند، همه چیز برای او شیرین و خوشایند شد.
در سجود آمدند هر دو شهان
چون شود تن بگو ز دیدن جان
هوش مصنوعی: هر دو پادشاه در حالت سجده به نزدیکی یکدیگر رسیدند. وقتی بدن انسان فراموش میشود، از مشاهده جان صحبت کن.
گر به صورت دواند تو یک دان
چون به معنی روی بود یک جان
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر، دوانهای تنها به یک دانایی، اما اگر به عمق محتوا نگاه کنی، همهچیز در یک روح واحد خلاصه میشود.
چون محبت شود میان دو یار
یک بود آن دو چون به ساز دو تار
هوش مصنوعی: زمانی که دو نفر به هم محبت کنند، آن دو مثل دو تار میشوند که در کنار هم به یک صدا درمیآیند.
تار تنها بوَد یقین ابتر
با وجود دو گردد آن خوشتر
هوش مصنوعی: اگر تار به تنهایی وجود داشته باشد، قطعاً ناتمام و ناقص است، اما با وجود دو تار، نتیجه زیباتر و کاملتر خواهد بود.
همچو مردی که نیم او ببری
هیچ حظ از وجود او نبری
هوش مصنوعی: اگر مردی را که نیمهاش را ببری، هیچ بهرهای از وجود او نخواهی برد.
آن دوی که کمال یکدگرند
یک بود چون به سر آن نگرند
هوش مصنوعی: دو نفر که به کمال یکدیگر میرسند، وقتی به هدف مشترک خود نگاه کنند، در واقع هر دو به یک چیز توجه دارند و در یک مسیر قرار میگیرند.
دوستی خود دلیل جنس کند
جنئی میل کی به انس کند؟
هوش مصنوعی: دوستی خودش باعث میشود که ویژگیهای نفسانی و ارتباط با دیگران شکل بگیرد؛ آیا شوق و تمایل به ارتباط و دوستی نمیتواند بر این اساس باشد؟
بر فلک هر ملک ملک جوید
در پی حور دیو کی پوید؟
هوش مصنوعی: در آسمان هر سلطنتی به دنبال حوری است، اما دیوان چگونه به سوی آن پیش میروند؟
گرچه مردان عشق افواج اند
از یکی بحر همچو امواج اند
هوش مصنوعی: اگرچه عاشقان بسیارند، ولی همه آنها از یک منبع سرچشمه میگیرند و مانند امواج دریا به هم پیوستهاند.
چون به صورت روی عدد باشند
چون به معنی رسی احد باشند
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی به شکل عدد درآید، به معنای واقعی به یگانگی و وحدت میرسد.
به تن و عشق (؟) در شمار آیند
از ره روح یک بهار آیند
هوش مصنوعی: تن و عشق در کنار یکدیگر، از طریق روح به دنیای تازهای وارد میشوند و مانند بهار تازهای را تجربه میکنند.
روحشان یک بود چو فصل بهار
جسمشان را درخت و برگ شمار
هوش مصنوعی: روحهای آنها یکسان و همچون فصل بهار هستند، اما اجسام آنها را میتوان به درخت و برگ تشبیه کرد.
پس به جان کن نظر مکن بر تن
خیمه اندر جهان وحدت زن
هوش مصنوعی: پس با جانت به دنیا نگاه نکن، بلکه بر وحدت و هماهنگی روح توجه داشته باش.
همه یک ذات و یک صفت گهراند
همه از تاب نور یک قمراند
هوش مصنوعی: همه انسانها از یک روح و یک ویژگی مشترک برخوردارند و مانند ستارههایی هستند که از نور یک ماه تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
راهشان ای پسر دگرگون است
در گذر تو ز چون که بیچون است
هوش مصنوعی: ای پسر، راه این افراد تغییر یافته است، زیرا در عبور تو، هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد چطور باید بروند.
خلق عالم به اولیا نرسند
از زمین اند بر سما نرسند
هوش مصنوعی: مردم به بزرگان و اولیای الهی دسترسی پیدا نمیکنند و از زمین نمیتوانند به آسمانها برسند.
راه ایشان ورای جان و تن است
در یم عشقشان نه ما نه من است
هوش مصنوعی: مسیر آنها فراتر از جسم و جان است و در دریای عشقشان دیگر از من و ما خبری نیست.
یکدگر را گرفته خوش به کنار
بوسهها را نبوده هیچ کنار
هوش مصنوعی: دوتا عشق به همدیگر چسبیدهاند و در کنار هم خوشحال هستند، اما هیچ نشانهای از بوسه و عشق در اطرافشان وجود ندارد.
حاشیه ها
1403/08/29 20:10
افسانه چراغی
شاید به جای عشق، جسم درستتر باشد باتوجه به بیت بعد که اشاره به روح و جسم میکند.